ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

سریال

چرا سریال It’s Always Sunny In Philadelphia بهترین سیتکام تاریخ آمریکا است؟

دوستان عجیب و غریب

آرش بوالحسنی
نوشته شده توسط آرش بوالحسنی | ۲۵ مرداد ۱۴۰۴ | ۱۳:۰۰

در نظرسنجی‌ای که در سال ۲۰۱۲ به همت برنامه «۶۰ دقیقه» و مجلهٔ Vanity Fair برگزار شد، «ساینفلد» به‌عنوان برترین سیتکام تاریخ تلویزیون آمریکا برگزیده شد؛ سریالی که در رقابتی سخت، آثاری چون Friends و Arrested Development را پشت سر گذاشت. بااین‌حال، در پس‌زمینهٔ این غول‌های فرهنگی، سریال دیگری آرام و بی‌سروصدا به پدیده‌ای بدل شد؛ داستان گروهی از دوستان عجیب‌وغریب در یکی از بزرگ‌ترین شهرهای آمریکا که نه گرفتار خرده‌ریزهای طبقهٔ متوسط در ساینفلد می‌شود و نه اسیر کش‌وقوس‌های عاشقانهٔ فرندز. در عوض، پای شیشه، دستکش‌های مخصوص گربه و آدم‌ربایی‌های تصادفی را به میان می‌کشد. بدین‌ترتیب، سریال It's Always Sunny In Philadelphia به بهترین سیتکام آمریکا تبدیل شده؛ اثری که از اصلاح قوانین اسلحه گرفته تا جنبش Time's Up را با نگاهی بی‌پروا و بی‌بدیل به سخره می‌گیرد.

این سریال که چندی پیش با فصل هفدهم به آنتن بازگشت، به یکی از طولانی‌ترین سریال‌های کمدی تاریخ تلویزیون بدل شده؛ رکوردی که تنها ماجراهای ازی و هریت، کمدی سالم و خانوادگی دههٔ ۱۹۵۰، به آن دست یافته بود.

نگاهی به تاریخچه سریال It's Always Sunny In Philadelphia

آغاز این مسیر اما فروتنانه بود. ایدهٔ اولیه، فیلم کوتاهی بود که زمانی شکل گرفت که «راب مک‌الهنی»، «گلن هاورتون» و «چارلی دی» در لس‌آنجلس با هم آشنا شدند؛ جایی که هر سه بازیگرانی بیکار بودند و در جست‌وجوی فرصتی برای دیده شدن. مفهوم ساده بود؛ چنان که هاورتون در مصاحبه‌ای با نیویورک تایمز در سال ۲۰۰۷ توضیح داد؛ «گروهی از دوستان که کوچک‌ترین اهمیتی به یکدیگر نمی‌دهند».

آن‌ها با استفاده از وقت بی‌پایان بیکاری، خلاقیت خود را به کار گرفتند و قسمت آزمایشی را با یک دوربین دیجیتال خانگی و بدون هیچ بودجه‌ای ساختند. نسخهٔ DVD خانگی را به چند شبکه فرستادند و سرانجام این تلاش شبکهٔ FX را متقاعد کرد تا چراغ سبز ساخت یک فصل کامل را بدهد. گرچه بودجهٔ هر قسمت ۴۵۰ هزار دلار بود، که نسبت به هیچ، جهشی بزرگ محسوب می‌شد، اما همچنان کمتر از یک‌سوم استاندارد شبکه بود؛ جایگاهی که از همان آغاز، سریال «فیلادلفیا همیشه آفتابی است» را در جایگاه دست‌کم‌گرفته‌شده قرار داد.

پس از اندکی دست‌کاری و بازنگری در نسخهٔ آزمایشی، سریال It's Always Sunny In Philadelphia رسماً متولد شد؛ داستان گروهی از دوستان به‌غایت ناخوشایند که با هم ادارهٔ یک بار به نام «پدی» را به دوش می‌کشند: چارلی (با بازی چارلی دی)، مک (راب مک‌الهنی)، دنیس (گلن هاورتون) و خواهرش دی (کیتلین اولسن).

همان سال، شبکهٔ CBS نخستین قسمت سریال How I Met Your Mother را پخش کرد و نسخهٔ بازسازی‌شدهٔ The Office از NBC روی آنتن رفت. حال‌وهوای کلی سیت‌کام‌های آن دوران بسیار سبک‌تر و کمتر هنجارشکن بود؛ درحالی‌که «فیلادلفیا همیشه آفتابی است» در همان فصل اول، سراغ موضوعاتی چون نوشیدن مشروبات توسط نوجوانان، سرطان و کنترل سلاح رفت. در فضای محتاط و محافظه‌کار آمریکا، پس از یازدهم سپتامبر و در میانهٔ دورهٔ دوم ریاست‌جمهوری جورج بوش، این سریال همچون نسیمی تازه بر صحنه وزید.

سریال It's Always Sunny In Philadelphia

بااین‌حال، هرچند نقدهای کلی آن مثبت بود، همه شیفتهٔ آن نشدند. «جِیلیان فلین» که بعدها با رمان‌های دختر گمشده و اشیای تیز به شهرت جهانی رسید، در نقدی برای مجلهٔ Entertainment Weekly در سال ۲۰۰۵ نوشت: «آن‌قدر خودپسند هست که گمان می‌کند در حال شکستن مرزهاست، اما آن‌قدر باهوش نیست که بفهمد چنین نیست». علاوه بر این، سریال در جذب بیننده مشکل داشت و همین باعث شد که مک‌الهنی و همکارانش برای فصل دوم، مأمور به افزودن یک چهرهٔ بزرگ به گروه بازیگران شوند. این‌گونه بود که «دنی دویتو» به‌عنوان پدر ثروتمند و غایب دی و دنیس، «فرنک»، به داستان پیوست.

البته ساده‌انگارانه خواهد بود اگر موفقیت‌های بعدی را تنها به ورود یکی از شناخته‌شده‌ترین ستارگان هالیوود نسبت دهیم، اما بی‌تردید اعتبار فرهنگی‌ای که دویتو با خود آورد، به تبدیل‌شدن سریال به اثری کالت کمک شایانی کرد. محبوبیت آن به‌ویژه در میان دانشجویان، خصوصاً در فیلادلفیا، بالا گرفت (گرچه تقریباً تمام صحنه‌ها در استودیوهای لس‌آنجلس فیلم‌برداری می‌شود). در سال ۲۰۰۸، جاناتان استورم از روزنامهٔ Philadelphia Inquirer سریال را «ساینفلد با چاشنی کراک» توصیف کرد؛ عبارتی که شبکهٔ FX بی‌درنگ به عنوان شعار تبلیغاتی خود برگزید.

در حالی که بسیاری از سیتکام‌ها یکی پس از دیگری آمدند و رفتند و عصر «تلویزیون فاخر» فرا رسید، این رقیب کوچک و جسور بی‌سروصدا به رشد و گسترش پایگاه طرفداران وفادارش ادامه داد. با فصل‌هایی کوتاه‌تر از استاندارد یعنی به‌طور میانگین سیزده قسمت بیست‌دقیقه‌ای و طرحی به‌ظاهر ساده، همچنان از پیروی کورکورانه از جریان‌ها سر باز می‌زند.

گرچه این مجموعه آشکارا پدیده‌ای آمریکایی است و در طول دوران باشکوه پخش خود، بی‌وقفه از بوش به اوباما و از اوباما به ترامپ گذر کرده، اما توانسته است در گوشه‌وکنار جهان نیز مخاطبانی وفادار بیابد؛ بیرون از مرزهای آمریکا، شبکهٔ کمدی‌سنترال و سرویس نتفلیکس نقش مهمی در آشناکردن تماشاگران جهانی با دنیای عجیب چارلی، مک، دی، دنیس و فرنک داشته‌اند.

شگفت‌انگیزترین نکته دربارهٔ سریال It's Always Sunny In Philadelphia (و باور کنید که این سریال پر از شگفتی است) این است که در ابتدا حتی قرار نبود داستانش در فیلادلفیا بگذرد، بلکه لوکیشن اصلی لس‌آنجلس بود. ایدهٔ نخستین راب مک‌الهنی، خالق سریال، یک سیتکام دربارهٔ بازیگران جاه‌طلبی بود که می‌خواستند به شهرت برسند. وقتی او این ایده را برای شبکهٔ FX مطرح کرد، مدیران از شخصیت‌ها خوششان آمد، اما از بستر داستان نه؛ به گفتهٔ آن‌ها «سریال‌های زیادی با محوریت هالیوود روی آنتن رفته بودند». راب که اهل فیلادلفیا بود، با خود گفت: اگر لس‌آنجلس بیش از حد شلوغ و تکراری است، پس زادگاهش فیلادلفیا بهترین جایگزین خواهد بود. او بخش‌های مختلف ایده را تغییر داد تا چهار شخصیت اصلی، به‌جای بازیگران بیکار لس‌آنجلس، صاحبان یک بار در جنوب فیلادلفیا باشند. دو شغل و دو مکان متفاوت، اما با همان درجه از استیصال.

تنها می‌توان تصور کرد اگر این تغییر هرگز رخ نمی‌داد، سریال چه شکل و شمایلی پیدا می‌کرد؛ چراکه فیلادلفیا نه فقط بستر، بلکه قلب تپندهٔ کل ماجراست. بیش از ۹۰ درصد قسمت‌های سریال در همین شهر می‌گذرد و اهمیت مکان تا آن‌جاست که هر بار شخصیت‌ها از فیلادلفیا بیرون می‌روند، با لحنی اغراق‌آمیز از وحشتناک بودنِ نبودن در این شهر می‌نالند. نمونه‌اش فصل پنجم، قسمت دوم، «دار و دسته به جاده می‌زند»؛ کل داستان این قسمت بر محور این واقعیت می‌چرخد که این نخستین بار است چارلی از فیلادلفیا خارج می‌شود و از این تجربه چندان دل خوشی ندارد.

مسیری متفاوت برای رسیدن به تالار مشاهیر تلویزیون

بهترین سیتکام تاریخ

چند دوست در یک بار وقت می‌گذرانند. طرحی آشنا برای یک سیتکام. اما فیلادلفیا همیشه آفتابی است هرگز سریالی معمولی نبوده و «اریک شرایر»، رئیس شبکهٔ FX Entertainment، گواه این موضوع است. او یکی از مدیرانی بود که «۱۵ سال پیش در نمایش نسخهٔ پایلوت سریال، از شدت خنده اشک می‌ریختند».

او می‌گوید: «به‌نظر من شگفتی سریال در این بود که نسخه‌ای متفاوت از یک سیتکام ارائه می‌داد؛ جایی که شخصیت‌های دیوانه‌وار هرچه می‌خواستند می‌گفتند و می‌کردند، بی‌هیچ ملاحظهٔ سیاسی. اما پشت این بی‌پروایی، درکی هوشمندانه وجود داشت. سریال به مسائل اجتماعی می‌پرداخت و ترکیب شگفتی از لایه‌ای فرهیخته با ظاهری عامه‌پسند و حتی لوده ارائه می‌کرد.»

دوام سریال، تا حد زیادی، مدیون همین جسارت در پیش‌بردن مرزهای کمدی است. در فصل نخست، موضوعاتی چون کودک‌آزاری، نژادپرستی، الکلیسم، سقط جنین و جدل بر سر مالکیت اسلحه به سخره گرفته شد. شخصیت‌های اصلی، همگی در «پدی» در فیلادلفیا کار می‌کنند، جایی که به‌خاطر منفعت شخصی یا صرفاً برای ضربه‌زدن به یکدیگر، در انواع نقشه‌ها و معاملات پنهانی دست دارند.

این مجموعه همچنین به بازتعریف معنای کمدی، به‌ویژه در تلویزیونعمومی اوایل دههٔ ۲۰۰۰ کمک کرد. کافی است به نامزدهای امی بهترین کمدی در سال ۲۰۰۵ نگاهی بیندازیم: همه ریموند را دوست دارند، توسعهٔ بازداشت‌شده، ویل و گریس، اسکرابز و خانه‌داران ناامید؛ تا ببینیم که چشم‌انداز کمدی از زمان آغاز سیستکام It's Always Sunny In Philadelphia چقدر دگرگون شده است.

فیلادلفیا همیشه آفتابی است هرگز محبوب جامعهٔ جوایز نبوده. در واقع، کل یکی از قسمت‌های فصل نهم به شوخی‌کردن با همین موضوع اختصاص داشت: داستانی که حول تلاش دار و دسته برای برنده‌شدن در مسابقهٔ «بهترین بار فیلادلفیا» می‌چرخید و در پایان، شخصیت چارلی در «پدی» ترانه‌ای برای رأی‌دهندگان جوایز می‌خواند که اوجش با فریاد «برین به جهنم!» و آب‌دهانی که به سمت مهمانان مبهوت می‌پاشید، به پایان می‌رسید.

بخشی از جذابیت اولیهٔ سریال، ظاهری تقریباً دست‌ساز بود که ریشه در نسخهٔ پایلوت اولیه داشت؛ همان ویدیویی که مک‌الهنی، دی و هاورتون با یک دوربین دیجیتال و تقریباً بدون هیچ بودجه‌ای ساختند و پیش از ارائه به شبکه‌ها آماده کردند.

هاورتون می‌گوید: «ما می‌دانستیم چه چیزی را دوست داریم، اما نمی‌دانستیم کار باید چگونه انجام شود. همین روحیهٔ کله‌شقی و شنیدن اینکه نمی‌توانید این‌طور انجامش دهید بود که به ما جسارت داد.»

چرا باید سیتکام فیلادلفیا همیشه آفتابی است را ببینید

بیشتر قسمت‌های سریال حول محور کارهایی می‌چرخد که دار و دسته انجام می‌دهند: از مست و نشئه شدن گرفته تا گرفتن انتقام از توهین‌ها و بی‌احترامی‌های واقعی یا خیالی، نابود کردن زندگی دیگران، دست‌کم گرفتن خود، پایین کشیدن یکدیگر یا ریختن نقشه‌های ابلهانه برای رسیدن به شهرت یا پول. همه‌شان پر سروصدا، بی‌ادب، زننده، خودویرانگر و ناآگاهانه؛ همین ناآگاهی آن‌ها را در همان چرخهٔ تکراری گرفتار می‌کند. با این حال، هر یک ویژگی‌هایی دارند که با وجود پستی فردی و جمعی‌شان، باعث می‌شود بیننده به‌شکل غافلگیرکننده‌ای با آن‌ها همدلی کند. به‌گمان من، این یکی از کلیدهای اصلی ماندگاری طولانی‌مدت سریال است.

می‌فهمم اگر همهٔ این‌ها در نگاه اول چندان دل‌فریب به نظر نرسد. درست مثل سریال‌های پزشکی، یا برنامه‌های رادیوی NPR، کمدی سیاه هم برای همه ساخته نشده. از طرفی، این سریال هم مثل هر سیتکام دیگری، قسمت‌های «طلایی» دارد؛ آن‌هایی که از اول تا آخر بی‌نقص‌اند. در مقابل، قسمت‌های ضعیف‌تر که شاید تنها یک صحنهٔ کلاسیک در آن‌ها پیدا شود، یا قسمت‌هایی که صرفاً «قابل قبول» هستند.

سریال فیلادلفیا همیشه آفتابی است

پایین‌تر به‌جزئیات بیشتری می‌پردازم، اما بخشی از دلیل ارزش دیدن تمام قسمت‌ها این است که سانی مدام بر خود ارجاع می‌دهد و بر شالودهٔ پیشین خود بنا می‌کند (به‌عبارتی، متا است) و همین باعث می‌شود وقتی صحنه‌ها یا شخصیت‌های محبوب دوباره برمی‌گردند، تأثیرشان چند برابر شود.

جذابیت سریال It's Always Sunny In Philadelphia تنها به ساخت دنیایی باورپذیر محدود نمی‌شود. یک سریال نمی‌تواند این‌همه سال در اوج بماند مگر آن‌که شخصیت‌هایی محکم و پرداخت‌شده داشته باشد. شخصیت‌های سانی برای یک سیت‌کام به‌طور غیرمعمولی خوب طراحی شده‌اند؛ با پیشینه‌هایی غنی که در طول زمان تکامل پیدا می‌کنند و بارها به آن‌ها ارجاع داده می‌شود؛ همان‌طور که به ویژگی‌های منحصربه‌فرد و اغلب نفرت‌انگیزشان. تاریخچه‌های درهم‌تنیدهٔ آن‌ها، بخش بزرگی از سازوکار ارجاع به خود سریال را می‌سازد و به مرور، این ارجاعات مثل یک گلوله برفی کمدیِ متا بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود.

یکی از جنبه‌های نوآورانه فیلادلفیا همیشه آفتابی است، این است که حس یک سیتکام واقعی برای بزرگسالان را دارد. تیزی و خطری در آن هست که در آثار عامه‌پسند و بی‌خطر، مثل Big Bang Theory و مشابه‌هایش، پیدا نمی‌شود. چون سریال از شبکهٔ FX پخش می‌شود و نه یکی از سه شبکهٔ بزرگ، می‌توان الفاظ رکیک را گفت و صحنه‌های تصویری شوک‌آوری داشت، مثل دو مرد بی‌خانمان سالخورده که زیر اسکلهٔ ساحل جرزی مشغول رابطه‌اند.

یکی از مهم‌ترین ویژگی‌هایی که سانی را از یک کمدی ظاهراً «سخیف» بالاتر می‌برد، توانایی آن در هجو و ارجاع دادن به شکلی است که هم شخصیت‌ها را تقویت می‌کند و هم کمدی را. این شگرد، وقتی دار و دسته نسخهٔ دست‌ساز خودشان را از فیلم‌های Lethal Weapon می‌سازند، خوب جواب می‌دهد، اما وقتی این ارجاعات چنان طبیعی و ارگانیک در تار و پود داستان و شخصیت‌ها تنیده می‌شود که تقریباً از نگاه مخاطب پنهان می‌ماند، تأثیرش حتی بیشتر است.

بهترین اپیزودهای It's Always Sunny In Philadelphia برای تازه‌واردان

جذب کردن مخاطب برای دیدن فیلادلفیا همیشه آفتابی است از ابتدا می‌تواند دشوار باشد، پس بهترین قسمت‌ها برای معرفی به تازه‌واردها کدامند؟ این سریال برای کسانی که طنز سیاه را می‌پسندند، اثری واجب‌التماشا است، اما تجربه نشان داده که بسیاری به دلیل حجم بالای قسمت‌ها و زمان زیادی که لازم است، تمایلی به قبول این توصیه ندارند. حالا که سانی پس از شانزده فصل و مجموعاً ۱۷۰ قسمت روی آنتن رفته، برخی فکر می‌کنند دیگر برای شروع از ابتدا دیر شده است. این سریال درست مثل Grey's Anatomy در دنیای سیتکام‌ها شده است. پس اگر می‌خواهید برای محک زدن سریال ابتدا برخی از بهترین اپیزودهای آن را ببینید، فهرست زیر می‌تواند به درد شما بخورد:

The Gang Solves the Gas Crisis (اپیزود دوم فصل چهارم)

The Gang Solves the Gas Crisis

«دار و دسته بحران بنزین را حل می‌کند» یکی از قسمت‌های نمادین فیلادلفیا همیشه آفتابی است به شمار می‌رود. این قسمت نمونه‌ای کامل از نقشه‌های خنده‌دار و سریع‌النجات دار و دسته است که پایهٔ بسیاری از قسمت‌های کلاسیک سریال را شکل می‌دهد. وقتی قیمت بنزین بالا می‌رود، دار و دسته تصمیم می‌گیرند چند بشکه بنزین بخرند، آن را نگه دارند تا قیمت‌ها باز هم افزایش یابد، و سپس درب به درب بفروشند تا سودی کلان به دست آورند.

این قسمت نه‌تنها نمونه‌ای برجسته از نقشه‌کشیدن‌های دار و دسته است، بلکه در سطحی متا به بررسی پویایی گروه می‌پردازد که برای تازه‌واردان بسیار آموزنده خواهد بود. همهٔ شخصیت‌ها توهمات مضحکی دربارهٔ نقش خود در گروه دارند (مثل مک که حتی نمی‌توانست کلمهٔ «کلمات» را به یاد بیاورد، اما خود را «مغز متفکر» می‌خواند). «دار و دسته بحران بنزین را حل می‌کند» بی‌گمان یکی از شاهکارهای سانی است.

The Gang Hits The Road (اپیزود دوم فصل پنجم)

سیتکام It's Always Sunny In Philadelphia

طرح اصلی «دار و دسته به جاده می‌زنند» آن‌قدر ساده است که تازه‌واردها به‌راحتی بتوانند آن را درک کنند. دار و دسته قصد دارند به گرند کنیون سفر کنند، اما با مشکلات و موانع زیادی روبه‌رو می‌شوند که حتی هرگز از فیلادلفیا خارج نمی‌شوند. دی کنار جاده یک مسافر رایگان سوار می‌کند تا بتواند مشروب بخورد، مک با یک ظرف ادرار به صورتش مواجه می‌شود و دنیس و چارلی ناخواسته خود را مسموم می‌کنند چون صندلی‌های حصیری را داخل یک تریلر آتش می‌زنند؛ به‌طور خلاصه، این سفر جاده‌ای آن چیزی نیست که انتظارش را دارید.

قبل از آنکه فصل یازدهم شاهکار «مک و دنیس به حومهٔ شهر نقل مکان می‌کنند» را به نمایش بگذارد، «دار و دسته راهی سفر می‌شوند» قسمت مورد علاقهٔ شخصی من از سیتکام It's Always Sunny In Philadelphia بود. این قسمت توانایی ساینفلدی سریال را در خلق خنده‌های بزرگ و موقعیت‌های مضحک از یک طرح ساده و به ظاهر بی‌اهمیت به‌خوبی به تصویر می‌کشد. فضای محدود داخل ماشین به تازه‌واردها کمک می‌کند تا این شخصیت‌های ناآشنا را بهتر بشناسند.

Reynolds Vs. Reynolds: The Cereal Defense (اپیزود دهم فصل هشتم)

فینال فصل هشتم با عنوان «رینولدز علیه رینولدز: دفاع غلاتی» حال‌وهوای یک دادگاه جنایی را به پدی می‌آورد. ماجرا از آن‌جا شروع می‌شود که فرنک با ماشینش به خودروی دنیس می‌زند و کاسه غلات صبحانه را از دست او می‌اندازد. حالا دار و دسته یک دادگاه داخلی برگزار می‌کنند تا مشخص شود چه کسی باید خسارت را بپردازد: فرنک که غلات را از دست دنیس انداخته، یا دنیسی که اصلاً نباید با یک کاسه غلات پشت فرمان می‌نشست؟

«رینولدز علیه رینولدز: دفاع غلاتی» یک قسمت قوطی کبریتی که تقریباً از بار بیرون نمی‌رود و تمام توجه را بر شخصیت‌ها و نگاه عجیب‌وغریبشان به دنیا متمرکز می‌کند. یک بیننده‌ی تازه‌کار It's Always Sunny In Philadelphia با دیدن همین حکم دادگاه غلات در فینال فصل هشتم، دقیقاً می‌تواند بفهمد این سریال چه‌جور فضایی دارد و شخصیت‌ها چه موجوداتی هستند.

Paddy's Pub: The Worst Bar In Philadelphia (اپیزود هشتم فصل چهارم)

در اپیزود «پدی: بدترین بار فیلادلفیا»، یک نقد تند در روزنامه‌ای محلی منتشر می‌شود و پدی را به باد انتقاد می‌گیرد. چارلی برای تلافی، منتقد را می‌رباید، به بار می‌آورد و او را وادار می‌کند که نقدی مثبت‌تر بنویسد. این خط داستانی، روشی ایده‌آل برای معرفی این پنج شخصیت فاجعه‌بار به بینندگان تازه‌وارد است. تماشای تلاش شتاب‌زده گروه برای اجرای یک آدم‌ربایی موفق و خراب‌کاری در هر مرحله، به‌تنهایی خنده‌های زیادی به همراه دارد.

«فیشر استیونز» یکی از بهترین بازیگرهای مهمان در تاریخ سریال را در نقش منتقد ربوده‌شده ارائه می‌دهد. این گروه وقتی در اوج خنده‌آوری هستند که یک شخصیت بی‌احساس و جدی، پوچی کارهایشان را به رخ بکشد. در این قسمت، استیونز با اجرای کمیک و بی‌نقصش در نقش همان «آدم جدی»، حماقت بی‌پایان و تصمیم‌گیری‌های عجولانه گروه را به طعنه و طنز به تصویر می‌کشد.

Dennis And Dee Go On Welfare (اپیزود سوم فصل دوم)

«دنیس و دی به دنبال کمک‌های اجتماعی می‌روند» انتخاب بسیار مناسبی برای شروع است، زیرا توانایی سریال را در تبدیل یک موضوع بسیار جدی به کمدی ناب به‌خوبی نشان می‌دهد. در این قسمت، دنیس و دی شغلشان را در بار رها می‌کنند، ادعا می‌کنند که به کراک معتادند و دارای ناتوانی ذهنی هستند و تلاش می‌کنند که به کمک‌های اجتماعی متصل شوند. این داستان کلاسیک تلاش دار و دسته برای گریز از سیستم است که با پیامدهای خنده‌دار همراه می‌شود.

اگرچه دار و دسته کارهای وحشتناکی انجام می‌دهند و سریال با مسائل بسیار تاریک شوخی می‌کند، اما همیشه نیش شوخی متوجه خودشان است. آن‌ها از نظر اخلاقی محکوم و زشت‌اند، اما نقشه‌هایشان همیشه به خودشان برمی‌گردد و مجازات کارمایی‌شان را دریافت می‌کنند. از آن‌جا که این قسمت همزمان اوایل سریال است و هم به اندازهٔ کافی برای یافتن صدای کمدی‌اش بالغ شده، فکر می‌کنم «دنیس و دی به دنبال کمک‌های اجتماعی می‌روند» بهترین قسمت سیتکام فیلادلفیا همیشه آفتابی است برای تازه‌واردها باشد.

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید

مطالب پیشنهادی