نقد فیلم Cherry – گیلاس بدون طعم برادران روسو
کارگردانان جو و آنتونی روسو پس از چند سال کاوش کردن در جهان سینمایی مارول و تولید چند فیلم موفق و به شدت گیشه پسند چون «Avengers: Endgame»، تصمیم گرفتند به سراغ ضرب المثل معروف ...
کارگردانان جو و آنتونی روسو پس از چند سال کاوش کردن در جهان سینمایی مارول و تولید چند فیلم موفق و به شدت گیشه پسند چون «Avengers: Endgame»، تصمیم گرفتند به سراغ ضرب المثل معروف «یکی برای استودیوها و یکی برای خودمان» بروند. و حالا در این زمان وقت تولید فیلم برای خودشان رسیده است. این یک استراتژی کلاسیک هالیوودی است، جایی که سازندگان فیلم با یک پروژه شخصی که بیشتر شبیه به یک تلنگر مستقل است، یک اثر کم سر و صدا را دنبال میکنند. اما مشکل فیلم شخصی روسوها با نام «Cherry» یا گیلاس این است که ما در فیلم هیچ سبک، ایدئولوژی یا برنامه مشخصی مشاهده نمیکنیم. در ادامه با نقد فیلم Cherry همراه ویجیاتو باشید.
فیلم «Cherry» با الهام از یک رمان نیمه زندگینامهای پرفروش به همین نام ساخته شده است. روایت قصه فیلم در مورد یک قهرمان اصلی ناشناس (تام هالند) است که به دانشگاه میرود، برای فرار از یک شکست عشقی در ارتش ثبت نام میکند، به عنوان یک سرباز امدادگر در عراق مستقر میشود، سپس به خانه میآید، به مواد مخدر معتاد میشود، و سرانجام برای حمایت از اعتیاد خود به سرقت از بانکها میپردازد. اما نقص مهلک فیلمنامه به ظاهر عریض و طویل برادران روسو این است که هرگز درگیر اتفاقاتی نمیشود که در سطح احساسی رُخ میدهند.
متاسفانه، این حتی بزرگترین مشکل فیلم گیلاس نیست؛ چرا که روسوها بعد از هدایت چند اثر سینمایی به شدت موفق (دارای دو فیلم در میان 10 تا از بالاترین آثار کسب درآمد بالا در تاریخ سینما) دچار ترکیبی از مَنیت و گُستاخیِ کاملاً ملموس در کارگردانی شدهاند، که اساساً مسیر پیش روی اثرشان را دچار خطای استراتژیک کرده است. در واقع وقتی به پادشاهان پاپکورن، آزادی عمل داده میشود تا فیلمی درباره اوضاع و احوال انسان عادی بسازند نتیجه آشفتگی درونی حاصل در Cherry میشود. فیلمساز در این اثر هیچ سبک، ایدئولوژی یا فرم درستی را برای روایتش انتخاب نکرده است.
برای مثال سازندگان گیلاس از صدای زیادی برای ارائه نمایش و افکار درونی شخصیت اصلی استفاده میکنند. مانند هر ابزاری، صداگذاری ذاتاً خوب یا بد نیست. میتواند برای انتقال کارآمد اطلاعات، فراهم آوردن زمینه یا آشکار کردن افکار درونی شخصیت مورد استفاده قرار گیرد. اگر از این شیوه یا فرم روایی ضعیف استفاده شود، مانند کاری که این فیلم انجام داده، میتواند فاصله بیشتری بین مخاطب و آنچه روی صفحه رخ میدهد ایجاد کند. در اینجا، صدا به صورت تلاشی برای ثبت مشاهدات شوخ یا شاعرانه از شخصیت اصلی شکل میگیرد.
منطقی است که این شخصیت، در توصیف آموزش اساسی در ارتش یا وحشت حاصل از جنگ میتواند از این شیوه استفاده خوبی برای ارتباط با بیننده انجام دهد. اما وقتی به فراخور لحن نیاز به جدیت وجود دارد، واقعاً این روش چیزی جز انحراف از مسیر اصلی به وجود نمیآورد. به وضوح روشن است این فرم سعی دارد حس از دست دادن و گیجی را منتقل کند. اما از آنجایی که شخصیت فقط میتواند از دیدگاه خود اظهار نظر کند، بنابراین قادر به پردازش جامع فضا نیست؛ در واقع در این لحظات جدی، هیچ دیدگاه دیگری از صدا به دست نمیآید.
بدون شک گیلاس نوعی فیلم است که دیگر ساخته نمیشود (تاریخ مصرفش گذشته)، فیلمهایی از این قبیل چیزی در حدود دو بار در هفته در اواسط دهه 90 میلادی به نمایش در میآمد. استاد تولید چنین روایتهایی مارتین اسکورسیزی، گاهی تارانتینو و افرادی چون گاس ون سنت بودند. در این فیلمها، بچههای بد در زمان وقوع حوادث، از زندگی بدشان برای شما تعریف میکنند. آنها بیشتر به قوسهای رستگاری اخلاقی کاتولیکها پایبند هستند. و البته قبل از اینکه ما را به ایمنی نسبی برگردانند از همه رفتارهای بد خود لذت میبرند. این گونه آثار تصویری عمیقاً ناراحت کننده و افسرده از جوانان آمریکایی که به زندگی جنایتکارانه روی میآورند را به نمایش میگذارند.
حالا فیلم «Cherry» به وضوح به عنوان برداشت جدیدی از این نوع داستانها در نظر گرفته شده است. گیلاس به عنوان فیلمی به بازار عرضه میشود که در آن فیلمساز به بحث درباره اعتیاد پرداخته و به بررسی اپیدمی مواد مخدر در آمریکا در اوایل دهه 2000 میپردازد. اما تک تک تصمیمات از انتخاب لزومات صحنه، نسبت ابعاد و لنزها، تا موسیقی متن فیلم گواه یک سیستم تاریخ گذشته هستند. در واقع سبکی که برادران روسو با آن پیش میروند هم گنگ است و هم به شدت باعث حواس پرتی میشود.
ما قبلاً دیدهایم که فیلمسازان آثار پرفروش وقتی با بودجه کمتری روبرو میشوند، فیلمهای مناسبی میسازند، خصوصاً آنهایی که میتوانند سبک خاصِ خود را مانند مایکل بی با «Pain & Gain» یا تیم برتون با چشمهای بزرگ ایجاد کنند. با این حال، برادران روسو سبک بصری خاصِ خود را ندارند و آنها اغلب از روی دست چندین فیلمساز کُپی میکنند، از جمله کسانی که من در بالا به آنها اشاره کردم.
فیلم نمیداند که میخواهد از نظر بصری چه کاری انجام دهد، زیرا دائماً دارت را به سمت دیوار میاندازد و سعی میکند ببیند به چه چیزی میچسبد. اگر تارانتینو 30 سال پیش از یک سناریو و فرم خاص، که آن را از ژان لوک گدار گرفته، استفاده میکرد، حداقل شیوه درست اجرای آن را بلد بود. در واقع امثال تارانتینو میدانند چه میخواهند.
هر صحنه، هر احساس، هر مونتاژ، هر آهنگ، هر زاویهای که از آن سرقت بانکها و درگیریهای نظامی اتفاق میافتد، هر نمایی که ظاهراً قرمز و بدون معنی است و هر کلوزآپ عاشقانه گیلاس، همه قبلاً انجام شده و بسیار بهتر هم انجام شده است. از آنجایی که روسوها هرگز توانایی تولید چنین سبک و روشی را ندارند، هر تکنیکی که آنها به کار میگیرند تصادفی و بی معنی است.
برای مثال چرا فیلم هرگز به یک تجربه ذهنی درست از مواد مخدر یا سرقت دست نمییابد؟ چرا فیلم فقط در سکانسهای جنگ عراق متن روی صفحه دارد؟ چرا برای یک ثانیه از داخل مقعد هالند نمایی مانند تونل وحشت به ما نشان میدهد و بعد دیگر چنین اتفاقی نمیافتد؟ مطمئناً، این یک استعاره خوب برای این فیلم به عنوان یک حفره است، اما هیچ دلیلی برای هیچ یک از زبالههای موجود وجود ندارد که مانند 20 نوع طعم بد به صفحه پرتاب میشوند.
متأسفانه با این اوصاف در نهایت کُلیت فیلم «Cherry» فاقد یک هویت خاص است. از آنجا که این اثر به چندین فصل تقسیم شده، هر یک از فصلها سنگ خود را به سینه میزنند که این شیوه به معنی واقعی کلمه یک حرکت منفعلانه و رو به عقب است. بنابراین، برای فیلمی با طول بیش از دو ساعت، این سبک آنقدر طاقت فرسا است که مرز آزار دهنده بودن را جابهجا میکند. همچنین این اثر روسوها فیلمی است که در هر مرحله از همدلی با بیننده دور میشود. اگر قصد دارید زمینه آشنای فیلمی با مضمون PTSD و فیلم دارویی را بازخوانی کنید، حداقل لازم است که از نظر احساسی با آنچه در این فیلم صورت میپذیرد درگیر شوید.
پس از ساخت برخی از کاربردی ترین آثار در دنیای سینمایی مارول، کنجکاو شدم ببینم روسوها به عنوان کارگردان چه میکنند. اما حالا پس از تماشای فیلم، من به سادگی نمیدانم که این اثر فراتر از خود روسوها برای چه کسانی است؛ چرا این دو باید اثبات میکردند که آنها میتوانند یک «فیلم ارزان» بسازند (که هنوز هم گرانتر از هر آپارتمان دیگری است که شما در آن زندگی کردهاید). آن هم پس از ساخت این همه آثار گران قیمت (بودجههایی که میتوانست تمام غذای کشور جنگ زده و مظلوم یمن را تأمین کند). صادقانه بگویم این آزمایش برادران روسو کاملاً ناکام بوده، گیلاس هیچ چیزی جز یک اثر کسل کننده از یک فیلم بدون سیاست نیست؛ فیلم هیچ حسی از خود فراتر از خستگی ندارد، و فیلمساز هیچ سبک، هیچ ماده و یا یک صحنه یا یک زاویه و حتی یک خط گفت و گو درست که بشود به خاطر سپرد خلق نکرده است.
همچنین ذکر یک نکته در پایان ضروری به نظر میرسد و آن اشاره به بازی تام هالند است. هالند در فیلم «Cherry»، تجربه خوبی در امر بازیگری را سپری کرده، اما هالیوود دیگر نباید تلاش کند که تام هالند را به نقشهای ظریف و حساس با این شمایل سوق دهد، چرا که تجربه اخیر ثابت میکند که فیلمسازان هر چقدر تلاش کنند نمیتوانند از تام هالند یک شخصیت دراماتیک خلق کنند.
داستان تام هالند و چنین آثاری مانند دانشگاه هیولاها است که در آن مایک وازوفسکی میخواست ترسناک باشد، اما همه میگفتند که او نمیتواند این کار را انجام دهد زیرا اساساً او ترسناک نیست و این واقعیت سخت و سرد برای هالند نیز صدق میکند. پس دست از تلاش برای ایجاد و خلق تام هالند تاریک بردارید چون اتفاق نمیافتد.
در نتیجه باید گفت فیلم «Cherry» اوج بیهودگی است؛ ساختن یک فیلم افتضاح، خستهکننده و فقط حماسی در مورد معتادان به مواد مخدر برای اثبات این که شما هنوز فیلمسازهای جدی هستید کافی نیست. بنابراین در یک جمله میتوان گفت این اثر برادران روسو یک وصله ناجور برای سینما دوستان در تمام جهان است.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
مخالم
تام هلند بازیگر با استعدادیه
در فیلم Chaos Walking مقداری نشون داد که میتونه متفاوت باشه اما به نظرم کارگردان در بازی گرفتن بازیگر ها نقش مهمی داره
همونطور که هیث لجر بهترین بازیش رو زیر دست نولان داشت
فیلم بسیار ضعیف و کسل کننده فیلمنامه پر اشکال، خلاصه فقط بدرد هواداران تام هالند میخوره مشکل اصلی فیلم کش دادن زیادش هست در حالی که میتونست با یه ضرباهنگ تند تر هیجان فیلمشو بیشتر کنه.خط داستانی این فیلم شباهت زیادی به فیلم تک تیرانداز آمریکایی داشت (( اولش زندگی عادیش و بعدش وارد ارتش شد و تو جنگ عراق شرکت کرد و بعدش دچار PTSD شد)) فیلم ایستوود در هر سه بخش کاملا سرتر از چری بود و در آخر اینکه برادران روسو همونایی نبودنکه میگفتن سینما مال مارتین اسکورسیزی کبیر نیست؟?