ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

فیلم و سریال

نقد سریال Clarice – دنباله‌ای استاندارد برای فیلم سکوت بره‌ها

سی سال پیش، فیلم «سکوت بره‌ها» به کارگردانی جاناتان دمی با معرفی دنیای ترسناک کلاریس استارلینگ و هانیبال لکتر، مخاطبان را در همه جا شوکه کرد، و البته جوایز اسکار را نیز درو کرد. بدون ...

امیر پریمی
نوشته شده توسط امیر پریمی | ۲۵ فروردین ۱۴۰۰ | ۱۲:۵۹

سی سال پیش، فیلم «سکوت بره‌ها» به کارگردانی جاناتان دمی با معرفی دنیای ترسناک کلاریس استارلینگ و هانیبال لکتر، مخاطبان را در همه جا شوکه کرد، و البته جوایز اسکار را نیز درو کرد. بدون تردید سکوت بره‌ها فیلمی مهم و شاخص است. آن اثر اکنون بخاطر آدمخوار بسیار جذابش، هانیبال لکتر و عامل جوان و سخت گیر اف بی آی کلاریس استارلینگ، در ذهن عاشقان سینما باقی مانده است. اگرچه آن فیلم بر روی لکتر و ذهن هولناک بدنام ترین روانپزشک آمریکا تمرکز داشت، اما ماهیت اصلی خود اثر پیرامون یک داستان پس زمینه‌ای آسیب‌زا و کشف نشده برای شخصیت کلاریس بود. با این اوصاف هیچگاه جنبه‌های تاریک شخصیت کلاریس دستمایه تولید یک اثر هنری قرار نگرفت و برای دهه‌ها، استودیوها کلاریس را نادیده گرفته و به دنبال ساخت دنباله‌های بعدی با حضور هانیبال بودند. اما اکنون و برای اولین بار، تهیه کنندگان در این سریال به دنبال کشف لایه‌های کشف نشده یک شخصیت متفاوت هستند. در ادامه با نقد سریال Clarice همراه ویجیاتو باشید.

نقد سریال Clarice

کلاریس استارلینگ یکی از جذاب ترین قهرمانان تاریخ سینما است. نام کوچک او خودش به تنهایی نمادین است. جودی فاستر برای بازی کردن نقش این شخصیت در فیلم سکوت بره‌ها در سال 1991 موفق به دریافت اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن شد؛ و با این وجود هنوز مخاطبان درباره این موضوع که کلاریس چه کسی است، چیز زیادی نمی‌دانند. بنابر همین موضوع این مجموعه جنایی تلاش می‌کند با محور قرار دادن شخصیت کلاریس و پرداختن به ماجرا‌های پس از وقایع سکوت بره‌ها به درون روان کلاریس استارلینگ نفوذ کند تا هم آسیب دیدگی آن تجربه را کشف کند، و هم بینندگان را با ابعاد جدیدی از این شخصیت روبرو کند.

سریال «کلاریس» در ژانرهای وحشت روان‌شناختی و درام جنایی، توسط الکس کورتزمن و جنی لومت بر پایه رُمان «The Silence of the Lambs» نوشته‌شده توسط توماس هریس تولید شده است. داستان سریال در مورد کلاریس استارلینگ (با بازی ربکا بریدز) است که شش ماه پس از وقایع فیلم «سکوت بره‌ها» به کارش بازمی‌گردد و درگیر حل یک سری قتل به ظاهر زنجیره‌ای و خشن می‌شود. این سریال اولین اثری است که که به دور از داستان دلهره آور شخصیت هانیبال حرکت می‌کند و در عوض تمام توجه خود را به کلاریس استارلینگ جذاب معطوف می‌کند. در واقع لازم به ذکر است که به دلیل مسائل پیچیده‌ی حقوق شخصیت‌ها در این فرنچایز بین مترو گُلدن مایر و کمپانی متعلق به تهیه‌کننده‌ی فقید ایتالیایی دینو د لائورنتیس، سریال نمی‌تواند به شخصیت هانیبال لکتر اشاره کند.

نقد سریال Clarice

شبکه CBS، به عنوان یک شبکه مطرح در زمینه تولید سریال، سابقه طولانی و موفقی در زمینه آثار پلیسی دارد. از سریال‌های NCIS و CSI گرفته تا Criminal Minds و Magnum PI، می‌توان رد پای چنین آثاری را در این شبکه یافت. البته مشکل عمده این سریال‌ها این بود که اغلب این آثار در شبکه با تغییر جزئی در یک فرمول امتحان شده، تولید و روانه پخش می‌شدند. بنابراین من نگران بودم که سریال کلاریس نیز همان مسیر را طی کند. اما آنچه باعث علاقه ذاتی من به این اثر شد، مشارکت الکس کورتزمن در تولید این سریال بود، زیرا او توانایی خاصی در کار با ژانر‌های مختلف دارد.

کورتزمن با همکاری جنی لومت، که دوستی قدیمی با کارگردان فیلم سکوت بره‌ها یعنی جاناتان دمی فقید داشت؛ سعی نمی‌کنند چیزهای پر زرق و برقی را به این داستان جنایی اضافه کنند. در عوض، کلاریس دنباله‌ای مستقیم از فیلم سکوت بره‌ها است که یک رمز و راز گسترده و موارد مستقل کافی را برای پیشبرد اهدافش که همان تمرکز بر شخصیت کلاریس استارلینگ است، دنبال می‌کند. به طور کلی سریال «کلاریس» خود را به عنوان چرخشی احساسی در قالب یک درام جنایی تاریک معرفی می‌کند. در این اثر استارلینگ مجدداً در مطب روان شناس خود به بیننده معرفی می‌شود، جایی که به وی اعلام می‌کنند او مأموری است که باید از چرخه عملیاتی خارج شود تا زمانی که بتواند از فاحش ترین نوع PTSD یا اختلال اضطراب پس از سانحه بهبود یابد.

نقد سریال Clarice

اگر بخواهیم منصفانه قضاوت کنیم باید گفت: این سریال از منظر فرم و شکل روایت امیدوار کننده شروع می‌شود، اما با پیشرفت سریال به سمت جلو، کمی داستان دچار یک کلیشه بزرگ به سبک آثار جنایی شناخته شده می‌شود که در آن شخصیت اصلی باید شیاطین داخلی خود را کنار بزند تا بتواند قاتل شرور را بدست آورد. شخصیت محوری کلاریس که از علائمی مانند PTSD رنج می‌برد، باید با آنچه که بین او و بوفالو بیل (قاتل مخوف فیلم سکوت بره‌ها) اتفاق افتاده است مبارزه کند، در حالی که هنوز سعی دارد خود را به عنوان یک عامل توانمند نیز ثابت کند. یکی از نکات مهم این سریال آن است که ربکا بریدز نقش کلاریس را بسیار نزدیک به اجرای جودی فاستر در سکوت بره‌ها انجام می‌دهد تا نسبت به اجرای جولیان مور در هانیبال.

چیزی که بلافاصله هنگام تماشای کلاریس به چشم می‌خورد، عدم مراجعه آشکار به شخصیت هانیبال لکتر است. گرچه به نظر می رسد این یک تصمیم خلاقانه است، اما در واقع همان‌طور که گفته شد، این نتیجه همان مشکلات حقوقی بین MGM و کمپانی Dino De Laurentiis است که مانع حضور شخصیت کلاریس استارلینگ نیز در سریال هانیبالِ برایان فولر شده بود. به طور کلی نماها، صحنه‌ها، برخی از حرکات آهسته و فلاش بک‌هایی در این سریال وجود دارد که کاملاً من را به یاد هانیبال شبکه NBC می‌اندازد، اما در دوزهای بسیار زودگذر. در لحظاتی که سریال کلاریس از منظر بصری بسیار گروتسک و عجیب می‌شود، کاملاً روشن است که سازندگان اثر می‌خواهند بطن کارشان از نظر لحنی به سکوت‌بره‌های جاناتان دمی نزدیک شود.

نقد سریال Clarice

با این اوصاف، هرچند که این سریال قطعاً یک اثر جنایی استاندارد است؛ اما در مقایسه با نسخه سینمایی آن یعنی سکوت بره‌ها، متوسط به نظر می‌رسد. بنابراین بد نیست که «Clarice» را یک اسپین آف معمولی اما استاندارد از یک شاهکار خارق‌العاده خطاب کنیم. با این حال، این سریال دارای اجزای قوی در پرداخت شخصیت است. این اثر همچنین کار باورنکردنی در نشان دادن چگونگی بروز ترومای شخصیت کلاریس هنگام کار در صحنه‌های جنایت و پیمایش روابط بین فردی انجام می‌دهد. او از اینكه اجازه دهد یك روانپزشک به محتوایات مغزش وارد شود ترس دارد، همچنین او همواره درون ذهنش در یك زیرزمین تاریك توسط یك قاتل زنجیره‌ای شكار می‌شود و به عنوان یک انسان، دارای یک روح زخمی است. این جنبه‌های سریال بدون شک نقطه قوت اصلی آن است.

از منظر خط روایی، سریال کلاریس خیلی بهتر از آن چیزی است که انتظار می‌رفت. بخشی از آن به این دلیل است که سریال دنباله‌ای محترمانه از فیلم اصلی است و سعی در استخراج دوباره نکاتی پیرامون هانیبال لکتر به عنوان محور اصلی داستان ندارد. در حالی که فکر می‌کنم لکتر یک شخصیت درخشان در تاریخ سینما و اساساً ادبیات است، اما سکوت بره‌ها واقعاً داستان کلاریس استارلینگ بود. با جدا کردن او از جناب آدمخوار، سریال کلاریس به یک داستان در مورد شخصیتی بدل شده است که قبلاً بارهای روانشناختی زیادی را با خود حمل کرده است. در واقع سریال کلاریس نشان دهنده این است که سایه‌های تاریک ایجاد شده توسط داستان «سکوت بره‌ها» بر روی شخصیت کلاریس استارلینگ چقدر عمیق بوده است. به طور ساده چیزی که ما در تک‌تک اپیزود‌های این سریال شاهدش هستیم، تصویری متفاوت از بقا و آسیب روحی است.

نقد سریال Clarice

بار اصلی این اثر روی شانه‌های بازیگر استرالیایی سنگینی می‌کند، و البته او نیز سختی این بار را به درستی به دوش می‌کشد. ربکا بریدز بازیگر نقش کلاریس، این شخصیت را به زیبایی هر چه تمام اجرا می‌کند. بازی او به قدری اندازه و درست است که ما درد درونی او را احساس می‌کنیم و این اجرا فریبنده و جذاب است. بریدز اجرایی را ارائه می‌دهد که باعث افتخار جودی فاستر، بازیگر اصلی کلاریس در فیلم 1991 می‌شود. احساسی خام و لطیف در چهره او وجود دارد که زیبا و غیرقابل انکار است. بنابراین عملکرد او خیره‌کننده است و کیفیت ستاره‌ بودنش از اولین لحظات حضورش در سریال نمایان است.

همچنین لازم به ذکر است که نبرد وی با اختلال و استرس پس از سانحه و تأثیرات مخرب روانشناختی آن بدون شک جالبتر از تلاش وی برای گرفتن قاتل زنجیره‌ای است. علی رغم اینکه این سریال از پتانسیل فوق‌العاده ای برای یک داستان جذاب پیرامون روان شخصیت کلاریس برخوردار است، اما سازندگان سریال از بحث سلامت روانی کلاریس چشم پوشی می‌کنند و در عوض بر روی مجبور ساختن وی برای مبارزه با مجرمان تمرکز می‌کنند.

نقد سریال Clarice

به نظر این کاستی سریال برای مقابله با این واقعیت است که آن‌ها حق استفاده از نام هانیبال لکتر را ندارند. چه بخواهیم یا نه، اما شخصیت لکتر یکی از دلایل اصلی بروز PTSD در کلاریس بوده، و از آنجا که سریال نمی‌تواند نام او را ذکر کند، در نتیجه نمی‌تواند به طور کامل در آسیب دیدگی ذهنی او نیز فرو رود و در صورت تلاش نمی‌تواند آن خط داستانی را به خوبی اجرا کند. بنابراین داستان کُلی سریال منجر به شکل گیری طرح متوسطی می‌شود که از کلیشه‌های معروف آثار جنایی تلویزیونی تشکیل شده است. البته اگرچه به نظر می‌رسد فیلمنامه و بنیاد سریال کلاریس دقیقاً مانند هر درام جنایی دیگر در تلویزیون باشد، اما تیم پشت دوربین و اعمال فنی خارج از آن چیزی است که به این سریال فرصتی برای مبارزه و دیده شدن می‌دهد.

نقد سریال Clarice

بدون شک دامنه احساسی درون شخصیت اصلی، موسیقی عالی و کارگردانی روان یکی از مزایای این سریال جنایی است. اگر به عنوان یک طرفدار ویژه، تک‌تک لحظات فیلم سکوت بره‌ها را به خاطر می‌آورید، حتماً به یاد دارید که یکی از نقاط قوت آن فیلم توانایی آن در ایجاد احساس درد یا تَنش در مخاطب به وسیله قاب‌های درست یا نواختن موسیقی به جا بود. حالا سریال کلاریس نیز در اینجا، با موسیقی پس زمینه دلهره آور و سازگار، احساسات هیجانی مخاطب را فرا می‌خواند. در واقعیت این سریال داستانی را روایت می‌کند که نیازی به گفتگو فراوان ندارد؛ بلکه هنگامی که داستان با تعداد انگشت شماری از زاویه‌های قابل توجه دوربین ترکیب می‌شود، یک نتیجه مناسب را ایجاد می‌کند. در نتیجه تیم بازیگری درخشان و داستان‌سرایی بصری آن هم باجزئیات باعث می‌شوند تا «کلاریس» تبدیل به یک سریال قابل قبول شود.

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید

مطالب پیشنهادی