نقد فیلم The Power of the Dog – گوسفند در لباس گرگ
دشمنی برادران، طبیعت باشکوه، غرب وحشی و یک درگیری خانوادگی کلاسیک؛ این موارد نمادهایی هستند که فیلم اقتباسی جین کمپیون از رمان «قدرت سگ» نوشته توماس ساویج را تعریف میکنند. اما، آیا این نشانهها گویای ...
دشمنی برادران، طبیعت باشکوه، غرب وحشی و یک درگیری خانوادگی کلاسیک؛ این موارد نمادهایی هستند که فیلم اقتباسی جین کمپیون از رمان «قدرت سگ» نوشته توماس ساویج را تعریف میکنند. اما، آیا این نشانهها گویای همه ماجراست؟! قطعاً خیر. در ظاهر ممکن است به نظر برسد که فیلم جین کمپیون درباره این موارد است، اما همانطور که معمولاً در فیلمهای این کارگردان برنده اسکار اتفاق میافتد، این نکات ظاهری فریبنده بیش نیست. اما واقعیت چیست؟! در زیر لایهای ضخیمی از خاک و مردانگی سمی، فیلم قدرت سگ داستانی از تنهایی ناامیدکننده، تمایل ذاتی ویرانگر و عشقی ناکارآمد را روایت میکند. در ادامه با نقد فیلم The Power of the Dog همراه ویجیاتو باشید.
خلاصه داستان: یک دامدار تحصیل کرده (بندیکت کامبربچ) عروس (کریستن دانست) جدید خانواده و همسر برادرش (جسی پلمونس) را به دلایلی خاص از نظر روانی شکنجه میکند. اما، هنگامی که پسر این عروس سابقاً بیوه (کودی اسمیت-مک فی) به ملاقات او میآید، به نظر میرسد که او به طور غیر منتظرهای عاشق پسر است؛ اما قصد او چیست؟!
این فیلم که برای پلتفرم نتفلیکس ساخته شده اقتباسی است از کتاب نویسنده آمریکایی توماس ساویج که داستان دو برادر مجرد را توصیف میکند. برادر بزرگتر فیل (بندیکت کامبربچ) و برادر کوچکتر جورج (جسی پلمونس) دو پسر تحصیل کرده و ثروتمند خانواده بربانک هستند. خانوادهای که صاحب زمینها و املاک فراوانی است. این دو برادر بیشتر عمر خود را در پُشت زین اسبهایشان سپری میکنند و به دامداری مشغول هستند.
فیل بربانک دامداری کاریزماتیک و مردی سُنتی است که همیشه از گذشته و مربیاش برانکو هِنری تعریف میکند. در واقع او دوستدار زندگی دست نخورده در غرب وحشی است. اما جورج همه چیزی است که فیل نیست و برعکس. جورج عقل فیل را ندارد، اما در ظاهر بسیار مُتمدنتر و سریعتر است. در حالی که برادرش مدام او را با کلماتی سرد فرا میخواند، اما چنین تصور میشود که او به توهینها اهمیت نمیدهد.
اما وقتی جورج با یک بیوه ازدواج میکند که کاروانسرای محلی آن منطقه را اداره میکند، فیل به عنوان برادر بزرگ دچار نوعی حسادت میشود و احساس طرد شدن به طرز وحشیانهای در این میان شروع به شعلهور شدن میکند. این درگیری زمانی افزایش مییابد که رُز (کریستن دانست) و پسر نوجوان عجیب و غریب او پیتر (کودی اسمیت مکفی) به مزرعه بربانک میآیند. اکنون آنها تحت حکومت دیکتاتوری فیل، یعنی پسر بزرگ زندگی خواهند کرد.
نقد فیلم: جین کمپیون با فیلم «The Power of the Dog» پس از ۱۳ سال به پرده سینما بازگشته است. کمپیون که بیشتر برای بردن نخل طلای کن و کسب بهترین فیلمنامه اورجینال آکادمی اسکار برای فیلم «پیانو» شناخته میشود، حالا با اثر جدید خود یعنی قدرت سگ، ورودی جالب به یک سبک سنتی چون وسترن انجام داده است. در بیشتر موارد، فیلمهای جین کمپیون پیرامون مطالعات زنانگی بوده است؛ هرچند ما از او نقشهای قوی مردانه چون شخصیت هاروی کیتل در پیانو را نیز دیدهایم. اما «قدرت سگ» نگاه او را به تجزیه و تحلیل مردانگی در غرب قدیمی معطوف میکند؛ و با توجه به آثار گذشته کمپیون، او این اثر را نیز چون دیگر فیلمهای کارنامه کاریاش تحریک آمیز جلوه میدهد.
به هر حال، این فیلم شامل ستارهای چون بندیکت کامبربچ است که به لطف کارگردانی دقیق کمپیون، یکی از بهترین نقشهای حرفهای خود را در طول عمر هنریاش انجام داده است. بر روی کاغذ «قدرت سگ» ترکیبی است از «برادران سیسترز» ژاک اودیار و «کوهستان بروکبک» آنگ لی؛ اما فراموش نکنید کاغذ، بر خلاف یک اثر سینمایی، در هر کِشو جای میگیرد. این یعنی ما با یک فیلم طرف هستیم که دارای میدان عمل متفاوتی است و میتواند هر چند لحظه یکبار پوست عوض کند و با خلق تصاویر ماندگار خاطره بسازد و زمین بازی را به سود خودش تغییر دهد.
با وجود حضور زیور آلات خاص ژانر وسترن سُنتی مانند چکمههای زنگدار، شلوارهای کابویی چرمی، مردان سیگار به دست زُمُخت و بذلهگو و نوشیدن الکل در سالنها، اما در اینجا سبک و فرم در درجه دوم قرار دارد و «قدرت سگ» فیلمی نزدیک به ژانر وسترن کلاسیک است، و اساساً یک وسترن مطلق نیست؛ هرچند بازهم مانند اکثر آثار وسترن، مردسالاری پایه و اساس واقعیتهای روی صحنه است. اما ساخت فیلمی چون قدرت سگ توسط کمپیون در درجه اول به منظور نشان دادن تقویت تفاوتهای جنسی در روابط انسانی است. برای مثال از رابطه خطرناک رُز با الکل، تا سرکوب مداوم پسرش پیتر و مبارزه درونی فیل با شیاطین جنسیتی وجودش، همه نشانهای بر این موضوع است.
به طور کلی، این اثر یکی از آن فیلمهایی است که در آن شبح شکلگیری یک تراژدی قریب الوقوع به ابزاری روایی برای پیشرفت قصه تبدیل میشود. از طرف دیگر این فیلم یک مطالعه شخصیتی ساده است؛ همچنین میتوان آن را یک ساختارشکنی درخشان در وسترن کلاسیک و سُنتی نیز دانست. اما در مجموع قدرت اصلی این فیلم در چگونگی هدایت و کارگردانی کمپیون و اجرای دقیق و جذاب کامبربچ نهفته است. کمپیون یک کارگردان درخشان در امر بازی گرفتن از بازیگران است، بنابراین تعجب آور نیست که همه بازیگران این اثر در برخی از بهترین اجرایهای کارنامه هنری خود حضور داشتهاند. اما شخصیت فیلم و اجرای کامبربچ چیز دیگری است.
به راحتی میتوان کامبربچ را در این فیلم به عنوان یک شخصیت شرور ترسیم و تصور کرد، اما نکته اینجاست، به همان اندازه که او بد است، شما نمیتوانید از او خوشتان نیاید. در واقع این شخصیت به طرز دیوانه واری کاریزماتیک است. کامبربچ همیشه خوب بوده است، اما نمیدانم آیا او تا به حال چنین قانع کننده ظاهر شده است یا خیر. اساساً با تماشای کامبربچ در اینجا، احساس میکنید در حال مشاهده تولد دانیل دی لوئیس بعدی هستید؛ که مطمئناً در جوانی به چنین نقشی علاقه داشت.
بندیکت کامبربچ به عنوان یک گاوچران بیرحم در کالبد شخصیت فیل، تقریباً هر لحظه از زندگیاش را با رعب و وحشت به سر میبرد. فیل شخصیتی است که غرور و ترس از طرد اجتماعی او را از نشان دادن احساساتش باز میدارد، به همین دلیل است که او تمام لایههای خیرخواهانه درونش را به یک استبداد بیمارگونه تبدیل میکند. در صحنهای، پیتر یک جعبه چوبی متعلق به برانکو هِنری پیدا میکند که حاوی مجلات با تصاویر مردان برهنه است. آیا فیل جنسیت خود را دفن کرده است؟! آیا او و برانکو هنری زمانی عاشق بودند؟ این فیلم برای چنین پرسشها تفاسیری باز است، و این چیزی است که کمپیون به طور ظریفی آن را در دل داستان تنظیم کرده است.
در اکثر لحظات این اثر، کارگردان در زیر زره و حفاظ مردانگی شخصیت کابوی مُتورم چیزی حساس و شکننده مییابد. در واقع جین کمپیون با نمایش شخصیت فیل استدلال میکند که ترس در بین همه غرایز، اصلی ترین و گُرگ صفتترین شاخصه است. همچنین یکی دیگر از نقاط قوت فیلم کمپیون این است که شما هرگز کاملاً مطمئن نیستید که رویدادها چگونه پیش میروند. نتیجه یک داستان مبهم و قدرتمند درباره رقابت دو برادر، جنسیت و نفرت از خود است. البته این فیلم در بخش فنی نیز حرف برای گفتن دارد؛ برای مثال فیلمبرداری این اثر تداعی کننده تصاویر «رودخانه سرخ» هاوارد هاکس و تقریباً هر فیلم جان فورد است.
در نتیجه باید گفت: این یک فیلم درام نسبتاً خوب است که توسط یک کارگردان کاربلد به شکل قدرتمند اجرا شده است. اگرچه، احتمالاً مدت زمان زیاد و لحن و ریتم کند، پذیرش فیلم را برای همه آسان نمیکند؛ چرا که اساساً این فیلم در ظاهر وسترنی است که هیچ یک از ویژگیهای معمول این ژانر را ندارد، اما کسانی که صبر و حوصله چیزهای متفاوت را دارند، با تماشای این اثر پاداش زیادی خواهند دید. از طرف دیگر فراموش نکنید که تاکنون شخص دیگری عملکردی کاملاً منطبق با آنچه کامبربچ در اینجا انجام میدهد را تکرار نکرده است.
با بهترین فیلمها از نگاه ویجیاتو آشنا شوید:
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
فیلم خوش ساخت و جذابی بود . انگار این فیلم در کارنامه کمبریج برای تبدیل شدن به یک اسطوره لازم بوده . بازی خیره کننده و چند لایه کمبریج ناخودآگاه آدم رو به یاد بازی های جذاب کریستین بل می اندازه
فیلمنامه هم که تر کیبی از فیلمهای قبادی و پارک چان ووک بود با چاشنی جین کمپیون . هنوز نخوندم که چه نمرات و چه نقد هایی گرفته اما مطمئنا نقد های مثبتی میگیره