نقد فیلم Dune – یک اقتباس سینمایی جاهطلب
پس از تأخیرهای متعدد و مرتبط با همهگیری کووید19 و سالها انتظار، بالاخره فیلم Dune آمد. چشم انداز دنیس ویلنوو با به تصویر کشیدن عظمت و دامنه مجموعه رمان حماسی اسطورهای فرانک هربرت، صادقانه از ...
پس از تأخیرهای متعدد و مرتبط با همهگیری کووید19 و سالها انتظار، بالاخره فیلم Dune آمد. چشم انداز دنیس ویلنوو با به تصویر کشیدن عظمت و دامنه مجموعه رمان حماسی اسطورهای فرانک هربرت، صادقانه از منظر جهانسازی بسیار عظیم و مهمتر از همه، قابل فهم است. در واقع فیلم Dune همانند یک کاردستی زیبا است که هرچند شخصیتهایش را در سایه نگه میدارد؛ اما نمیتوان نکات ظریف موجود در تولید آن را نادیده گرفت. در ادامه با بررسی زوایای مختلف این اثر به این پرسش پاسخ خواهیم داد که آیا این فیلم توانسته اقتباسی قدرتمند و البته وفادارانهای نسبت به منبع اقتباسش باشد یا خیر؟! پس با نقد فیلم Dune همراه ویجیاتو باشید.
آشنایی با فضا، لحن و ساختار کُلی فیلم Dune
رمان فرانک هربرت یکی از تأثیرگذارترین و یکی از غیرقابل انطباقترین آثار علمیتخیلی موجود در جهان است؛ در واقع این رمان نوع حماسه منحصربهفردی است که بسیاری از فیلمسازان بزرگ، از آلخاندرو خودوروفسکی تا دیوید لینچ را در مسیر ساختش شکسته است. با در نظر گرفتن این رمان به عنوان یک اثر کالت و جاهطلب، متوجه خواهیم شد چرا اقتباس از آن دشوار است. بنابراین، به خاطر وجود چنین دلایلی است که کارگردانان با استعدادی مانند آلخاندرو خودوروفسکی و دیوید لینچ نیز نتوانستند بار آن را تحمل کنند.
جالب است بدانید اولین مورد اقتباس (آلخاندرو خودوروفسکی) در مرحله پیش تولید سقوط کرد زیرا حامیان مالی از تامین هزینه یک غول سینمایی 14 ساعته گران قیمت و غیرعادی امتناع کردند. و دومین نفر (دیوید لینچ) یک شکست دردناک در گیشه داشت که راجر ایبرت از آن به عنوان فیلمی با یکی از نامفهوم ترین سناریوهای تاریخ سینما یاد کرده است. با این اوصاف شکست همکاران برجسته، دنیس ویلنوو را منصرف نکرد. بنابراین این فیلمساز کانادایی سالها بعد از آن اقتباسهای به ظاهر شکست خورده توانست دنباله «بلید رانر» را بسازد که در مقایسه با نسخه اصلی و کلاسیک بسیار مقاومت کرد.
همین موفقیت دلیلی شد تا این کارگردان سُکّان هدایت اقتباس جدید و گران قیمت Dune را بر عهده بگیرد. در نتیجه اپرای فضایی حماسی دنیس ویلنوو سرانجام اقتباسی را که همیشه مستحق آن بود، به Dune ارائه میدهد و افسانه پیچیده رمان و همچنین موضوعات سیاسی آن را حفظ میکند و روایتی به نسبت ساده مانند فرنچایز جنگ ستارگان ارائه میدهد. اما من عجله دارم که بگویم این اقتباس همچون یک فتح موفقیت آمیز بود، اما بدون تلفات نبود.
مشکل فوری شما با اقتباس از رمانی به پیچیدگی تلماسه فرانک هربرت، موردی مشابه با ارباب حلقهها است. چگونه میتوان جهان سازی آن را به چیزی متمرکز کرد که برای همه قابل دسترسی باشد؟ ویلنوو به جای تلاش برای جمع کردن همه چیز در یک فیلم واحد، تقریباً نیمه اول کتاب، به ویژه رقابت بین دو خاندان مرکزی را پوشش میدهد، در حالی که مابقی داستان را به دنبالهها میسپارد.
اینجا لازم است بگوییم شایعات درست است: این فیلم تنها نیمی از داستان رمان هربرت را فرا گرفته است. اما بر خلاف همه استدلالها، دنیس ویلنوو فیلمی ساخت که کامل به نظر میرسد. اما چرا؟! چون او استدلال داشت که اولین قدم برای اجتناب از تله این است که بدانیم خود تله کجاست. بنابراین، این کارگردان از ناکامیهای پیشینیان خود درس گرفت و برادران وارنر را متقاعد کرد که اثر حماسی و عظیم هربرت را در دو قسمت فیلمبرداری کند. به این ترتیب، خالق «سیکاریو» مطمئن شد که داستان حماسی آتریدهای اشرافی، که کنترل سیاره بیابانی آراکیس را دارند، پس از اقتباس او تنها به مجموعهای پر هرج و مرج از تصاویر زیبا تبدیل نشود.
حالا با این اقدام شخص ویلنوو زمان کافی دارد تا تمام مهرهها را روی صفحه شطرنج خیالی قرار دهد و بینندگان را برای طوفان خشونت قریب الوقوع آماده کند. بنابراین اگر از «تلماسه» انتظار یک نمایش علمیتخیلی تاریک در مقیاس «جنگ ستارگان» یا «بازی تاج و تخت» را دارید، احتمالاً پس از دیدن فیلم چندان اعتراضی نخواهید داشت. اما، اگر شما به عنوان یک مخاطب به دنبال دیدن یک اثر بلاکباستری با تعدادی سکانس اکشن عظیم چون آثار ابرقهرمانی مارول هستید، باید بدانید از دیدن این اثر به شدت ناامید خواهید شد.
خلاصهای از داستان رمان برای کسانی که با این کتابها آشنایی ندارند: فیلم Dune در آیندهای خیلی دور اتفاق میافتد، زمانی که جهان شناخته شده توسط یک سیستم فئودالی از خاندانهای بزرگ اداره میشود. آنها توسط یک امپراتور قدرتمند رهبری میشوند که قدرتش به «استخراج یک ادویه به نام اسپایس» بستگی دارد. این ماده مخدر تولید شده به طور طبیعی همه چیز را از سفر سریعتر از نور گرفته تا طولانی شدن عمر افراد ثروتمند و قدرتمند تا قدرتهای ذهنی فوقالعاده برای عده معدودی را امکان پذیر میکند. تنها جایی که این ادویه روانگردان در این کیهان برداشت میشود، سیاره غیر مهماننواز آراکیس است، جایی که خاندان آترئیدها به دستور امپراتور به آنجا فرستاده شدهاند تا به عنوان مباشرین سیاره خدمت کنند.
به طور کلی، فیلم Dune داستان پل آتریدس (Timothée Chalamet)، وارث خاندان آتریدس و پسر دوک لتو (اسکار آیزاک) را دنبال میکند که خانوادهاش توسط دشمنان خیانتکار مورد حمله قرار میگیرند و بنابراین شخص او برای زنده ماندن مجبور میشود در سیاره آراکیس سرگردان شود. در همین میان فریمنها، ساکنان بومی آراکیس، از یک پیشگویی باستانی صحبت میکنند که در انتظار تحقق است، و اینجاست که پل متوجه میشود که سرنوشت او در میان همین تپههای شنی ناخوشایند و نابخشودنی این سیاره ادامه خواهد داشت.
همچنین لازم به ذکر است که شاید این فیلم از منظر اتمسفر، لحن و فضاسازی به اندازهای شبیه به اربابحلقههای پیتر جکسون و جنگستارگان جورج لوکاس باشد، اما منظره اصلی و حاکم بر فیلم تلماسه بیشتر به فیلم مشهور استنلی کوبریک یعنی دوهزارویک: یک ادیسه فضایی شبیه است، در واقع چه در فیلم ویلنوو و چه در آن فیلم تصاویر سفینههای فضایی آیندهنگر به سبکی آهسته اما با شکوه آشکار میشوند، که این جهانسازی بین این دو فیلم مشترک است.
چالش همیشگی فیلمنامه در برابر رمان
همانطور که در بالا گفته شد، این فیلم از منظر کلی یک فتح و پیروزی است؛ ولی فتحی است که به شدت با تلفات روبرو است. اما علت شکلگیری این تلفات چیست؟ مشکل این است که رمان اصلی چیزهای بسیار بیشتری به نسبت فیلم ارائه میدهد. در آثار هربرت، حکایت مبارزه بین خیر و شر صرفاً نمای جذابی است که در پس آن مسائلی وجود دارد که بسیار فراتر از فرمول یک اپرای کیهانی است. رفتارها و کُنشهای موجود در رمان «تلماسه» از جمله، دسیسههای وحشیانه سیاسی و تجاری، تعصب مذهبی و بهره برداری از محیط طبیعی، چیزی است که در مرکز رمانها قرار دارد. این رفتارها و کُنشها گزارهای است که در آن تأملات فلسفی در مورد جبرگرایی، ماهیت انسان و اسطوره جاودانه اسلام و مسیحیت یعنی «منجی» را پیدا خواهید کرد.
اما فیلمنامه Dune در نهایت، حاوی داستانی است که حتی شخصیتهای مثبت به رهبری شخصیت مرکزی پل (Timothée Chalamet) تاریکی زیادی در خود دارند. بنابراین، تفسیر و عمقی در پس شخصیتها نهفته نشده، و یا اگر تفسیری هم بوده است متأسفانه چیز زیادی از آن در فیلم باقی نمانده است. سازندگان با داشتن انتخابی در مورد اینکه چه چیزی را ذخیره کنند: عمق یا یک داستان واضح؛ دومی را انتخاب کردند. در نتیجه، اکثر اعضای بازیگران ستاره این فیلم کار زیادی در اینجا ندارند و تمام کاستیهای فیلمنامه باید با جذابیت و کاریزمای آنها جبران شود.
در همین حال، شالامی بدون شک بهترین عملکرد دوران جوانی خود را در نقش پل ارائه میدهد. ظریف و مطیع، با حفظ رفتار سلطنتی، او مرد جوانی است که بار انتخابی بودن را میفهمد. او میداند که مسیر سفر قهرمان شدنش با خون دیگران هموار خواهد شد. در واقع، فیلم ایده «مسیح» یا منجی را به گونهای مورد واکاوی قرار میدهد که هیچ فیلم ژانری دیگر در این مقیاس آن را ندارد، البته فیلم تمرکز چندانی بر شخص یا مفهوم منجی و اینکه اعتقاد به چنین شخصیتی میتواند برای یک فرد و گروه چه خاصیتی داشته باشد، ندارد.
دو فیلم آخر ویلنوو، Arrival و Blade Runner 2049 دارای هستههای احساسی قوی با بازدهی بسیار موثر بودند، اما یکی از بزرگترین مشکلات این فیلم فقدان طنینانداز و ناامیدکننده همین موضوع است. علیرغم اینکه بخش اعظم فیلم حول محور پل آتریدیس (تیموتی شالامی) و خانواده اوست، اما در اینجا چیزهای بسیار کمی وجود دارد که برای خلق عمق شخصیت ارائه شود، بنابراین همین شکاف باعث میشود فیلم نتواند واقعاً قلب و همچنین ذهن مخاطب را درگیر شخصیتهای خود کند. درست نیست که Dune را توخالی بنامیم، اما در پایان ممکن است مخاطبان احساس کنند که آنقدرها به پل یا تلاش او اهمیت نمیدهند.
در واقع فیلمنامه Dune داستانی متراکم از معرفی یک کیهان عظیم با امتداد طولانی سکوت و تصاویر بیشماری از بیابان است که داستان اصلی آن با دقت و بدون عجله در پایان فیلم به امید تولید چند دنباله باز میشود. بنابراین، جایی که فیلمنامه نویسها نمیتوانند فیلم را نجات دهند، کارگردان به کمک آنها میآید. ویلنوو شاید بزرگترین تصویرساز سبک علمیتحیلی در سینمای معاصر باشد. او در این اثر همراه با فیلمبردار گریگ فریزر و طراح صحنه، پاتریس ورمت بار دیگر تصویری هیجان انگیز و بسیار واضح از دنیای آینده خلق میکنند.
برای مثال من نمیدانم چه چیزی را بیشتر دوست داشتم: بازدید از قبرستان خانواده آتریدیس که شبیه به زنده شدن طرحهای نقاشان عاشقانه تاریخ است یا اولین ملاقات با کرم هیولایی ساکن صحرا، یا بهتر است بگوییم چشم انداز باشکوه پایتخت آراکیس که توسط خورشید در حال سوختن است. به نظر برای ویلنوو، دانستن اینکه عموم مردم با دهان باز به تماشای آثار او می پردازند، کافی نیست. تماشاگر هنگام بازدید از «تلماسه» باید احساس کند که شن بین دندانهایش خرد میشود، آفتاب پوستش را میسوزاند، گوشها از غرش اورنیتاپتور (سواری بالزن) پاره میشود و سوراخهای بینی از عطر شیرین ادویهای چون اسپایس پُر میشود. این یعنی غوطه وری کامل در جهان یک اثر!
اما چنین رویکردی برای انتقال حس بزرگ مقیاس در رمان ضروری است، شاید فیلم به ذکر سیستمهای پیچیده سیاسی، فرهنگی، مذهبی، بوم شناختی و اجتماعی که در داستان هربرت به هم متصل شدهاند، به درستی نمیپردازد. اما لحن منحصربهفرد Dune هدف دیگری را دنبال میکند، زیرا فیلم بهدنبال این است که خود را بهعنوان یک فرنچایز جدید در حوزه فانتزی شلوغ تثبیت کند. ویلنوو انگار میخواهد فیلم را به عنوان یک بازی تاج و تخت یا ارباب حلقهها جدید قرار دهد، بنابراین بیشتر زمان پخش را با سرمایهگذاری در این دنیای جدید عجیب و غریب، تمرکز کردن بر جزئیات غنی و حرکت دادن داستان در میان فرهنگها و مکانهایی که همه تفاوت آن را احساس میکنند، صرف کند.
در فینال فیلم به ما اطمینان داده میشود که همه چیزهایی که تا به حال دیدهایم، فقط پیش درآمدی برای داستان درست و اصلی است. باید امیدوار بود که «تلماسه» آنقدر در سینماها درآمد داشته باشد که برادران وارنر بتواند به ساخت دنباله آن چراغ سبز نشان دهد. البته اخیرا یکی از سران برادران وارنر این چراغ سبز را داده است، اما منتظر ماند و دید به این وعده جامع عمل پوشانده میشود یا خیر. در غیر این صورت فیلمنامه Dune حکم یک قسمت پایلوت یا آزمایشی را دارد که منتظر دیده شدن و شروع اصلی است.
اگرچه دنیس ویلنوو را اغلب با کریستوفر نولان مقایسه میکنند، اما فیلمهای او از نظر ظاهری بسیار احساساتیتر از فیلمهای نولان هستند، بهطوری که اتهامهایی مبنی بر اینکه او کارگردانی «سرد» است واقعاً به این فرد نمیچسبد. دنیس ویلنوو فیلمساز عالی برای اقتباس از Dune بر روی کاغذ به نظر میرسید و او این را کاملاً تأیید میکند؛ زیرا در واقع یکی از جسورانه ترین و جاهطلبانه ترین فیلمهای چند سال اخیر را از منظر بصری ارائه کرده است.
مهارت سبک ویلنوو ناگفته نماند، اما مهارت کارگردانی او بسیار فراتر از توانایی او در ایجاد یک تصویر زیبا است؛ کنترل لحن و توانایی او برای به ارمغان آوردن بهترینها از بازیگرانش نیز در اینجا به طور کامل به نمایش گذاشته شده است. مطمئناً این فیلم بیشتر از سایر آثار اخیر ویلنوو این حس را تداعی میکند که او در چارچوب یک فیلمنامه گنگ و ناتوان است، اما این مانع از اثبات توانایی بی بدیل او در ارائه اثری مسحورکننده از منظر سینمای حماسی نمیشود. ویلنوو کاملاً شایسته احترام و انتخاب اسکار است، حتی اگر ناهموارترین فیلمنامه مانع از رسیدن Dune به عنوان سک اثر بزرگ در کنار Arrival و Blade Runner 2049 شود.
کاملاً واضح است که باید Dune را یکی از بهترین فیلمهایی که تا به حال از منظر بصری قوی ساخته شده است بدانیم، چرا که هنر بصری دنیس ویلنوو حتی در آهستهترین و «خستهکنندهترین» صحنههای فیلم کاملاً عالی است و با همراهی گرگ فریزر فیلمبردار فیلم Rogue One کاری میکند تا گسترههای طبیعی سرسبز و مجموعههای کاربردی را به ازای هر قطرهای که ارزشش را دارند، به تصویر بکشند. نمیتوان انکار کرد که عناصر کاربردی شامل صحنهها، لباسها و طراحی کلی تولید کاملاً باورنکردنی هستند، اگرچه نبوغ واقعی Dune در محو کردن ماهرانه خطوط بین ملموس و دیجیتال است. عناصر دیجیتالی فیلم شامل آشیانههای عظیم، کشتیها و بله، کرمها تماشایی به نظر میرسند، به طوری که در مجموع، Dune به وضوح پیشتاز بهترین فیلمبرداری و بهترین جلوههای بصری اسکار است.
در کنار این موارد هانس زیمر نیز موسیقی مهیج دیگری را ارائه میکند که صداهای باشکوه و اپرا گونه را با سبک شگفتانگیز راک ترکیب میکند و به Dune یک پالت صوتی منحصربهفرد را میدهد تا با تصاویر بصری آن مطابقت داشته باشد. این نواها فوقالعاده غمانگیز و یکی از پویاترین و کاملترین کارهای زیمر در سالهای اخیر است. منظره صوتی زیمر شامل آوازهای کُرال، نواختن طبل حماسی، و حتی نقاره است که تضمین میکند که این یکی از موسیقیهای خاص زیمر ایست، به وضوح این موسیقی متن چیزی است که از مکانی با اشتیاق و تعهد واقعی ساخته شده است.
کار زیمر بر احساس عموماً ماورایی Dune تأکید میکند، و موسیقی متنی را ارائه میدهد که از قراردادهای موسیقیایی فیلمهای پرفروش معمولی برای چیزی غیرمنتظرهتر و هیجانانگیزتر فاصله میگیرد. در نتیجه زیمر کاملاً برای نامزدی اسکار بهترین موسیقی متن آماده است و حتی میتواند آن را به طور کامل برنده شود. تیم صدای Dune نیز احتمالاً راهی روشن برای اسکار بهترین صدا در سال آینده خواهد داشت، زیرا تقریباً در هر لحظه، منظره صوتی کاملاً دقیق ساخته شده است تا جلوههای بصری را برجسته کند.
کلام پایانی
ویلنوو فیلمی ساخت که یک داستان ناقص را روایت میکند، هرچند که در صورت تحقق بخش دوم، احتمالا به نتیجهای بهتر ختم میشود. اما اگر قسمت دوم هرگز ساخته نشود، چیزهای زیادی را از دست خواهیم داد، اما قسمت اول همچنان حماسهای است که ارزش دیدن و تماشای مجدد را دارد. بیش از هر چیزی، این فیلم احساسی را زنده میکند که انگار شروع داستانی است که به زودی به افسانه فیلمسازی علمی تخیلی تبدیل میشود.
علیرغم اینکه اقتباس Dune ساخته دنیس ویلنوو ظریفترین و صبورترین بلاکباستر تاریخ اخیر است، احتمالاً واکنش دقیق یا صبورانهای را از سوی عموم تماشاگران سینما به دنبال نخواهد داشت. با وجود تمام برداشتها و شیرجههای عمیق Dune در شنها، حقیقت غالب و اجتنابناپذیر این نسخه از Dune این است که اساساً ناقص است. برخی ممکن است بگویند زمان اجرای Dune طولانی به نظر میرسد، اما وقتی در نظر بگیرید که چقدر ناگهانی به پایان می رسد، داستان در واقع کوتاه میشود. بنابراین، تا زمانی که وجود Dune: Part Two مشخص شود، احساس غالب در مورد فیلم جدید این است که ما را معلق میگذارد. اگرچه این بسیار ناامید کننده است، اما به طرز عجیبی درست است.
شاید فیلم Dune برای افرادی که به دنبال یک اقتباس عالی از رمان فرانک هربرت هستند، یک فیلم کامل نباشد: اما فراموش نکنید که این بخش اول یک داستان است که شاهکار نیست و نخواهد بود، اما این اثر به نوعی شبیه یکی از آن نقاشیهای ناقص ون گوگ است. اما ناقص بودن اساسی آن که شامل قطعات گمشده پازل روایی است، در صورت ساخته شدن نسخه بعدی، معنی و مفهوم ویژهای پیدا میکنند.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
فیلم قشنگی بود و بازیگراش خوب بازی کردن در فیلم و لطفا ی ویدیو در مورد تل ماسه بسازین
کارگردان با زیرکی شخصیت پل را خلق کرده، وقتی پل خودش نمیشناسه و درمورد خودش و ماهیتش شک داره کارگردان با ظرافت ما رو وارد دنیای پر شک و تردید شخصیتش میکنه تا قضاوت نشه.
نقدت نیاز به نقد داشت
در مورد فیلم اخر موسی هم همین مورد بود پیامبری که شک داشت پیامبر هست یا نه و ما دقیقا تا انتهای فیلم باهاش پیش میرفتیم
سلام
دوستم فیلم را دید و بهم گفت یک قسمت دوم هم داره صد درصد خودم هم احتمالا امروز ببینم
پس که اینطور، مقاله خوبی بود ممنون
فیلمش بی ایراد نیست ولی شاید دیدمش
فیلم نسبتا خوبی بود. نباید انتقاد ها از یه حد فراتر بره. چون سری Dune تا الان 16 رمان ازش به چاپ رسیده که 6 کتاب اون داستان اصلی رو روایت میکنند( طبق چیزی که من متوجه شدم). پس با یه فیلم اون هم پارت اول، نباید خیلی انتقاد کرد به نظر من.
چون این سری رمان جزء قوی ترین آثار این حوزه هست در کنار ارباب حلقه ها.
طراحی صحنه، قاب بندی ها و فیلمبرداری رو دوست داشتم. بعضی لحظات صحنه های حماسی و خوبی و رو نشون میداد. طراحی و تنوع لباس هم خوب بود.
شاید یکی از دلایل خسته کننده بودن فیلم برای یک سری از افراد، تا حدودی به روند فیلم و معرفی شخصیت ها مربوط باشه. بر خلاف نظر آقای پریمی به نظر من ارباب حلقه ها در حد نیاز به معرفی شخصیت ها میپرداخت و زیاده روی نمیکرد به صورتی که در راستای ماجرای فیلم، شخصیت ها و نژاد ها تا حد لازم معرفی می شدند. اما این اتفاقی بود که در Dune آنقدر ها شاهدش نبودیم. این فیلم بیشتر به معرفی چند شخصیت و دو خاندان پرداخت. در صورتی که با مدت زمان نسبتا زیاد 2 ساعت و 40 دقیقه به راحتی یا میتونست ماجرای داستان رو بیشتر پیش ببره و یا شخصیت های بیشتری اما در حد نیاز رو معرفی کنه. مثل امپراتور و یا افراد Bene Gesserit . به خاطر همین فکر میکنم اگر فیلم حدود 2 ساعت و یا 2 ساعت و 10 دقیقه بود به مراتب اثر کامل تری تحویلمون داده میشد.
درباره بازیگرا هم حرف خاصی ندارم. کلا شاید دو یا سه نفر بازیگری کردند. یکی اسکار آیزاک عزیز و تیموتی شالامی. جیسون موموآ هم که مثل همیشه نقش یه جنگجوی بزن بهادر رو داره. درباره بقیه هم نظر خاصی ندارم.
درباره موسیقی فیلم با آقای پریمی مخالفم. به نظر من موسیقی این فیلم در حد آثار قبلی زیمر نبود. موسیقی زیمر که خودش میتونه رکن اصلی بعضی سکانس ها بشه مثل Interstellar و یا Inception. اما در اینجا اصلا این چنین چیز رو شاهد نبودیم. دلیلش هم بالا گفتم. زمان فیلم زیاده و هر لحظه دیالوگ رد و بدل میشه. دیالوگ ها و کارهایی که اگر کمتر بود شاید زیمر بیشتر میتونست موسیقی خودش رو به نمایش بذاره.
شاید من زیاد به موسیقی توجه نکردم که حس میکنم مثل آثار قبلی نیست. اگر من اشتباه میکنم لطفا بهم بگید تا موسیقی این فیلم رو جداگانه گوش بدم.
پ.ن: آرش به نظرم این فیلم ارزش این رو داشته باشه که یه برنامه ویجیاتو سینما دربارش بری.
من در متن نقدی به شخصیت پردازی ارباب حلقهها نداشتم، اتفاقاً حرف اساسی اینه که دون این مشکل رو به شکل جدی داره! برای مثال شخصیت دانکن آیداهو با بازی موموا یکی دو صحنه میاد و چیزی که ما میبینیم یه جور کال دروگو باادب تره یا جنتلمن گونست، این پرداخت نمیشه بلکه صرفاً یه جور معرفی یک آدم با یک اسم هستش، این برای شخصیت گورنی هالک هم صدق میکنه، حالا اینا باز یه اسم دارن، ولی مثلا دیو باتیستا اساساً حتی یک اسمم نیست، و این در کل فیلم سایه انداخته روی کار، در مقابل ارباب حلقه در قسمت یاران حلقه یک مسیر موفق در معرفی و پرداخت شخصیت پیش میگیره که در پایان فیلم بیننده دوستداره این ترکیب یاران رو هرچه سریعتر دنبال بکنه و ببینه، البته خود ویلنوو گفته من فیلمی ساختم که مادرمم که کتاب رو نخونده با فیلم ارتباط بگیره، اما نقص شخصیت خیلی بزرگه، در مورد موسیقی هم که کماکان نظرم همون حرف داخل متن هست، گاهی کمبود فیلمنامه توسط همین موسیقی پوشش داده میشه، جدای از این رویکرد زیمر ساخت یک تم واحد نبوده بلکه خواسته این بوم زیستی عجیب و غریب رو بهش یک حال و هوای گوش نواز بده و البته اون رو با موسیقی خودش زنده تر و پویاتر جلوه بده
شاید کم دقتی من بوده.
سعی می کنم دوباره موسیقی متن رو گوش بدم. (:
اگر ادامه دار باشه، که به احتمال زیاد خواهد بود میشه به یک جمع بندی رسید. تا اون زمان و فقط با در نظر گرفتن پارت نخست باید گفت فیلم متوسطی بود. در واقع فیلمی بود که باید تو واچ لیستت باشه اما اگر از 100 فیلم توی لیست شماره 100 هم باشه بعد از دیدنش به خودت نمیگی که ای کاش زودتر میدیدمش . امتیاز من 7/10
چرا چشای همهی فرمن ها آبی بود؟؟
ویژگی نژادشون بود. فکر کنم
در واقع نزدیکی به چاشنی یا همون اسپایس این تاثیر رو بر سیمای ظاهری این گروه گذاشته
ممنون
ممنون
به واسطه حضور در منطقه شن و ماسهای شاخصه ظاهری و ژنتیکی اونها شده چشمان ابی
همین که موسیقیش رو هانس زیمر ساخته ، دلیلی کافیه برای تماشا کردنش.
فیلمدر کل عالی بود. ولی خب یه سری جزئیات ریز رو رعایت نکرده بود. مثلا چرا باید تو آفتاب ۱۴۰ درجه لباس سیاه بپوشن؟ یا اگه فریمن ها مسلمونن چرا دختره پارچه سرش رو برداشت؟ یا کارایی که میکردن جادو بود یا دانش پیشرفته؟ من رمانش رو فعلا نخوندم ولی میخوام بخونم. از اونجایی که منبع اقتباس از خود اقتباس بهتره امیدوارم این ریزه کاری ها رعایت شده باشه. ولی در کل فیلمی بود که ارزش دیدن داشت حتما ببینین.
الان تویدوبی مسلمان نداریم که حجاب نداره؟ اصلا چرا راه دور بریم. ایران خودمون.
ببخشید اشتباه اینه که تو ایران همچی مسلمونا رو حجابشون میبینن
بعضیا همچی اسلام رو رعایت میکنن بجز حجاب ، بنظرتون انصافه بهشون بگیم مسلمون نیستند؟
من سه تا مثال زدم شما دقیقا به همون یدونه گیر دادین?. دست مریزاد. در ضمن دقت نکردی من نوشتم جزئیات ریز؟ من فقط سه تاش که در لحظه یادماومد رو نوشتم بازم ایراد های جزئی داشت. برای اینکه گیر ندی تاکید میکنم ایراد جزئی.
کسی که حجاب نداره، نمازم نمیخونه، روزه نمیگیره.مطمئنن باش. همین که اختلاس نکنه یعنی آدم خوبیه؟
نویسنده به دلیل آشناپنداری مخاطب با منطقه و اسمی که برای اون انتخاب کرده تصمیم گرفته از مولفه های اسلام برای هر چه بیشتر عمق دادن به داستانش استفاده کنه و اونچه در فیلم میبینم فقط ایده برداری از اسلام و یا زبان عربی هستش و به صورت کلی قصد نداشته مستقیمأ از اونچه در واقعیت وجود داره استفاده بکنه. در سری رمان علاوه بر اسلام از مذاهب دیگه مثل بودیسم، مسیحیت و ... هم ایده برداری شده . در واقع فرانک هربرت اونقدر برای نوشتن کتاب هاش از نام های واقعی دنیای اطرافش استفاده کرده که حتی نام شاهنامه هم در جایی مورد استفاده قرار میگیره .
اول این که خطای فاحش فیلم عدم پرداخت به همین جزییات هست، مثلا کسی که با رمان آشنایی نداره تا پایان فیلم اساسا چیزی در مورد رابطه جسیکا (ربکا فرگوسن) با دوک یا همون اسکار آیزاک درک نمیکنه! یا اساسا توضیحی برای اصطلاح بنِ گسریت داده نمیشه که یک فرقه منظم مادرسالارانه مخفیانه و قدرتمند که اعضای اون دارای قدرتهای جسمی و ذهنی خارق العاده ای هستن، در واقع یه چیزی شبیه به جادوگران فضایی یا جدای! اما برای مثال اون لباس ویژه که میگید چرا سیاه هستش؟! این توضیح داره که یک "لباس محصور کننده بدن" هست که "عملکرد اتلاف گرما و فیلتر کردن مواد زائد بدن" و همچنین حفظ و بازیابی رطوبت رو انجام میده! این یعنی یک جور منبع آب برای شخص هستش که به واسطه تعریق زیاد درون لباس حاصل میشه
ممنون.
من در مورد اسلام و مسیحیت بگم در رمان گستره فرهنگها، قومیت و مذاهب به قدری زیاده که شاخصهایی برای هر کدوم ذکر شده اما فیلم به طور کلی توانایی آوردن بیش از 700 صفحه نوشته رو به نمایش نداره در نتیجه اومده یک سری اِلمان ظاهری و عمومی رو ذکر کرده برای مثال لسان الغیب - اصطلاح فرمنها برای یک پیامبر خارج از این جهان یا صدایی از دنیای بیرون که خیلی سطحی در فیلم به اون اشاره شده! یا مهدی - به گفته فریمن: افسانه مسیحایی یا «کسی که ما را به بهشت خواهد برد» معنی شده. در واقع این عنوانی که فریمن ها وقتی تشخیص میدن که یک فرد مسیح یا منجی اونهاست، برای پل آتریدس به کار میبرن! این مکانیزم انتخاب در فیلم هیچ منطقی براش شرح داده نشده اما باید منتظر موند ببینیم خود کارگردان دنبال چه تفسیری از اینه - در همین حد بدونید که همه این نکات برداشتی از خود رمان هست و یک بازی کلامی با ادیان نیست
فیلم عالی بود
عالی من میبینم