تحلیل شخصیت آرتور مورگان – بازی Red Dead Redemption 2
بازی Red Dead Redemption 2 یکی از بزرگترین بازیهای ویدیویی در کل تاریخ است که توانست با داستان، گیم پلی و ساختار فوق العاده عظیمش، یک تجربه بینظیر برای گیمرها رقم بزند. یکی از دلایلی ...
بازی Red Dead Redemption 2 یکی از بزرگترین بازیهای ویدیویی در کل تاریخ است که توانست با داستان، گیم پلی و ساختار فوق العاده عظیمش، یک تجربه بینظیر برای گیمرها رقم بزند. یکی از دلایلی که این بازی توانست در میان گیمرها محبوبیت پیدا کند، شخصیت بینظیر آرتور مورگان است. آرتور مورگان فراتر از یک شخصیت ساده داستانی است؛ در ادامه با تحلیل شخصیت آرتور مورگان و معرفی آن، همراه ویجیاتو باشید.
پیش زمینه مختصر
در مورد گذشته شخصیت آرتور چیز زیادی گفته نشده؛ تنها چیزی که میدانیم، این است که آرتور پدر و مادر خود را در کودکی از دست داده؛ سپس توسط داچ پیدا شد و به گروه او پیوست.
آرتور در همان دوران جوانی عاشق شخصی به نام مری لینتون میشود اما به دلیل مخالفت پدر مری، سر نوشت آنها به جدایی میانجامد و این را میتوان یکی از شکستهای آرتور معرفی کرد.
همچنین در بازی گفته شده که آرتور زن و بچه نیز داشته که توسط یک گروه سارق کشته شدند. این هم یکی دیگر از شکستهای بزرگ آرتور مورگان است. اکنون آرتور در کنار گروه داچ به کارهای خلاف مثل سرقت از بانک میپردازد.
تحلیل شخصیت آرتور مورگان
اکنون که تا حدودی با گذشته شخصیت آرتور آشنا شدید، بیایید نگاهی به ویژگیهای درونی و عمیق این شخصیت داشته باشیم و آنها را تحلیل کنیم.
مسئولیتپذیری
آرتور ذاتا آدم مسئولیتپذیری است؛ او از عمد مسئولیتهای دیگران را به عهده میگیرد و سعی میکند آن را به بهترین شکل انجام دهد.
با اینکه در بسیاری از لحظات بازی به شما حق انتخاب میدهد اما در اصل آرتور دست رد به سینه کسی نمیزند و اگر ببیند که کسی واقعا به کمک نیاز دارد، به او کمک میکند یا به قولی دیگر مسئولیت جدیدی قبول میکند.
حالا این مسئولیت یا میتواند رساندن یک خانم بیوه به شهرش باشد، یا نجات یکی از اعضای گنگ از مرگ و یا حتی کشتن یک خرس بزرگ برای نجات جان یک شهروند.
قبول مسئولیت به آرتور نوعی ارزش میدهد؛ او با مسئولیت پذیری بی اندازه، سعی میکند گذشتهای که زیاد چیزی از آن نمیدانیم را جبران کند. اینگونه عزت نفس او بیشتر میشود و بیشتر میتواند خودش را به عنوان یک انسان قبول کند.
ما نمیتونیم اتفاق افتاده رو تغییر بدیم، ما فقط میتونیم ادامه بدیم
بارها دیدیم که آرتور خودش را آدم بدی معرفی میکند؛ با اینکه همه از او خوب تعریف میکنند، او زیاد نظر مثبتی در مورد خودش ندارد. این نشان میدهد که آرتور مورگان هنوز خودش را به عنوان یک انسان خوب باور ندارد و از نوعی احساس بی ارزشی و بی کفایتی رنج میکشد.
در نتیجه با مسئولیت پذیری بیشتر، سعی میکند این احساس بدی که نسبت به خودش دارد را برطرف کند و کنار بگذارد. او تا آخرین لحظه از اینکه کسی او را آدم خوب معرفی کند بدش میآمد، اما در پایان بازی، در سکانس بی نظیر اسب سواری، او حرفهای دیگران را در مورد خودش در ذهن خود مرور میکرد.
این سکانس اشاره به این داشت که آرتور دیگر خودش را قبول کرده و به آن ارزش و رستگاری که از ابتدای بازی دنبالش بود رسیده و اکنون با آغوش باز به استقبال مرگ میرود.
اهمیت دادن به اعضای گنگ
در طول بازی آتور در بین دو راهیها و تصمیماتش، همیشه اول اعضای گنگ را نسبت به بقیه ترجیح میدهد. مثل زمانی که مری از آرتور میخواهد تا باهم فرار کنند اما آرتور انتخاب کرد که کنار اعضای گنگ بماند.
آرتور مدت زیادی بود که با گنگ زندگی میکرد و طبیعتا این مسئله وابستگی او به گنگ را طبیعیتر میکند، اما فقط این نیست.
بیایید بر گردیم به موضوع بالا؛ آرتور شدیدا دنبال مسئولیت گرفتن و حل کردن مشکلات دیگران است. او مسئولیتهای اعضای گنگ به عهده میگیرد و بارها به آنها کمک میکند. در طول ماموریتهای اصلی و فرعی این موضوع به شدت روشن بود.
این قبول مسئولیت و غمخواری اعضای گنگ، باعث شده تا آرتور خودش را بخشی از زندگی اعضا بداند و با آنها شدیدا انس بگیرد. او به آن مقبولیتی که میخواهد، کنار اعضای گنگ میرسد.
در واقع میشه گفت عامل پیوند اعضای گند، آرتور مورگان است. زیرا او حداقل یکبار به همه آنها کمک کرده است و همین همکاری دلیلی است برای وابستگی بیشتر اعضای گنگ نسبت به یکدیگر.
وابستگی بیش از حد به داچ
آرتور از ابتدای بازی نشان داد که چقدر به داچ، رهبر گنگ وفادار است. او بدون چون و چرا از دستورات داچ پیروی میکند؛ حتی اگر خودش نظر دیگری داشته باشد، ابتدا به نظر داچ احترام میگذارد. دلیل این اعتماد بیش از حد چیست؟
شخصیت آرتور به گونهای است که نمیتواند برنامه ریزی کند و منطقی تصمیم بگیرد؛ او در تصمیم گیری از قبل ضعف دارد؛ بر خلاف داچ که استاد برنامه ریزی و کشیدن نقشههای ماهرانه است.
شاید آرتور در تصمیم گیری از قبل و با برنامه ریزی ضعف داشته باشد، اما در تصمیم گیری ناگهانی و در لحظه برنامه ریزی کردن استاد است. او به دل ماجرا میرود و سپس نقشه میکشد و تصمیم میگیرد. به همین دلیل او و داچ یک زوج بسیار عالی هستند؛ داچ برنامههای حرفهای میریزد و آرتور آن برنامه را با مدیریت بحران به اجرا میرساند.
همین موضوع، یکی از دلایلی است که آرتور را پیش داچ نگه داشته و بین آنها نوعی پیوند برقرار کرده است. آرتور که بارها توانایی داچ را در برنامه ریزی و تصمیم گیری مشاهده کرده، شدیدا او را باور میکند و ترجیح میدهد به تصمیمات داچ احترام بگذارد.
هر چی داشتم به تو دادم
از طرفی آرتور به داچ به چشم یک برادر بزرگتر یا حتی یک پدر نگاه میکند؛ پدری که برای فرزندش تصمیم میگیرد سعی میکند تصمیمات منطقی و درستی بگیرد.
اما در نهایت، داچ به دلیل گذشتن از یکسری اتفاقات، مهارت تصمیم گیری صحیحش را از دست میدهد و باعث خراب شدن اوضاع گنگ میشود. آرتور متوجه این موضوع میشود اما بازهم به داچ فرصت میدهد تا تصمیمهای درستی بگیرد؛ تا اینکه داچ در یک اقدام بی رحمانه، آرتور را رها میکند تا بمیرد.
از آن نقطه به بعد، آرتور حساب کار دستش آمد و متوجه این موضوع شد که داچ دیگر آن داچ سابق نیست و باید یک فکری به حال اعضای بازمانده در گنگ بکند.
خشم سرکوبشده
شخصیت آرتور همانطور که پیداست، به ظاهر شخصیت خشن و سردی دارد. اما سعی میکند خودش را کنترل کند تا کارهای احمقانهای ازش سر نزند. این موضوع را به دفعات زیاد در خط داستانی شاهد هستیم.
اما اینکه آرتور جلوی خودش را میگیرد و سعی میکند در ابتدا آرام برخورد کند، به این معنا نیست که این شخصیت ذاتا آرام و بدون خشم است. او خشم زیادی دارد؛ اما انگار عاقبت کنترل نکردن خشم را در گذشته دیده و در نتیجه ترجیح میدهد آن را کنترل کند.
رویدادهایی که در گذشته بر سر آرتور و خانوادهاش آمده، باعث به وجود آمدن همین خشم شده؛ خشمی که اگر کنترل نشود، همه چیز و همه کس را نابود میکند.
انتقام یک بازی احمقانهست
دیالوگ بالا چیزهای زیادی برای گفتن دارد؛ شخصیت آرتور چه پیش زمینهای از انتقام داشته که اکنون این حرف را میزند؟
ما میدانیم آرتور در گذشته زن و فرزند داشته که توسط یه گروه کشته شده. چیز زیاد دیگهای نمیدانیم؛ اما میتوانیم حدس بزنیم که آرتور راه انتقام را پیش گرفته و قاتلان خانوادش را به سزای اعمالشان رسانده.
احتمالا این انتقام چندان برای آرتور خوشایند نبوده و عواقب جبران ناپذیری برایش داشته. در نتیجه از آن موقع به بعد، تصمیم گرفته که خشمش را درون خودش نگه دارد تا مثل گذشته باعث کارهای جبران ناپذیر با عواقب بد نشود.
البته نیروی خشم قویتر از این حرفها است؛ اگر هر چند وقت یکبار از راه درست تخلیه نشود، در نهایت منجر به عصبی شدن شخصیت و انفجاری شدنش میشود.
آرتور با اینکه شدیدا خشمش را کنترل میکند، اما اگر ببیند که آرام برخورد کردن جواب نمیدهد و اوضاع را بهتر نمیکند، راه را برای بیرون آمدن خشم باز میکند و به شدیدترین حالت ممکن با شخصیت مقابل برخورد میکند.
بررسی رویدادهای مهم بازی
برای اینکه بیشتر به عمق شخصیت آرتور مورگان پی ببرید و لایههای عمیق شخصیتی او را درک کنید، باید به یکسری رویدادهایی که در طول بازی رخ دادند اشاره کنیم و سیر تحول آرتور مورگان را در این رویدادها بررسی کنیم.
مبتلا شدن به سل
تلخترین اتفاق بازی که زندگی آرتور مورگان را متحول کرد، مبتلا شدن آرتور به سل و گسترش بیماری او در بدنش است. او در اوایل بازی توسط سرفه یکی از مبتلایان، به این بیماری آلوده شد.
او در نهایت بدنش ضعیف شد و علائم این بیماری در او مشخص شد. بعد از اینکه آرتور متوجه جدی بودن این بیماری شد، رفتارش به طور کلی تغییر کرد. او که متوجه شد کم کم به پایان راه خود رسیده، تلاش کرد تا اوضاع را به مرور درست کند و آخرین روزهای عمر خود را در آرامش و با خیال راحت بگذارند.
او ابتدا سعی کرد جان مارستون را راضی کند تا از کمپ فرار کند و با همسر و فرزندش در آرامش زندگی کنند. همچنین به صورت غیر مستقیم تلاش کرد تا افراد کمپ را از خطر بزرگ داچ نجات دهد؛ او چندبار با داچ صحبت کرد و ایمان داشت که داچ بالاخره عوض میشود.
او انتظار روزهای خوب و آرامش بخشی را در پایان داشت، اما متاسفانه به دلیل دخالت میلتون و خیانت مایکا و همچنین به خطر افتادن جان مارستون، نتوانست کمپ را ترک کند، در نتیجه روزهای پایانی خود را در سختترین و نفسگیرترین لحظات گذراند.
از دست دادن پسرش
در اواخر بازی طی یک دیالوگ متوجه این موضوع میشویم که آرتور مورگان یک پسر به نام ایزاک داشته که آن را از دست داده.
از دست دادن پسرش، میتواند یکی از بزرگترین ضربههای روحی آرتور باشد که باعث به وجود آمدن نوعی خشم درون او شده. این خشم که در بالا به آن اشاره کردم، باعث شد تا آرتور کمی سرد و خشن جلوه کند.
او از کشتن و جنایت ترسی نداشت و با انجام کارهای خلاف، خشم خود را تخلیه میکرد. اما در نهایت متوجه این موضوع شد که اینکار نه تنها اوضاع را بهتر نمیکند، بلکه باعث به هم ریختن آرامش او نیز میشود.
داستان آرتور و مری
در پشت این همه هیاهو و کشتار در غرب وحشی، یک تراژدی پنهان شده که روی شخصیت آرتور به شدت تاثیر گذار بوده. داستان آرتور و مری و سرنوشت آنها به تنهایی یک داستان عاشقانه و غمانگیز است.
آرتور که به شدت عاشق مری است تلاش میکند تا با او ازدواج کند؛ اما پدر مری به دلیل خلافکار بودن آرتور با ازدواج آنها مخالفت میکند؛ در نتیجه تنها دلیل آرتور برای اینکه کمی از کار خلاف فاصله بگیرد، از بین میرود و او بیشتر کارهای مجرمانه میکند.
در طول بازی مری و آرتور چندبار با یکدیگر ملاقات میکنند و آرتور به خاطر وفاداری به عشق خود، به او کمک میکند. اما پایان این داستان به یک جدایی غمانگیز ختم میشود.
فقدان چیزی که بهش اهمیت میدی، تقریبا بزرگترین تراژدی ممکنه که یک مرد میتونه تجربه کنه
آرتور به دلیل وابستگی به اعضای گنگ ترجیح میدهد تا مدتی دیگر کنار آنها بماند و به آنها کمک کند؛ مری هم از این موضوع آزرده میشود و طی یک اقدام غمانگیز یک نامه به همراه انگشتر خود به آرتور میفرستد و برای همیشه با او خداحافظی میکند.
با اینکه این موضوع ضربه روحی به آرتور وارد کرد، اما از طرفی آرتور به خاطر بیماری که داشت کمتر به این موضوع فکر میکرد و اکنون با خیال راحتتری به حمایت از اعضای گنگ میپرداخت.
نکات و فکتهایی از شخصیت آرتور مورگان
- آرتور مورگان بهترین تفنگدار در میان تمام شخصیتهای سری است؛ به طور کلی چهار نفر بهترین تنفگداران سری رد دد هستند، جان مارستون، رد هارلو، مایکا و آرتور مورگان که بهترین آنها است.
- تماشای رویای گوزن هر چند وقت یکبار توسط آرتور، نشان از ذات درست و خیرخواه او دارد؛ در مقابل اگر درصد شرافت شما در بازی کمتر باشد، به جای گوزن رویای گرگ را میبیند.
- کلاهی که آرتور بر خود میگذارد، متعلق به پدرش است؛ اگر به عکسی که آرتور از پدرش در کمپ دارد دقت کنید، متوجه این موضوع میشوید. او در نهایت این کلاه را به جان مارستون میدهد.
- جالب است بدانید که آرتور تنها دوبار در طول بازی فحش داده. این نشان میدهد که آرتور انسان بد دهن و دشنام گویی نیست و بی دلیل از کلمات زشت استفاده نمیکند.
- آرتور هیچ وقت تجربه تحصیل کردن در مدرسه را نداشته؛ این نکته در یکی از مراحل فرعی توسط خود آرتور گفته میشود.
سخن آخر
شخصیت آرتور مورگان یکی از عمیقترین شخصیتهای تاریخ ویدیو گیم است. این شخصیت با داستان زندگی خود درسهای بزرگی به گیمر میدهد. به همین دلیل Red Dead Redemption 2 فراتر از یک بازی ویدیویی است.
اگر به این سبک مقاله علاقه دارید، داخل کامنتها پیشنهاد بدید که برای مقاله بعدی تحلیل چه شخصیتی را بنویسم.
بیشتر بخوانید:
تحلیل شخصیت کریتوس – خدای خدای جنگ!
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
سلام دوستان
?من تازه وارد ویجیاتو شدم قوانین چیه؟!
میگم اون جا که به جای گنگ گند بود چه سمی بود
1 دقیقه کامنت نمیگذاریم به افتخار این مرد...این بزرگوار
هییی یاد اون موسیقی افتادم???
?
بدون شرح
کیا مثل من موقع مرگ آرتور گریه کردن؟
بنده با افتخار همیشه نوار شرافتم در بدترین حالت ممکن بوده و رویای گرگ داشتم :)))
مثل من??
اگه رویای گرگ داشتی
وقتی تبدیل به جان مارستون میشی شرافتت بالاست
باید از توی بخش پراگرس دوباره اون مرحله رو بری و بخاطر شرافت جان مارستون پایان خوب رو میبینی
یکی از بهترین شخصیت هایی که دوستش دارم حتی هودیشم دارم
پ ن:دوستان شما پیامی برای داچ عزیز دارید؟
من یه پیام دارم برا داچ و مایکای نا عزیز?
پیامم اینه:برگرد به قبرت
یک پیام دارم برای آرتور عزیز انشالله توی دی ال سی زامبی ردد ۲ از تو قبرت بیرون میای یا تو ردد ۳
یه پیام دارم برا مایکا بل غیر عزیز
کیییییییییی از پشت لباستو میبندههه??
اسپویل
حیف شد ولی کلش نمیمرد
داچ و مایکای عوضی......????
ادیت:کاش
اسپویل
خب سل داشت میمیرد به هر حال
عالی
من حال کردم با مقاله خدایی خوب بودش
دست تون درد نکنه عالی
واقعا یکی از شخصیت هایی هست که دوسش ندارم، عاشقشم!
"I wish things were different.... but it werent us who changed"
من کلا بازی رد دد 2 رو هر چقدر بازی می کنم سیر نمی شم کیا مثل منن ؟ اگر شما هم مثل منین لایکو بکوبید
من تا حالا فرصت نکردم ردد۲ بازی کنم
ولی لایک کردم....
ایشالا تو هم سیستم خوب یا یه کنسول گیرت بیاد و بتونی این فوق ابر شاهکار رو بازی کنی (چون همه ی گیمر ها لایق تجربه ی این گیم هستن)
But...how?how did this destiny befall me?what have I done wrong
واقعا مقاله بسیار زیبایی بود ارتور مورگان تنها کارکتری بود که تو گیم من دیدم(یا بهتره بگم هستش) که بسیار شخصیت پیچیده و جالبی دارد.... از اون کارکتر هایی هم هست که گیمر راحت باهاش ارتباط برقرار کرده، و به او وابسته و صمیمی میشه... من خودم به شخصه اونقدر وابسته به این شخصیت دوست داشتنی شدم که بازی رو 3 بار تمام کردم که هیچ دوباره از اول شروع کرده و دیگه مراحل ادامه ندادم تا با ارتور گیم بزنم. بازی رد دد ردمپشن2 از نظر من بهترین بازی تاریخ ویدیو گیم تا الان بوده.... و اینکه این بازی بخواییم حتی با بازی های 2021 امسال هم مقایسه کنیم یک نامردی به تمام معنا هست چون واقعا شاهکاره... حالا شاید خیلیا مثل من فضای طبیعیت را علاقه نداشته باشند... خلاصه شخصیت ارتور مورگان بسیار دوست داشتنی هست.
خیلی مقاله خوبی بود
ارتور واقعا از اون شخصیت هایی هستش که نمیشه ازش متنفر بود
میتونید لطفا برای بیگ باس هم بزارید
تحلیل شخصیت لایت یاگامی هم برید حتما
تحلیل شخصیت لایت یاگامی رو رفتیم رفیق، تو سایت میتونی بخونی
ممنون، رفتم خوندم و احساس میکنم مثل بقیه مقاله هاتون نبود? تحلیل شخصیت لولوش لامپروژ هم برید
http://vigiato.net/p/214427
خسته نباشید مقاله بسیار عالی بود،لطفا یک مقاله هم از تحلیل شخصیت تراویس بیکل (Taxi Driver) برید
تحلیل یکی از شخصیت های شدیدا مورد علاقه من
دمتون گرم بابت این مقاله
یکی از بهترین بازی های نسل۸
مقاله خوبی بود. فکر میکنم اینجور مقالهای برای برادران شلبی(پیکی بلایندرز)خوب باشه.
من خودم rdr رو بازی نکردم ولی انقدر شخصیت پردازی آرتور خوبه که منی که حتی بازی نکردم خیلی شخصیتش رو دوست دارم و جزو کاراکتر های مورد علاقمه
ولی جدی فقط دو بار فحش داده! ناامید شدم من فکر کردم بیتربیتتر این حرفها باشه باید دو جلسه فشرده فحش دادن براش بزارم?
دوباره اشپزخونه استخدامت کردن؟
مطلب خیلی خوبی بود
ویدئو مقایسه fc6 رو با رد دد ۲ دیدم خدایی خیلی فرق دارن
اصلا چه ربطی دارن??
زمین تا آسمون باهم فرق دارن
عالییییییی
دستت درد نکنه تحلیل کاملاً عالی و پر مغز بود.
پ.ن: دوباره به یاد آرتور افتادم و به کل هفته ام گند خورد?