بررسی فصل سوم Stranger Things – عشق به جای هیولا
وقتی تماشای فصل دوم استرنجر تینگز را به پایان رساندم، یکی از چالشهای اصلی این بود که چگونه تا انتشار قسمتهای جدید این سریال منتظر بمانم. فصل دوم برخلاف شروع سریال کمی آهسته آغاز میشد ...
وقتی تماشای فصل دوم استرنجر تینگز را به پایان رساندم، یکی از چالشهای اصلی این بود که چگونه تا انتشار قسمتهای جدید این سریال منتظر بمانم. فصل دوم برخلاف شروع سریال کمی آهسته آغاز میشد و بعد از آن روی ریتم جذابی قرار گرفت که شما را مجبور به تماشای چند اپیزود به صورت پشت سر هم میکرد. فصل سوم استرنجر تینگز هم همین فرمول را ادامه میدهد. البته این بار با شخصیتپردازیهای درست حسابیتر که باعث میشود بیشتر از همیشه الون و رفقا را دوست داشته باشید.
توقف به جا
اگر فصل دوم استرنجر تینگز یک قسمت را به معرفی دوباره کاراکترها و فضای شهر هاوکینگز اختصاص میداد، سه اپیزود ابتدایی فصل سوم دقیقا این کار را انجام میدهند. هاوکینگز به خاطر تاسیس یک مرکز خرید حال و هوایی تازه پیدا کرده و تمام شخصیتهای اصلی داستان هم پس از اتفاقات فصل دوم زندگی جدیدی را شروع کردهاند.
الون که حالا به فرزندخوانده هاپر تبدیل شده، رابطهای را با مایک آغاز کرده. لوکاس و مکس به همدیگر نزدیک شدند و جاناتان و نانسی شغلی نه چندان ایدهآل در روزنامه محلی پیدا کردهاند. تمام بچهها به مرحله نوجوانی رسیدهاند و همین قضیه باعث تغییر شخصیت و زندگی آنها شده است. داستین که از کمپ تابستانی برگشته، متوجه میشود که دوستانش به اندازه قبل به ایدههای جالب و خطرناکی که او دارد اهمیت نمیدهند.
همین موضوع باعث شده که آن جمع همیشگی به چند گروه کوچکتر تبدیل شود که هر کدامشان یک هدف جداگانه را دنبال میکنند که البته در نهایت به یک هدف نهایی میرسند. نانسی و جاناتان دور از چشمهای مدیران خود سراغ یک سوژه خبری عجیب میروند. مکس و الون بیشتر از همیشه به یکدیگر نزدیک شدهاند و جالبتر از همه داستین، استیو و همکار جدید او یعنی رابین به دنبال حل یک معمای عجیب میروند.
باز شدن این خطوط داستانی جداگانه به برادران دافر کمک کرده تا به هر کدام از شخصیتهای اصلی بیشتر از گذشته بپردازند و با کاراکترهای کامل و جالبتری نسبت به گذشته روبرو باشیم. یکی از نگرانیهای همیشگی من در مورد استرنجر تینگز به پردازش شخصیت الون بعد از فصل اول برمیگشت. بعد از زمانی که این دختر عجیب و غریب و کمحرف که بیشتر عمر خود را در آزمایشگاههای نظامی سر کرده، وارد اجتماع میشود و حال نیاز دارد که خود را با محیط جدید وقف داده و تغییر کند.
روندی که الون در فصل قبل با پیدا کردن مادر واقعی خود و ملاقات با انسانهایی شبیه به خودش آغاز کرده بود این بار در فصل سوم با چاشنی ورود به نوجوانی و عشق همراه شده. در واقع این اتفاقات همگی الون را به شخصیت کامل تر و قابل باورتری تبدیل میکنند اما همزمان او توانسته جذابیت و دوستداشتنی بودن همیشگی خودش را هم حفظ کند.
البته که کاراکترهایی مثل الون، مکس، داستین، استیو و مایک بیشتر از گذشته شخصیت پردازی و کامل میشوند اما زیاد شدن خطوط داستانی باعث شده که زمان کافی برای پردازش تعداد دیگری از شخصیتهای اصلی سریال وجود نداشته باشد. برای مثال، ماجرایی که نانسی و جاناتان دنبال میکنند با وجود جذابیتهایی که دارد چندان در خط اصلی داستانی فصل سوم جایی نداشته و تقریبا این دو کاراکتر دوست داشتنی را تا حد زیادی از روند سریال خارج میکند.
از سوی دیگر، گروه سه نفره بامزهای که داستین، استیو و رابین برای حل معمایی عجیب تشکیل میدهند یکی از المانهایی است که فصل سوم را از دوم به اندازه زیادی جلو میاندازد. رابطهای که این سه نفر با یکدیگر دارند از لحاظ تازگی دقیقا همان حس و حالی را منتقل میکند که هنگام اضافه شدن الون به جمع مایک و دوستانش در فصل اول داشتیم. تماشای همکاری استیو و داستین به عنوان دو شخصیت دوست داشتنی فصلهای قبلی بسیار خوب از آب در آمده و رابین هم به عنوان شخصیت جدید به خوبی خودش را به گروه اضافه میکند.
همزمان، نباید از افزایش قابل توجه نقش کاراکتر بیلی هم غافل شد که از همان قسمت اول بخش زیادی از اتفاقات بازی حول محور کارهایی که او درگیرشان شده است میچرخد؛ اتفاقی که احتمالا بعد از ابراز علاقه زیاد طرفداران به شخصیت او رخ داده است.
دلربا
جدا از داستان هیجان انگیزی که همیشه یکی از ویژگیهای اصلی استرنجر تینگز بوده، بسیاری از تماشاگران این سریال را به خاطر فضای دوست داشتنی، حس نوستالژیک و ارجاعات زیادی که به دهه هشتاد دارد دوست دارند. این ویژگیها همگی در فصل سوم استرنجر تینگز پر رنگتر از گذشته شدهاند. در واقع، هشت قسمت جدید این سریال فضایی بسیار روشن و پر زرق و برقتر از گذشته دارند.
همین مرکز خرید تازه تاسیس که بخش زیادی از اتفاقات فصل سه در آن دارد رنگ و لعاب زیادی به سریال بخشیده و هر گوشه آن پر از آبجکتهایی هست که به خوبی حس و حال دهه هشتاد را منتقل میکنند. به جز محیط این ارجاعها را میتوانید در لباسها، موسیقی، ماشینها و حتی یکی از کاراکترهای جدید که شباهت غیر قابل انکاری به شخصیت اصلی فیلم ترمیانتور دارد پیدا کرد.
در کل، فصل سوم استرنجر تینگز محصولی است برای که همه مخاطبان ساخته شده و به همین خاطر فضای نسبتا سبک و راحتتری نسبت به گذشته دارد. سریال نسبت به گذشته ارجاعات بیشتری به دهه هشتاد دارد و تعداد جوکها و دیالوگهای طنزی که در جریان هشت قسمت شنیده میشود هم بیشتر از گذشته شده است. البته استرنجر تینگز جدید دچار مشکلی نمیشود که گیمآو ترونز در فصلهای پایانی خود به آن برخود.
به این معنا که زیاد شدن خطوط داستانی باعث نشده که پایان آن سر سری و بدون توجه به جزییات رقم بخورد. به نوعی، نویسندگان سریال با این که در این قسمت به سمت روایت شاخهای و قصههای کوچکتر رفتهاند، اجازه ندادهاند که این شاخهها مانند وضعیتی که در گیم آو ترونز شاهد آن بودیم شاخ و برگ بگیرند و دنبال کردنشان کار راحتتری است.
تقریبا تمامهای قصههایی که در این فصل آغاز میشوند به جز یکی دو مورد که ما را برای فصل چهارم هیجان زده نگه میدارند، به اتمام میرسند. این قضیه چه در پایان فصل سوم و چه در فصول بعدی باعث خواهد شد که استرنجر تینگز به عنوان یک سریال پر بازیگر برای تماشاگران گیجکننده نشود و نویسندگان دست بازتری برای رسیدن به پایانی داشته باشند که همزمان با سوپرایز کردن هواداران، آنها را راضی و هیجان زده نگه میدارد.
نوستالژی یعنی تکرار
همانطور که پیش از این گفتم، فصل اخیر استرنجر تینگز فصل کاملتری نسبت به هر دو فصل قبلی بوده، در بعضی از جهات بسیار به آنها شبیه است. روندی که الون و دوستانش برای رسیدن به سرنخها و شکست دادن دشمنان طی میکنند، شباهت زیادی به گذشته دارد و همین قضیه المان سوپرایز را تا حد زیادی در فصل سوم کمرنگ کرده است.
بعضی از شخصیتهای جدید مثل شهردار نیز نمیتوانند خود را به عنوان یک کاراکتر مهم معرفی کنند و فراموش کردن و اهمیت ندادن به آنها کار راحتی است. البته از لحاظ بصری این فصل یک بار دیگر ثابت میکند که کیفیت سریالهای تلویزیونی در حال حرکت به سمت صنعت سینما است.
فصل سوم استرنجر تینگز یک تجربه موفق دیگر برای نتفلیکس و برادران دافر محسوب میشود که نتیجه آن کسب محبوبیت بیشتر برای این سرویس استریم خواهد بود. اگر از طرفداران همیشگی استرنجر تینگز هستید، فصل سوم ناامیدتان نخواهد کرد و اگر هم تا کنون این سریال را تماشا نکردهاید، ۲۴ قسمت هیجان انگیز برای حالا و مقدار زیادی صبر برای انتشار فصل چهارم انتظار شما را میکشد.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
به نظر من عالی بود. فوق العاده زیبا بود و من کیف کردم. مخصوصا قسمت آخر فصل سوم که هم خیلی خیلی خیلی فوق العاده بود و هم خیلی احساسی. از اینکه جیم هاپر عزیز مرد خیلی خیلی ناراحت شدم ولی اگه نمی مرد شاید فیلم خیلی ضعیف تر میشد. به نظرم عالی بود و از همه ی سریال هایی که تا حالا دیدم خیلی بهتر بود. ممنونم از نتفیلیکس به خاطر اینکه این سریال رو ساخت.
خیلی خیلی ضعیف بود.کاش فصل سوم رو نمیدیدم
حال و هوای سریال خیلی کودکانه شده بود.بعضی کاراکتر ها عملن دیالوگی نداشتن و اضافی بودن و به ناچار گنجونده شده بودن.داستان به سمت غیر قابل باوری پیش می رفت.هیجان سریال بسیار کمتر از فصل های قبلی بود..........
ما نفهمیدیم جیم زنده موند یا نه؟ اخه اخرش میگ اون امریکاییه نه بنظرتون جیم رو میگه؟
نه فکر نمیکنم جیم هاپر زنده مونده باشه چون با منفجر شدن اون دستگاه(همون دستگاهی که توسطه روس ها واسه باز کردن راه دنیای وارونه ساخته شد) همونجور که نشون داد همه ی سربازای روسی که اومدن تا جویس و هاپر رو دستگیر کنن، بدنشون تجزیه شد و هاپر هم همینطور. گفته شده تو فصل چهارم دیوید هاربر(بازیگر اصلی شخصیت جیم هاپر) بازی خواهد کرد ولی فکر نمیکنم زنده مونده باشه و احتمالا به صورت فلش بک قراره بازی کنه
ببین تو تیزر فصل 4 هاپر زندست:)
هاپر زنده نیست ولیکن بازیگرش تو این فصل بازی میکنه. به صورت فلش بک هم بازی میکنه یعنی مثلا جویس یادش میاد به دوران دانشگاهش که با هاپر دوست بود و تو اون سکانس، "دیوید هاربر" که بازیگر اصلی نقش "جیم هاپر" هست، بازی میکنه.
نه نتفلیکس اون تیزر رو داده گفته زندس
فصل 3 افتضاح بود
وسط مهم ترین لحظه های قسمت پایانی یه مشت بچه شروع به آهنگ خوندن میکنن :/
قشنگ مارو میمون فرض کردن با این سریال ساختنشون
کلا بدرد پرکردن اوقات بیکاری میخوره این فصل
برعکس فصل یکش فوق العاده بود
کلا استرنجر تینگز همیشه به شوخیهای جالبش مشهوره که کاراکتر تو جاهایی که چندان فضا مناسب نیست انجام میدند. به نظرم سخت نباید گرفت اینطوری و کل فصل سه که انصافا هم خوب بود رو برد زیر سوال.
دقیقن.کاش فصل سوم رو نمیدیدم.کلن ایراد زیاد داشت و بیشتر حال و هوای بچگانه داشت.
البته این فصل استرنجر ثینگز رو اگر از دید تئوری توطئه نگاه کنیم متوجه فضاسازی این سریال برای رویارویی امریکا و روسیه در مقابل هم اونم به خاطر چیزی که روسیه پشتشه که همون باز کردن در به اپسایدداونه در صورتی که این در قبلا باز شده توسط امریکا و بعدا هم بسته شد.. میدونید که انقلاب ایران قبل از پیروزی توسط امریکا حمایت شد اما مسیر ایران از امریکا جدا شد و بعدا روسیه حامی شد .. در اوایل فصل یکی از اعضای روزنامه میگه چطوره مطلبی در مورد ایران بنویسیم ! ایرانی که در دهه هستاد تهدیدی انچنانی برای امریکا نبود و با وجود غولی به اسم اتحاد جماهیر شوروی ایران در حال شکل عوض کردن و درگیر جنگ اصلا سوژهی مناسبی برای جراید نبود .. پس کاملا از عمد اون دیالوگ رو شامل کلمه ایران کرده بودن .. این فیلم احساس میکنم زمینه سازی ذهنی برای اتفاقات مهمی رو انجام داده .. البته از دیدگاه تئوری توطئه معابانه ???
البته در کنار شخصیت داستین استیو و رابین شخصیت اریکا هم قرار داشت و این گروه سه نفر نبودن در واقع چهار نفر بودن
کامنتم اسپویل ممکنه داشته باشه کسی میخواد اسپویل نشه نخونه
من یکی از طرفدارهای این سریال بودم و متاسفانه باید بگم که این فصل به معنی واقعی کلمه گند زد به سریال و واقعا بازی بازیگرا فوق العاده مصنوعی بود به خصوص بازی جویس واقعا بعضی صحنه ها کاملا بی خود بود و به نظرم تو این فصل فقط میخواستن شوروی (روسیه) رو یه مشت ابله نشون بدن که موفق هم شدن و واقعا سوالی که تو ذهن من ایجاد شد چه طوری اینا اومدن این همه تشکیلات به این عظیمی رو بدون اینکه سرویس های اطلاعاتی و چمیدونم هر کسی دیگه ای خبر دار بشه راه انداختن بعد یه پلیس محلی با یک زنی که هیچ تخصصی نداره حتی زبون روسی هم بلد نیستند نفوذ کردن به اونجا و نابودش کردن و یه نظرم فقط میخواستند یه جوری زورکی به بعضی از کاراکتر ها نقش بیخود بدن
یکی دیگه از صحنه هایی که واقعا برام غیر قابل تحمل بود و عملا به شعورم توهین شد صحنه ای بود که اون یارو روسیه که خیلی خفن بود داشت تویه شهر بازی همین طوری میرفت و یک اصلحه گرفته بود دستش و فقط به لطف صدا خفته کن هیچ کسی نمیدید تفنگ رو دستش و حتی باهاش یه نفر رو هم کشت بی اینکه کسی متوجه شه تو این همه جمعیت
یا مثلا آخرش سریال که خیلی هندی طور یا ایرانی طور تموم شد و وقتی که همه اینا رو نابود کردند یهو سرو کله نیروی نظامی آمریکا پیدا شد خوب که چی مثلا؟؟ نشون نمیداد این صحنه رو نمیشد؟؟
یا یکی دیگه از ایراداتم اینه که واقعا تابلو بود که قرار نیس برای هیچ کدوم از شخصیت های نه تنها اصلی سریال (یعنی الی و دوستاش) هیچ اتفاقی نیوفته بلکه یه سری از کاراکتر های دیگه هم تابلو بود که هیچ اتفاقی براشون نمیوفته (منظورم دقیقا اون صحنه درگیری جاناتان و دوست دخترش تویه بیمارستان بود) یعنی هیج حس هیجان کاذب هم بهم دست نداد تو کل فصل
و واقعا حس میکردم یک سری از صحنه ها اضاف شدن دقیق که به طولانی تر شدن سریال یا قسمت کمک کنند و واقعا یکی از صحنه هایی که رو اعصابم بود صحنه ابراز علاقه نانسی و اون پسره بود که وسط این درگیری حالا سریال داشت اینو نشون میداد (من مشکلم با زمانی نشون دادنش بود نه خود صحنه)
یکی دیگه از صحنه هایی که خیلی به نظر من چرت بود صحنه ای بود که هاپر آخر کار داشت با دعوا میکرد و اون یارو روسه همین طور یک ساعت داشت فشار میداد صورت هاپر رو که مثلا بکشتش ولی هیج کاری نمیکرد
و به نظرم این برای یه آدم کش حرفه ای که کشتن براش آب خوردنه بیخود بود و چه دلیلی داشت که سریع نکشه هاپر رو و بره سراغ جویس؟؟؟
بعد جرا وقتی اون دستگاه با اون انرژی زیاد و ولتاژ بالا نابود شد هاپر رو سریع نکشت و زنده بود یه کم و بعدش مرد؟؟
دیالوگ هایی هم که بین هاپر و جویس مخصوصا تو صحنه که میخواستن اون دستگاه رو نابود کنند خیلی بیخود بود و کاملا غیر منطقی
و خلاصه بخوام بگم این فصل یک فصل زد روسیه و احمق جلوه دادن روسا بود که مثلا پیام رمزنگاری شدشون توسط یه دانش آموز ساده آمریکایی هک شد و هزار تا چیز دیگه
و واقعا نمیدونم چه طوری این فصل اینقدر مورد توجه قرار گرفته
واقعا نسبت به دو فصل قبل خیلی ضعیف بود
این فصل نون دو فصل قبلو خورد در واقع
البته دیدن ی ادم با ی اسلحه دستش تو شهربازی غیر طبیعی نیست . اسلحه هایی که باهاش لیوان میشکنن و عروسک میبرن و بازی های کامپیوتری که زباید با اسلحه دستت سربازارو بزنی ( نمیدونم اون موقع از این بازی بود یا نه) و راحت تر میتونه اونو برده باشه تو بازی یا خریده باشه بچه ها از این اسباب بازی ها زیاد دارن بخاطر همین توجیه برا دست گرفتنش خیلی هم سخت نیست
من بیشتر قسمت 8 و پایانی دوست داشتم هم برای اینکه داستان بیلی خوب جمع و جورش کردن و هم اینکه تونستن به این خوبی کاری کنن که باهاش ارتباط برقرار کنیم و البته از اتفاقی که برای هاپرم افتاد غافل نشیم و این که زمینه چینه خوبی برای فصل بعد انجام دادن.
یک چیزی در استرنجر تینگ وجود داره که اونو خیلی متمایز میکنه و اون هم روند معتاد کننده داستانه، حتی اگر شاهکار های سریالی تلویزیون هم ببینم هیچ وقت اون قدر که اشتیاق برای رفتن به قسمت بعدی استرنجر تینگ داریم برای اونا نداریم، 90 درصد افراد همه ی قسمتای استرنجر تینگ نهایتا تو 1 یا 2 روز میبینن که این فوق العادست.
با این وجود فصل سوم استرنجر تینگ ضعیف ترین فصل اونه بنظر من، از چند جهت هم اینکه چیز جدیدی به دنیای داستانی Upside down (دنیای وارونه) اضافه نمیکنه، من حداقل دوست داشتم دنیای ST گسترش پیدا کنه، بعد اینکه مایک و لوکاس و ویل اون نقشی که تو فصلای قبل داشتن و از دست دادن و خیلی ضعیف تر ظاهر شدن، که البته از طرفی موجب قوی تر شدن یک سری دیگه از شخصیتا شد
یا این وجود از رابطه رابین و استیو به هیچ وجه نمیشه چشم پوشید، فوق العاده بودن...
به نظر من هم رابطه رابین و استیو فوقالعاده بود