نقد فیلم The Adam Project – داستان شیرین دو آدام
مطمئنم من تنها کسی نیستم که وقتی متوجه میشود یک فیلم با مضمون سفر در زمان آمده است، حداقل کنجکاو میشود خیلی سریع آن را تماشا کند. این بدین معنا نیست که ایده سفر در ...
مطمئنم من تنها کسی نیستم که وقتی متوجه میشود یک فیلم با مضمون سفر در زمان آمده است، حداقل کنجکاو میشود خیلی سریع آن را تماشا کند. این بدین معنا نیست که ایده سفر در زمان تضمین کننده چیزی باشد، اما سفر در زمان یک چارچوب داستانی بسیار قدرتمند است که به عنوان پایهای مناسب برای عناوین شگفتانگیز عمل کرده است. حال «پروژه آدام» جدیدترین افزودنی به این زیرژانر علمیتخیلی است. در ادامه با نقد فیلم The Adam Project همراه ویجیاتو باشید.
«پروژه آدام» از آن دسته فیلمهایی است که اگر در دهه ۷۰ یا حتی اوایل دهه ۸۰ شمسی بزرگ شده باشید، درباره دیدن آن وسواس داشتید. اگر در حال حاضر در ابتدای دوره نوجوانی خود هستید، این همان فیلمی است که احتمالاً همانگونه که «جومانجی»، «فضای درون»، «The Indian in the Cupboard» و «ئی.تی. موجود فرازمینی» زندگی من را تغییر دادند، این اثر نیز میتواند زندگی شما را تغییر دهد.
اگر غمگین هستید و نمیدانید چگونه با آن کنار بیایید، اگر در مدرسه مورد آزار و اذیت قرار میگیرید و نمیتوانید با آن مقابله کنید، اگر منزوی هستید و هنوز مسیر خود را پیدا نکردهاید و یا حتی اگر یک درون گرای خجالتی هستید، این چنین فیلمهایی هستند که در نهایت ابزارهای احساسی را در اختیار شما قرار میدهند تا درگیر یک تغییر شوید. این گونه فیلمها باعث میشوند که احساس کنید دیده شدهاید، و به شما این احساس را میدهند که تنها نیستید.
بخشی از چیزی که پروژه آدام را بسیار جالب میکند این است که دقیقاً میداند چیست. هیچ نکتهای در فیلم تظاهر به چیزی که نیست ندارد. این فیلم شامل یک ایده احمقانه در مورد سفر در زمان است، که کار میکند. این فیلم بسیار شبیه «بازگشت به آینده» است، اما برخی از قوانین «بنیادی» سفر در زمان را که فیلمهای دیگر تعیین کردهاند، زیر پا میگذارد. داستان پروژه آدام بدین شرح است: یک خلبان در سفر در زمان با خود کوچکتر و پدر مرحومش همکاری میکند تا ضمن نجات آینده، با گذشته آشفته خود کنار بیاید. این ایده در ظاهر خیلی ساده است، درست است؟ خوب، با ادامه داستان کمی پیچیدهتر میشود. سرنوشت زمان و مکان در خطر است و این ایده سفر در زمان است که آن را دچار تهدید کرده است.
پروژه آدام بسیار شبیه یک فیلم ماجراجویی از دهه 1980 میلادی است؛ نوعی فیلم خانوادگی و اکشن که روزگاری استاد تولید آن استیون اسپیلبرگ و افرادی چون رابرت زمکیس و جو دانته بودند. این اثر فیلمی است که شامل دوز خوبی از اکشن، طنز، پیشفرض فوقالعاده و مهمتر از همه، مقدار قابل توجهی از احساس است. من تقریباً مطمئن هستم که فیلم با وعده سفر در زمان و سفینه فضایی مخاطبان خود را جذب خواهد کرد، اما همان مخاطب قدرت واقعی فیلم را در احساسات و نگاه قدرتمندش به موضوع از دست دادن والدین در کودکی، کشف خواهد کرد. این جایی است که فیلم واقعاً خوب کار میکند و مطمئناً همان چیزی است که من را در تمام طول مدت پای فیلم نگه داشت.
فرضیه فیلم ماجراجویی سفر در زمان «پروژه آدام» چشمگیرترین نکته است، زیرا رینولدز نقش خلبانی را بازی میکند که در زمان به عقب سفر میکند تا از شروع آیندهای تاریک برای بشریت جلوگیری کند، چیزی که باعث میشود از خود کوچکش کمک بخواهد، اما زمانی که او فقط 12 سال داشت. این ایده، یکی از آن مفاهیم عالی است که با آن میتوان به سرعت بیننده را جذب کرد، اما پس از آن توسعه داستان ممکن است مورد پسند شما نباشد. اولین چیزی که در مورد پروژه آدام باید روشن شود این است که میتوانید هنگام توسعه آن فرض، هر نوع جاه طلبی را فراموش کنید، زیرا هدف در اینجا انجام یک سرگرمی عالی برای کل خانواده است.
برای انجام این کار، فیلم متعهد به رویکردی است که در آن کُنش عاطفی حضور مهمی دارد، بنابراین سازندگان این اثر شامل شان لوی (کارگردان)، به وضوح میدانند که از طریق احساسات است که میخواهند میلیونها بیننده را تسخیر کنند. با این تفسیر، کل موضوع سفر در زمان در طول داستان فیلم از اهمیت حیاتی برخوردار است، اما بهانهای صرف برای رسیدن به یک نقطه عاطفی است. بنابراین در این موقعیت شخصیتها مهمتر هستند، نه به این دلیل که پیشرفت ویژهای دارند، بلکه به دلیل پویایی که بین دو آدام داستان با بازی خوب رینولدز و واکر اسکوبل شکل میگیرد. اسکوبل بازیگر نوجوان ناشناختهای است که به نسخه جوان قهرمان داستان جان میدهد. شیمی بین این دو به طور طبیعی جریان مییابد و در نهایت به نکته ثابت و خوب «پروژه آدم» تبدیل میشود.
البته رایان رینولدز دوباره تا حد زیادی کارهای طعنه آمیز و آشنای ددپولی خود را انجام میدهد، که همه ما بیش از حد با آن آشنا هستیم، اما این فرمول یک بار دیگر نسبتاً خوب کار میکند. این شیرینی رینولدز در برخی مکانها کمرنگتر و در برخی مکانها جنبه سختتری به خودش میگیرد و به او اجازه داده میشود زمانی که لحظه آن را میطلبد، بازیگوش باشد، و این چیزی است که تضمین میکند عملکرد رینولدز هرگز خستهکننده نمیشود. برای اطمینان از اینکه رینولدز واقعاً به اوج خوبش میرسد، او با واکر اسکوبل همکاری میکند که میتواند نسخه جوان آدام (یعنی نسخه جوان رینولدز) را بازی کند. اسکوبل در اصل نسخه پیش از نوجوانی رینولدز است و این که چقدر در تقلید از بازیگر همکارش خوب است، ترسناک است.
پس از تماشای فیلم، مجبور شدم صفحه IMDb اسکوبل را بررسی کنم تا ببینم آیا او به نوعی با رینولدز مرتبط است - شاید یک برادرزاده، پسر عمو یا پسری که مدت هاست گم شده باشد. اما نه، تا آنجا که من میتوانم بگویم او یک بازیگر خوب است. تنها بر اساس این عملکرد، اولین فیلم بلند او، اسکوبل یکی از افرادی است که باید در آینده به آن توجه داشت. بقیه بازیگران نیز بسیار قوی هستند، به خصوص مارک روفالو، که نقش لوئیس رید، پدر دو آدام را بازی می کند. روفالو نقش پدر خوشنیت، اما تا حدودی غایب را بازی میکند که به بخش مهمی از داستان تبدیل میشود.
در حالی که روفالو زمان زیادی از فیلم را دریافت نمیکند، اما صحنههای خود را بسیار خوب اجرا میکند، و همین امر را میتوان در مورد جنیفر گارنر و زوئی سالدانا نیز گفت که نقشهای کوچک اما قابل توجهی نیز به آنها داده شده است. در واقع، تنها حلقه ضعیف بازیگران، کاترین کینر است که نقش شرور اصلی مایا سوریان را بازی میکند. به هر حال این تقصیر کینر نیست، چرا که به سادگی به او کار زیادی برای انجام دادن، داده نشده است. به عنوان شخصیت سوریان که به شدت شبیه مدیران امروزی شرکتهای بزرگ است، کینر بیشتر وظیفه دارد دیالوگهای کسل کنندهای را ارائه دهد، در حالی که نقش یک دختر بد را بازی میکند.
و این است که، به استثنای شخصیت شرور، شخصیتهای دیگر آنجا هستند تا عاطفیترین مؤلفه را تقویت کنند، یا اصرار بر پیوندهای خانوادگی یا عشق به عنوان انگیزهای برای رویارویی با یک مأموریت تقریباً غیرممکن. فیلمنامه فیلم بیشتر از بازیگران مکمل برای تقویت روحیه استفاده میکند تا اینکه به آنها نوعی موجودیت خاص بدهد، اگرچه منصفانه است که بازهم اشاره کنیم که روفالو کسی است که بهترین عملکرد را دارد. با این اوصاف، فیلم به طرز لذت بخشی خندهدار است و از موسیقی برای تأثیرگذاری عالی در سراسر آن استفاده شده است. سبک کارگردانی شان لوی نیز بر سادگی و پویایی خانواده تکیه دارد که این خود چارچوب عاطفی پروژه آدام را تقویت میکند.
از سوی دیگر شاون لوی الهامات خود از آثار سینمایی شاخص را زیر آستینهایش نمیپوشاند. او وانمود نمیکند که در ایده داستان او رگههایی از ترمیناتور و بازگشت به آینده وجود ندارند. در واقع، او بر آشنایی شما با آن آثار کلاسیک به عنوان یک ابزار نوستالژی تکیه میکند تا فیلم خود را موجز نگه دارد. وقتی میتوانید به فیلم دیگری در سفر در زمان مراجعه کنید، چرا چرخ را دوباره از نو اختراع کنید تا اهمیت آنچه در فیلم شما اتفاق میافتد را توضیح دهید؟ او از خاطرات خوب شما از فیلمهای اسپیلبرگ، جورج لوکاس و رابرت زمکیس بهعنوان ابزاری برای پیشبرد پروژه آدام استفاده میکند.
بنابراین، این فیلم تمام عواطف یک فیلم استیون اسپیلبرگ و سرگرمی مطلق رابرت زمکیس را دارد. موارد دیگری نیز وجود دارند که این فیلم تلاقی بین Star Wars و Top Gun است. در واقع، این ممکن است نزدیکترین تقریب به یک فیلم «آمبلین» باشد که در سالهای اخیر دیدهایم. و خدا میداند که من برای دیدن چیزی شبیه به آن آثار پای این کار نشستم.
در پایان باید گفت: اگر بخواهم پروژه آدام را خلاصه کنم، این یک ماجراجویی اکشن ساده است که در نوستالژی غوطهور میشود و در عین حال چیزی است که خودش را کاملاً جدی نمیگیرد. در نتیجه برای مخاطب تازه است، سرگرمکننده است، و این تمایل را در شما ایجاد میکند که با خانواده خود مهربانتر باشید و قدر لحظات باهم بودن در محیط خانواده را بدانید. اگر این فریاد «موفقیت» نیست، پس چه چیزی است؟! پروژه آدام ممکن است پیچیده ترین طرح یا بیشترین بودجه را نداشته باشد، اما در جایی که اهمیت دارد، نکات جالبی ارائه میدهد. در نتیجه این فیلم یک اثر خانوادگی است که بچهها آن را دوست خواهند داشت، و بچههای بزرگ نیز باید یک ضربه نوستالژیک از آن دریافت کنند.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
فیلمی پر از پتانسیل های نابود شده و دست نخورده...
انتظار داشتم خیلی بهتر از اب دربیاد، میتونست یکی از بهترین های سال سینما باشه،افسوس
نمی گم فیلم بدیه نه حتی بشدت سرگرم کننده و جذابه و شما رو برای چند ساعت سرگرمی و دور هم نسون دادن خونواده راضی می کنه
ارزش داره دید؟
برای یک ساعت و نیم سرگرمی بله
بهترین توصیف برای فیلمای مثل اینو و red notice همون فیلم پاپ کورنیه
مشکل اینجاست ۹۰ درصد فیلما شدن پاپ کورنی?♂️