نقد فیلم Dog – سگ
فیلم Dog به کارگردانی و نقش آفرینی چنینگ تیتوم یکی از معمولیترین فیلمهای امسال به شمار میرود. با ویجیاتو و نقد فیلم Dog همراه باشید. هنگام تماشا فیلم «سگ» بارها خمیازه کشیدم، دفعاتی لبخند زدم ...
فیلم Dog به کارگردانی و نقش آفرینی چنینگ تیتوم یکی از معمولیترین فیلمهای امسال به شمار میرود. با ویجیاتو و نقد فیلم Dog همراه باشید.
هنگام تماشا فیلم «سگ» بارها خمیازه کشیدم، دفعاتی لبخند زدم و اندک لحظاتی با موسیقیاش همراه شده و نهایتا شاید یک بار آن هم به طرز مبهمی احساساتی شدم. «سگ» به عنوان یک کمدی جادهای نه مثل بهترین آثار این ژانر طی سالهای اخیر یعنی «کتاب سبز» و «مکس دیوانه: جاده خشم» به درجه رفیعی میرسد و نه مثل آثار ضعیفی همچون «تعطیلات» مرز مضحک بودن را با سرعتی باورنکردنی جابهجا میکند. در واقع جدیدترین ساخته تیتوم در فهم دقیق و صدالبته بهکارگیری درست آنها تا حدی به در بسته میخورد و همین مساله باعث میشود تا «سگ» به هیچکدام از ژانرهایی که او را تعریف میکنند نزدیک نباشد. عدم محدود شدن به ژانری مشخص و ترکیب زیرژانرها به همان اندازه که میتواند باعث خلق اثری کاملا جدید باشد و چارچوبهای سینمایی را دچار تغییر کند در گنگ بودن و در نهایت ساده و معمولی انگاشتن یک اثر نیز بسیار موثر است.
کمی پیش از نوشتن این مطلب سینمایی با خود فکر میکردم چرا بسیاری از فیلمها با اینکه برچسب ژانر کمدی را یدک نمیکشند همچنان خندهدار هستند. برای مثال پس از گذشت مدتها، هوز هم که به فیلم «خاطرات قتل» و کارآگاهان احمق، سکانس اولین برخوردشان با کارآگاه جدید و بسیاری دیگر از سکانسهای فیلم مینگرم این قابهای بامزه و طنزپردازی بیمثلومانندش حیرتزدهام میکند. همچنین با توجه به اینکه کمدی محدود به ژانر نمیشود و بسیاری آن را لحنی سینمایی میخوانند میتوانیم متوجه شویم که استفاده از سکانسهای بامزه آن هم بهجا (اشاره به بهکارگیری درست آنها) میتواند تجربهای مفرح و در عین حال بسیار عمیق و پرمعنا را به مخاطب تحویل دهد. از آن آثار جادویی که یادآوری خاطراتشان در ذهن خاکخوردهمان نهتنها لبخندی به روی لبهایمان روانه میکند که همزمان مو به تنمان سیخ کرده و ما را در واکاوی فرمول سحرانگیز فیلمساز تا مدتها مشغول نگه میدارد. از طرفی اما بسیاری اثر سینمایی دیگر وجود دارند که معنی کمدی را اشتباهی فهمیدهاند. آنها فکر میکنند کمدی بودن یعنی خلق تکسکانسی خندهدار که پرشده از جوک و ادا و اطوارهایی کلیشهای باشد و بتواند در لحظه مزهپرانی کند و بیننده را به خندیدن وا دارد. خیر! کمدی باید در روح اثر حضور داشته باشد. کمدی یعنی پله پله ساختن شخصیتپردازیها و چینش اتفاقات داستانی به نحوی که بیننده نتواند آن را پیشبینی کند و در نهایت تکدیالوگی که منجر به قهقهه زدن مخاطب میشود. البته تکدیالوگ نه به معنا واقعی کلمه که بیشتر در اینجا منظورم این است که بدون شلوغکاری و سکانسهای مثلا پرآبوتاب هم میشود مخاطب را به خندیدن دعوت کرد. اینها را گفتم تا به مسالهای که از پیش به آن اشاره داشتم برسم: فیلم Dog کمدی را اشتباه میفهمد.
داستان فیلم حول فردی به نام جکسون بریگز (چنینگ تیتوم) در جریان است که مدتی را در ارتش ایالات متحده مشغول به خدمت بوده و حال به دلیل مشکلاتی که دارد نمیتواند دوباره وارد ارتش شود. همینطور که بریگز سعی دارد تا به نحوی راه خود را دوباره به ارتش باز کند او پیشنهادی مبنی بر جابهجایی سگ دوست دوران خدمتش و رساندن آن (سگ) به مراسم تشییع جنازهاش (دوستش) در عوض شانسی برای خدمت دوباره را دریافت میکند. بریگز بر خلاف میلش ناچار میشود به این درخواست تن بدهد و ماجراهای فیلم آغاز میشود. حقیقتش را بخواهید تیتوم و همکارش یعنی رید کارولین (Reid Carolin) در اولین تجربه کارگردانیشان نمیتوانند اتفاقات فیلم را منسجم و غیرپراکنده بچینند. نتیجه هم چیزی نیست جز اثری که بیشتر از تریلر کوتاهش حرفی برای گفتن ندارد و به همان اندازه بسنده میکند. همانطور که احتمالا میدانید لولو یا همان سگ دوست بریگز بهخاطر اتفاقاتی که در حین نبرد و اضطرابی که به آن وارد شده خویی وحشی به خود گرفته و تقریبا رامنشدنی است. حال فیلم از سفر کاراکترهایش برای به نمایش گذاشتن پیوند قوی و ارتباط ناگسستنی که به مرور زمان میان آنها شکل میگیرد استفاده میکند و در پایان هم به نتیجهگیری قابل قبول و در عین حال گنگی میرسد.
عمده مشکلات فیلم از عدم پایبند بودن یا رعایت نکردن دقیق مولفههای ژانری توسط سازندگان سرچشمه میگیرد. زیرا همین مساله به ظاهر ساده میتوانست فیلم را از درجه قابل تماشا به اثری خوب و سرگرمکننده اوج دهد و جلوه کمبود و کاستیهای آن را تا حدی نامرئی سازد. در پاراگراف پیشین به این اشاره داشتم که اتفاقات فیلم انسجام ندارد و بیننده به هنگام تماشا آن حس میکند نه یک فیلم بلند که اثری کوتاه با بخشهای بلند را تماشا میکند. از ملاقات با زوج پیر دوستداشتنی گرفته تا سکانسهای تعقیب و گریز بریگز و لولو و سکانس هتل، همه و همه انگار متصل به یک دنیا نیستند و هر کدام از جای دیگری مستقیم به این فیلم راه پیدا کردهاند. حال آنکه هر پرده از فیلم و به طور دقیقتر هر بخش آن عملکرد قابل قبولی دارند اما همانطور هم که پیشتر اشاره داشتم یک فیلمنامه منسجم و پیوند بهتر رخدادهای داستان نهتنها میتوانست به شخصیتپردازی کاراکترها کمک کند که در نهایت پایانبندی معنادارتری را برای تیتوم و کارولین به ارمغان میآورد.
در نهایت باید گفت فیلم Dog به هیچ عنوان اثر بدی نیست و اتفاقا به عنوان اولین تجربه کارگردانی تیتوم و کارولین اثر نسبتا قابل قبولی به شمار میرود که گرچه بیش از یک سرگرمی یکبارمصرف پیش نمیرود اما وقت شما را بیهوده هدر نمیدهد. فیلم موسیقی خوبی دارد و از بازیگران کاربلدی استفاده میکند اما مشکلاتی همچون عدم نمایش اتفاقات رخ داده (در گذشته) برای بریگز، کمدی ضعیف، وجود سکانسهایی پرشده از اتفاقات قابل پیشبینی و در نهایت عدم ایجاد یک پایانبندی چفت و بستدار، نمیتواند آنگونه که باید مخاطب را درگیر کند.
تاثیرگذارترین و بینظیرترین آثار سینمایی را ببینید، در آنها مقداری تامل کنید و در این میان اگر احساس کردید به یک اثر معمولی نیاز دارید تا عیار بالای شاهکارهایی که دیدهاید را با آن بسنجید فیلم Dog را از دست ندهید.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
یه چیزی کاملا معمولی ، یکبار مصرف
نظر بنده اینه که ... یه سری فیلم ها برای این ساخته شدن که یک بار برای سرگرمی دیده بشن . همیشه نباید فیلم ها مثل better call saul باشن که هرچی میبینیش بیشتر نکات اش جذب کنه مخاطب رو .