نقد سریال Moon Knight (قسمت اول و دوم)
«شوالیه ماه» به معنای آغاز یک دوره جدید برای جهان سینمایی مارول است. پس از استفاده مارول از دیزنیپلاس به عنوان پلتفرمی برای گسترش و تکامل شخصیتهای موجود در جهانش، حال Moon Knight اولین سریال ...
«شوالیه ماه» به معنای آغاز یک دوره جدید برای جهان سینمایی مارول است. پس از استفاده مارول از دیزنیپلاس به عنوان پلتفرمی برای گسترش و تکامل شخصیتهای موجود در جهانش، حال Moon Knight اولین سریال تلویزیونی مارول است که یک قهرمان کاملاً جدید را به MCU معرفی میکند. همچنین این اولین نمایشی است که به شدت به جهان به هم پیوسته بزرگتر مارول تکیه نمیکند. در ادامه با نقد سریال Moon Knight همراه ویجیاتو باشید.
یکی از لحظات مورد علاقه من در سینما، لحظهای از فیلم «مهاجمان صندوق گمشده» است. این صحنه مذکور، سکانسی از اواخر پرده دوم و میانی فیلم است. ایندی برای جلوگیری از کشف و شناسایی نشدن توسط نازیها به چادری در نزدیکی آنها میرود و با ماریون ریونوود (معشوقه خود) که دست و دهانش بسته شده است برخورد میکند. تا آن زمان، ایندی معتقد بود که ماریون در یک انفجار کشته شده است. بنابراین او با هیجان شروع به باز کردن گرههای او میکند، اما همینکه با هم صحبت میکنند، ایندی متوجه میشود که هر چقدر هم که وضعیت ماریون بد باشد، در واقع بهتر است که آنجا رها شود. بنابراین او دوباره دست و دهانش را میبندد و فرار میکند.
این صحنه از فیلم شامل یک قطعه فیلمنامه نویسی فوقالعاده است. چیزی که انتظارات شما را زیر و رو میکند، با ایده تصادف بهعنوان یک وسیله داستانی بازی میکند، و همه این کارها را با جذابیت و شوخی انجام میدهد. حالا تماشای دو اپیزود ابتدایی سریال «Moon Knight» مرا به یاد آن لحظه از فیلم ایندیانا جونز انداخت. چرا که نحوه ساخت این سریال و نحوه اجرای این داستان، مانند یک چرخش فوقالعاده از همه چیزهایی است که تاکنون در MCU دیدهایم. این سریال یک داستان منحصر به فرد را روایت میکند، اما از نشانههای سینمایی چون فیلم «مومیایی» و ایندیانا جونز برای کمک به ما استفاده میکند.
در همین ابتدای بررسی سریال «شوالیه ماه» باید بگویم علیرغم تضاد لحنی بین دو اپیزود اول این اثر، ما شاهد یک شروع داغ برای روند رو به رشد سریالهای فاز چهارم مارول هستیم. با این تفاسیر چیزی در مورد «شوالیه ماه» درست نیست. یعنی هم در چارچوب نمایش و هم با خود سریال. در طول دو اپیزود اول سریال، احساس موجود در اتمسفر مرکزی آن چیز خوبی است؛ چرا که ما شاهد فضایی از رمز و راز در اطراف شخصیت محوری استیون، با بازی اسکار آیزاک هستیم که جالب و جذاب است.
از سوی دیگر شخصیت منفی کار یعنی آرتور هارو، با بازی ایثن هاک نیز مسحورکننده است و همچنین زیبایی شناسی مصری موجود در لحن اثر نیز تازه و جالب است. اما خود نمایش احساس کمی عجیب دارد، زیرا ما شاهد یک لحن متفاوت از مارول هستیم. توجه متن سریال به سلامت روان، فرقهگرایی و خشونت ضمنی شدید، همگی با هم ترکیب شده و ابری تاریک از روان پریشی را تشکیل دادهاند که با فرمول رایج مارول در تضاد است.
سریال بدون شک شروعی عالی دارد و اجراها و ارائه قطره چکانی داستان همگی در بهترین حالت خود قرار دارند. به طور کلی ممکن است قصه با پیشرفت سریال تاریک شود، مانند اینکه دیدیم در اپیزود دوم به ماهیت فوق خشونت آمیز مارک اسپکتور اشاره شد. اما لحن سبکتر قسمت اول فقط راهی برای آشنا کردن مخاطب با طبیعت خونین سریال است. با توجه به اینکه آخرین سریال مارول یک کمدی خانوادگی با مضمون کریسمس بود، دیدن اسکار آیزاک که مردم را به شکلی خونین کتک میزند، میتواند کمی تکان دهنده باشد.
اما شاید سوال خیلی از افراد این باشد که از اساس داستان این سریال چیست و شوالیه ماه کیست؟! این سریال اسکار آیزاک را در نقش مارک اسپکتور (معروف به شوالیه ماه) به عنوان شخصیت اصلی خود دارد، فردی هوشیار با اختلال هویت تجزیهای و قدرتهای فوقالعاده که ریشه در خدای ماه مصر باستان، خانشو یا کانشو دارد. با این حال، زمانی که برای اولین بار در سریال با شخصیت آیزاک آشنا میشویم، او نقش یک کارگر خوش اخلاق فروشگاه هدیه موزه به نام استیون گرانت را بر عهده دارد. در همین حال، ایثن هاک نقش آنتاگونیست سریال را بازی میکند، رهبر فرقهای به نام آرتور هارو که به رقیب مصری خانشو خدمت میکند و گرانت/اسپکتور را نیز هدف قرار میدهد. بنابراین، به زودی، چیزی که به عنوان یک هیجان روانی شروع میشود، به سرعت به یک ماجراجویی گنج یابی تبدیل میشود.
یکی از جذاب ترین جنبههای این سریال در دو قسمت اول خود، نحوه مدیریت ایده یک ابرقهرمان با اختلال تجزیه هویت است. در ظاهر، ما اسکار آیزاک درخشان را داریم که نه فقط نحوه صحبت کردنش (از دو هویتش، استیون گرانت انگلیسی است، مارک اسپکتور آمریکایی)، بلکه کل فیزیکش را متحول میکند. این یک اجرای باورنکردنی است، عملکردی که آنقدر از جانب او کاملاً جدی و جذاب اجرا شده است که شما را کاملاً درگیر قصه میکند. اما شوالیه ماه حتی عمیقتر از این هم میشود.
فیلمهای زیادی وجود داشتهاند که «اختلال تجزیه هویت» نقش برجستهای در آنها بازی میکند، اما Moon Knight احتمالاً بیشتر مدیون فیلم «The Father» اثر فلورین زلر است تا امثال آثاری چون «Fight Club» یا «Secret Window» و حتی «Split» از امنایت شیامالان. در اینجا، ما به بیرون شخصیت نگاه نمیکنیم، بلکه در کنار استیون، هرج و مرج و سردرگمی جهان درونیاش را تجربه میکنیم. همه چیز در این اثر، از گفتگوهای آینهای که با خودش دارد گرفته تا نحوه معرفی و طراحی سکانسهای اکشن، نشان دهنده این مبارزه است. ما درون ذهن او هستیم. ما در هیچ نقطهای بیشتر از او نمیدانیم و این تنش فوقالعادهای را در سراسر جهان اثر ایجاد میکند.
البته برای مخاطب، پویایی اسپکتور-گرانت همچنین به این معنی است که نمایش اغلب از سکانسهای اکشن هیجانانگیز زیادی عبور میکند. هر کشتاری که مارک انجام دهد، ما فقط عواقب آن را از دیدگاه استیون میبینیم. (روشی ارزان برای پیشنهاد خشونت وحشیانه بدون نشان دادن آن، یا کنار گذاشتن رتبهبندی مناسب برای خانواده.) این ایده تا زمانی جالب است که ما با دو شخصیت آشنا نشدهایم، اما ادامه این روند به این معنی است که مارول یک قهرمان کمیکبوکی خشن را به یک قهرمان مخملی رام بدل کرده است. این سبک اجرا پاشنه آشیل مارول است که باید فکری به حال آن کند؛ چرا که این شیوه، یک ضربه اساسی به ساختار چنین شخصیتهایی است که خشونت نشانه نمایشی آنها است.
این سبک در ظاهر متفاوت مارول در شوالیه ماه کمی شبیه افزودن چند ادویه جدید، اما به مقدار نسبتاً متوسط، به غذایی است که سالهاست کم و بیش سفت و سخت آن را میخورید. به عنوان مثال، همین صحنههای اکشن مذکور تا حدودی واضحتر و خشنتر از حد معمول مارول هستند، اما بدون کار برنامهریزی و ویرایش، آنها واقعاً تفاوت زیادی با دیگر ماجراجوییهای این استودیو ندارند.
اما سریال Moon Knight همچنین از این نظر منحصر به فرد است که مستقیماً به هیچ چیزی که در حال حاضر در فاز چهارم MCU در حال انجام است متصل نمیشود. چرا که در همین فاز جدید هاکای، کاپیتان آمریکا و سرباز زمستان مشغول رسیدگی به عواقب پس از بشکن تانوس هستند، در حالی که واندا، لوکی، دکتر استرنج و مرد عنکبوتی گرفتار جنون مولتیورس هستند. از سوی دیگر، Moon Knight مستقل ترین داستانی است که تاکنون در این فرنچایز و جهانسازی دیدهایم.
در واقع این سریال در دو قسمت ابتداییاش به شدت متمرکز بر روایت داستان شخصی خود است. این یعنی سریال شوالیه ماه نگران راه اندازی فیلمهای آینده یا یک اسپینآف نیست. همین اتفاق به آن احساس تازگی و متفاوت بودن میدهد. در واقع، اگر شما یکی از افرادی در جهان هستید که مطلقاً هیچ تعاملی با هیچ چیز مارول نداشتهاید، و اگر بخواهید با این سریال ارتباط برقرار کنید، هیچ مشکلی نخواهید داشت.
در نتیجه: «Moon Knight» یک سریال خوب از مارول است. بگذارید هرکسی عبارت خوب را بر اساس آنچه در این نوع کارها به آن علاقه دارد تفسیر کند؛ خوب از نظر من به این معنی است که سازندگان این اثر میتوانند آزادانه بدون توجه به جهانی که بخشی از آن هستند، کمی با محدودیتهایی که فرمول مارول تحمیل میکند، بازی کنند. این بازی با فرمول برای من مخاطب مارول جالب است، اما در حقیقت، شوالیه ماه نیز در آن پارامترهای گذشته این کمپانی باقی میماند، آن هم زمانی که کمی جنون و آزادی بیشتر میتوانست مفید باشد. در کل، من آن را توصیه میکنم، عمدتاً به دلیل سرگرمکننده بودن و کار بسیار خوب اسکار ایزاک و جذابیت ایثن هاک، اما انتظار شگفت انگیزی نداشته باشید، زیرا اینطور نیست.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
خیلی خفنه
این دو قسمت واقعا عالی بودن و اگر همینجوری بهتر و بهتر بشه میتونه از لوکی هم جلو بزنه !
نیم ساعتشو دیدم فوق العاده بود منو که خیلی جذب خودش کرد
واقعا سریال بی نظیری بوده تا اینجا،اگه بخواد با همین روند ادامه بده خیلی راحت از لوکی پیشی میگیره و تبدیل میشه به برترین سریال دیزنی پلاس!
خیلی از منتقدان هم برای نمره دادن گفته بودن که با اختلاف بهترین سریال mcu به حساب میاد!
کلا خیلی در حق مون نایت کم لطفی شده که امیدوارم با این سریال خیلی بیشتر بهش توجه کنند.
عالی بود
به نظرم بعد از لوکی بهترین سریال ماروله
هرچند واسه خودم که کمیک نخوندم و پیش فرضی از مون نایت ندارم گیج کنندس اما بازم این مشکلات روانی خیلی جذابش میکنه
واقعا فوق العاده بود این دو قسمت
اسپویل:
فقط امیدوارم آخرش که ماموریت مارک تموم میشه اون دختره لیلا به مون نایت تبدیل نشه و نشه مون نایت مارول
واقعا جزو بهترین آثار مارول هست واقعا اینکه مارول قهرمان هاش رو با هم ترکیب کنه دیگه چیزه قدیمی ای شده و چندان دیگه جذاب نیست و خب moon knight واقعا مستقل وجذاب هست
حرفی نیست.
موافق نظر نویسنده هستم.
آقای پریمی خسته نباشید.
در مجموع همچین انداز است وواقعا عالیه ?