نقد سریال Tokyo Vice – امیدی که به تدریج کمرنگ شد
سریال فساد توکیو (Tokyo Vice) یک مجموعه درام جنایی به کارگردانی مایکل مان و نقشآفرینی انسل الگورت است که از سرویس HBO Max پخش میشود و مخاطبان را با فضای جنایتبار شهر توکیو آشنا میکند. داستان ...
سریال فساد توکیو (Tokyo Vice) یک مجموعه درام جنایی به کارگردانی مایکل مان و نقشآفرینی انسل الگورت است که از سرویس HBO Max پخش میشود و مخاطبان را با فضای جنایتبار شهر توکیو آشنا میکند. داستان سریال بر اساس رمانی به همین نام نوشته جیک ادلستاین ساخته شده که در واقع خود او هم شخصیت اصلی داستان را تشکیل میدهد. در مقاله کوتاه پیشرو نگاه کوتاهی به قسمت اول این سریال داریم؛ پس با ویجیاتو همراه باشید.
داستان سریال در اواخر دهه ۱۹۹۰ جریان دارد، جایی یک دانشجوی آمریکایی به نام جیک ادلستاین (با بازی انسل الگورت) به توکیو نقل مکان میکند تا بهعنوان اولین خبرنگار خارجی به جمع کارکنان یک روزنامه بزرگ ژاپنی به نام یومیوری شیمبون اضافه شود. وی بخاطر شرایط سختی که برایش پیش میآید، ناچارا باید به کارهای مختلفی تن بدهد تا جایگاه واقعی خود را بهدست بیاورد. در جریان یکی از پروندهها، او فرصت همکاری با یک کاراگاه کهنهکار را پیدا میکند.
اگر فیلم The Fault In Our Stars (بخت پریشان) را تماشا کرده باشید، بدون شک بازی انسل الگورت در نقش آگستس واترز را به یاد دارید. علاوه بر اون بازیگران خوب دیگری مانند کن واتانابه، ریچل کلر، هیدهآکی ایتو، الا رامپف و رینکو کیکوچی و غیره هم در سریال Tokyo Vice حضور دارند. لازم به ذکر است منتقدانی که این اثر را تماشا کردند، علاقه زیادی نسبت به آن نشان دادند و با امتیازهای بالای خود به تحسین از آن پرداختند.
به لطف حضور مایکل کان به عنوان کارگردان قسمت اول که تجربه ساخت فیلم محبوب Heat (مخمصه) را نیز داشته، این سریال شروع خیرهکنندهای دارد. البته شکاف میان پیشگفتار پرتنش داستان و شروع درست آن بهطور غیرممکنی گسترده به نظر میرسد، زیرا بر اساس ادعای برخی از منتقدان، شخصیت اصلی یا همان پروتاگونیست سریال فساد توکیو کمترین جذابیت را در میان المانهای دیگر مجموعه دارد؛ اما دسیسههای دنیای زیرزمینی ژاپن و همچنین واقعی بودن محیط و اتفاقات آن باعث میشود که با یک اثر نئو نوآر جذاب روبهرو باشیم.
همانطور که پیشتر هم ذکر شد، جیک ادلستاین کارش را به عنوان یک خبرنگار جنایی سطح پایین کارش را آغاز میکند. در ابتدا، تقریبا این حس به او دست میدهد که دو مورد از اولین مرگهای خشونتآمیز که به او محول شده به نحوی با هم مرتبط هستند. او بدون اطلاع روسایش ـ تحقیقاتی را از جانب خود آغاز میکند و در همین خلال توجه کارآگاه هیروتو کاتاگیری (کن واتانابه) را به خود جلب میکند.
با عبور از فضای ابتدایی داستان، کار اصلی سریال فساد توکیو شروع میشود. جیک در وهله اول به خاطر علاقه زیادی که به ژاپن، روزنامهنگاری و دفتر روزنامه بزرگ دنیا داشت، به شهر توکیو رفت. برای وارد شدن به این دفتر، او میباست باید خود را برای یک آزمون بزرگ آماده میکرد؛ طی این مدت او علاوهبر درسهایی که میخواند، ورزش یاد گرفت و حتی بهعنوان یک معلم، مشغول به کار شد تا به ژاپنیها انگلیسی آموزش دهد.
مشکلی که در این میان وجود داشت و آن هم این بود که با جیک همانند خیلی افراد بیگانه، غریبه و خارجی دیگر، رفتار خوبی صورت نمیگرفت. یعنی بعد از اینکه در آزمون آن دفتر روزنامه قبول شد، همه با او رفتار بدی داشتند و در ابتدا مدام پروندهها و اخبار مسخره و پیشپا افتاده به او میدادند. تا اینکه او کم کم خود را وارد ماجرایی کرد که مهمتر از هر چیز دیگر بود. او با جسارتی مثالزدنی ، به تدریج خودش را به یاکوزا نزدیک کرد و از توطئه بزرگی پرده برداشت که شاید در ابتدا هرکسی به آن توجه نمیکرد.
جیک در طول این داستان توانست با افراد مختلفی دوست شود و به واقعیت خیلی از اتفاقات پی ببرد و مدام در حال تکاپو برای دور شدن از نقطه امنش باشد. او مدام پتانسیل و توانایی خود را به نمایش میگذارد و نشان میدهد به همان چیزی که دارد قانع نیست و همیشه دنبال سرنخهای جدید و داستانهای متفاوت است.
درحالی که فیلمنامه بر اساس شخصیت جیک ادلشتاین نوشته و به او ادای دین نیز میکند، اما ایفای نقش انسل الگورت کمی متفاوت است و گویی برای چیز دیگری ساخته شده است. به جز طبع سرد، بلندپروازانه و پرتلاش او، اطلاعات زیادی از شخصیتش فاش نمیشود. فرم کلی کاراکتر جیک در اکثر نقاط داستان دستنخورده باقی مانده و تنها داستان فرعی عاشقانه او با سامانتا (ریچل کلر)، هموطن آمریکاییاش که اکنون در توکیو به عنوان مهماندار زندگی میکند، فضاسازی این شخصیت را کمی دستخوش تغییر میکند.
ادلستاین قابل توصیف نیست، شخصیتی که غرور و جوانیاش منجر به بداخلاقیهای گاه به گاه در اتاق خبر و میدان میشود و با این حال بخاطر همین بداخلاقیها فرصتهای خوبی نصیبش میشود! همین موضوع او به یک قهرمان بسیار ناامیدکننده تبدیل میکند، زیرا آمریکایی بودن و سر نترسی که دارد او را به دردسر میاندازد و همین نیز او را از منجلاب خارج میکند، اما در مجموع هیچ چیز خاصی در شخصیت او وجود ندارد.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
اسمش منو یاد میامی وایس میندازه
سازندشم یکیه خب