تیم ویجیاتو: بازیهایی که ازشون بدمون میاومد ولی عاشقشون شدیم!
رابطهی ما با بازیهای ویدیویی تقریبا تمام یه رابطهی عاشقانهست؛ اما با این تفاوت که گاهی بعضی از بازیها مرز بین نفرت و عشق رو رد میکنن. بعضی بازیها خیلی ساختارشکن و متفاوتن، بعضیها خیلی ...
رابطهی ما با بازیهای ویدیویی تقریبا تمام یه رابطهی عاشقانهست؛ اما با این تفاوت که گاهی بعضی از بازیها مرز بین نفرت و عشق رو رد میکنن. بعضی بازیها خیلی ساختارشکن و متفاوتن، بعضیها خیلی سختن و بعضیهای دیگه صرفا اصلا با اخلاق و روحیات ما سازگار نیستن، طوری که اول ازشون خوشمون نمیاد. ماجرا اما وقتی جالب میشه که این روابط عشق و نفرت شکل میگیره و به همون رابطهی عاشقانه تبدیل میشه. توی این قسمت از تیم ویجیاتو سراغ بچههای تحریریه رفتیم تا ازشون درباره تجربههای این مدلی که داشتن سوال بپرسیم.
بازیای که اول اصلا ازش خوشم نیومد Hunt Showdown بود که اتفاقا اخیرا دوباره برگشتم و نصبش کردم. این بازی نه این که بد باشه، ولی به شدت تجربیه و باید حتما توی مود بازیهای این مدلی باشید تا بتونید ازش لذت ببرید و البته مهمتر از همه، مثل من از مولتیپلیرهای دیگه خسته شده باشید. اگه بخوام بدون اغراق بگم، Hunt Showdown واقعا یکی از سختترین بازیهای چندنفرهایه که میتونید تجربه کنید اما لذت صدا پا گرفتن توی اون، صحبت کردن با همتیمیهاتون در حالی که نمیدونید دو دقیقه دیگه زندهاید یا مرده، یکی از پرهیجانترین شوترهای آنلاین رو ازش ساخته که سازندههاش قبلا روی کرایسیس و Ryse Son of Rome کار کردن.
خبرها که در اومد، همه ماتشون برده بود؛ سگا در یک اقدام عجیب و غریب تصمیم گرفته بود که نسخه بعدی بازی یاکوزا یک بازی نقش آفرینی باشد و نه یک بازی اکشن. اصلا مگر میشود در این حد سبک و سیاق یک بازی را عوض کرد ؟ مثلا کپکام رزیدنت اویل را یک بازی اول شخص ترسناک کرد که خب آنچنان به بازی بیربط نبود (هرچند الان که فکر میکنم این بازی هم میتوانست بین گزینه های این مطلب باشد، من که ننوشتم کاش بقیه بچه ها اشاره ای بکنن!) ولی بازهم در نهایت بازی یک اثر ترسناک بود. این یعنی چی که یک بازی مثل یاکوزا تبدیل به یک عنوان نقش آفرینی آن هم تقریبا از نوع کلاسیک و ژاپنی اش بشود! پس بزن بزن های وسط بازی چه میشود؟
گذشت و گذشت و کد بازی را از ناشر گرفتیم و من توانستم ده پانزده روزی بازی را زودتر از بقیه تجربه کنم، بازی Yakuza like a Dragon در وهله اول کاری کرد که واقعا دوست نداشتنی باشد، البته نه اینکه تقصیر بازی باشد، نه! بلکه گارد بیش از حدی در برابر آن تغییرات داشتم. داشتم دگم و سنتی رفتار میکردم و به قواعد اصولگرایی خودم پایبند بودم. در هر حال نقد و بررسی بازی به من سپرده شده بود و باید در بازی پیشروی میکردم تا بتوانم نقد منصفانهای بنویسم. بالاجبار بازی را تجربه میکردم و در آن روزهای اول فقط به زمین و زمان فحش میدادم. در نهایت اما به قول خودمان، شل کردم! سخت نگرفتم و سعی کردم به بازی از دید دیگری نگاه کنم. این درست که سگا سبک و سیاق بازی را تغییر داده بود ولی در همین راستا خیلی تلاش کرده بود. المانهای حاکم در بازی رنگ و بوی نقش آفرینی کلاسیک داشت ولی بازی سعی میکرد آنها را کاملا مدرن و با حفظ روحیه و اصالت سری بازیهای قبلی ارایه دهد. کاراکترهای جدید و درگیر شدن گیم پلی با آنها (شخصیت اصلی بازی با اینکه خلافکار خفنی است ولی عاشق بازیهای دراگون کوئست و نقش آفرینی است) و طنز موجود در بازی و… باعث شد که عاشق آن بشوم. دیگر از یک جایی به بعد نمیتوانستم از بازی دست بکشم و یاکوزای جدید برایم تبدیل به یکی از بهترین نقش آفرینی های ژاپنی شد که در چند سال گذشته تجربه کردم. جسارتی که سازندگان داشتند دست مریزاد دارد و آنها توانسته بودند در عین تغییرات به این بزرگی، روح و اتسمفر بازی را همچنان حفظ کنند. این کار هرکسی نیست و عشق خاصی به فرنچایز میخواهد که نوابغ بازیساز ژاپنی، آن را دارند.
یادمه وقتی بچه بودم همیشه خسته و کوفته از مدرسه بر میگشتم و به سراغ کامیپوتر قدیمیم میرفتم. هرچند که اون کامپیوتر حتی توی اون دوران هم چندان چیز فوقالعادهای نبود، اما با اینحال باعث شد تا من بازیهای کلاسیک دوست داشتنی زیادی رو تجربه کنم و علاقهمند به دنیای بازیهای ویدیویی بشم.
دوران کودکی من با بازیهای استراتژی گذشت. من یه جورایی خوششانس بودم که توی اون زمان بازیهای استراتژی توی اوج بودن و هر روز یه بازی جدید معرفی میشد. منتهی وقتی برای اولین بار به سراغ بازی Command & Conquer: Generals – Zero Hour رفتم؛ اصلا انتظار یه بازی خوب رو نداشتم. این بازی نه دوبله فوقالعاده جنگهای صلیبی رو داشت، نه داستان چندان خاصی! منتهی با گذشت زمان، این گنج فراموششده الکترونیک ارتز ثابت کرد که پتانسیلهای بالایی داره و میتونه یه بازی جذاب باشه. راز این بازی توی گیمپلی اون پنهان شده بود و رفته رفته گیمپلی بازی باعث شد تا من با Command & Conquer: Generals – Zero Hour کنار بیام.
راستش من تجربههای این مدلی زیاد داشتم و بازیهای زیادی بوده که دوستشون نداشتم ولی با ادامه دادنشون کم کم ازشون خوشم اومده. من اولین بازی که از سری گیرز تجربه کردم مربوط به نسخه سوم بود. تا اون موقع خیلی فضای بازی رو دوست نداشتم و اصلا طرفدار این سری نبودم. ولی هر چی جلوتر میرفتم بیشتر با بازی ارتباط میگرفتم. در نهایت هم با توجه به پایان بندی که نسخه سوم داشت، سری Gears رفت تو لیست محبوبها. بعدش هم سریع رفتم بازیهای قبلی رو بازی کردم و برخلاف بخش بزرگی از طرفدارها، نسخه چهارم و پنجم رو هم خیلی دوست داشتم.
شما چی؟
برامون بنویسید که با چه بازیای رابطه نفرت و بعدش عشق رو داشتین!
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
گوست او توشیما یعنی هیتر بد جورش بودم بعد یکم بازی کردم خوشم اومد بعد تا داشتم از بازی لذت میبردم تلوزیون سوخت?
من واسع Space ops the lineاینطوری بودم که یه بازی اکشن جنگی چرا باید سوم شخص باشع ولی عاشق مکانیزم هاش شدم حتما پلی بدید
من برای بازی bully این طوری بودم . مکانیزم های گیم پلی خیلی خشک و بی دست و پا بودن ولی فضا سازی فوق العاده بازی بود که منو پای بازی نگه داشت
ی چیز خنده دار بگم بهتون بچه ها.خوب یادمه بلاد بورن رو ریخته بودم اون موقع ها.اگه یادتون باشه توی هانتر دریم باید اسلحه هاتو برداری.منم بلد نبودم و برشون نمیداشتم و همیشه دست خالی میرفتم جلو.فکر میکردم باید تا ی حدی برم جلو بعد اسلحه ها رو پیدا کنم.دیگه اینقدر مرده بودم ک ازش متنفر بودم.خلاصه ی دو روزی هی مردم و مردم تا فهمیدم عه اینجا اسلحه هست???ولی بعدش اینقدر تو دنیای بازیش غرق شدم فکر کنم آخرین نیو گیم پلاسم هشت یا ده بود.
فال اوت۴
رد دد ۲
الدن رینگ به خاطر سخت بودن بازی گارد داشتم فکر میکردم غیر قابل تموم شدنه تا اینکه داداشم بازی رو ریخت رو ایکس باکس رفتم پلی دادم و عاشقش شدم و الان تقریبا بازی رو تموم کردم!
metal gears solid v : phantom pain
همیشه سری مدرن رو به بلک آپس ترجیح میدادم (و هنوزم بهترن) و کلا این دو سری همیشه انگار مقابل هم قرار میگیرن و منم توی تیم مدرن فن ها بودم که کم هم نیستن. بلک آپس برام فقط بخش زامبیش مورد علاقه بود و خب اغلب من مولتی میزدم همیشه و مدرن تو اون بخش تکمیل بود. بعد از سال ها امسال تصمیم گرفتم کل این سری رو برم و واقعا دوسش داشتم. کاراکترها به قدرت سری مدرن نیستن ولی داستان و مسائل بعضا سیاسی که مطرح میشه قابل تاملن. گرچه نسخه 3 متاسفانه فاصله گرفت از اون اتمسفر اما به هرحال خوشحالم از توی دو دستگی بودن خارج شدم. کم هم نیست این موارد از کالاف vs. بتل فیلد تا pes vs, FIFA و غیره.
قطعاََ بوردرلندز و سری ارکام(!!)
از سری ارکام بدم میومد
ولی خواهرم به من پیشنهاد دوبارشو داده بود
بازیش کردم، داستانشو فهمیدم، و عاشقش شدم
رفتم سراغ سیتی، سیتی گیم پلی و داستانش انقدر عالی بود که توی 2 روز تمومش کردم و پلی تایمم توی جی او جی گلکسی یه چیزی حدود 300 ساعته!
بوردرلندز هم که عشق منه، بازی عالی هست
اولش از گرافیک و سیستم لوتش بدم اومد، ولی ادامه که دادم داستانش داشت قشنگ تر میشد، گیم پلی هم بهتر، رسیدم به 2 و عالی بود!!!!
هیچ وقت صحبتهای هندسام جک رو یادم نمیره، بهترین ویلن از نظر خودمه!بعد جوکر و وس
در مورد بتمن آرکام اینم اضافه کن :
و از ساعت هفت صبح تا یک شب ترک هاشو گوش میدم?
???
معمولا ترک های سیتی رو گوش میدم
ترک هاش عالین
عالیییییییی!!!
حس و حال زندان متروکه ای که کلی ادم توش جمع شدن رو میدن!
ولی نایت خیلی موسیقی خفنی نداره
فقط اهنگ the order قشنگه ازش
من الانم از بتمن ارکام نایت بدم میاد( به طرفدار هاش بر نخوره) چون پیچیدست و معماهاش رو مخم راه میره چون اصلا با بازی های معمایی حال نمیکنم
Stairs?! Nooooooooooooooooo
خودم اول از بازی بایوشاک و حال هواش خوشم نمیومد ولی رفته رفته با زور دوست های گرامی نسخه اول رو بازی کردم و رفته رفته از این بازی خوشم اومد
بازی که ازش بدم اومد ماینکرافت بود
دوستم داخل گوشیش نشونم دادو فقط خونه می ساخت
(اونموقع فقط Crative بازی می کرد)
منم گفتم چه بازی مسخره ای چرا همه چیزش مکعبیه مثل همه حرف هایی که الان زیاد می زنن تا اینکه تصمیم گرفتم خودم بریزم و تجربش کنم
زمانی عاشق بازی شدم که داخل کامپیوتر ریختم و فهمیدم اصلا داستان یه چیز دیگس
بازی بعدی هم فکر کنم دارک سولز بود از باس مردم پاکش کردم بعد دیدم آقو نیما داره بازی می کنه تازه فهمیدم باید پیش برم جلو عاشق آثار میازاکی با اون داستان عمیقش شدم (:
خود من اولین بار که ماین کرافت رو تجربه میکردم با خودم میگفتم این چه بازیه آشغالیه چرا گرافیک بازی اینقدر مسخره اس و هیچی هم از بازی بلد نبودم ولی الان ماین کرافت به یکی از بازی های مورد علاقه ام تبدیل شده و هنوزم بازی میکنم.
من واقعیتش از دارک سولز بدم میومد چون همش حرف هایی از این بازی می شنیدم که منو از بازی زده می کرد راستشو بخواین اولین باری که بازیش کردم بدم اومد ازش و نمی تونستم برم این بازی و ولی با یه سری ویدیو که تو یوتیوب دیدم تونستم یاد بگیرم چی به چیه و الان من این بازیو ۷ بار تموم کردم و عین ۷ بارشو از بازی لذت بردم الان فعلا دارم الدن رینگ می زنم
ماینکرافت
من از بازی god hand متنفر بودم اما بعدش که یکم باهاش بازی کردم و فهمیدم چه شکلیه عاشقش شدم اما انقدر بازیش کردم که دوباره ازش متنفر شدم??
افسانه زلدا اوکارینای زمان
بازی وقتی که اولین بار انجام میدادم خیلی برام یخت و غیر قابل فهم بود زیرا بازی برای پیشروی هیچ کمکی نمی کرد و پیدا کردن آیتم های لازم مثل شمشیر برام خیلی سخت بودیادمه مپ اول بازی رو زیر و رو کردم و آخر بالای تپه یک سوراخ پیدا کردم از توش رد شدم و رسیدم به یک مکان مخفی و شمشیر رو توش پیدا کردم بازی تو اول کار میگفت برای رد شدن از اون راه که میره به صمت مرحله اول و درخت سخنگو باید حتما یک شمشیر و سپر داشته باشی
ولی بعد از پیدا کردن این آیتم ها و پیشروی تو بازی شگفت زده شدم که این بازی که تو سال 1991 عرضه شده هم از نظر گرافیک و هم از نظر گیم پلی خیلی بهتر از بازی هایی بود که امروزه انجام میدادم مثل فارکرای ها
یزید فارکرای ها که گیم پلیشون خوبه?
بازیهای فرام سافتور
بعدش دث استرندینگ
من خودمم از سری بازی های ویچر حالم بهم میخورد تا اینکه با زور رفیقم رفتم نسخه سومش رو گرفتم بعدشم دیدم عجب خفنه این بازی تا اینکه الان فنش شدم
دارک سولز ها اول هیت میکردم بعد بازی کردم فنش شدم
بازی نکرده بودی و هیت میدادی؟ ?
نه گیم پلیش رو دیده بودم
برا من سری borderlands.یادمه من قبلش بازی هایی شوتری مثل کالاف دیوتی رو بازی کردم.وقتی وارد borderlands 2 شدم به هیچ عنوان با مکانیسم لوت کردنش کنار نمیومدم.مکانیسم لوت مهمات بازی اینجوری هست که بازی پر است از loot chest.و تو باید اطرافتو خوب بگردی و تک تک اونارو لوت کنی تا با کمبود مهمات مواجه نشی.(توی کالاف شما ۶۰۰ تا تیر دارید)یادمه بعد ۲ ساعت بازی کردن بیخیال بازی شدم.چند وقت بعد دوباره وارد بازی شدم با مکانیسم لوت بازی کنار اومده بودم اما ایندفعه با باس هاش مشکل پیدا کرده بودم.باساش برای من خیلی سخت بودن چرا چون لول من نسبت به باس ها کم بود و باید مأموریت های فرعی رو هم میرفنم. خلاصه این دفعرو بازی رو با ترینر تموم کردم.بعدش رفتم سراخ نسخه سوم که یکم آسون تر بود.تمومش کردم و اومدم سراغ نسخه های قبلی.الاک سرجمع من ۵۰۰ ساعت پلی تایم از کل سری بوردرلندز دارم
متال گیر سالید فنتوم پین شدیداً این حسو به آدم میداد اولش حالم از بازی به هم خورد تا جایی که حذفش کردم ولی دوباره ریختمش و اینبار واقعاً چسبید
Guardian of the galaxy جدیده
تریلر گیم که اومد من خودم خیلی هیتش کردم
از قضا شانسی شروع کردمش و واقعا گیم فوق جذاب و داستان خفنی داشت که مدت ها بود تو صنعت گیم ندیده بودم و وقتی تموم شد واقعا ناراحت بودم
کرایسس ۳ برای من این مورد داشت
لیست تکراری نبود ؟ :/
اونی که شما می گی بچه های دیگه ویجیاتو بودن
از دی ام سی دویل می کرای یا همون ریبوت سری دویل می کرای بدم میومد اما آخرش واقعا عاشقش شدم و اینکه اگر خیلی ظاهر دانته اذیتتون میکنه میتونید از منو اسکینش رو روی حالت کلاسیک دانته بزارید
کل بازی های نینتندو الیته نمیشه گفت بدم میومد ولی حس جالبی نسبت بهش نداشتم البته شاید زیاد تحقیق نکرده بوده و پلی نداده بودم بازی هاشو
تصویر مطلب رو دیدم داغ دلم تازه شد ? هر کاری کردم اجرا نشد که نشد چند تا خطا رو رفع کردم به خطای display resolution بر خوردم تجربه این بازی تبدیل شده به یک رویا
حقیقتا من از دو تا بازی به شدت بدم میومد ولی بعد یه مدت عاشقشون شدم یکی بتلفیلد ۴ بود که اون اوایل بعد یه دست بازی کردن سریع پاکش کردم ولی بعد دوباره اونو دانلود کردم و فهمیدم چقدررر بخش آنلاین خفنی داره و دومی پروتوتایپ بودش که اون اوایل به شدت ازش بدم میومد ولی بعد تقریبا یکی دوسال و با اصرار دوستم اونو دانلود کردم و عاشقش شدم واقعا به حدی که تا دو ماه هیچ بازی نمیکردم و فقط کارم پروتوتایپ بازی کردن بود
دو بازی برای من اینطور بودن. اولیش برمیگرده به 5 6 سال پیش که به اصرار یکی از هم کلاسی ها ، بازی dota 2 رو با کلی زور و اکراه دانلود کردم. و چونکه عملا هیچی از بازی سرم نمیشد. بعد دو سه روز بازی کردن کلا بازی رو پاک کردم و در مرور زمان هم یادم رفت همچین بازی ای وجود داره. تا موقعی که کرونا اومد و دانشگاه ها و مدارس تعطیل شدن. و خب با تایم خالی ای که برام پیش اومده بود. باز به اصرار یکی از دوستان دوباره نصبش کردم. ولی این دفعه کمی به قولی دل به کار دادم و کمی از بازی رو یاد گرفتم. و میشه گفت یه دل نه صد دل عاشق بازی شدم. طوری که از 2 3 سال پیش که کرونا شروع شد تا الان اگه روزی حداقل یه دست بازیش نکنم. شبم صبح نمیشه.
بازی بعدی Elden ring بود. راستشو بخواین من واقعا آدم سولزلایک و بازی های فرام سافتور نبودم. قبل تر ها هم سکیرو رو بازی کرده بودم و واقعا چیزی نبود که ازش خوشم بیاد. این الدن رینگ رو هم خیلی با اکراه و از سر بیکاری دانلود کردم. ولی بعد چند ساعتی که بازی کردم. دیدم که خیلی با اون چیزی که فکر میکردم فرق داره. و واقعا یه جواهریه برای خودش. و اینقدر درگیرم کرد که هرروز چندین ساعت بازیش میکردم. و هر جور که شده بازی رو یه ماهه تموم کردم. و الان که فکر میکنم خیلی شانس آوردم که همچین شاهکاری از دستم نرفت