نقد انیمیشن Luck: بازگشت نه چندان موفق جان لستر به انیمیشن
در دوران اوج استودیوی انیمیشن پیکسار (از شروع سال ۲۰۰۰)، تقریباً همیشه تضمین شده بود که فیلمهای آنها هم از نظر تماشاگران و هم از نظر منتقدان موفقیتآمیز عمل کنند. فهرست طولانی موفقیتهای پیکسار، از ...
در دوران اوج استودیوی انیمیشن پیکسار (از شروع سال ۲۰۰۰)، تقریباً همیشه تضمین شده بود که فیلمهای آنها هم از نظر تماشاگران و هم از نظر منتقدان موفقیتآمیز عمل کنند. فهرست طولانی موفقیتهای پیکسار، از فیلمهای داستان اسباببازی گرفته تا Finding Nemo، Ratatouille، The Incredibles و موارد دیگر، باعث شد خیلیها فرآیند خلاقانه این شرکت و تکنیک «اضافه کردن» (Plussing) را بررسی کنند. اضافه کردن یعنی ارائه پیشنهادات و راههایی برای ایجاد بهبود در هر بخشی از کار که خوب به نظر نمیرسد، به جای انتقادات منفی.
این کار بیشباهت به تکنیک «بله و» نیست که در تئاتر بداهه دیده میشود: یک محصول نهایی که از طریق مثبتسازی ساخته میشود، ممکن است شباهت زیادی به ایده اصلی نداشته باشد، اما از همان ایده ساخته شده است، بدون اینکه حواس تیم پرت شود یا کسی بیرحمانه خودش و کارش را زیر سوال ببرد و سرزنش کند.
انیمیشن Luck، فیلم سینمایی و افتتاح کننده استودیو Skydance Animation و اولین فیلمی است که توسط جان لستر، رئیس سابق انیمیشن دیزنی/پیکسار از زمانی که این شرکت او را به دلیل شکایتهای آزار جنسی از قدرت برکنار کرد، تولید شده است. به نظر میرسد که این اثر از تکنیک اضافه کردن به بدترین شکل استفاده کرده است.
این فیلمی است که در آن ایدههای بدون الهام واقعی در هم مخلوط میشوند و گلوله بزرگی از ایدههای بیالهامتر را شکل میدهند، تا زمانی که فیلمسازان کوه بلندی از افسانههای عجیب و غریب برای خود ساختهاند. این فیلمی است که قهرمان همیشه بدشانس خود، سم (اوا نوبلزادا) را به سرزمینی جادویی و پر از شانس میبرد، مکانی مملو از لپرکانها و حیوانات مختلف که در فرهنگهای گوناگون نشانه شانس هستند.
اما داستان به همین جا ختم نمیشود؛ این حیوانات عمیقاً در ایجاد خاکی از شانس جادویی دست دارند و همچنین سنگهای شانس جادویی. ارزی هم که استفاده میکنند سکههایی از جنس خوش شانسی است. همچنین، یک اژدها با صدای جین فوندا در این انیمیشن وجود دارد.
با وجود همه این چیزهای جادویی، این انیمیشن یک تجربه جادویی خاص نیست. بیشتر شبیه یک تخته سفید پر شده از طوفان فکری است که هیچ کس دلش نیامد آن را پاک کند. به طور کلی برای یک استودیوی انیمیشن غیر پیکسار و غیر دیزنی چندان جالب نیست که یک اشتباه با چنین بودجه کلانی ایجاد کنند.
در سالهای اخیر، تعداد زیادی از کارکنان با استعداد دیزنی به سرویسهای استریم گریزان شدهاند و فیلمهای انیمیشن بلندی تولید کردهاند که نمیتوانند با فیلمهای Red Turning Red، Encanto رقابت کنند یا بافتهای متنوع انیمیشنهای غیرآمریکایی را نیز ندارند. اما شجره نامه انیمیشن Luck متمایز است. نام لستر در این پروژه برجسته است و Skydance Animation اکنون توسط اپل پشتیبانی میشود که مدیر عامل سابق آن، استیو جابز، زمانی به عنوان رئیس هیئت مدیره Pixar خدمت میکرد.
مانند بسیاری دیگر از هنرمندانی که بیآبرو شدهاند، لستر هم نتوانست برای مدت طولانی از هالیوود دور بماند. او در سال ۲۰۱۹ به Skydance پیوست، در حالی که استودیو از قبل کار روی انیمیشن Luck را شروع کرده بود. نقش او در این فیلم احتمالاً شبیه به نقشش در فیلمهای غیرپیکسار دیزنی در اواخر دهه ۲۰۰۰ بود که او پس از تبدیل شدن به CCO باری دیگر روی آنها کنترل پیدا کرد.
لستر کارگردان معتبر به نام پگی هولمز (که در دهه ۲۰۱۰ روی مجموعهای از فیلمهای تینکربل کار کرد که مستقیماً در شبکه خانگی و در آن زمان به صورت دی وی دی منتشر میشدند) و کیل موری فیلمنامه نویس (که با لستر روی فیلم های Cars کار میکرد) را برای پیکربندی مجدد Luck استخدام کرد - تنظیم و پیکربندی مجددی که در گذشته اغلب در فیلمهای دیزنی و پیکسار، چه با موفقیت و چه شکست، انجام میشد.
همه این دردسرها فقط برای یک کارتون خانوادگی، اگرچه روند پشت صحنه این انیمیشن، به خوبی داستان بیش از حد پیچیده آن را نشان میدهد. سم ساکن یک خانه برای دختران یتیم است. عاملی که خودش آن را بدشانسی مینامد او را از پذیرفته شدن و پیدا کردن یک «خانواده ابدی» باز داشته است - اصطلاحی که فیلم بارها و بارها از آن استفاده میکند، مبادا یک وقت بیننده از موضوعات و دغدغههای انیمیشن عقب بماند!
سم که اکنون به تنهایی زندگی میکند، مصمم است به دوست جوانش هیزل (ادلین اسپون) کمک کند تا فرزندخواندگی خود را تضمین کند و خانواده خوبی پیدا کند. اما چطور؟ با یک سکه شانس که توسط یک گربه سیاه مرموز به نام باب (با صدای سایمون پگ) رها شده است. وقتی سکه را گم میکند، باب را به سرزمین شانس تعقیب میکند، به این امید که بتواند آن را پس بگیرد تا بتواند خواص جادویی این سکه را به هیزل بدهد.
اینجا جایی است که تجارت گربههای خوش شانس، خوکهای خوش شانس، و خرگوشهای خوش شانس با سنگهای شانس جادویی و گرد و غبار شانس و البته نقطه مقابل این موجودات (بدشانسی) به اشکال متفاوتی به تصویر کشیده میشودند. یک دستگاه وجود دارد که به صورت تصادفی شانس خوب و شانس بد را در دنیای انسانها پخش میکند و این اطمینان را به وجود میآورد که هیچ یک از آنها بر دیگری غلبه نخواهد کرد. ایجاد تعادل در همچین چیزی بسیار سخت و پیچیده است.
در انیمیشن Inside Out مشکل این بود که که کار و پروسه ذهنی و عاطفی انسان را بیش از حد سطحی بیان کنند و در انیمیشن Soul سازندگان تلاش میکردند تا مفاهیم متافیزیکی انتزاعی خود را ملموستر کنند، در انیمیشن Luck مشکل چیزی به مراتب بدتر است: کارتونی با ایدههای پیش پا افتاده در مورد بیمعنایی سرنوشت، که به روشهای پیچیده و خستهکنندهای بیان میشود. انیمیشن Luck مانند یک برداشت بد از یکی از فیلمهای تری گیلیام (Terry Gilliam) است اگر گیلیام از تکنیک اضافه کردن (Plussing) در فیلمهایش استفاده میکرد.
به عنوان یک تجربه بصری نیز چندان سرگرم کننده نیست. انیمیشن در بعضی از بخشها این اثر درخشان است، مانند یک صحنه سرگرم کننده در ابتدای فیلم که در آن سام یک باب ساکت (و خوش شانس) را در خیابانهای شهر تعقیب میکند، در حالی که از خوش شانسی خود استفاده میکند تا به طور مداوم از دسترس خارج شود. اما این سکانس همچنین تاکید میکند که تا چه اندازه ایده فیلم درباره «شانس» به مهارت فیزیکی وابسته است.
در این اثر به نظر نمیرسد سم به طور دائم بدشانس باشد، زیرا او چیزی شبیه به نقش اصلیهای کلیشه فیلمهای کمدی رمانتیک است. او کاملاً معمولی است، در حالی که باب لهجه اسکاتلندی شدیدی دارد و هیچ تمایلی به کمک یا حتی مشارکت با سم ندارد. (متاسفانه هم صدا و هم رفتارش آدم را یاد شرک میاندازد.) به پیوند عاطفی که ظاهراً بین این دو شخصیت وجود دارد بیشتر از آنچه که ایجاد شده است اشاره میشود - و هنوز هم بهتر از برخی از دیالوگهای بین شخصیتهای انسانی است که میتوانند کاملاً روباتیک به نظر برسند. به عنوان یک انیمیشن آمریکایی سطح بالا، این اثری ظاهراً تر و تمیز است اما ارزش توجه بیننده را ندارد.
به طور خلاصه، هیچ چیز در مورد Luck به اندازه کافی قانع کننده نیست که طرفداران این اثر را از وضعیت ناراحت کننده آن به عنوان پروژهای که با بازگشت لستر پیوند خورده است منحرف کند. اگر اینطور به این انیمیشن نگاه کنیم، فیلم فقط عجیب به نظر میرسد. فیلمهای پیکسار مانند The Incredibles، Ratatouille و Monsters, Inc همگی از تلاش مضاعف و موفقیت بالایی که با شرکتهایشان همخوانی دارد، حمایت میکنند، بنابراین در ابتدا، حتی اذعان به وجود شانس چه برسد به تصادفی بودن آن، نگاه متفاوتی به جهان ارائه میدهد. شاید حتی یک اعلام پشیمانی از سوی لستر.
اما شاید این داستان برای لستر جذابیت داشته باشد زیرا به او اجازه میدهد اشتباهات خود را به شکستهای لحظهای و رخدادهای یهویی تقلیل دهد - به عنوان موانعی که در زندگی نیاز داریم تا شخصیتمان شکل بگیرد، که در نهایت در خود این انیمیشن نیز بدشانسی را این طور تعریف میکنند. در هر صورت، نادیده گرفتن حضور او در پشت صحنه برای طرفدارانی که با دنیای انیمیشن آشنا هستند سخت خواهد بود.
در ابتدا، شانس بهعنوان نسخهای ضعیفشده از Inside Out به نظر میرسد - کاوشی خیالانگیز در مورد اینکه چگونه شکستهای زندگی ما را شکل میدهند و حتی گاهی ما را راهنمایی میکنند، با «بدشانسی» که در این فیلم با شخصیت غم در Inside Out پیکسار عوض شده است. اما در نسخه Skydance به این موضوع طوری پرداخته میشود که بیشتر شبیه فیلمهای پیکسار در مورد شخصیتهای استثنایی است که کارهای استثنایی انجام میدهند.
انیمیشن Luck، روند مبارزه با بدشانسی را به طرز مشکوکی وابسته به شخصیت انسان میکند، یعنی تنها زمانی میتوانی با بدشانسی زندگی کنی که سرسخت و همان ایده کلیشه که با تلاش و کوشش همه چیز درست میشود! این اثر علاقهای به دست و پنجه نرم کردن با بیعدالتی واقعی در دنیا ندارد، در حالی که انیمیشن Inside Out اذعان میکند که در دنیای واقعی دلایل واقعی برای غم وجود دارد و اینکه هیچ ایرادی ندارد این حس را تجربه کنیم. از این طرف Luck فرصت دست و پنجه نرم کردن با علل این بیعدالتیها را عامدانه از دست میدهد. بیعدالتیهایی به خاطر شرایط طبقاتی یا نژادی که میتوانند این «بدشانسی» به ظاهر کلیشه را برای برخی از گروهها به چیزی بسیار مضرتر از گروههای دیگر تبدیل کنند.
این ایده و طرز تفکر که تلاش و کوشش در نهایت مشکلات را حل میکند در همه فیلمهای خانوادگی از بدو تولد ما وجود داشته است. همین ایده به یک داستان کاملاً آشنا در Luck دامن میزند و تلاش میکند تا حد امکان مخاطبان گستردهای را جذب کند. این نیز بخشی از چیزی است که این اثر را به چنین تجربه زوری و خسته کننده تبدیل کرده است.
صرف نظر از اینکه لستر برای شکل دادن به این داستان مصنوعی به چه چیزی فکر میکرد، استفاده فیلم از وضعیت یتیمی سم و هیزل برای برانگیختن همدردی، بسیار فرومایه و بیارزش و البته تکراری است. به نظر نمیرسد دوری لستر از این حرفه باعث تأمل زیادی در مورد دلیل دوریاش شده باشد، یا حس بی نظیر او را برای داستانی منحصر به فرد و شخصی تقویت کرده باشد. با این حال، انیمیشن Luck، ناخواسته، همدست دخالتهای این آدم است و از ارزشش به شدت کاسته میشود.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
من که چندان حال نکردم، همون دقایق آغازین به این فکر افتادم بیام بیرون از تو فیلم، بعد دیدم کنترل دوره...
دیگه نشستم?
فقط تونستم نصفش رو ببینم
اصلا جالب نیست
نه گرافیکش نه فیلمنامه نه سکانس های جوک
هیچکدوم خوب نیستن
امیدوارم اپل دیگه مثل دیزنی نشه که اونوقت خیلی بد میشه ...