نقد سریال House of the Dragon | قسمت اول
قسمت اول سریال «خاندان اژدها» در بهترین حالت، یادآور دسیسههای سیاسی فئودالی «بازی تاج و تخت» است. این یعنی خاندان اژدها یک درام سیاسی، یک تراژدی، یک حماسه خانوادگی و پیش درآمد یک ملک بسیار شناخته ...
قسمت اول سریال «خاندان اژدها» در بهترین حالت، یادآور دسیسههای سیاسی فئودالی «بازی تاج و تخت» است. این یعنی خاندان اژدها یک درام سیاسی، یک تراژدی، یک حماسه خانوادگی و پیش درآمد یک ملک بسیار شناخته شده است. بنابراین، بازگشت به زمینِ بازی سیاستزده وستروس کماکان هیجانانگیز و خواستنی است. در ادامه با نقد سریال House of the Dragon همراه ویجیاتو باشید.
«خاندان اژدها» و «ارباب حلقهها: حلقههای قدرت» دو سریالی هستند که در هفتههای آینده زمان بسیار شیرین و لذت بخشی را برای طرفداران ژانر فانتزی تضمین میکنند. اما پس از آن پایان دو قطبی سریال Game of Thrones که خیلیها خاطرات خوبی از آن ندارند؛ اکنون سریال «خاندان اژدها» وظیفه دارد این فرنچایز افسانهای را به شکوه سابق خود بازگرداند. ولی سوال مهم این است که آیا چنین خواستهای چقدر قابل دستیابی است؟!
اگر پیش از این دنیای بازی تاج و تخت را دنبال کرده باشید، میدانید که اساساً این سریال درباره چیست. داستان سریال «خاندان اژدها» دویست سال قبل از وقایع سریال اصلی میگذرد و ما دوره پرتلاطم خاندان تارگرین را دنبال میکنیم که رئیس فعلی خانواده پادشاه ویسریس اول است. میگویند وقتی یک تارگرین به دنیا میآید، خدایان سکهای به هوا پرتاب میکنند و دنیا نفس خود را حبس میکند. اما چرا؟! چون بزرگی و جنون دو روی سکهای است که آتش و خون را به سمت مردم روانه میکند. این گفته ضرب المثلی رایج در وستروس است که شهرت هولناکی را که در اطراف سلسله تارگرین وجود دارد به خوبی روشن میکند.
به همین دلیل، شاید جالب ترین چیز در مورد بازگشت به این دنیا آن است که از همان قسمت اول، «خاندان اژدها» مشخص میکند که هدفش ابهام زدایی از همین ماجراست. از اساس این یعنی تاج و تخت معروف مثل همیشه محل اختلاف است. اگر در بازی تاج و تخت درگیری بین چندین خاندان و محل ایجاد شد، در خاندان اژدها، بازی قدرت بین اعضای یک خانواده رخ میدهد. در واقع دسیسه و طمع برای پادشاهی، سوختی خواهد بود که سلامت خاندانی را که حداقل به بیرحمی، خیانت و آتش سوزان اژدها عادت دارد، از بین میبرد.
از این نظر، دنبال کردن جزییات سریال House of the Dragon آسانتر از بازی تاج و تخت است و از قسمت اول آن، تمام قطعات رو یک تخته واحد و در یک مکان شاخص نشان داده شده و متمرکز میشوند. این یک خبر خوب برای همه کسانی است که سعی کردند تماشای سریال بازی تاج و تخت را شروع کنند و قبل از آشنایی با وسعت شخصیتها، مکانها و خانوادهها دست از کار کشیدند.
با این حال، شاید یک ضعف سریال هم این است که تازه واردها در اینجا به طور کامل تمام سیاست زدگی درون کار را درک نمیکنند. فرض سازندگان بر این است که بیننده سرزمینها، نام خانوادگی و آداب و رسوم وستروس را میشناسد. با این اوصاف، درگیری که در اپیزود اول چرخ داستان و شخصیتها را به گردش درمیآورد چیزی جز جانشینی بر سر تاج و تخت نیست.
در طول اپیزود اول شاهد این هستیم که پادشاه ویسریس تنها یک دختر به نام رینیرا دارد. و اگرچه او به نظر باهوش و حیلهگر است و خون رهبری در رگهایش جریان دارد، اما در آن دوران تا مردی وجود میداشت، وارث بودن یک زن بر تخت آهنین را احمقانه میدانستند. به همین دلیل است که برادر پادشاه، دیمون تارگرین (مت اسمیت)، وارث ظاهری تخت پادشاهی است. اما سریال خاندان اژدها از همان ابتدا تمرکزش را بر نبود یک جانشین مرد برای پادشاه میگذارد، معضلی که در آن به ظاهر همه حق پادشاهی را برای خود میدانند.
از همین اپیزود اول روشن است که سریال به دنبال نمایش یک درام بر پایه سیاست سخت و خالص است. این یعنی فضای کمی برای بازی با چند ژانر خارقالعاده به سبک بازی تاج و تخت وجود دارد. اگرچه در طول این قسمت چند اژدها در بیشتر لحظات در پسزمینه در حال حرکت دائمی هستند، اما واقعیت این است که در قسمت اول فیلمنامه توجه کمی بر موجودات، افسانهها یا پیشگوییهای فانتزی این جهان دارد و از اساس به آنها تکیه نمیکند. در عوض ما شاهد گفتگوهای پرتنش سیاسی هستیم.
البته در همین اپیزود ابتدایی به جز سیاست ما شاهد مسابقات گلادیاتوری و خشن هستیم که خود یادآورد نبردهای جذاب بازی تاج و تخت است. از آنجایی که کارگردانی قسمت اول بر دوش میگل ساپوچنیک، مسئول خاطرهانگیزترین قسمتهای بازی تاج و تخت است، همه چیز رنگ و بوی شیک و به شدت عالی دارد. این کارگردان همیشه راهی برای درگیر کردن شما با داستان سرایی روی پرده پیدا میکند. نگاه او به جلوههای بصری در سطحی است که در یک بلاکباستر با بودجه بزرگ میبینید.
بنابراین، این یک حرکت عاقلانه است که شخص ساپوچنیک برای کارگردانی قسمت اول بازگردانده شده است. از نظر بصری خاندان اژدها با اپیزودهای خوب بازی تاج و تخت سازگاری دارد. اما نکته جالب این است که ساپوچنیک همچنین به جزئیات توجه زیادی دارد تا فضاهای جدید و سایر فضاهایی که قبلاً شناخته شدهاند را با هوایی تازه ارائه دهد.
برای مثال در همین اپیزود، نحوه قاببندی اژدها در آسمان و سازههای عظیم چون قلعهها حس بزرگی را به ما میدهد که فقط گاهی میتوان آن را با چیزی مانند «ارباب حلقهها» یا «تلماسه» دنی ویلنوو مقایسه کرد. البته سریال بازی تاج و تخت نیز مقیاس حماسی مشابهی داشت، اما House of the Dragon در اپیزود اول خود احساس متفاوتی دارد. از لوازم جانبی داخل دکور گرفته تا لباسها، صحنهها و فضایی که فیلمبرداری ایجاد میکند، همه چیز بسیار پر جنب و جوش است.
برای نمونه به آن مسابقهای که به نام پسر متولد نشده پادشاه ویسریس انجام میشود، فکر کنید! این سکانس و لحظات شکل دهنده آن همه عناصر یاد شده را به خوبی در کنار هم به تصویر میکشد. من فکر میکنم انتخاب سبک تدوین در این سکانس برای کاهش رفت و برگشت بین نبردها در تورنمنت و زایمان همسر پادشاه یک تصمیم موضوعی عالی برای نشان دادن نحوه عملکرد خشونت در دنیای «جرج آر. آر. مارتین» بود. در واقع این لحظات گویای این است که مردان با یکدیگر میجنگند تا پادشاه و قلمرو را راضی کنند، در حالی که زنان برای زندگی خود در هنگام زایمان مبارزه میکنند زیرا آنها را نمیتوان چیزی جز یک ماشین تولید پادشاهان یا ملکههای آینده برای شوهرانشان دانست.
به طور کلی اپیزود اول سریال زمین بازی پر از آشوب داستان و شخصیتهای اجرا کننده آن را به بهترین شکل معرفی میکند؛ و نکته مثبت این معرفی آن است که تمام بازیگران نیز با آن هماهنگ هستند. از مت اسمیت جذاب که نفرت انگیزترین قسمتهای جافری باراتیون و بهترینهای جیمی لنیستر را گرد هم میآورد بگیرید تا دیگر افراد گروه بازیگری که تطبیق پذیری بی سابقهای را به مخاطب نشان میدهند.
برای مثال در طرف دیگر، میلی آلکاک، بازیگر نقش ورژن جوان رینیرا تارگرین قرار دارد. تنها دختر پادشاه و کسی که به نوبه خود سنگ بنای آنچه احتمالا مهمترین تمرکز این مجموعه خواهد بود را به نمایش میگذارد. منظور همان توانمندسازی زنانه است. چیزی که از همان قسمت اول در سریال House of the Dragon به چشم میخورد، صحبت در مورد نقش زنان در دنیای فئودالی است. در عرض چند دقیقه متوجه میشویم که از چهره زن فقط به عنوان «رَحِم» استفاده میشود. ملکه اِما (سیان بروک) به دخترش هشدار میدهد که سخت ترین نبردهای او در زایمان خواهد بود.
در نتیجه بلافاصله پس از نمایش این اپیزود یک چالش روایی و تصویری بین زایمان و رویارویی شخصیتها شکل میگیرد که به نظر، هر کدام به اندازه دیگری وحشیانه هستند. اما این سریال در نمایش تصاویر خشونت آمیز کوتاهی نمیکند. در همین قسمت اول میتوانید سیلابهای خون، تکه تکه شدن و البته برخی صحنههای جنسی را ببینید. با این حال، بزرگترین دستاورد قسمت اول نشان دادن چنین تصاویری نیست. بزرگترین نقطه قوت این اپیزود آن است که تماشاگران را از همان دقیقه اول با شخصیت هایش جذب میکند.
قسمت اول تقریباً تماماً نمایشی است. در واقع این قسمت با شخصیت رینیرا به عنوان یک پرنسس بی دغدغه شروع میشود که آرزو دارد مورد علاقه پدرش باشد و همچنان از آزادی خود لذت برد، و البته همین اپیزود با سنگینی تاج روی شانههای این شخصیت به پایان میرسد. اما این قسمت همچنین روابط رینیرا را با افرادی که میآیند تا داستان او را تعریف کنند برقرار میکند: مادری که خیلی زود از دست میدهد، پدری که با اکراه او را وارث خود میکند، بهترین دوستی که روزی سرسخت ترین دشمن او خواهد شد و عمویی که روزی بزرگترین متحد او خواهد بود.
اگرچه در اینجا ما جان اسنو، دنریس، ند استارک، تیریون و دیگر شخصیتهایی را نداریم که کاریزماشان به معنای واقعی کلمه روی صفحه فریاد میزد، در عوض بازیگران بسیار خوبی در سریال حضور دارند که کار خود را به بهترین شکل انجام میدهند. خاندان اژدها یکی از پرهزینهترین سریالهای تلویزیونی است که تا به حال ساخته شده است و بودجه آن برای هر قسمت 20 میلیون دلار است. پس نگران نباشید، این پول در طراحی بصری و فنی سریال هدر نرفته است.
در پایان باید گفت: اگرچه به نظر سرعت بازیهای سیاسی درون قصه کمی کند میآید، اما فیلمنامه آنقدر درگیرکننده است که 66 دقیقه زمان آن همانند پرواز آتشین اژدهایی بر فراز کینگز لندینگ همچون برق و باد میگذرد. پس از پایان بحث برانگیز «بازی تاج و تخت، بسیاری ایمان خود را به بازگشت به دنیایی که توسط جورج آر آر مارتین ساخته شده بود از دست دادند. با این حال، «خاندان اژدها» تنها با اولین قسمت خود، به همان اندازه هیجانانگیز است. بدون شک همه قطعات موجود به خوبی چیده شدهاند؛ فقط زمان نشان خواهد داد که آیا سریال خاندان اژدها اثری موفق یا نمادین چون بازی تاج و تخت خواهد بود یا خیر.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
قسمت اول فوق العاده زیبا بود. با شیب ملایم خط داستان شاهدخت شکل گرفت و ما با تخت پادشاهی آشنا شدیم به عنوان یک کاراکتر که به هرکسی وفادار نیست. اگر دیمون پادشاه میشد اصلا سریال از هم می پاشید. دیمون باید میرفت تا خط داستان خودش را شکل بده. بهترین انتخاب این بود که شاهدخت را با نقمه یخ و آتش آشنا کرد و به مخاطب هم سرنخ داد بابت آنچه پیش روی ماست. در قسمت اول روی لیاقت ها کار نمیشه، بسیاری از تصمیم گیری ها بر عهده بیننده است و فضای اون در قسمت اول نیست. شاید دیمون نباید تبعید میشد اما اینها داستان است و تهیه کننده بهتر از هرکسی می دونه چی میشه و باید ببینیم قرار هرکسی چه نقشی ایفا کنه. به هیچ عنوان نباید برای قسمت اول نقد قطعی داشت. من با نقد دیجیاتو موافق نیستم، به عنوان مثال مبارزه دیمون در میدان نبرد و تلاش برای بدنیا آمدن فرزند همزمان شده بود یک شاهکار بود. در قسمت اول بازی تاج و تخت هم جز یک پادشاه و یک شاه شمال هیچی ندیدیم اما بعد چندین خاندان و خانواده طی فصل ها اضافه شدن. به نظر من این سریال برای فصل اول هم غیر قابل قضاوته و باید اجازه بدیم داستان پیش بره.
قسنت اول خیلی خوب بود فقط چند تا نقدی کهمیشه بهش وارد کرد اینکه دیگ خیلیییی اشارات به گیم او ترونز زیاد بود بنظرم اصلا نیازی نبود توی این قسمت شاهد نصیحت پادشاه به دخترش در مورد نغمه یخ و آتش باشیم همونطور که توی کتاب های این اتفاق نیفتاده بود که البته بخاطر همینم بوده ک برخی منتقدین احساس کردن سریال به خوبی از زیر سایه گیم او ترونز بیروننیمده هنوز . دومین نقد هم که وجود داره باید یکم بیشتر روی لایق یا نالایق بودن هر شخص برای وراثت بحث میشد و بعد شاه تصمیم میگرفت واقعا دلایل به اندازه کافی نبود که برادرش به ولیعهدی نرسه و دستور برگشتش به خانه اش هم داده بشه .
همین دیشب قسمت اول رو دیدم
و در یک کلمه اگه بخوام بگم ... مضحکه! وحشتناک مضحکه!
یعنی چی؟
پادشاهی باید به دیمون میرسید نه به یه دختر بچه
اتفاقا اگر به دیمون می رسید مسخره بود. اون یک شخصیت سرکش داره و باید داستان مستقل خودش رو داشته باشه