نقد فیلم Tolkien – رویایی که تالکین در سرزمین میانه به دنبال آن میگشت
اگر به نقدهای منتشرشده از فیلم «تالکین» در سراسر اینترنت سری بزنید، متوجه میشوید که یک ایراد کلی متوجه فیلمنامه است و برای بسیاری این ایراد، قابل چشمپوشی نیست؛ فیلمنامهنویسان کوشیدهاند که از دوران نوجوانی ...
فیلمهای زندگینامهای نباید به طرز تصنعی، چند رویداد را کنار یکدیگر بگذارند و باید با درامی درگیرکننده، تا حد ممکن به منبع اقتباس و زندگی شخص مورد نظر هم، وفادار بماند. آزمون سختی است؛ چه برای فیلمنامهنویسان و چه برای کارگردان. آنها سعی کردند که در جوانی تالکین، وقایعی را جستجو کنند که عاقبت به نویسنده شدن او و خلق گنجینه آثارش ختم میشود ولی همانطور که در این مطلب اشاره شد، مواردی مثل تأثیر مسیحیت بر جهانبینی تالکین، به راحتی کنار گذاشته میشود و به موازات این مورد، وقایعی به چشم کشیده میشوند که هیچ سرنخی از کذب و صدق آنها در دست نیست.
قابل درک است؛ ساخت فیلمی از زندگی یک نویسنده ممکن است به ایستایی بکشد و کنشها روی به سکونت بگذارد و به نظر میرسد که دیوید گلِسن و استفان برسفورد (فیلمنامهنویسان) چارهای جز اغراقنمایی و ساختن وقایع دروغین نداشتند. با تمامی این حرفها، اگر این ایراد غیر قابل انکار را کنار بگذاریم، در آخر با چه اثری روبهرو خواهیم بود؟ آیا ارزش تماشا دارد؟ برای فهم این سوال، با بررسی فیلم تالکین در ویجیاتو همراه باشید.
هِلهیمر؛ روایت و شخصیتپردازی
تالکین در طول جنگ جهانی اول به تب خندق مبتلا بود و سازندگان این نقطه زمانی را برای شروع روایت برگزیدهاند؛ یعنی جایی که تالکین علی رغم بیماریاش، سنگر به سنگر دنبال دوست صمیمیاش، جفری بیچ اسمیت میگردد. همان ابتدا با فلشبکی ناموجهی روبهرو میشویم که به دوران نوجوانی تالکین گریز میزند. چندان راه دوری نمیرود اگر به این فکر کنیم که کاربرد فلشبکها در روایت فیلم، چه بوده است؟ ما همان ابتدا هیچ شناخت واضحی از کاراکتر نداریم و بدون پیوند نشانهای، در نوجوانیاش حضور پیدا میکنیم. فلشبک یک امکان روایی فوقالعاده برای آشکارسازی داستان است اما تا زمانی که وجودش توجیه داشته باشد.
برای تالکین اینطور نیست؛ اگر یکبار فیلم به انتها برسد، ترجیح میدهیم که شاهد روایت کلاسیک و خطی باشیم تا شکسته و مدرن. بله، استفاده از فلشبکها نه تنها چیز خاصی به روایت جنگ اضافه نمیکند بلکه ریتم داستان گذشته را هم تا حدودی ناموزون میکند. در ادامه به آن میپردازم.
به موازات داستان جنگ، داستان گذشته در پی یافتن نشانههایی در زندگی تالکین است تا عاقبت، میل او به خلق آثار حیرتانگیزش را حلاجی کند. اول از تأثیر مادر شروع میشود که زبان لاتین را به تالکین یاد داده و حماسه زیگفرید را برای بچههایش اجرا میکند. یادگیری زبان لاتین از سوی تالکین، فقط به خواندن و یادگیری حماسهها و اسطورهها محدود میشود. در صورتی که چنین نیست و باید توجه کرد که خانواده تالکین با کلیسای کاتولیک رابطهای نزدیک داشت و کمکهای حیاتی کشیش فرانسیس هم از این رابطه نشأت میگیرد. مادر تالکین زبان لاتین را به بچههای خود میآموزد تا بتوانند به انجیلهای اصیل هم که زبانی لاتین دارند، دسترسی داشته باشند.
نظم اولیه در جهت شروع داستان، جایی به هم میخورد که مادر فوت میکند و تالکینها به یتیمخانهای (کمی بیشتر از یتیمخانه البته) سپرده میشوند و در کنار آن، جان تالکین در مدرسه کینگ ادواردز شروع به تحصیل میکند. از این نقطه به بعد، داستان نوجوانی تا جوانی تالکینِ قبل از جنگ، شکل رمانهای کلاسیک قرن 18 و 19 بریتانیایی را به خود میگیرد و مراد از این حرف این است که هسته کلی داستان، تقلای مردم به ظاهر آدابدانی میشود که از آرزوهای استجابنشده، سرشارند.
این شکل از روایت جذابیتهای خود را بزودی نشان میدهد؛ چهار نوجوان که هر کدام خواستههایی در زندگی دارند و جبر روزگار یا مخالفت والدین، سدی است برای رسیدن به این خواستهها. آنقدر فیلم در این نوع روایت غرق میشود که کمکم از فیلمی زندگینامهای به داستان کلاسیک انگلیسی تغییر فرم میدهد. در آخر هم نه اثر زندگینامهای خوب و راستنمایی میشود و نه یک داستان کلاسیک انگلیسی تمام عیار. چرا؟ ضعفها را یکی یکی آشکار میکنیم.
با دیالوگنویسی خوب، این کاراکتر در مقیاسی قابل توجه گسترش مییابند و آنقدر دلنشین خلق شدهاند که پیگیر درام و جدل آنها باشیم. ادیث برت، یتیم دیگری که در آن مثلا یتیمخانه زندگی میکند هم دختری است که تقریباً برای سرپرست بافضیلتاش، نقش خدمتکار را دارد و دلش میخواهد که زمانی آزادی کامل به دست بیاورد. وجه برتر آثار کلاسیک انگلیسی این است که به سختی میشود گفت که در تقابلهای بعدی، چه کسی به حق است و چه کسی ناحق و همین مورد، چند تأویلی را به کار آنها میبخشد. فیلم تالکین هم با همین فرمان جلو میرود ولی از سوی وقایع تاریخی پشت دست بدی میخورد. چگونه؟
حالا که کاراکترها با لحن موقری گسترش یافتند، وقت جدالها و درامهایی است که تمپو بالایی دارند؛ غالبا این حرارت درونی با عملکرد خوب بازیگران خلق شده و دیالوگنویسی هم در این اثنی، صیقلیافته است. تالکین که دلش در خفا پیش ادیث برت گیر است، سعی میکند تا در تحقق بخشیدن به آرزوی او نقشی داشته باشد و در همین راستا، او را به محفل دوستانه خودشان میآورد. همانجا کریستوفر مجذوب ادیث میشود و با علم بر اینکه تالکین ادعا میکند که ادیث و او فقط دوستانی سادهاند، کمی جسارت به خرج میدهد. مشکل اینجاست که این کنش تماماً ساختگی است و چون در حصار واقعیت قرار دارد، فراتر از چند دیالوگ نمیرود و چند پلان بعدتر، بعد از نزاعی بین وایزمن و تالکین، همه چیز فیصله پیدا میکند. در حالی که کلاسیکهای انگلیسی، به وسیله بالا و پایین شدنهای بسیار، با روح و روان آدم بازی میکند. اگر داستان فیلم را اصیل فرض کنیم و نه اقتباسی، شاید با فرمول آن شکل رمانها، ادیث فقط از روی برانگیختن حسادت تالکین، با کریستوفر روی هم میریخت و بعد، به یکباره دلش برای تالکین به رحم میآمد و به آغوش او بازمیگشت. کریستوفِ دلشکسته هم خود را به دار میآویخت یا دست کم دائمالخمر میشد.
منظورم خرده داستان تالکین، بورسیه و ابقا شدن به عنوان دانشجوست. تالکین خبر میدهد که بزودی از دانشگاه اخراج میشود و ادیث هم نامزدی برای خود دست و پا کرده است و دوباره، بله، رد پای روایتی انگلیسی را میتوان دید. خود تالکین واژهای خلق کرده که در بسیاری از داستانهایش به وفور دیده میشود؛ آن واژه Eucatastrophe است یا با اندکی دخل و تصرف «خوشبیاری از سوی خدا تا حق بندهاش پایمال نشود.» دام کاروکوسکی، کارگردان فیلم گفته که از این خوشبیاری آگاهاند و از جنبه دراماتیک آن برای خود تالکین هم استفاده کردهاند.
در همین حول و حوش، پروفسوری سر و کلهاش پیدا میشود (همان خوشبیاری) که زندگی تالکین را عوض میکند و او را به سمت کامیابی در رشته زبانشناسی میکشاند. جداً این خرده داستان با خود شخصیت پروفسور رایت خون تازهای میشود در ریتم فیلم؛ از آنجا که میتوان گفت روایت کلی فلشبکها به دو قسم بخش میشوند: یکی تالکین نوجوان و مدرسه کینگ ادواردز و دیگری تالکین جوان و دانشگاه آکسفورد. در بخش دوم فقط با گرهافکنی جلوی پای تالکین روبرو میشویم و حضور پروفسور نویدی است برای گرهگشایی اما دقیقاً آنجا که باید شاهد درگیری کاراکتر و دستیابی به خواستههایش باشیم، شاهد انکار آنهاییم.
البته نباید از حق گذشت؛ آن خرده داستانهایی که موفقاند، در سراسر فیلم جریان دارند و در آخر، حس ترحم مخاطب را برمیانگیزند. مثل داستان جفری بیچ اسمیت که میخواست شاعر باشد ولی مادرش مخالف بود؛ در نهایت، مرگ او و پافشاری تالکین، سبب میشود تا اولین و آخرین مجموعه شعرش، چاپ شود و چه لحظات عاطفی قدرتمندی در این مدت شکل میگیرد. خرده داستان گیلسن هم ردیف این موفقیتها قرار میگیرد.
پایان خوش؛ کلیشههای انگلیسی
چندبار کاراکترها را «دلنشین» خطاب و برای دلیلآوری، فقط به بازی خوب بازیگران و دیالوگنویسی بسنده کردم اما دلیل فراتری وجود دارد. این دست کاراکترها همذاتپنداری مخاطب را بیدار میکنند چون غالباً برخاسته ار طبقه وسط جامعهاند و با یک بدبیاری ممکن است به فرش کوبیده شوند و همانطور ممکن است با یک خوششانسی، به عرش برسند. جین آستین، خواهران برونته، چارلز دیکنز، تامس هاردی و ... شخصیتهای داستانهایشان را مدام بین این دو نقطه عرش و فرش میلغزانند و بالأخره، آنها را به پایان خوشی که مخاطب میخواهد، میرسانند.
اینها همه کلیشههایی است که در قرن 18 و 19 رایج بوده و با توجه به جامعهشناسی آن دوران و بحران زمانهشان، این نکات کلیشه نبودند و کاربردشان بسیار عمیق به نظر میرسیده است. اینکه سازندگان تلاش داشتهاند تا از المانهای آن دست آثار، نسخهبرداری کنند، منجر به زیر سوال رفتن «زندگینامهای» بودن فیلم شده است.
کلیشهها به اینجا ختم نمیشوند؛ صحنه دراماتیک خداحافظی تالکین و ادیث قبل از اعزام به جنگ هم از این دست تکرارهاست. معلوم نیست آگاهانه یا ناآگاهانه ولی نویسندگان آنقدر غرق این مسئله شدهاند که یادشان رفته تالکین پیش از جنگ، با ادیث ازدواج میکند.
در انتها، بازمیگردیم به مبحث فلشبکها و اوهام تالکین در میدان جنگ. اگر فیلم روایت خطی را پیش میگرفت و میتوانست حضور در جنگ را مستندگونه جلو ببرد، فضا برای پرداختن به اعتقادات مذهبی کاراکتر باز میشد. حتی با ساختار فعلی، اگر کل صحنههای جنگ زیر یک سکانس جمع میشد، ریتم به خودی خود روند مطبوعتری میگرفت. دو دفعه و پس از ریتمی بالا (جدل ادیث و تالکین) به سنگرهای جنگ جهانی برمیگردیم که هرچند کوتاه، ولی بیلزوم است. در این لحظات کوتاه، هذیانهای ناشی از تب خندق تالکین را میبینیم که شبیه داستانهایش در دنیای میانه است و عجیبتر آنکه، همه این اوهام هیچ نشانهپردازی معناداری ندارد.
جمعبندی؛ تالکین را ببینیم یا نه؟
تالکین بیشتر از آنکه فیلمی در مورد تالکین باشد، یک داستان ملهم از زندگی او به سیاقی تکراری است. روند کلی فیلم به لطف برخی خرده داستانها، شخصیتپردازی جاندار و موسیقی لطیف تامس نیومن، لذتبخش است اما به حوض مشخصی نمیریزد.
معلوم نیست چرا هر وقت اسم انگلیس قبل از جنگ میآید، روایتها به این سمت کلیشهای میروند و متأسفانه، فیلم راستگویی از زندگی تالکین نمیبینیم. حتی اگر قرار است بهخاطر این مدل روایت به فیلم سر زد، باید گفت که آثار درخشانی در این زمینه و در طول این سالها، ساخته شده است.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
واقعا نامید شدم ، انتظار مخاطب از تماشای فیلمی درباره یک نویسنده با چنین ذهن و تخیل قدرتمندی، فراتر از یک بیوگرافی عادیست.من منتظر چیزهای دیگری بودم که هیچ وقت اتفاق نیفتاد ،جزئیاتی درباره چگونگی نگارش ارباب حلقه ها و یا هابیت ،هر چی نباشه بیننده تالکین رو با این نامها میشناسه ،از نظر من بالاترین امتیاز برای این فیلم ۴ بیشتر نیست