نقد سریال The Lord of the Rings | قسمت هفتم
قسمت هفتم سریال «ارباب حلقهها: حلقههای قدرت» با عنوان «The Eye» احساساتی را به منصه ظهور میرساند که سریال قبلاً نداشته است و همین باعث میشود که اندکی بیشتر از همیشه شبیه به فیلمهای ارباب ...
قسمت هفتم سریال «ارباب حلقهها: حلقههای قدرت» با عنوان «The Eye» احساساتی را به منصه ظهور میرساند که سریال قبلاً نداشته است و همین باعث میشود که اندکی بیشتر از همیشه شبیه به فیلمهای ارباب حلقهها باشد. در ادامه با نقد سریال The Lord of the Rings همراه ویجیاتو باشید.
عنوان قسمت این هفته «چشم» است که اشارهای به چشم همیشه بیننده سائورون دارد، یکی از نمادینترین تصاویر از سهگانه پیتر جکسون. با این حال، سائورون در این قسمت حضور فیزیکی ندارد. بنابراین، نامگذاری آن به این شکل نمادین و استعاری است. با این تفاسیر، اپیزود هفتم بیشتر به عواقب پس از فورانی میپردازد که در قسمت قبل شاهد آن بودیم.
این اپیزود بلافاصله با نمایش سکانسی پس از فوران کوه آتشفشان در اوج قسمت قبل شروع میشود. گالادریل (مرفید کلارک) به آرامی از زیر خاکستر سر بلند میکند و خودش را به هوش میآورد. سرزمینهای جنوبی اکنون به کلی ویران شدهاند. و تنها چیزی که باقی مانده، خاکستر و خرابه است. این یک سکانس بسیار برجسته با کارگردانی شارلوت براندستروم است که به دوربین اجازه میدهد تا از جنون عبور کند.
این لحظات واقعاً آخرالزمانی به نظر میرسند، گویی شخصیتها تا پایان جهان زندگی کرده و اکنون در آن سرگردان شدهاند. تیم کارگردانی برای این سکانس پالت رنگ نارنجی و قرمز را انتخاب کردند که بسیار یادآور زمین بایر سمی لاسوگاس در «Blade Runner 2049» است. در واقع این سرزمینی است که دیگر نمیتوان زندگی عادی را از آن برداشت کرد.
ما در طول این سکانس شاهد کلیشههای معمول چنین لحظاتی هستیم که مثال بارز آن حرکت یک اسب آتشین است که از دل دود و خاکستر بیرون میآید و از صحنه فرار میکند. این لحظه یک تصویر نمادین در یک پرتره آخرالزمانی کابوسوار است که در اغلب آثاری با مضامین مشابه اتفاق میافتد. برای مثال: در اوج فیلم آواتار ساخته جیمز کامرون، اسبی در آتش میسوزد؛ یا قطاری در حال سوختن در جنگ دنیاهای استیون اسپیلبرگ غرش میکند و آریا استارک در اپیزود «زنگها»ی بازی تاج و تخت اسبی را پیدا میکند که در آشوب شهر میسوزد.
به طور کلی اپیزود هفتم سریال حلقههای قدرت از تصاویری شبیه به انفجارهای هستهای اشباع شده است. فوران کوه آتشفشان چشمانداز این قسمت را تیره و تار کرده و سرزمینهای درون آن را تا ابد برای زندگی انسان غیر قابل سکونت کرده است. حتی درختان سیاه شده درون این سرزمین نیز تصاویری از جنگلهای اطراف چرنوبیل را به یاد میآورند. همچنین ملکه نایب السلطنه میریل (سینتیا آدای-رابینسون) از این انفجار کور شده و به معنای واقعی کلمه مصیبتی که معمولاً با حملات بمب اتمی به هیروشیما و ناکازاکی مرتبط است، بر سرزمین میانه حاکم شده.
جالب است بدانید ارجاعات و انتخابهای ظریف دیگری از نظر بصری در این اپیزود وجود دارد که «چشم» را در سایه بمب اتمی و نمادهای مشابه آن قرار میدهد. برای نمونه اردوگاه نومنوریها در این قسمت برای تداعی اردوگاه سلطنتی یکی از آثار شاخص کوروساوا یعنی Ran طراحی شده است، در حالی که استفاده از رنگ قرمز روشن در پی فوران، برخی از نماهای به یاد ماندنی کاگهموشا کوروساوا را به یاد میآورد. البته، کوروساوا سایهای طولانی بر فیلمها و آثار فانتزی و تلویزیونی، بهویژه از طریق جنگ ستارگان داشته است؛ اما اشاره به فیلمهای شاخص او عمدی به نظر میرسد. اما چرا؟!
به گفته کوروساوا، موضوع مخفی فیلم ران به عنوان آخرین حماسه سامورایی او، تهدید آخرالزمانی بمب اتمی بود. اما این کارگردان در سه فیلم پایانی خود با وجود فاصله گرفتن از ساموراییها، ایده مخرب بمب اتم را برای خود ثابت نگاه داشت. او پس فیلم آشوب یا همان ران، ایده سیاهی بمب اتم را با فیلم رؤیاها دنبال کرد که بمباران هیروشیما و ناکازاکی را از طریق استعاره در «کوه فوجی» بررسی میکرد. پس از رویاها، کوروساوا تنها دو فیلم دیگر ساخت، راپسودی در ماه اوت و مادادایو، که هر دو مستقیماً با میراث جنگ و بمب دست و پنجه نرم میکردند.
پس در نتیجه، به روشنی این نکته نمایان و منطقی است که چرا سریال حلقههای قدرت در این اپیزود خود از تصاویر شبیه به فاجعههای اتمی استفاده کرده است. با توجه به اینکه کتابهای حماسی و فانتزی تالکین پس از جنگ جهانی دوم منتشر شد، امروز به سادگی ارباب حلقهها به عنوان استعارهای از وحشت و ویرانی احتمالی قدرت اتمی تفسیر میشود.
جالب است بدانید محقق شناخته شده کانادایی یعنی دیوید دِی که به خاطر کار روی آثار تالکین مشهور شده، استدلال میکند: «احتمال تفسیر این نکته که عموم سائورون را با هیتلر یکی کنند و حلقه واحد را با بمب اتم، کم نیست». در نتیجه، مطمئناً برخی معتقدند هیچ مکانی نمیتواند به اندازه سرزمین پر از خاکستر موردور شبیه یک میدان آزمایش هستهای باشد.
البته، اگرچه کتابهای تالکین پس از پرتاب بمب اتمی منتشر شد، اما او بیان کرد بیشتر حماسه خود را مدتها قبل از حملات اتمی نوشته است. در واقع این نویسنده صراحتاً هرگونه تلاش برای تفسیر داستانهای حماسی خود را به عنوان تمثیلی درباره وحشت احتمالی از ویرانی هستهای را رد کرد و گفت: داستان من تمثیلی از قدرت اتمی نیست، بلکه از قدرت برای نمایش سلطه اعمال شده بر دیگران استفاده میکند. با این حال خواسته یا ناخواسته به خاطر وجود شباهت این داستانها به چنین مضامینی، این دست برداشتها طبیعی است.
منطقی است که ارباب حلقهها به عنوان یک افسانه ضد جنگ در پی استفاده از بمب اتمی، بهتر و بیشتر در بین مخاطبان طنینانداز شود. خود تالکین انفجار بمب اتمی را اقدامی «بسیار هولناک که انسان از دیدن آن حیرت زده میشود» توصیف کرد. همچنین محققان متمرکز بر آثار تالکین به طور کلی میپذیرند که تفسیر حلقه به عنوان استعارهای از بمب اتمی منطقی است. برای مثال: جانت برنان کرافت در مطلبی با عنوان جنگ و آثار جیآرآر تالکین میگوید: «حلقه ممکن است تمثیلی برای بمب نباشد، اما کاربرد نمادین دارد». این حلقه موجود در کتابهای تالکین سلاحی است که با آن هر یک از طرفین میتواند طرف دیگر را کاملاً نابود کند و همچنین در آن بذرهای نابودی معنوی وجود دارد.
و اکنون این مضامین و دیدگاه در نحوه نزدیک شدن اپیزود هفتم با عنوان «چشم» به چگونگی شکلگیری موردور بسیار مشهود است. در واقع فیلمنامه این قسمت با تمرکز بر چنین محتوایی بنا شده است. و داستان و شخصیتها را برای رویارویی با ابرشروری چون سائورون آماده میکند.
یکی از بحثهای بزرگ در مورد این سریال، میزان پایبندی آن به دیدگاه اصلی تالکین و همچنین اینکه چگونه میتواند هویت خود را در آن بسازد، بوده است. با نمایش این اپیزود میتوان گفت ایدههای تالکین اکنون سایه خودش را بر این سریال انداخته؛ چرا که نمایش این ویرانی و البته آرامش موجود در این اپیزود خود یک چالش است. و از اساس اپیزود «چشم» با بازگرداندن حلقههای قدرت به ایدههای فرامتنی و احساسی، کار جالبی در محدوده متنی یا همان اقتباسی انجام میدهد که در کمال سادگی، نکتهای مثبت است.
برای مثال شاه بیت فرامتنی این اپیزود از دیالوگهای موجود بین گفت و گو گالادریل و تئو در دل یک تاریکی شبه اتمی حاصل میشود. دیالوگی که میگوید: «اعمال تاریک را نیک نامیدن، دل را سیاه میکند». با کمی توجه میتوان این نکته را از این بحث دریافت که استفاده از بمب اتمی علیه غیرنظامیان رویدادی است که ایالات متحده هنوز نسبت به آن جانبدارانه برخورد میکند. چرا که تلاش برای کشف عواقب و وحشت این رویداد، در چهلمین سالگرد بمباران، اغلب با مقاومت و عقب نشینی مقامات آمریکایی روبرو میشود. پس در نتیجه از فرهنگی که تمایلی به مقابله با چنین اعمالی ندارد چه انتظاری میتوان داشت.
جدای از این، سریالهای حلقههای قدرت بارها از زبان قهرمان سریال یعنی گالادریل این نکته را بیان کرده است که تاریکی و خشونت از ابتدا در هیچ موجودی وجود ندارد. برای مثال گالادریل در ابتدای اپیزود «سایه ای از گذشته» به مخاطبان هشدار داد: «هیچ چیز در ابتدا بد نیست». او اکنون در اپیزود هفتم نیز به تئو توضیح میدهد که دوران قبل از جنگ را گذرانده و اعتراف میکند: «وقتی من همسن تو بودم، چیزی به نام اورک وجود نداشت.» آدار نیز زمانی خودش یک اِلف معمولی بود، قبل از اینکه آلوده شود. بنابراین به سادگی میتوان دید در همه این موارد یک احساس فرسایش اخلاقی در شخصیتها وجود دارد.
در پایان باید گفت: اپیزود هفتم سریال حلقههای قدرت از برخی جهات، به بازی با زیرمتن جنگ و سیاست و البته نتایج زشت آن بر انسانها اشارات مستقیم دارد که به شدت از شباهت آن به اقتباسهای سینمایی پیتر جکسون خبر میدهد. به نظر میرسد این سریال قصد دارد نشان دهد که گاهی اوقات ظلم بیش از سطح جسم و پوست، روح و روان را زخمی میکند و حتی قهرمانها نیز وقتی خود را در سایه شوم جنگ و نابودی میبینند، میتوانند فاسد شوند. در نتیجه من با تمام پرسشها و کاستیهای موجود در دل سریال که اوج آن در پرداخت برخی شخصیتها دیده میشود، کماکان برای تماشای ادامه سریال و به خصوص اپیزود پایانی آن کنجکاو هستم.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.