نقد فیلم Barbarian | گمراه کننده ترین فیلم سال
بربر یا وحشی اگر بهترین فیلم ترسناک سال نباشد، قطعاً شگفتانگیزترین است. اما چرا؟! چون مصداق بارز ورود یک هوای تازه به ژانری محبوب است. اصالت سینمایی بربر آن را تبدیل به فیلمی میکند که ...
بربر یا وحشی اگر بهترین فیلم ترسناک سال نباشد، قطعاً شگفتانگیزترین است. اما چرا؟! چون مصداق بارز ورود یک هوای تازه به ژانری محبوب است. اصالت سینمایی بربر آن را تبدیل به فیلمی میکند که باید آن را ببینید. پس بیایید با نقد فیلم Barbarian بررسی کنیم که چه چیزی باعث میشود این اثر حکم نفس تازهای را برای ژانر وحشت داشته باشد؛ در ادامه با ویجیاتو همراه باشید.
این روزها، فیلمهای ترسناک همگی تا حدودی مشتق از آنچه قبلاً بودهاند، به نظر میرسند، بیشتر آنها احساس میکنند کمی آشناتر از آن هستند که به یاد ماندنی تلقی شوند. و فیلم «بربر» از همان ابتدا راهی پیدا میکند که کمی خود را از این جریان آشنا، متفاوتتر جلوه دهد. زیرا فیلم داستان زنی به نام تِس (جورجینا کمپبل) را روایت میکند که یک شب بارانی به دیترویت میرسد و به سراغ یک خانه اجارهای که به صورت اینترنتی برای خود رزرو کرده است میرود. او با رسیدن به جلوی درب خانه کلیدها را پیدا نمیکند، و متوجه میشود درب خانه قفل است.
درحالی که بقیه محله بسیار تاریک و پر از غم و سکوت است، او خیلی ساده با سایت رزرو تماس میگیرد تا جوابی برای این کوتاهی رخ داده بگیرد. تِس با توجه به روشن شدن چراغ داخل خانه، در را میزند، که کیت (بیل اسکاشگورد)، مردی که ادعا میکند این خانه را او نیز برای اقامت رزرو کرده است، پاسخ میدهد و نمیداند چرا تس اکنون آنجاست. کیت شخصا او را از زیر باران به داخل خانه دعوت میکند، و در نهایت از او میخواهد بماند، زیرا در غیر این صورت گزینههای کمی برای تس باقی مانده است.
تس که در ظاهر ترسیده است با اکراه دعوت را میپذیرد و کیت اتاق خواب را به او میدهد تا در آن بخوابد. همانطور که او در رختخواب مستقر میشود، همه چیز شروع به ترسناک شدن میکند و تس نیز تعجب میکند که آیا این خانه واقعاً یک پناهگاه امن برای او است یا خیر؟! این تقریباً تمام چیزی است که میتوانم بدون وارد شدن به یک منطقه اسپویل بسیار بزرگ بگویم.
تریلرهای فیلم نشان میدهند که بخشی از داستان شامل یافتن اتاقها و گذرگاههای مخفی در داخل خانه است، اما توضیح اینکه این به چه معناست و چرا آنجاست، چیزهای زیادی را به شما میدهد. این فیلم از سه بخش تشکیل شده است که هر کدام در برهه زمانی متفاوتی هستند، اما همه آنها در اکت نهایی به هم متصل میشوند. جورجینا و بیل تمرکز اصلی بخش اول فیلم هستند، بخش دوم بر روی یک ستاره تلویزیونی رسوا شده به نام اِیجِی با بازی جاستین لانگ تمرکز دارد که داستان را به لحنی کمدیتر تبدیل میکند، که با توجه به تاریکی و سیاهی لحن فیلم به مخاطب کمی آرامش میدهد.
اما بخش سوم در واقع یک فلاشبک است که به نوعی منشأ خانه را توضیح میدهد و آنچه را که منجر به حوادث عجیب آن در زمان حال شده است. در حالی که فیلمنامه به نوعی غیرخطی است، اما برای رساندن ما به لحظات پایانی نمایش این نکات بسیار لازم است.
شاید به غیر از موسیقی متن، مقدمه Barbarian تمام ویژگیهای یک رام کام امیدوارکننده را دارد. اما این فیلم از اساس یک اثر مهیج ترسناک است که از اجرای قوانین ژانر خودداری میکند. در واقع این اثر از آن نوع فیلمهای ترسناکی نیست که در آن سر خود را تکان دهید و شخصیتها را به خاطر انجام حرکات آشکارا احمقانه که منجر به مرگ آنها میشود سرزنش و شماتت کنید. چرا که اگر جای شخصیت اصلی فیلم بودید، دقیقاً همین کارها را میکردید.
پرده اول فیلم یک تعلیق خالص است که از فاکتور نورمن بیتسی بیل اسکاشگورد بهره میبرد (بره شروری که زیر ماسک صورت فرشتهاش چیزی دیوانهوار دارد) و جورجینا کمپبل نیز در این پرده آمیزهای از آسیبپذیری و قدرت زنانه برای ساختن نمایشی از ظلم مدرن است. کمپبل و اسکاشگورد در این طرح جذاب از سوء ظن هیچکاکی به طرز ماهرانهای با هم برخورد میکنند؛ اما این واقعیت ماجرا نیست. به طور خلاصه این فیلم در ۱۰۰ دقیقه زمان خود جامپاسکر، پیچخوردگیهای داستانی و چیزهایی را ارائه میکند که در شب به هم میخورند.
من جزئیات درون داستان این فیلم را خراب نمیکنم، اما، مطمئن باشید، آنچه در آن مقدمه و سناریو ابتدایی کار نهفته است چیزی نیست که با توجه به چیدمان فیلم انتظارش را داشته باشید. چرا که برای تقریباً دو سوم از طول 100 دقیقهای خود، Barbarian یک گشت و گذار درجه یک در تاریکی، تونلهای پرپیچ و خم و دخمههای یک فیلم هیولایی مرموز است. اگرچه زک کرگر به عنوان کارگردان، نویسنده و خالق این اثر، ژانر وحشت را دوباره از نو ابداع و بازسازی نمیکند، اما او با پیچاندن خطهای داستانی، برهم زدن انتظارات، و عدم تعادل بینندگان حداقل تا زمانی که فیلم شروع به ساختن اوج خود کند، بسیار سرگرمکننده است.
در این میان فکر میکنم اجراهای تیم بازیگری نیز شایسته توجه است، زیرا هر دو جورجینا کمپبل و بیل اسکاشگورد شخصیتهای جالبی هستند و شیمی خوبی دارند، حتی در برخی از لحظات ناخوشایندشان. دیدن جنبه متفاوتی از اسکاشگورد که اکثراً او را با بازی شخصیت شیطانی پنیوایز در فیلمهای «It» میشناسند، خوب است. در اینجا او بیشتر یک مرد به ظاهر عادی است که در موقعیتی نامناسب قرار گرفته، اما به نظر میرسد که انگیزههای نجیب و محترمانه دارد.
جورجینا کمپبل نیز یک رهبر جذاب و قابل باور در اینجا است که به روشهای بسیار واقعی واکنش نشان میدهد و بسیار صادقانه به نظر میرسد. همچنین جاستین لانگ نیز احتمالاً به یاد ماندنیترین بازیگر در نظر گرفته میشود، زیرا شخصیت او به راحتی لایه لایه است و اجرای شوخ و گاه طعنه آمیز این بازیگر نیز واقعاً مؤثر است.
جالب است بدانید در تلاش شخصیتها برای فرار از موقعیتهای تنش آفرین درون فیلم، آنها مرز بین خودخواهی و ایثار را طی میکنند و لایه دیگری از کاوش موضوعی را به طرح داستانی اثر اضافه میکنند. در یک نقطه، ایجی از خود میپرسد که آیا او فرد بدی است یا به سادگی فردی است که کارهای بدی انجام داده است. این همان عصاره وجودی واقعی فیلم زک کرگر است که در عنوان ساده و مطمئن فیلم نیز مورد کنایه قرار گرفته است. در واقع شخصیت ایجی میپرسد: بربر واقعی اینجا کیست؟ و فیلم نیز پاسخ میدهد.
به طور کلی ساختار فیلمنامه بربر یکی از دلایل موفقیت آن است. اکثر فیلمها به ترتیب از ساختار سه پردهای استفاده میکنند؛ ساختاری که شامل یک آغاز، میانه و پایان است. اما به تعبیر خاص سینما از این سه پرده فکر کنید: کنش صعودی، اوج و کنش نزولی. وقتی صحبت از این موضوع به میان میآید، فیلمنامه Barbarian تفاوتی با اکثر فیلمها ندارد، اما این استفاده درست از ساختار سه پردهای است که تماشاگران را در لبه صندلیهایشان نگه میدارد، و واقعاً نمیدانند چه چیزی در آینده قرار است رخ دهد.
این نوع داستان گویی مطمئناً در فیلمهای قبل از بربر نیز استفاده شده است، اما استفاده از این شیوه روشی موثر و جالب برای از هم پاشیدن داستان است. بارزترین نمونه استفاده از این سبک داستان گویی، فیلم کلاسیک «روانی آلفرد هیچکاک» است، قطعهای ماندگار از تاریخ سینما و یکی از بهترین فیلمهای هیچکاک. همیشه بدانید توانایی بیان یک داستان موفق در یک فیلم، نکتهای چشمگیر است. اما اینکه بتوانیم دو داستان را تعریف کنیم که به یک نتیجه رضایتبخش متقاطع میشوند، کاملاً چیز دیگری است. بربر در انجام این کار موفق است و مخاطب را علاقهمند نگه میدارد و به درستی روی داستان و شخصیتها سرمایه گذاری میکند.
یکی دیگر از چیزهایی که Barbarian به نمایش میگذارد و در بسیاری از فیلمهای ترسناک رایج دیده نمیشود، سبک و فرم آن است. فیلم این کار را از طریق کارگردانی، فیلمبرداری، تدوین و موسیقی انجام میدهد. بربر از سبک به شکلی قابل هضم استفاده میکند. چه از طریق استفاده از نور و یک راهروی تاریک به عنوان مهاجم که به طور پراکنده توسط چراغ قوه شخصیت اِیجی (جاستین لانگ) روشن میشود، یا با افزایش تنش فیلم، یا حتی تغییر پالت رنگی بین تاریک و تاریکی مدرن موجود در لحن. و به طور کلی جایی که بسیاری از فیلمهای ترسناک امروزی در تاریکی خود گم میشوند، Barbarian از تاریکی در مواقع ضروری و از نور در مواقع نیاز استفاده میکند. این به ایجاد حسی تازه در خلق و خو و لحن در طول فیلم کمک میکند.
یکی دیگر از سبکهایی که در فیلم بهطور کامل استفاده میشود، ترکیب لحن ترسناک و کمدی است. در حالی که مطمئناً بربر اولین فیلمی نیست که این کار را انجام میدهد، چرا که سم ریمی و برخی از جذابترین فیلمهای او در راس هرم قرار دارند؛ اما بربر قطعا نمونه مدرن تری برای استفاده موفقیت آمیز از این تکنیک است. اغلب اوقات طنز در فیلمهای ترسناک مدرن، فیلم را بیش از حد به یک جهت میبرد، بدون اینکه تعادل واقعی فیلم را ایجاد کند. ولی در بربر این یک عنصر خوب ترکیب شده کوچک است.
در نتیجه همه این تفاسیر کارگردان زک کرگر، فیلمی هوشمندانه و ترسناک ساخته است که حاوی برخی تفسیرهای اجتماعی ظریف است که گاهی چندین دهه از فرهنگ آمریکایی را در بر میگیرد و همین نکتهای است که احساس میکنید فیلم مملو از فرصت است. من تحت تاثیر فیلم قرار گرفتم، و آن را دوست داشتم. بربر به راحتی یکی از جالبترین فیلمهای ترسناکی است که در سالهای اخیر دیدهام، و دیدن فیلمسازانی که چیز جدیدی را امتحان میکنند همیشه برای مخاطب مشتاق سینما نکتهای شادابکننده است.
بنابراین در پایان باید گفت: در 15 سال گذشته، تمرکز بر داستان سرایی اصیل سینمایی عمدتاً به حاشیه رفته است. فیلمهایی که هستهشان بر چیزی بیش از تخیل و اراده یک داستاننویس استوار نیست، جای خود را به فرهنگ ریبوت، بازسازی و دیگر مشتقات فرانچایز دادند. در حالی که هیچ ایرادی در هیچ یک از آنها وجود ندارد، ولی اکثر آنها احساس یکسانی را در سینما به دست میآورند.
احتمالاً در دل چنین آثاری CGI بسیار خوب خواهد بود، شوخیهای خوبی وجود خواهد داشت، سکانسهای اکشن خوب خواهند بود، و همه چیز گل و بلبل است. اما مشکل اینجاست که مخاطبان همه این موارد را قبلا بارها دیدهاند و این چیزی است که وجود Barbarian را بیش از پیش مورد استقبال قرار میدهد. این فیلم یکی از اورجینالترین و کامل ترین آثاری است که در پانزده سال اخیر اکران شده است و همه مشتقان سینما باید آن را ببینند.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
جزو چرت ترین فیلمهایی بود که دیدم حتی در ژانر ترسناک که ژانر مورد علاقه ام نیست جزو گزینه های فوق العاده مسخره بود. معمولا در این ژانر زیاد نباید دنبال منطق در فیلم بود ولی این یکی دیگه واقعا بیننده رو مسخره کرده. از آقای پریمی واقعا تشکر می کنم. بعد از این نقد ایشون کاملا مطمئن شدم که از این به بعد هر عنوانی رو که پیشنهاد کنه ۱۰۰٪ جزو لیست سیاه قرار میدم. اوریجینال نامیدن چنین ملغمه بی معنی و تهوع آوری کار هرکسی نیست.
نظر بنده کاملا خلاف منتقد عزیزمون هست کمدی ترسناک یکی از چرت ترین ساب ژانرهای ترسناکه که فیلم و کاملا به یک جوک تبدیل میکنه با اینکه تو دهه های اخیر ژانر ترسناک خیلی محبوب شده و تولیداتشم بسیار زیاده ولی تقریبا ۹۵ درصدشون از عنصر القای ترس بی بهره ان که این فیلمم به نظرم جزویی که از هموناس فقط شاید کاراکترا تو ۴۰ دقیقه اول فیلم سرگرمتون کنه ولی وقتی فیلم به ایده و گره گشایی میرسه فقط دیگه دلتون میخواد صرف وقتی که گذاشتین تمومش کنین قطعا ژانر ترسناک دیگه داره خالی از ایده یا فقط معطوف به تغییرات جزیی و کلی از همونایی که سال هاس داریم نگاشون میکنیم خلاصه میشه باز خدارو شکر که دیگه به اون صورت جامپ اسکیر نداریم تنها نقطه امیدواری تو ادامه این مسیر اضافه شدن عنصر روانشناختی که داره بال و پر بیشتری پیدا میکنه حس ترسی که از وجودت نشات بگیره وگرنه دیگه کسی با زامبی و موجودات عجیب الخلقه و اجوزه و جن و جادوگر نمیترسه
با تشکر از وقت صرف شده برای نقد، نقد های ویجیاتو در زمینه ی فیلم های سینمایی و سریال ها عالین ولی دو تا چیز کم دارند:
اولی امتیاز متا و راتن و خود ویجیاتو هست.
دومی یه بخش اسپویل دار که خیلی ریز بخشی از محتویات فیلم رو (با هشدار اسپویل) اسپویل کنه. برای مثال من خودم خیلی از فیلم هایی که قاتل اصلی انسان یا یه موجود بیگانه است خوشم میاد؛ ولی جرئت دیدن فیلمی که قاتلش جن و روح باشه رو ندارم و با یکم اسپویل الان تکلیف خودم در رابطه با این فیلم رو می فهمم.
بازم سپاس و تشکر بابت نقد