هوای سرد به آرامی راه خودش را از زیر ژاکت به پوست و استخوانم پیدا کرده و آرام آرام بدنم تفاوت دما را حس میکند. با سرما غریب نیستم اما سرما با تنهایی، ترکیب غریبتری است. حالا که دقت میکنم، رومن بیشتر از ۱۰ دقیقه است که رفته و من هنوز با حس بیگانه این کشور کنار نیامدهام. این بار با تمام خاطراتم در میدان جنگ فرق میکند. از این به بعد حتی بازی کردن برایم فرق میکند. نیکو بلیک بودن در یک دنیای تیره و تاریک به سبک اتومبیلدزدی، واقعا که تجربه غیرمنتظرهای است!
از زمانی که GTA IV را برای اولین بار بازی کردم بیشتر از ۱۲ سال میگذرد. بازیای که همه تاثیر به شدت گسترده آن روی جهان بازیهای ویدیویی را میدانیم. اصلا چرا فقط جیتیای ۴؟ همه میدانیم که بازیهای جیتیای از همان نسخه سوم تا همین GTA V که خوشبختانه یا متاسفانه برای سه نسل اخیر کنسولها منتشر شده، استاندارد عناوین جهان باز بودهاند. در دنیاسازی بینظیر راکستار و تاثیر آنها روی اطرافشان هیچ شکی نیست ولی در این بین، GTA IV همیشه جایگاه ویژهای در قلب من دارد. جایگاه غریبی که واقعا فکر نمیکنم هیچ بازی دیگر راکستار به این شکل توانسته باشد شکست رویای آمریکایی را به این خوبی برایم تداعی کند.
- بیشتر بخوانید: تاریخچه سری GTA
جیتیای ۴ از بحث گیمپلی با تمام بازیهای قبلی خودش فرق میکند. فقط کافی است آن را با جیتیای سن آندریاس (San Andreas) که همین حالا هم از بعضی بازیهای امروزی دنیای بهتر و پویاتری دارد مقایسه کنیم تا ببینیم آن جهش بزرگ بین کنسول PS2 و ایکسباکس ۳۶۰ و PS3 چقدر زیاد بود. حتی وقتی فکر میکنیم که جیتیای ۴ سال ۲۰۰۸ منتشر شده، همه چیز حتی ترسناکتر از قبل هم میشود. اما جدا از نوسازی مکانیکهای گیمپلی و سیستمهای جدیدی که به بازی روحی جدید بخشیده بودند، جیتیای ۴ شاهکار فضاسازی است.
به رسم همان بازیهای سهگانه قدیمی، بازی با یک کاتسین بینظیر شروع میشود که تا همین حالا آن را با جزئیات به یاد دارم. وقتی که با رومن باید یک مسیر را تا خانه همراهی کنید و پس از آن دیالوگهای جذاب تنها میشوید، افسردگی ملایم ناشی از تنهایی تازه خودش را نشان میدهد. جالب اینجاست که ریشه این افسردگی لزوما بازیکن نیست و حس تنهایی ساطعشده از شهر است. شهری که به همان اندازه که محیط آن به شما حس پوچی و تنهایی القا میکند، حتما برای نیکو بلیک خارجی که اصالتا صربستانی است، بیشتر هم هست. شاید به خاطر همین است که نیکو بلیک را بیشتر از سیجی، مایکل و ترور و حتی تامی ورستی دوست دارم؛ به خاطر واقعی بودناش!
زندگی کردن در آمریکایی که راکستار آن را در جیتیای ۴ به تصویر میکشد، به نظر پرشور به نظر میرسد. با این حال تمام این زرق و برقها و تبلیغات معکوس، فقط در روز و زمانی جریان دارد که کسی شما را همراهی میکند. وقتی که شهر خاموش میشود، کسی با شما نیست و بالاخره به تنهایی درگیر تمام روزمرگیها و دغدغههای زندگی آمریکایی میشوید، تازه میفهمید که این چیزی نبود که آن را پیشبینی میکردید. جیتیای ۴ در همین مسیر قصه میگوید و شخصیتهایش را بسط میدهد. از همین رو، القای حس تنهایی کاری است که به بهترین شکل ممکن آن را انجام میدهد و به نظر من، از هر جهت نسبت به بازیهای دیگر جیتیای فضاسازی بهتری را دارد.
در جیتیای ۴ بازی کردن به جای یک شخصیت دیگر، واقعا خودش را جایی نشان میدهد که با نیکو بلیک بارها و بارها همذاتپنداری میکنید و دغدغههای او را مثل دغدغههای خودتان میبینید. همذاتپنداری پروسه ارتباط دادن اتفاقات اطراف با زندگی خودتان است و شاید کسی که همیشه میخواسته تا سبک زندگی عجیب و غریب آمریکایی -آن هم به تعریف راکستاری- را تجربه کند، پس از تجربه جیتیای ۴ جور دیگری این رویا را سبک و سنگین کند. شاید حرف عجیبی باشد ولی کاری که امروز مادهای آنلاین GTA V یا همان «رولپلی» کردن در یک بازی جیتیای معنی پیدا کردهاند، سالها پیش در جیتیای ۴ برای من معنای واقعی خودش را پیدا کرده بود؛ طوری که انگار من داستان نیکو بلیک را بازی نمیکردم، بلکه انگار واقعا دنیا را برای آن چند ساعت از دید یک شخصیت بازی میدیدم.
جا به شدن بین ایستگاههای رادیویی جیتیای ۴، شنیدن موسیقیها، قدم زدن در شهر، خلافکاری و حتی دزدی از بانک، همه و همه بخشی از هویتبخشی این بازی به شخصیت اصلی و در عین حال کمک به بازیکن برای درک یک مفهوم بزرگتر بودند. مفهومی که امروز بیشتر از همیشه باعث میشود تا جیتیای ۴ و شخصیت نیکو بلیک بیشتر از هر بازی دیگر این مجموعه برایم عزیز باشند.
کل صنعت گیم یه طرف
راکستارواکتیویژن یه طرف
از محدود گیمایی که میشه بشدت با هر چیزی که بگی حال کرد.
ساند ترک،داستان،گیم پلی،شخصیت پردازیش و …
گاد گیم بود واقعا ای کاش راکستار یه ریمستر درست و حسابی از این گیم بده بیرون نسخه ی ایکس باکس ۳۶۰ ش رو دارم توی سریز ایکس تمومش کردم با این بار ۳ بار تمومش کردم هنوزم محو داستانشم
درود بر آقای تیموری که نگاه با احساس و موشکافانه ای دارد. دقیقا همان موقعی که دیسک GTA IV برای PS3 به بازار آمد (اردیبهشت ۱۳۸۷)، برادر من از خارج از کشور آمد و دو تا برایم آورد. یکی را خودم بازی کردم و دیگری را به مغازه دوستم دادم. و شیفته داستان و محیط شهر و فیزیک پیشرفته بازی شدم و بعدا هم از داستان و اتمسفر آن لذت بردم. با دوستم که در مغازه آنلاین بود، آنلاین بازی می کردیم (با اینترنت ۲۵۶ کیلوبیت) لگ جزئی هم داشت ولی خیلی حس خوبی می داد. اخیرا هم دوباره رجوع کردم و همت گماشتم و بالاخره تروفی پلاتینیوم را گرفتم (بعد از ۱۴ سال) هنوز سرور های آنلاینش فعال هستند ولی بازیکن زیاد ندارد و باید از قبل با دوستان و گیمرهای خارجی در سایت PSNprofiles قرار بگذاریم که در یک ساعت خاص، برویم در لابی عمومی. (البته از سال ۲۰۱۴ اطلاعات پیشرفت بازیکن ها پاک شده و اطلاعات پیشرفت در بخش آنلاین رو الان بر روی هارد کنسول ذخیره می کنه)
یکی از بازی های که فقط قربانی پورت بدش شد وگرنه جزو شاهکارهای دنیای ویدیو گیم(چه از نظر گرافیک چه از نظر داستان) هستش
برای دارک بودن یه اثر نیاز نیست شخصیت ها همگی عصبی و وحشی و منطق گرای بی منطق باشند! (قابل توجه افرادی که مثل زک اسنایدر)
گاهی اوقات نیازه فقط واقعیت رو بازسازی کنیم
من توی ۱۰ سالگی این بازیو تجربه کردم و با همون سن کم ، برام بازی واقعا فضا سازی سنگینی داشت . حالا امسال دوباره بازیو تجربه کردم و همون حس دوباره سراغم اومد . جدای از این ها بازی در زمینه گیم پلی و مخصوصا فیزیک خارق العاده عمل کرده که هیچ بازی دیگه ای به پاش نمیرسه
جی تی آی ۴ واقعا فضای جدی و رئال و بی روحی داشت بی روح منظورم همون خشونت و سنگینی اتمسفر بازی،شاید به همین خاطر بهش نسبت به بقیه بازی ها کم توجهی شده چون اکثرا با فضای فان و فانتزی طور سری جی تی آی خو گرفته بودن
من آی وی رو اولای امتحانات نوبت دوم پارسال ریختم نصف بازی رو هم رفتم
اتفاقا معدلم ۱۹ونیم شد?
بازی gta iv واقعیت آمریکا رو نشون میداد. بودنش در شهر نیویورک به تاریکی و سرد بودن ماجرا میافزود. تم خاکستری رنگ اصلا برای همین به کار برده شده بود تا بازی رو بیشتر تاریک کنه. حتی شنیدم بحثش بوده که برف رو به بازی اضافه کنن. (در اون صورت شباهت زیادی به مکس پین ۱ پیدا میکرد).
از طرفی بازی gta v، رویای آمریکایی رو نشون میده که دست نیافتنیه.(تو gta iv به وضوح میبینیم نیکو میخواست پیشرفت کنه و زندگی آرومی داشته باشه، ولی دقیقا برعکسش شد. از طرفی تو gta v همه چیز به خوبی و خوشی بیشتر شبیه فیلمای هالیوودی به پایان میرسه).
نیکو بلیک : War is when the young and stupid are tricked by the old and bitter into killing each other.