نقد پارت نهایی فصل پنجم انیمه JoJo’s Bizarre Adventure
بعد از مدتی طولانی صبر و تحمل، هواداران JoJo توانستند آخرین پارت فصل ششم انیمه JoJo Bizzare Adventure به نام Stone Ocean را ببینند. پارتی که برای بینندگان صرف انیمه، به شدت غمگین بود و ...
بعد از مدتی طولانی صبر و تحمل، هواداران JoJo توانستند آخرین پارت فصل ششم انیمه JoJo Bizzare Adventure به نام Stone Ocean را ببینند. پارتی که برای بینندگان صرف انیمه، به شدت غمگین بود و برای خوانندگان مانگا، تبدیل به تجربهای لذت بخش شد. پارت نهایی Stone Ocean در برابر تمامی کلیشههای داستانگویی قرار میگیرد و نه تنها دیگر پارتهای خودش، بلکه دیگر آثار را به چالش میکشاند! بیرحمی که دل هرکسی را به درد میآورد و دیوانگی که مغز آدم را منفجر میکند. Stone Ocean چنان احساسات بیننده را نابود میکند و از نو میسازد که بعد از دیدنش، نیاز به مدتی نفس گیری دارید! همراه ویجیاتو باشید.
بیایید نیم نگاهی به بقیه بخشهای انیمه بیاندازیم و سریع، سراغ اصل مطلب برویم: صداپیشگی، کیفیت انیمیشن و حتی موسیقی اینترو نیز فوق العادهتر شده است. Stone Ocean در بعضی جاها چنان لحظات نابی را ساخته که میتوانیم آنها را قاب بگیریم و ساعتها به آن خیره بشویم و لذت ببریم. JoJo در بخش فنی و صداپیشگی Stone Ocean، از خودش ضعفی نشان نداده و باعث میشود تجربه دیدن داستان هیجان انگیزش، بیش از پیش لذت بخشتر شود.
درست است که داستان، تا لحظه رسیدن به مبارزه با پدر پوچی مانند آن از عمق و مفاهیم زیادی برخوردار نیست، اما با این وجود، ما شاهد چندتا از دیوانهوارترین، نفسگیرترین و ترسناکترین مبارزات دنیای JoJo هستیم. شیطنت آراکی در این قسمتها جالب است: او با قرار دادن شخصیتهای داستان در برابر چند تن از قویترین مبارزان، این باور را به ما القا کرد که حتماً این افراد، بعد از کش و قوسهای کلیشهای مبارزات نهایی JoJo، قرار است پدر پوچی را شکست بدهند. اما وقتی که ما به آن مبارزه نهایی پر از پیچش، وحشت و غم میرسیم، چیزی را میبینیم که باور کردنش برایمان سخت سخت است. همانند پارتهای قبلی JoJo، این انتظار میرفت که شاهد سلاخی شدن پدر پوچی باشیم و به جای آن، نابود شدن تمام و کمال شخصیتها را تحویل گرفتیم.
برخلاف انتظار، در اولین درگیری و مبارزه خبری از جولین نیست و تمرکز، بر روی آناسویی و وثر (Weather) است. مبارزی که استندش، این قابلیت را دارد شخصیتهای فیکشن و واقعی را از کتابها و کمیک بوکها زنده بکند! آوردن نامهای وینسنت ون گوک و شنگول و منگول و حبه انگور در یک جمله کنار هم، خودش به اندازه کافی کار مسخره و عجیبی به نظر میرسد، حال حساب کنید که یکی از آرکهای Stone Ocean با مبارزه آنها شروع میشود. در کنار این مبارزه جذاب، ما بیشتر از قبل متوجه پیوند دوستانه بین آناسویی و وثر میشویم و از طرفی، قدرت و هوش بالای این دو در مبارزه به ما نشان داده میشود.
عنصر غافلگیری در JoJo به صورتی است که این پیچش، زمانی اتفاق میافتد که مخاطب عملاً هیچ گاردی ندارد و سپس چنان از ناکجا آباد چنان ضربهای به او میزند که بهت زده رهایش میکند. بعد از مبارزه جولین، ارمس و امپوریو با ریکیل، او این موضوع را افشا میکند که پوچی و وثر با یکدیگر برادرند. بله، یکی از شخصیتهای رو مخ با لباس بدش، ما را آماده یک داستان دیگر میکند. در مبارزه با ریکیل، ما بیشتر از قبل متوجه پیشرفت جولین در صحنه نبرد میشویم. او مانند پدرش که برای مدتی قلبش را ایستاند تا بتواند دیو را شکست بدهد، جولین حاضر شد خودش را آتش بزند. پس جولین هم خیال ما را راحت میکند که به قدری شجاع است که بتواند در برابر پوچی کم نیاورد.
حال که مخاطب آمادگی مبارزه اول بین پوچی و گروه جولین را دارد، دوباره یک غافلگیری جدید به مخاطب نشان میدهد. ما با آخرین پسر دیو، داناتلو آشنا میشویم. داناتلو کودکی سختی داشته که همیشه به ناحق، در موقعیتهایی قرار گرفت که باعث شد، بارها و بارها اذیت شود. بعد از آشنایی با گذشته داناتلو، او تا حدی ترحم مخاطب را میخرد اما از طرفی، او شیفته این قدرت و پدر پوچی شده است. در واقع، وقتی که پوچی هم از زندان بیرون میزند، یک چیز مهم را به ما ثابت میکند: او همانند دیو یا شاید حتی بهتر از او، این توانایی را دارد که برای خودش نوچه خلق کند. او به راحتی شکنندهترین و پرعقدهترین افراد را پیدا کرده و سپس آنان را چنان فریفته خودش میکند که خیالش راحت میشود یک سپر برای خودش ایجاد کرده است. داناتلو، آخرین سپر او است.
داناتلو رو میتوان جزو عجیبترین شخصیتهای JoJo دانست. کسی که عقدههای کودکیاش، او را ناخواسته به مسیری رانده که میخواهد از هر فرصتی استفاده کند تا بتواند آن حس غرور و بزرگی را به دست بیاورد. از طرفی، او هیچوقت کسی را نداشته که حامیاش باشد و به او محبت کند. پدر پوچی، این دو نیاز را برایش رفع میکند. داناتلو، از این بابت از پدر پوچی متشکر است و کمکش میکند که جولین و دوستانش را بکشد. از طرفی، پدر پوچی این کار را برای دیو انجام داده چون داناتلو، آخرین پسر او است. مبارزه ادامه میابد و به نحوی، داناتلو خودش را برتر میبیند. حال آن عقده غرور و احترام بیشتر و بیشتر شده و او میخواهد دیگر زیردست پوچی نباشد. اما این کار، او را به سمت نابودی میکشاند.
داناتلو سی دی حافظه وثر ریپورت را میدزدد تا بلکه مشخص شود که او، واقعاً چه کسی است. از طرفی، شاید این شانس را داشته باشد که بتواند زیردستی برای خودش پیدا کند و جلوی پوچی بایستد. همین کار آغازگر یکی از پیچشهای دردناک داستان میشود. پوچی اگر از یک چیز ترسی نداشته باشد، آن عواقب کارهایش است. در واقع، او میداند تمامی این کارها باعث میشود که در مسیری خطرناک قرار بگیرد، باز برایش مهم نیست و کاری که دلش میخواهد را انجام میدهد. او که مقصر مرگ خواهرش بود، باعث میشود که وثر نیز به دشمنش تبدیل شود. وثر هم در ابتدا، این تصور را به ما میدهد که شخصی خطرناکتر از پوچی است، اما او شکنندهتر، مغمومتر و افسردهتر از هر شخصیت دیگر در این داستان است.
با تبدیل شدن تقریباً همه مردم آن منطقه به حلزون، ما آرام آرام به سراغ مبارزه پوچی و وثر میرویم. پوچی هرگز فکرش را نمیکرد که قرار است دوباره با او رو به رو شود. چیزی که همیشه پوچی را آرام میکرد، ایمان تمام و کمالش به نیروی بالاتر و خداوند بوده است. از زمانی که ناخواسته خواهرش را کشت تا وقتی که حافظه وثر را دزدید. حضور کسی مانند دیو، این توهم را به او داد که خودش میتواند تبدیل به خدایی شود و جهانی جدید را پدید بیاورد. اما در نهایت، او باید با عواقب کارهایش رو به رو شود و آن، یک شخص دیوانه دنبال انتقام است که چیزی برای از دست دادن ندارد. ما یکی از زیباترین، هیجان انگیزترین و از طرفی، ناراحت کنندهترین مبارزه JoJo را شاهد هستیم. نه تنها میفهمیم که پوچی چقدر قوی و باهوش است، این ترس را هم داریم که نکند جولین و دوستانش در برابر او شانسی نداشته باشند و بمیرند. در نهایت، وثر میمیرد و نمیتواند انتقامش را بگیرد. چه مرگ تلخی.
دیگر میرسیم به آخرین لحظات داستان و شاهد اتفاقهایی هستیم که نمیخواستیم بیافتند. پدر پوچی، به قدرتمندترین و ترسناکترین کاربر استند تبدیل میشود و حسابی جولین، آناسویی و امپوریو را اذیت میکند و حتی، برای چند لحظه جولین را میکشد. وقتی که دیگر امیدی باقی نمانده، جوتارو برمیگردد تا از دخترش محافظت کند و بتواند انتقامش را از پوچی بگیرد. اما نکته ترسناک، این است که هرچقدر پوچی را میزنند و هرچقدر پشت سر هم غافلگیرش میکنند، بالاخره او دست بالاتر را میگیرد و استندش، لحظه به لحظه قویتر میشود.
این مبارزه آنقدر ادامه میابد که همه در برابر پوچی، به طرز خندهداری ضعیف به نظر میرسند و حتی حضور جوتارو، ما را دلگرم و امیدوار به پیروزی آنان در پوچی نمیکند. لحظه به لحظه، ریتم تند و تندتر میشود. جاذبه زمین قویتر شده و زمان، به سرعت هرچه تمام میگذرد و هر موجود زندهای، به سمت نابودی پیش میرود. آراکی، تصمیم میگیرد که بر ضد کلیشهها و فرمولهای داستانگوییاش در بیاید. از سلاخی شدن جوتارو و دیگران با چاقو بگیرید تا نابودی جولین که تنها از او، یک دست میماند. مهمتر از همه، قرار دادن امپوریو در برابر پوچی! امپوریو، در برابر دیگران ضعیفترین بود و حال، نوبت اوست که انتقام بگیرد.
پوچی عملاً این دنیا را نابود میکند. حساب کنید که دیگر نه اثری از جوسکه وجود دارد، نه جیورینویی در کار است و حتی جوزف نیز انگار وجود خارجی نداشته است! تمامی آنان، حتی اگر مرده باشند هم از حافظه دنیا پاک شدهاند. آراکی تنها به کشتن جولین، جوتارو و بقیه بسنده نکرده و بلکه تمامی آن شخصیتهای دوست داشتنی را به طور کامل، از بین میبرد. دنیایی موازی و امپوریویی که وحشت زده، به قیافههای جدید جولین و جوتارو نگاه میکند. همه اینها، برای هدفی عمیق و از طرفی، ترسناک.
پوچی، جهانی را خلق کرده که همه، از سرنوشت خود خبر دارند. گویی که هر شخص، میداند لحظه بعد چه اتفاقی میافتد و همینطور نیز میداند هر کاری کند، دوباره در همان مسیر قرار میگیرد. با این کار، مردم نه تلاشی و نه همتی میکنند که بخواهند از این مسیر در بیایند و جلوی تقدیرشان بایستند و به دنبالش، آشوب و دردسرهای کمتری نیز رخ میدهد. پوچی، حتی خبر دارد که حرکات بعدی امپوریو چیست و به این شیوه، سعی میکند که او را بکشد. نکتهی جالبی که وجود دارد، این است که خود پوچی از سرنوشتش خبردار نیست!
حقه امپوریو و استفاده از دیسک وثر ریپورت، باعث میشود که پوچی کشته شود و جهانی جدید پدید بیاید. پوچی به دنبال این بود که بتواند کاری کند مردم از سرنوشت خود خبردار شوند، بلکه شاید این راهی باشد که بتوانند در آرامش زندگی کنند. همان سوال معروف که اگر آینده خودتان را میدید، چه واکنشی نشان میدادید؟ آیا در آرامش به زندگی خود بازمیگشتید یا دست به هر کاری میزدید که سرنوشت خود را عوض کنید؟ پوچی، خودش این سوال را میپرسد و خودش هم به آن جواب میدهد: نه!
پوچی آنقدر درگیر غرور و قدرت خدایی خودش شده که فکر میکند میتواند برای همه تصمیم بگیرد. اما وقتی که خودش با سرنوشتش رو به رو میشود، با وحشت و ترس به دست و پای امپوریو میافتد. نه تنها وثر ریپورت، به نحوی انتقام خود را میگیرد، بلکه با مرگ پوچی جهانی جدید خلق میشود. ما وارد جهانی جدید و خط زمانی جدیدی میشویم که همه چیز در آنجا، متفاوت از جهان قبلی است. از اسم شخصیتها بگیرید تا رابطههایشان. امپوریو، حال خودش را در جهانی یافته که انگار در آن آرامش برقرار است و بالاخره، میتواند بعد از کلی اتفاق غمانگیز، بتواند به خودش استراحتی دهد.
Stone Ocean ما را با سوالی بزرگ تنها میگذارد: برای صلح و آرامش باید چه کرد؟ مردم را سرنوشتشان رو به رو کرد یا آن جهان پر از آشوب کنونی را به طور کامل نابود و جهانی جدید ساخت؟ این دیگر بر عهده مخاطب است. آراکی با در آوردن اشک مخاطب و بارها و بارها ترساندنش، یک پایان زیبا را به او میدهد. بله، دیگر خبری از جواستارهای دوست داشتنیمان نیست اما چه باید کرد؟ بهترین کار به نظر آراکی، نابود ساختن آن جهان است تا بتواند یک جهان جدید، با داستانهای جدید و هیجان انگیزتر پدید بیاورد.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
بلاخره جوجو کانتت
سلام!
متاسفانه متن و نمیتونم بخونم چون تازه دارم jojo رو شروع میکنم و عاشقش شدم و نمیخوام کوچیک ترین اسپویلی بشم:)
ولی یه نکته
این فصل یا پارت۵ نیست، پارت ۶ هست
اگه میشه تصحیح کنین
فصل 5(یا پارت 5)هستش
درواقع فصل 2و3 یکدونه فصل حساب میشن بس جمعا میشه 5 فصل(یا پارت)
داداش تو بیشتر عنوان هایی که من دیدم و تازه داخل خود مانگا این پارت پارت ۶ حساب میشه و بعدیش یعنی پارت ۷ هم عکس پروفایل من هست
وقتی اون ۷ هست یعنی این شیش هست
و وقتی۵ هم هست یعنی این ۶ هست دیگه:/
داداش میگی تازه jojo رو شروع کردمو واسه عکس پروفایلت جایرو رو گذاشتی؟🗿
با مانگای پارت ۷ شروع کردم😐
چون شنیدم بهترین نخست دیگه دلم نیومد نرم سراغش:)