نقد سریال The Last of Us | قسمت هفتم
اپیزود هفتم سریال با عنوان «Left Behind» یا «رها شده» یک فصل مهم در زندگی الی را به مخاطب نشان میدهد که به شیوهای بسیار غم انگیز به پایان خود رسید؛ زندگی در یک مدرسه ...
اپیزود هفتم سریال با عنوان «Left Behind» یا «رها شده» یک فصل مهم در زندگی الی را به مخاطب نشان میدهد که به شیوهای بسیار غم انگیز به پایان خود رسید؛ زندگی در یک مدرسه نظامی و دوستی با رایلی، دختری که توسط یک کوردیسپس آلوده گاز گرفته شد. اما فراتر از آن جدیدترین اپیزود «آخرین بازمانده از ما» همچنین فرصتی برای نگاه کردن به استعداد بازیگری بی عیب و نقص بلا رمزی و عمق چنین اقتباس غیرمنتظرهای را به بیننده میدهد. در ادامه با نقد قسمت هفتم سریال The Last of Us همراه ویجیاتو باشید.
اپیزود هفتم سریال توسط لیزا جانسون کارگردانی شده و فیلمنامه آن نیز به طور سنتی توسط نیل دراکمن و کریگ مازن به نگارش درآمده و جسورانه طرح داستان اصلی را بازسازی کرده است. اما من در بررسی این اپیزود میخواهم به ویژگیهای اصلی قسمت جدید و اهمیت آن در درک شخصیت اصلی بپردازم.
اولین سوال مهم پیرامون اپیزود هفتم سریال این است که پس از حوادث قسمت قبل، چه اتفاقی در دل داستان میافتد؟ پس از وقایع اپیزود ششم، جول به دلیل یک جراحت شدید بی حرکت مانده و اکنون از الی میخواهد که او را ترک کند و به مکانی امن در شهر جکسون و نزد تامی بازگردد. اما الی که به خاطر از دست دادن تنها عزیزش در این دنیای غم انگیز تهدید میشود، سرعت عمل خود را کاهش میدهد و داستان دردناک ترین فقدان خودش، یعنی ماجرای دوست صمیمیاش رایلی در چشمانش نمایان میشود. این اپیزود سریال ما را به یک روز به یاد ماندنی برای قهرمان جوان قصه میبرد، به اتفاقات سرنوشت ساز در مرکز خرید بوستون، که باعث شد الی با زخم بزرگی روی بازو و درد در قلبش باقی بماند.
پیش از این قسمت سازندگان عجلهای برای گنجاندن فلشبک به داستان گذشته الی در روایت سریال نداشتند و حالا با حوصله داستان او را با جزئیات ارائه میکنند. بنابراین، پس از لحظهای ما الی را در مدرسه ویژه نظامی برای در حال دویدن ملاقات میکنیم. در این مدرسه نوجوانان برای ورود به خدمات دفاعی در سن هفده سالگی تحت آموزشهای اضطراری سخت قرار میگیرند. به آنها انضباط، دفاع و ترور آموزش داده میشود.
برای الی، این دستور به یک روال عادی تبدیل شده و دعوا با هم دورههای خودش یک سابقه معمول است. الی که از بیحوصلگی و عصبانیت در اتاق نوجوانانه خود پنهان میشود، به گوشهای دورتر نگاه میکند، جایی که تختی مرتب شده است. چند هفته پیش، بهترین دوستش رایلی که صاحب این تخت بود فرار کرده و او را تنها گذاشته است. اما در همان شب پس از یک غیبت طاقتفرسای طولانی، رایلی برگشته و تصمیم میگیرد به الی یک شب سرگرمکننده دوستانه با پرش از روی پشت بام و ماجراجویی در یک مرکز خرید متروکه بدهد. این چکیده از حوادث این اپیزود است.
این اپیزود از همان دقایق ابتدایی خود با نمایش اتاق الی سعی در معرفی و پرداخت احساسات پنهان او دارد. در اتاق الی، دوربین فضای زندگی یک نوجوان پویا را بازسازی میکند؛ در واقع این نماها به کمک دوربین شرحهای روی کاستها و پوسترها را برای مخاطب میخواند، کتابها و کمیکهای روی میز را بررسی میکند، و این در حالی است که کارگردان و تیم تولید با نور پردازی جالب فضای اتاق را در نمایی گرم، ملموس و تقریباً دوستداشتنی به تصویر میکشند.
در واقعیت دوربین لیزا جانسون به عنوان کارگردان در این اپیزود به همه چیزهای کوچک که در اتاق و دور شخصیت الی جمع شده است هویت میبخشد؛ و البته این عمل نیز به قهرمان داستان این اپیزود یعنی الی شخصیت ویژهای میبخشد و علایق و احساسات او را آشکار میکند. حال این موارد میخواهد یک واکمن با یک نوار کاست بارگذاری شده باشد، یا چشمان درخشانش که به چراغهای طبقه تجاری و چهره رایلی، عزیزترین و نزدیک ترین فرد جهان به او نگاه میکند.
در مجموع این اپیزود لحن مخالف اپیزودهای قبل را ارائه میکند و بر درک قهرمان جوان از جهان و دگرگونی نوجوانی او تمرکز میکند: اولین علاقه عاشقانه، احساس محبت و افکار خاص او در مورد رویارویی فدرا و گروههای شبهنظامی مخالف آن. در واقع همانطور که رایلی برای پیوستن به مخالفان فدرا آماده میشود، الی به نیهیلیسم خود میچسبد. الی در مدرسه نظامی بزرگ شده، خانوادهاش را نمیشناخته و در نتیجه فشار مسئولیت را در قبال رژیم احساس میکند، اما هر نظام سیاسی تهدیدی برای او به شمار میرود: فدرا زندگیها را آنطور که میخواهد مدیریت میکند، و گروههای آزادیخواه مقابل آن نیز آماده هستند تا همه چیز را به خاطر یک هدف تضعیف کنند. انجام یک انقلاب، بدون توجه به زندگی غیرنظامیان.
این نکات داستانی که برآمده از گفت و گو دو شخصیت رایلی و الی است، در نوع خودش به گونهای استعاره از آزادی و تلخی بزرگ شدن است. اما چرا چنین برداشتی را به عنوان عنصر مرکزی این اپیزود بیان میکنم؟! چون الی با آمدن به مرکز خرید، به جای خلق و خوی مدیریت شده در یک مدرسه نظامی، آزادی و بی دقتی بیگانهای برای خودش فراهم میکند که پیش از این چیزی مانند آن را تجریه نکرده است.
در جایی که الی تا به حال نرفته بود، این قهرمان جوان با ویژگیهایی که دوستشان دارد روبرو میشود، چیزهایی که هنوز او را به این زندگی و جهان امیدوار نگه میدارد، خواه جلد دوم یک کتاب جوک باشد، یا یک ماشین بازی یا تجربه مورتال کامبت با بهترین دوستش؛ و با حتی یک غرفه عکس که در آن الی و رایلی دوستی خود را در چند عکس ثبت میکنند. بنابراین اینجاست که برای اولین بار، دختران این فرصت را پیدا کردند که فریاد بزنند، بدوند، برقصند و شادی کنند. این یعنی همان استعاره از آزادی.
چنین تجسم رنگارنگی از رویدادهای زندگی الی در گذشته نه چندان دور، برای تحلیل این اپیزود مهم است. اما چرا؟ چون ساختمان مرکز خرید در سریال نه تنها به تجسم نابودی نظام سرمایه داری در دوران پس از آخرالزمان تبدیل میشود، بلکه به تمرکز رویاهای تحقق نیافته کودکی و نوجوانی شخصیتی بدل میشود که اکنون خودش سرمایه باقی مانده این جهان و انسانهای درون آن است. حتی رایلی با حرکتی استعاری چراغ درون این ویرانهها را روشن میکند؛ دختر نوجوانی که تصمیم گرفته به اپوزیسیون مخالف فدرا بپیوندد، و با وجود ضعف آنها در مقابل سیستم مقاومت کند و به خود و نسلهای آینده امیدوار باشد.
در سرتاسر این اپیزود، بین حرف زدنهای رایلی و الی، این دو بحث میکنند که آینده در دستان آنهاست و بحث میکنند که طرف چه کسی باشند، در حالی که هیچ کدام از دو طرف به اندازه کافی اخلاقی به نظر نمیرسد. و این یک حرکت سناریویی قوی است که به شما امکان میدهد در الی نه تنها یک قربانی تصادفی شرایط، بلکه شخصیت قوی را که مدتها قبل از حوادث غم انگیز کنونی شکل گرفته است، تماشا کنید و طبیعت مهربان و تمایل او به صمیمیت را ببینید.
در نتیجه اپیزود هفتم سریال The Last of Us در یک قسمت به الی هویت، شجاعت و صادق بودن را یاد میدهد، که شاید با ارزش ترین مهارت در یک تمدن جدید باشد. در واقع در یک شب الی داستان یک عمر را فرا میگیرد. اما اپیزود با صحنهای دردناک به پایان میرسد که در آن جول تقریباً در حال مرگ، دست الی را میفشرد و بیصدا از او برای ماندن در کنار خودش تشکر میکند. برای روایت سریال، این قسمت شاید یکی از نقشهای کلیدی را ایفا کند. این سریال از لحاظ درونی و معنادار نشان داد که سرنوشت جول و الی چقدر نزدیک و شبیه به هم است، نزدیک ماندن آنها به یکدیگر چقدر اهمیت دارد و چه قربانیانی این مسیر پرخطر را با خون خود رنگین کردهاند.
به این ترتیب، «Left Behind» یا «رها شده» فقط یک اپیزود ضمیمه نیست. این بخش مهمی از داستان بزرگتری است که در طول فصل روایت میشود. این دعوت از مخاطب برای ارزیابی مجدد الی پس از یک روایت از قبل به پایان رسیده نیست، بلکه نشان دادن رشد او در خود روایت است. در واقع، «Left Behind» از نظر موضوعی به نقطه ایدهآل فصل میرسد، بهعنوان توسعهی دغدغهی بزرگتر سریال پیرامون شخصیت اصلی. به طور خلاصه، این یک داستان بلوغ است.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
تو این قسمت خوب تونسته داستان تلخ الی رو بیان کنه ، ولی انقدر سیاست های مسخره به کار برده که حال آدم بهم میخوره از رنگین کمون بازی و آب انگور خوردن بچه گرفته تا نابود کردن ابهت دارک لست آف آس و... ?
یعنی این سریال و این فرانچایز کلا غیر از بازی لست 1 همون مفهوم کرسی شعر به روایت تصویره
حال آدم بهم میخوره واقعا این حد از شعار زدگی و تبلیغات
《کابوسی به نام نابودی "مظنون"》
ضعیف ترین اپیزود سریال تا اینجا بود و نوید یک ضعف بزرگ داستانی رو میداد:
دور شدن از داستانی دارک و چسبیدن به یک داستان لایت پرترند.
طرفداران person of interest (یا همون سریال مظنون که در ایران به لطف پخش صدا و سیما مورد توجه قرار گرفت.) متوجه اند چی میگم...
در دو فصل اول ما با موضوعاتی به شدت بزرگسالانه و سنگین طرف بودیم.
عواقب خشونت خانگی بر خانواده ها، ترور به قصد خاموش کردن خبرنگاران، انتقام برای شکست عشقی، و...
اما در فصول بعدی به ناگهان سازندگان تصمیم گرفتند از بررسی موضوعات مهم به سمت یک داستان خانوادگی به همراه سیلی از ترند بروند.
نتیجه؟
دو تا زنِ ?️? ابرقدرت و پرمهارت، شدن جزو کاراکتر های اصلی داستان.
تا اینجاش سریال خراب نشده بود.
اونجا سریال نابوو شد که داستان برای این دو تا به سمت لایت شدن قدم برداشت.
حالا سریالی که در مورد وحشت کشتار سریالی حرف می زد کارش به جایی رسیده بود که دو نفر مسلسل دستشون میگرفتند، توی خیابون لا.س می زدند و هر دشمنی که می رسید با شلیک گلوله می کشتنش و هیچ تیری نمی خوردند و هیچ کسی در مورد قتل های اینها حرفی نمی زد.
پس از اون بقیه قهرمان های داستان هم شروع به کار های احمقانه ولی فان و خنده دار (از نظر سازندگان عرض می کنم!) کردند.
اینجا سریال از دست رفت و با کاهش شدید تعداد بینندگان، سازندگان هم سریال رو به سرعت به پایان رساندند.
حالا بهم حق بدید چرا میگم قسمت ۷ مزخرف بود.
قسمت ۷ نوید کابوسی بود که برای سریال مظنون، ماموران شیلد و... رخ داد و هواداران رو یک بار دیگه از هر چی ترند هست زده کرد.
ببینیم آینده این سریال چی میشه.
پ.ن ادیت:
البته سریال لزوما در فصل ۱ خراب نمیشه.
مثل مظنون و ماموران شیلد، ممکنه در فصول متمادی نابود بشه..
حالا که دقت کردم متوجه شدم بند اول کامنتم به شدت نامفهومه که مشکلش نبود سه تا کلمه است:
《قسمت هفتم سریال ضعیف ترین اپیزود سریال تا اینجا بود و نوید یک ضعف بزرگ داستانی رو میداد》
انقدر حق بود که نظری ندارم
دقیقا . همه فیلم ها دارن روی موج ترند ها سوار میشن
باید منتظر یک اپیزود خفن باشیم
علی عباسی کارگردان درجه یک ???