نقد سریال The Mandalorian | فصل سوم (قسمت اول)
دوستان و هواداران جهان جنگ ستارگان، مندو به همراه بیبی یودا بازگشت؛ چه خبری بهتر از این میخواهید؟! اما آیا این بازگشت در ایستگاه اول خود مفید است یا خیر؟! برای یافتن این پاسخ در ...
دوستان و هواداران جهان جنگ ستارگان، مندو به همراه بیبی یودا بازگشت؛ چه خبری بهتر از این میخواهید؟! اما آیا این بازگشت در ایستگاه اول خود مفید است یا خیر؟! برای یافتن این پاسخ در ادامه با نقد سریال The Mandalorian فصل سوم (قسمت اول) همراه ویجیاتو باشید.
اگر راستش را بخواهید، بهترین چیز در مورد اپیزود اول این است که واقعاً دیدن دوباره پدرو پاسکال در قامت مندو و همراهی بیبی یودا با او، خودش یک نکته خوب است. تقریباً دو سال و نیم از پایان فصل دوم سریال میگذرد، که دین جارین و گروگو ستاره سرشناس سریال از هم جدا شدند، اما اپیزود جدید میخواهد دوباره این دو را به شکلی آشنا به هم گره بزند. بنابراین، در توصیف چنین شروعی باید گفت: این قسمت از هر نظر فقط یکی دیگر از اپیزودهای معمولی مندلورین است. با این حال، اگر شما فقط یک طرفدار معمولی سریال هستید، ممکن است احساس سردرگمی و گمراهی کنید.
اپیزود اول از فصل سوم سریال «مندلورین» با عنوان «The Apostate یا مرتد» با ساختن یک کلاه ایمنی با سایز کودکانه برای یک مندلور نوجوان و مراسمی که شبیه غسل تعمید مسیحی به نظر میرسد، امیدوارکننده شروع میشود که ناگهان توسط موجودی غول پیکر (ترکیبی بین تمساح و لاکپشت) که از دریاچه بیرون میآید، همه چیز قطع میشود. مندلورهای مختلف حاضر در صحنه با این موجود مبارزه میکنند، اما در نهایت این مندو یا دین جارین (پدرو پاسکال) و استارفایتر جدیدش هستند که آن موجود را نابود میکنند.
ماندو برای صحبت با زره پوش بزرگ در مورد بخشیده شدن از تخلفاتش برای برداشتن کلاه به اختیار خودش، که ظاهراً شامل احیای یک دوست قدیمی، مشورت با یک دشمن قدیمی و برخورد تصادفی با گروهی از دزدان فضایی (دریایی) است، پای به میدان ماجراجوییهای جدید گذاشته است. بنابراین قسمت اول سریال شامل مجموعهای از لحظات کوچک است که به طور ناگهانی پس از ۳۵ دقیقه به پایان میرسد. اما طرح کلی این فصل، با نمایش این اپیزود داستان را بر مبنای بخشش و بازگشت مندو به ریشههای فرقه خودش پایهریزی میکند.
به نظر من قسمت اول سریال در فصل جدید دچار یک آشفتگی در قصهگویی است؛ اما چرا؟ چون همه اینها نتیجه داستان سرایی ناهماهنگی است که سازندگان سریال در تولید اسپینآف «The Book of Boba Fett» داشتند. اکنون مخاطبی که آن اثر را ندیده با این اپیزود باید سرکی به گذشته بکشد و یادش بیاید داستان از چه ماجرایی بود. این به خودی خود یک ضعف است که باید دید با جلو رفتن داستان سریال سر و شکل درستی به خود خواهد گرفت یا خیر.
اما اکنون، متأسفانه غیرممکن است که درباره فصل سوم سریال The Mandalorian صحبت کنیم بدون اینکه درباره تصمیمات مضحک دیزنی در مورد این سریال و اسپین آف آن، حرفی به زبان نیاوریم. منظور این حرف یعنی، تصمیم افتضاح سازندگان مبنی بر تبدیل سریال بوبافت به فصل ۲.۵ از مندولورین، چیزی را که ما فقط میتوانیم یک ناامیدی خطابش کنیم. چرا که تاثیرات بد آن بر روی شروع فصل سوم این سریال نیز اثر منفی گذاشته است.
اگر شما جز گروهی هستید که تنها مخاطب این سریال بودهاید و اسپینآف آن «کتاب بوبا فت» را دنبال نکردهاید، باید بدانید آن اثر مذکور برخی از پیشرفتهای داستانی و شخصیتی واقعاً بسیار مهم را برای مندو و گروگو نشان میدهد، از جمله اتحاد مجدد احساسی آنها، و زمینه را برای فصل سوم آماده میکند. بنابراین، به عنوان یک راهنما، اگر در این اردوگاه از مخاطبان سردرگم قرار گرفتید، برای اینکه کاملاً برای فصل سوم آماده شوید، فقط باید قسمتهای ۵، ۶ و ۷ بوبافت را تماشا کنید. اگر فقط به دنبال قسمتهای پیوند مندو و گروگو هستید، میتوانید با خیال راحت بقیه را نادیده بگیرید و فقط روی این سه اپیزود تمرکز کنید.
اما جدا از این مشکلات روایی و داستانی، مابقی نکات درون این اپیزود همانند گذشته درخشان است. پدرو پاسکال، مثل همیشه، به عنوان شخصیت اصلی، تماشایی است و چیزی را که میتوانست به راحتی یک ستاره اکشن خستهکننده باشد، به فردی قابل باور و جذاب ارتقا میدهد. از سوی دیگر بیبی یودا یا همان گروگو همچنان مرا شگفت زده میکند که چقدر دوست داشتنی است.
همچنین نمیتوان به این نکته اشاره نکرد که: ریک فامیویوا، جدیدترین تهیه کننده اجرایی سریال، این قسمت را کارگردانی کرده و او صحنههای اکشن جذابی را اجرا میکند. من به ویژه تحت تأثیر نبرد بین ماندو و دزدان دریایی در فضا قرار گرفتم. برای سریالی که در آن یک شکارچی جایزهبگیر که در فضا سفر میکند، حضور دارد، کمبود شگفتانگیز صحنههای اکشن یک ایراد است، بنابراین خیلی خوب بود که در نهایت چنین سکانسی را بهعنوان پسزمینهای برای یک صحنه تعقیب و گریز عالی ببینیم. البته این دزدان و رهبر جذاب آنها نوید یک رویارویی انتقامی دیگر را نیز به مخاطب میدهند.
در مجموع، میتوانیم نفس راحتی بکشیم، اما چرا؟ چون مندو و بیبی یودا به زمین بازی برگشتهاند؛ در حالی که قسمت اول خیلی پر جزئیات یا خاص نیست، اما صرفاً یک قسمت معمولی از یک سریال دوست داشتنی است که اکثر طرفداران جنگ ستارگان به دنبال تماشای آن بودهاند. گاهی اوقات، وقتی بعد از چند سال برمیگردید، شاید همه چیز مثل سابق خوب و دیدنی نباشد. اما خود من به عنوان یک هوادار نمیتوانم صبر کنم تا ببینم مندو و گروگو در ادامه ماجراجویی خود بعداً از چه سیارهای دیدن میکنند، و صادقانه بگویم، این احساس تمام چیزی است که از این اپیزود اول و ادامه آن میخواستم.
اپیزود اول با عنوان «مرتد» یک قسمت مقدماتی به نسبت مؤثر است که دارای چندین صحنه دیدنی است، چیزی که بی شک تا حدی مدیون کار خوب پشت صحنه ریک فاموییوا است و مسیر جدیدی را برای شخصیت پدرو پاسکال معرفی میکند که حداقل برای من، دیدن آن نکته قابل قبولی است. این اپیزود با یک نبرد عظیم با یک تمساح شروع میشود که احساس میکنید مستقیماً از فیلم «Lake Placid یا دریاچه وحشت» خارج شده و البته با یک رویارویی جنگی هیجان انگیز علیه دزدان دریایی فضایی به پایان میرسد.
شاید سوال باشد این اپیزود چه چیزی به عنوان محتوا به مخاطب میدهد؟ ماندو و گروگو به سیارههای جدید و قدیمی میروند، با چهرههای آشنا ملاقات میکنند و خطرات را به ما یادآوری میکنند. این تمام ماجرا است؛ در واقع ما هم یک ماموریت اصلی و هم یک سری بازیهای جانبی دریافت میکنیم، و در پایان اپیزود، احساس میکنیم که فهرستی از اهداف برای تماشای بقیه فصل داریم.
بنابراین بله، همه اینها یک نکته را به ما میگوید: زمانی که این اپیزود با تیتراژ پایانی خودنمایی میکند، من به عنوان یک مخاطب احساس میکردم که که در هفت قسمت آینده سازندگان با این بازی نقشآفرینی اکشن جهان باز چه کار خواهند کرد. این ظریف ترین داستان سرایی ممکن نیست، اما اگر منصف باشیم، این سریال هرگز خودش را چنین وانمود نکرده است. این اثر همیشه شامل یک فرمول سرگرمی بوده؛ مجموعهای از ماجراهای جالب در سیارات منظم که با موسیقی عالی تنظیم شده است و دارای دوز سالمی از لحظات زیبا از گروگو یا بیبی یودا است.
این اپیزود نیز از این فرمول پیروی میکند؛ استراتژی روایی انتخاب شده توسط جان فاورو و دیو فیلونی به خوبی در فرم بصری دلپذیری قرار میگیرد که با برنامه ریزی زیبای دوربین در سراسر بیابانها و شمایل نگاری سینمای وسترن و البته سامورایی آراسته شده است. اما یک هشدار جدی پیرامون این فرمول آن است که دیگر تکراری شده، از اساس ملاقات طولانی مدت با دنیای از قبل آشنا به یک رویداد خوشایند تبدیل نمیشود. در اپیزود اول سریال در فصل سوم، به نظر میرسد این دنیا بارها توسط یک طراح که خیلی حوصلهاش سر رفته مونتاژ و از هم جدا شده است.
بنابراین، این سریال با تمام بالا و پایینهای خود همچنان یک اثر خانوادگی گرم است که هم برای طرفداران این جهان و هم برای تازه واردان بسیار شیرین و سرگرمکننده است. به طور کلی این اپیزود شامل شروع خوبی است، اما من واقعاً میخواهم چیزی متفاوت و گویاتر و دراماتیکتر ببینم، امیدواریم در آینده این اتفاق بیفتد.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
گروگو اینقدر با اون دکمه لعنتی ور نرو