نقد فیلم جانان – سفر به شهر عشاق
کامران قدکچیان بعد از ساخت فیلم «پس کوچههای شمرون» شش سال از سینما دور ماند تا اینکه با فیلمنامه فرهاد توحیدی دوباره پا به عرصه سینما گذاشت. نام قدکچیان پیش از هر چیز یادآور حرفه ...
کامران قدکچیان بعد از ساخت فیلم «پس کوچههای شمرون» شش سال از سینما دور ماند تا اینکه با فیلمنامه فرهاد توحیدی دوباره پا به عرصه سینما گذاشت. نام قدکچیان پیش از هر چیز یادآور حرفه تدوین است اما او در پنج دهه فعالیت هنری خود موقعیتهای مختلف کاری را در سینما و تلویزیون تجربه کرده است و علاوه بر تدوین که حرفه اصلی او بشمار میرود، در نویسندگی، کارگردانی، طراحی صحنه، تهیه کنندگی و حتی بازیگری (البته فقط در یک فیلم) فعالیت داشته و امروز با کولهباری از تجربه دست به ساخت فیلم «جانان» دونباله رو مسیر فیلمهای اخیرش یعنی مسئله عشق و شور عاشقی میزند.به بررسی آخرین اثر این کارگردان میپردازیم با ویجیاتو همراه باشید.
فیلم سینمایی «جانان» که در ابتدا «عشق سالهای کوچ» و بعدتر «انتهای خیابان مهر» نام داشت در خلاصه داستان آن آمده است: «جانان روایتگر عشق و وفاداری است. عشقی ناب از گذشتههای دور و تلاقی این عاشقانه با داستان عشق دختر و پسری از نسل امروز...» بدنه اصلی «جانان» هم مصور شده خلاصه داستان آن است اما در فیلم عشق به سبک و سیاق عاشقانههای امروزی رخ نمیدهد بلکه ما با عشقی به سبک عاشقانههای دهه پنجاه و شصت طرف هستیم.
مژگان بیات نقش جانان دختری از شهر شیراز را بازی میکند، فیلم با صدای روایت او شروع میشود، دوربین قدکچیان خیابانها، کوچه پس کوچهها و تمامی جاذبههای توریستی شهر شیراز را به زیبایی به تصویر میکشد. جانان خودش را معرفی میکند، اینکه عاشق شیراز است و در آژانس گردشگری دختر خاله اش کار میکند، خواهرش با یک مرد سوئدی ازدواج کرده و دو خواهر زاده دارد، مادرش از دنیا رفته و او با پدر خود که گویی شاعر مسلک است زندگی میکند (البته در طول فیلم هیچگاه پدر او را نمیبینیم) و از همه مهمتر او مجرد است.
با توجه به صدای جانان بعنوان راوی بنظر میرسد با فیلمی متکی بر یک شخصیت محوری همچون نام آن طرف خواهیم بود، اما متاسفانه همین شخصیت مهم هم در فیلم، عمق و پرداخت درستی در فیلمنامه پیدا نمیکند. اینکه چرا فرهاد توحیدی در فیلمنامه، خانواده جانان را اینگونه معرفی می کند یک علامت سوال بزرگ است که تا آخر فیلم جوابی به آن داده نمیشود، بطور مثال چه دلیلی دارد که مخاطب اسم خواهر زادههای جانان را بداند و یا اینکه خواهرش با یک مرد سوئدی ازدواج کرده است، واقعا اینها چه کمکی به شخصی پردازی جانان میکند. حالا قرار است با همین پرداخت نصفه و نیمه شخصیت جانان ادامه فیلم را ببینیم، غافل از اینکه وقتی شخصیت اصلی فیلم پرداخت درستی نداشته باشد و پایه های درستی برای شخصیت سازی گذاشته نشود، همه چیز در سطح باقی خواهد ماند و عمقی پیدا نخواهد کرد، در نتیجه حرکتهای غریزی، سرخوشیها و کنجکاویهای شخصیت جانان باور پذیری لازم را پیدا نمیکنند.
داستان از آنجایی شروع میشود که دایی جانان به شکلی کاملا اتفاقی یک نسخه چاپ سنگی اشعار حافظ مربوط به سال 1330 شهر بمبئی (حالا چرا بمبئی نمیدانم) را به امانت به او میدهد تا بدست پدرش که یک کلکسیون دار است برساند، البته این امانت در پارچه ای بسته بندی شده و کاملا محفوظ است اما جانان قبل از رساندن آن به دست پدرش از سر کنجکاوی بازش میکند و باز هم به صورت اتفاقی! در میان ورقهای آن به نامه ای با موضوع فراق عشق بر میخورد . نامه در سال 1340 توسط زنی به نام مهرانگیز با بازی پروانه معصومی خطاب به همسرش علی بایرام با بازی چنگیز وثوقی نوشته شده است. محتوای نامه نشان از جدایی زن و شوهری عاشق دارد که فقط چند ماه است با هم ازدواج کرده اند، در نامه سوزِ فراق عشق و تلاش برای رسیدن به معشوق بیش از همه جلب توجه میکند.
جانان تصمیم میگیرد برای جلب گردشگر به شیراز، نامه را در صفحههای اجتماعی منتشر کند، همین موضوع باعث میشود خبر انتشار نامه به گوش مهرانگیز برسد تا آتش عشق پنجاه ساله او دوباره از درون شعله ور شود و قصد شیراز کند و به سراغ جانان برود تا ببیند این نامه چگونه به دست او رسیده تا شاید اینبار نشانه ها او را به عشق سالهای دور خود برساند. در این سفر نوه مهرانگیز یعنی پیمان با بازی امین حیایی او را همراهی می کند، پیمان مخالف سر سخت ماجراجوییهای مادر بزرگ است، البته در فیلم هیچوقت دلیل کافی و قانع کننده برای این همه سرسختی پیمان مشخص نمیشود و فقط یک دلیل بارها از او را شنیده میشود و آن اینکه هیجان در این سن و سال برای مادربزرگ بسیار خطرناک است.
متاسفانه فیلمنامه فرهاد توحیدی یک فیلمنامه به شدت دم دستی، یک خطی و پر از ابهام و شبهه است، مخاطب در فیلم با یک وضعیت قابل پیشبینی و به دور از فراز و نشیب مواجه میشود، در حقیقیت وقتی مسیر فیلم برای تماشاگر قابل پیشبینی باشد هیجان برای دیدن ادامه آن از بین میرود، برای همین کارگردان با علم به این موضوع گاهی مجبور میشود با ایجاد یک وضعیت مهیج اما کاذب و مجعول، نگاه و توجه مخاطب فیلم را به ادامه آن چه که اتفاق خواهد افتاد معطوف کند. بطور مثال در جایی از فیلم میبینیم که مهرانگیز برای شناسایی مردی که همنام شوهر سابق اوست به بیمارستان میرود، دوربین پشت درب دولنگه بخش مراقبتهای ویژه، نمای مدیوم کلوز آپ دارد، مهرانگیز از آنجا خارج میشود و ما شاهد اسلوموشن از تصویر او هستیم، اینجا اسلوموشن دقیقا چه کارکردی دارد؟ نمیدانیم، آنهم وقتی که میفهمیم فرد در حال مرگ اصلا همسر او نبوده است.
شاید انتخاب بازیگران توسط کارگردان هم باید با دقت و هوشمندی بیشتری اتفاق میافتاد تا چه از لحاظ جنس و چه از لحاظ ترکیب، شاهد انسجام و یکدستی درست بین بازیگران باشیم، در واقع اهمیت به این مهم میتوانست شیمی لازم بین کاراکترها که لازمه فیلمهایی با مضمون عشق است را بیش از پیش پدید آورد.
فیلمنامه «جانان» با اینکه به دلیل فضای سنتی قصه به شدت مستعد کلیشه شدن بود، اما باز هم میتوانست به اقتضای سوژه و پرداخت درست به یکی از جنبههای مثبت فیلم تبدیل شود و با ایجاد قرینه عشقی بین مهرانگیز و علی، جانان و پیمان به نقطه عطفی در سینمای داستانی دست یابد.
البته تلاش کامران قدکچیان برای دستیابی به ترسیم تصویری توریستی از شهر شیراز بسیار خوب و قابل تحسین است اما این سعی، بدون کشش داستانی لازم و رعایت نکات محوری و مهم سینمایی کاملا هدر رفته است.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.