چگونه استیون اسپیلبرگ در یک سال Schindler’s List و Jurassic Park را ساخت؟
در سال ۱۹۸۰، رماننویسی آمریکایی با نام توماس کنیلی یک رویداد امضای کتاب در بِوِرلی هیلز را ترک کرد و دنبال یک کیف تازه رفت. او وارد مغازهی فروش ساختههای چرمی یک بازماندهی هولوکاست به ...
در سال ۱۹۸۰، رماننویسی آمریکایی با نام توماس کنیلی یک رویداد امضای کتاب در بِوِرلی هیلز را ترک کرد و دنبال یک کیف تازه رفت. او وارد مغازهی فروش ساختههای چرمی یک بازماندهی هولوکاست به اسم پولدک پففربرگ شد که اصرار داشت به هر کسی که گوش میداد دربارهی مردی بگوید که زندگیاش را نجات داده بود: اسکار شیندلر.
پففربرگ از کنیلی پرسید که کارش چیست و پاسخ گرفته بود «من یک نویسندهام» تا در عوض بگوید «من بهترین داستان قرن را دارم». پس از دو سال پژوهش، توماس کنیلی کشتی شیلندر (Shchindler’s Ark) را منتشر کرد و خیلی طول نکشید تا یک نسخه از آن به دست کارگردان جوانی با نام استیون اسپیلبرگ برسد.
این داستان روی اسپیلبرگی که کتاب توماس را در سال ۱۹۸۲ خوانده بود اثر گذاشت. این کارگردان به عنوان یک یهودی ارتدکس بزرگ شده و یهودستیزی را به اندازه کافی تجربه کرده بود.
این چیزی بود که برای من رقم خورده بود که میتوانستم با کاری که در آن ماهر هستم به بچههایم منتقلش کنم، که روایت داستانها از طریق فیلم است.
استیون اسپیلبرگالبته در میانهی دههی ۸۰ میلادی، داستانهایی که اسپیلبرگ به روایتشان عادت کرده بود بیشتر با بیگانگان و باستانشناسان در جنگ با نازیها پیوند خورده بودند.
اسپیلبرگ هنوز باید با میراث و تبعیضهایی که به عنوان یک کودک تجربه کرده بود کنار میآمد و دو دل بود که این پروژه را انجام دهد. البته هیچ کدام از این قضایا جلوی سیدنی شینبرگ از کمپانی یونیورسال را برای خرید حقوق کشتی شیندلر نگرفتند. در سال ۱۹۸۳، اسپیلبرگ برای نخستین بار با پولدک پففربرگ رو به رو شد.
هنگامی که از او پرسیده شد که چه زمانی ساخت فیلم را آغاز میکند، این کارگردان بازگو کرد که ده سال دیگر نیاز است تا آمده شود. و به این ترتیب، اسپیلبرگ به ساخت فیلمهای خوشایند خانوادهها همانند Hook ادامه داد در حالی که تلاش میکرد تا دیگر کارگردانها این فیلمنامه را از دستان او خارج کنند.
رومن پولانسکی، که خودش یک بازمانده از هولوکاست است، پیشنهاد اسپیلبرگ را رد کرد. استیون اسپیلبرگ متعاقباً فیلمنامه شیندلر را با Cape Fear مارتین اسکورسیزی معاوضه کرد. اسکورسیزی تولید فیلم را کلید زد ولی در مقطعی اسپیلبرگ فهمید که چه اشتباه بزرگی انجام داده است و خواست که فیلمنامه را پس بگیرد. اسکورسیزی پذیرفت و آن را پس داد؛ چرا که فهمیده بود این داستانی بود که اسپیلبرگ نیاز به روایتش داشت.
پس از یک دهه گسترش، استیون اسپیلبرگ آماده بود تا بالأخره داستان کشتی شیندلر را روایت کند. ولی او ابتدا یک فیلم دیگر را باید میساخت: Jurassic Park؛ یک تعهد بزرگ برای هر کسی. برنامهی آغازین این کارگردان این بود که دایناسورها را با استفاده از استاپ موشن بسازد و فیل تیپت را برای این کار استخدام کرده بود. پس از آزمایشات فراوان، نتیجه کار هنوز هم به گونهای بود که انگار دههها پیش منسوخ شده است. دنیس مورن به عنوان یک پیشرو در جلوههای ویژه جایگزین تیپت شد که ایدهی درخشان ساخت دایناسورها به وسیله CGI را داشت.
اسپیلبرگ برای خودش یک وظیفهی غولآسا دست و پا کرده بود. پدید آوردن دایناسورهای متقاعد کننده یعنی پویانمایی همهی عضلات و تاندونها؛ چیزی که پیش از آن هیچگاه انجام نشده بود. به این ترتیب او روی چیزی که در انجامش مهارت داشت تمرکز کرد: روایت داستانها از طریق فیلم. هنگامی که اسپیلبرگ به مایکل کرایتون، نویسنده پارک ژوراسیک، اطمینان داد که «جلوههای [ویژه] به خوبی احساسات بینندگان نسبت به شخصیتهاست» توانست از بار این مسئولیت برآید و آزاد شود.
پس از این که که بخش اصلی فیلمبرداریهای Jurassic Park را انجام داد، اسپیلبرگ به کراکوف رفت؛ جایی که فیلمبرداری Schindler’s List در روز نخست ماه مارس سال ۱۹۹۳ آغاز شده بود. در روند ساخت Jurassic Park همه چیز با جزئیات استوریبرد شده بودند، بنا بر این او اصرار داشت که در ساخت این فیلم در لحظه تصمیم بگیرد و به خودش اجازه داده بود تا تصمیمات را در طی روزهای ساخت نهایی کند.
نخستین انتخابش این بود که رنگ را از فیلم بگیرد تا تک رنگی مستندهای جنگ جهانی دوم را بازتاب کند. دومین انتخابش نامرئی کردن دوربین بود. البته، او هنوز نیاز داشت تا به صورت مستقیم به سراغ موضوع در دسترسش برود. این کارگردان فهمیده بود که پرترهی تزلزل ناپذیرش از هولوکاست برای کسانی که با ساختههای پیشینش آشنا بودهاند شگفتآور خواهد بود و به این ترتیب اطمینان حاصل آورد تا به مخاطبان هشدار دهد که Schindler’s List نسبت به تمام چیزهای پیشین که احتمالاً دیدهاند سر راستتر و نمایانتر است.
در نهایت، این خود استیون اسپیلبرگ بود که باید این بار احساسی را به دوش میکشید. برای سختتر شدن اوضاع نیز باید گفت که ساخت Jurassic Park پایان نیافته بود. او به طور مداوم از طریق تماس تصویری با تیم CGI در ارتباط بود تا بتواند نورپردازی و حرکتهای فیزیکی دایناسورها را مورد بررسی قرار دهد. در هنگام روز، او با بازیگران برای به تصویر کشیدن یک نسلکشی کار میکرد و در شبها با تیم CGI فیلم Jurassic Park همراه میشد تا دایناسورهای واقعگرایانه برای یک فیلم هیولایی پاپکورنی بسازد.
تعجب برانگیز نیست که اسپیلبرگ این دوره را با عنوان «یک جهنم زنده» توصیف کرده بود. در مقطعی او حتی میخواست با تیم Jurassic Park تماس بگیرد و به آنها بگوید که به خانههایشان بروند. در مقایسه با Schindler’s List، آن فیلم ناچیز به نظر میرسید.
هنگام اکران، این دو فیلم به شکلهای کاملاً متفاوتی در برابر مخاطبان قرار گرفتند. موفقیت Jurassic Park با بلیطهای فروخته شده و کالاهای جانبی خریداری شده توسط بینندگان سنجیده میشد و موفقیت Schindler’s List با احساسات برانگیخته شده از تماشاچیان.
در پایان، استیون اسپیلبرگ برنده جایزههای مهمی در اسکار ۶۶ام، همانند بهترین فیلم و بهترین کارگردانی، از طریق Schindler’s List شد و در عین حال نیز Jurassic Park جایزه بهترین جلوههای ویژه را از آن خود کرد.
اسپیلبرگ در طی سخنرانیاش از دو فرد مهم سپاسگزاری کرد: همسرش که «برای ۹۲ روز پشت سر هم نجاتم داد» و «یک بازمانده با نام پولدک پففربرگ» که بدون او ساخت Schindler’s List ممکن نمیبود.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.