ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

مصاحبه

مصاحبه با راب مارشال؛ کارگردان بازگشت مری پاپینز

چشم انداز ساخت دنباله ای برای مری پاپینز برای تمام کسانی که در این ایده دخیل بودند دلهره آور بود اما هیچکس به اندازه کارگردان مری پاپینز باز می گردد راب مارشال نگران این مسئله ...

نگار درستکارفر
نوشته شده توسط نگار درستکارفر | ۳ خرداد ۱۳۹۸ | ۲۰:۳۰

چشم انداز ساخت دنباله ای برای مری پاپینز برای تمام کسانی که در این ایده دخیل بودند دلهره آور بود اما هیچکس به اندازه کارگردان مری پاپینز باز می گردد راب مارشال نگران این مسئله نبود. امیلی بلانت باید پای خود را در کفش های جولی اندروز می گذاشت و لین مانوئل میراندا باید دیک ون دایک را جان می بخشید در حالیکه لهجه  او را درست می کرد علاوه بر آن مارشال باید جادوی واقعی دیزنی را نیز با خود می آورد. تمامی این جایگزینی‌ها باید به مذاق عشاق دو آتشه فیلم کلاسیک خوش می‌آمد و طرفداران جدید را نیز به خود جذب می‌کرد. کارگردان این فیلم سابقه کار کردن برای فیلم های موزیکال بسیار(و بردن بهترین جایزه فیلم با فیلم شیکاگو) را دارد اما مری پاپینز بی شک بزرگترین چالش او است.

چالشی که او با آمادگی کامل به مقابله با آن رفته است و اگر اخبار وشایعات اولیه قابل اتکا باشند یکی از این شایعات به خصوص که حاکی از آن است که مارشال ورای تصور همگان برای همه چیز آماده است. مری پاپینز باز می گردد یکی از مورد انتظارترین فیلم های سال 2018 و هم چنین یکی از بزرگترین شانس های جدی اسکار است. و بسیاری از این فشارها بر روی شانه های کارگردان این فیلم قرار گرفته است.

وقتی اسکرین رنت سال گذشته از استودیو شپرتون که محل ساخت مری پاپینز بازمی گردد است بازدید کرد ما شاهد کارگردانی سکانس آهنگ و  رقصی کلیدی توسط مارشال بودیم که در آن بلانت، میراندا و عده کثیری سیاهی لشکر مشارکت داشتند. او همچنین به برخی از بزرگترین پرسش ها پیرامون فیلم پاسخ داد.

چقدر فکر می کنی شخصیت مری پاپینز  شناخته شده ، با توجه به اینکه فیلم در دهه شصت میلادی و کتاب ها در دهه سی میلادی عرضه شد به نظرت اون الان چقدر قابل درک و شناخته شده است؟

جالبه چون پی ال تراورز  نوشتن این کتاب را در سال 1934 در حین افسردگی شروع کرد و تمام مفهوم چیزی که اون درباره ش نوشته، یک فرد جادویی که سر می رسد و سعی می کند شگفتی و شادی به خانواده ای بیاورد و احساسات کودکانه را در بزرگسالان زنده کند. اون هشت کتاب نوشت و در طول تمام این هشت کتاب شما می تونید این درونمایه را ببینید، این مفهوم که بزرگسالان شادی های دوران کودکی را فراموش می کنند. می دونم که اون زنی- واضحه که اون را به شخصه نمی شناختم-سرسخت در نظر گرفته میشده اما فکر می کنم که اون واقعا شگفتی های بچه گانه را درک می کرده و می فهمیده.

به همین خاطر وقتی دیزنی با این ایده به سراغمون اومد، دقیقا جهان در برهه ای بود که جان دلوکا و خودم، به همین دلیل مستاصل بودیم که این کار را انجام بدیم؛ تا بتونیم دنیایی که در اون الان زندگی می کنیم رو متعادل کنیم و سه ساله که روی این فیلم کار می کنیم. زندگی کردن در دنیایی که امید و رهایی و فانتزی و حقیقت و واقعیت و احساسات  و  تمام چیزهای دیگر وجود داشته باشد،  الان خیلی مهمه. در اصل، روز به روز در این دنیا از  اهمیت بیشتری برخوردار میشه. و وقتی من به سراغ افرادی مثل مریل استریپ یا کالین فیرث رفتم اون ها هم به همین دلایل سریع قبول کردند. یادم میاد که مریل استریپ بلافاصله به من گفت می خوام جزئی از رسوندن این پیام به دنیا باشم. اون به من گفت که این فیلم الان هدیه ای برای دنیاست. و سریعا برام روشن شد که امروز نوبت تعریف کردن این داستان هست حتی اگر این مجموعه کتاب ها در سال 1934 شروع شد و فیلمش سال 1964 یعنی پنجاه و چهار سال پیش ساخته شده بود.

اولین فیلم برای عده کثیری ارزشمنده، خصوصا برای افرادی که همسن من هستند چون من اولین بار فیلم را وقتی چهار یا پنج سالم بود دیدم و ذهنم را به روی خیلی چیزها باز کرد. به همین دلیل خیلی زیباست که در تمام طول این مدت بخشی از آن پیام بوده باشی.

وقتی پنج سالت بود و این فیلم رو دیدی و الان که فیلم جدید دنباله ست، نه بازسازی فیلم اول، آیا علاقه شدیدت به فیلم باعث شد که پروسه تولید فیلم برات سخت تر بشه؟

خوب البته که اینطوره. دلهره آوره. داری خط مشی یک فیلم کلاسیک رو دنبال می کنی. اما چیزی که من ازش آگاه نبودم و بعدا متوجه شدم اینه که پی ال تراورز این هشت کتاب را در طول زندگی اش نوشته از همین رو حجم زیادی اطلاعات موجود هست. عنوان دومین کتاب، مری پاپینز باز می گردد و دو کتاب دیگه مری پاپینز در را باز می کند و مری پاپینز  در پارک نام داشت. تمامی این کتاب ها وجود داشت و اون نوشته بود، به همین دلیل محتوای زیادی برای کار کردن هست. و من می دونم که برای مثال در دهه هشتاد وقتی که جفری کتزنبرگ در دیزنی بود می دونم که اونها تمامی احتمالات ساخت یک دنباله دیگه را مورد بررسی قرار داده بودند. چراکه نه؟ خصوصا با وجود این حجم از محتویات. اما همونطور که همه می دونیم پی ال تراورز  روی کتاب ها به شدت حساس بوده به همین خاطر همیشه ساخت یک فیلم دیگه با دشواری رو به رو بود. و با دیدن فیلم اول من هم هرگز تصور ساخت مجدد این فیلم را نمی کنم ... نباید به اون فیلم دست زد.

بنابراین ما باید دنبال راه دیگه ای برای روایت داستان می گشتیم. پس علاوه بر کارکردن بر روی تمامی محتویات جدید و ماجراجویی های جدید از پی ال تراورز، ما زمان وقوع داستان را در بازه ای قرار دادیم که کتاب ها نوشته شدند که دهه سی میلادی هست و در دوره ی افسردگی لندن واقع شده که برحسب تصادف بیست و چهار سال از زمانی که داستان فیلم اول در آن جریان دارد(1910) جلوتر هست درنتیجه در این دنباله جین و مایکل بنکز سن بیشتری دارند و نسل جدیدی به فیلم اضافه شده.

داستان دیگری باید در دوره ی متفاوتی با همون شخصیت ها روایت بشه و با یک شخصیت خاص.  ما در ابتدا برامون دشوار بود، چراکه همش به این فکر می کنی که خوب چطوری باید اینکارو انجام بدی؟ چطوری باید واردش بشی؟ اما بعد به این شخصیت های خاص مثل جیمز باند نگاه می کنی که انقدر  در طول سال ها با رمان های مختلف بازسازی شده یا حتی فیلمی مثل استاروارز که شخصیت های متعدد و لایه های بسیاری داره، از کجا شروع شده و الان کجا قرار داره ، پر از داستان های فوق العاده و عالی که دنباله داشتند. در هر صورت به نظرمون باید این کار را به شیوه ای احترام آمیز انجام می دادیم و به اولین فیلم ادای احترام می کردیم. تمام مدت تمرکزمون روی این موضوع بود.

راب مارشال

به سکانس های انیمیشن سنتی اشاره کردید. چرا می خواستید چنین انیمیشن هایی که امروزه دیگه جایی استفاده نمیشن رو دوباره به کار بگیرید؟

بله. خوب من حس می کنم چیزهایی وجود دارند که دی ان ای فیلم هستند. می دونید، فکر کردم چی می خوام بگم، حقیقتا به عنوان یکی از هواداران پر و پاقرص اولین فیلم دلم می خواد چی ببینم؟ خیلی نامید می شدم اگر شخصیت های فیلم توی دنیای انیمیشینی ناپدید نمی شدند چراکه اگر به کتاب های پی ال تراورز برگردید در اولین کتاب اونها وارد یک نقاشی گچی می شوند، در مری پاپینز بر می گردد، وارد یک کاسه رویال دالتون می شوند. آنها داخلش ناپدید می شوند، پس انجام چنین کاری قابل درک بود چون حس میشه که این ناپدید شدن در تصاویر مختلف داخل دی ان ای اون دنیا هست. واضحه که در زمینه انیمیشن خیلی پیشرفت کردیم. بیشتر کارها الان توسط کامپیوتر انجام میشه اما چیزی که توی این سبک انیمیشن گم شده اون حس هنرمندانه ست، زیبایی و شگفت انگیزی انیمیشن دست ساز.

من واقعا فکر کردم که دوباره حس تازگی به آدم دست میده چون خیلی وقته انجام نشده و چیزی که واقعا فوق العاده بود اینه که بسیاری از انیماتورها از بازنشستگی در اومدند. همچنین جالبه که بدونید ما انیماتورهایی در دهه بیست سالگی عمرشون داریم که به انجام انیمیشن سنتی علاقه ی بیشتری داشتند برخلاف انیمیشن تولید شده توسط کامپیوتر و دیدن انجام کار توسط اونها واقعا بی نظیر بود. الان ما می تونیم دوربین رو داخل یک نقاشی دوبعدی به شیوه ای مدرن تر حرکت بدیم که به نظر بیاد که واقعا داخل نقاشی هستی. اگر دیزنی در اون زمان همچین تکنولوژی در اختیار داشت شک ندارم که ازش استفاده می کرد. بنابراین وقتی داری فیلم رو می بینی به شیوه ای سه بعدی داخل یک دنیای نقاشی شده دو بعدی که با دست طراحی شده هستی . به خاطر این بود که پروسه پیش تولید ما انقدر طول کشید. اما لایو اکشن و انیمیشن هست در نتیجه تعامل شگفت انگیزی بین این دو ژانر دیده میشه و من باور دارم که هرکس که فیلم رو ببینه حس می کنه که ارزش وقت گذاشتن رو داشته. همه اتفاق نظر داشتند که حس تازگی رو دوباره داره و وقتی اونها رو می بینی که دارند با شخصیت های انیمیشنی که به شیوه ای طراحی شدن که میشه هنرمندی رو در تمامی اجزاش دید صحبت می کنند حس نوستالژیکی به شما دست میده. اما ما داستان را در 24 سال بعد دنبال می کنیم آن هم داستانی کاملا جدید به همراه آهنگ های جدید.

و این خودش دستاورد محسوب میشه. کاری که همیشه می خواستم انجام بدم. موزیکال هایی که برای فیلم انجام دادم همیشه از  تئاتر برادوی منتقل شده بودند: شیکاگو نمایش برادوی هست، همچنین نُه و به سوی جنگل.شما در این موارد با چالش تبدیل این نمایش ها به فیلم رو به رو هستید. من همیش همیشه میخواستم یک موزیکال اریجینال برای فیلم انجام بدم، مثل عصر طلایی MGM تحت نظر آرتور فرید که برفرض مثال آنها یک فیلم برای فرد استیر می ساختند. از این رو اونها فیلم واگن دسته موزیک را برای فرد استیر می سازند یا آواز در باران برای جین کلی یا مرا در سنت لوئیس ملاقات کن یا راه پیمایی عید پاک  برای جودی گارلند. آنها موزیکال ها را برای استعدادها می نوشتند و  همه چیز را از  صفر خلق می کردند و اینجا من تونستم چنین کاری را انجام بدم که همیشه آرزوم بوده. چون وقتی داری روی یک اثری از  تئاتر کار می کنی همیشه باید از روی صحنه اون رو برداری، از  جلو صحنه بیرون بیاری و بازش کنی. این کار برای من مثل این بود که وای! الان من واقعا می تونم برای فیلم اثر خلق کنم و این موضوع برای من واقعا شادی آور بود ، رویایی که تبدیل به واقعیت شد.

آیا قبلا با آهنگ سازها برخورد داشتید؟

بله من مارک شیمن و اسکات ویتمن را از زمانی که برای اولین بار به نیویورک آمدم می شناسم. در حقیقت با آنها روی اسپری مو کار کردم. من روی فیلم اسپری مو کارگردان بودم تا اینکه فیلم به پروسه تولید اصلی رسید اون موقع بود که من یک انتخاب بسیار دشوار باید انجام می دادم... انتخاب سوفی که برام شخصی بود، انجام اسپری مو که آماده تولید بود یا کار کردن روی فیلم شیکاگو که در همان زمان بهم پیشنهاد شده بود. برای همین اون ها رو خیلی خوب می شناسم و همیشه می خواستم باهاشون کار کنم و الان فرصتش  رو پیدا کردم.

امیلی بلانت چطور؟

خوب من با اون روی فیلم به سوی جنگل کار کردم و عاشقش شدم. چیزهایی که باید بلد باشی تا بتونی نقش مری پاپینز رو انجام بدی یک لیست بسیار طویله علاوه بر این لیست، باید بازیگر قابلی باشی.در کنار تمام این ها یک انسانیتی در این شخصیت وجود داره.

با اینکه او  پرستار بچه سختگیر و درست کاری هست در زیر این پوسته سخت یک موجود جادویی وجود داره که شادی به ارمغان میاره.

البته اون تمام این هارو انکار می کنه اما در زیر باید گرما و حس نزدیکی و شادی و شوخ طبعی وجود داشته باشه. در نتیجه خیلی مهم بود که بازیگری را پیدا کنیم که بتونه از پس این کارها بربیاد. اما همچنین باید توانایی آواز خوندن و رقصیدن هم داشته بشه که این روزها خیلی کم پیدا میشه. و به نظرم مهم بود که حتما لهجه بریتانیایی داشته باشه چون مری پاپینز یک شخصیت خاص بریتانیاییه.  بعد کار کردن با امیلی می تونم باهاش ارتباط برقرار کنم. شوخ طبعیش رو درک می کنم.  ما خیلی با هم می سازیم. حقیقتش رو بگم واقعا نمی دونم چه کسی به جز امیلی می تونه این نقش رو بازی کنه.

راب مارشال

در گزارش خبرگزاری ها درباره ی انتخاب لین و میزان اهمیت آوردن واقعیت های دنیای معاصر به فیلم صحبت کردید. می تونید در این باره صحبت کنید؟آیا این مسئله ارتباطی به شناخته شده بودن لین در ژانر هیپ هاپ و روابط او با فعالین در این عرصه دارد؟

بگذارید درباره لین چیزی را بگم، و اگر شما هم با او وقت بگذارنید متوجهش می شوید..اون مثل یک روح پرنشاط و خالصه و شخصیتش واقعا اینطوره. پس علاوه بر تمامی مهارتهای فوق العاده ای که به عنوان نویسنده و آهنگساز داره هیچ ویژگی بدی در اون وجود نداره که خیلی خاصه. ما به دنبال یک شریک شگفت انگیز برای مری پاپینز  بودیم که همراه او به ماجراجویی های مختلف برود کسی که با او هم روحیه باشد، با همان خلوص روح. این اولین پروژه ای هست که لین پس از همیلتون قبول کرده انجام بده و  معاصر بودن اون خیلی کمک می کنه چون ما این فیلمی که در 1934 واقع شده را داریم در سال 2018 میسازیم.

و جالب تر اینکه اون یک فرد عادیه، شخصیتش، و لین این موضوع رو درک می کنه. شخصیتی که دیک ون دایک بازی کرد که مشابه شخصیتی هست که اون الان داره بازی می کنه. دودکش پاک کن نیست و لامپ روشن کنه اما شباهت های بسیاری بین این دو شخصیت وجود داره.

در ابتدای فیلم اون مثل گروهی یک نفره رپ می کنه که خیلی به شخصیتش می اومد. سوال بزرگ این بود که به انجام چه کاری به عنوان اولین پروژه اش بعد از همیلتون علاقه خواهد داشت  و من فکر می کنم که لین برای دوباره به عنوان بازیگر دیده شدن هیجان زده بود و نه یک آهنگساز یا نویسنده. علاوه بر این فکر می کنم اون برای انجام اولین فیلم بزرگش اشتیاق داشت و با توجه به اینکه به تازگی دوباره بچه ای زیبا را صاحب شده، نسبت به این نقش حس خوبی داشت.

با اینکه ما از نظر سنی تفاوت داریم احساسات خیلی مشابهی داریم... زبان همدیگر را خیلی خوب می فهمیم. مثلا اون به یک چیزی را از موزیکالی در دهه پنجاه یا شصت اشاره می کند که من می شناسم یا چیزی از فیلم های خودم.

و من همیشه بهش می گفتم: « ممنون لین، ممنون امیلی، ممنون از همه» که همیشه قبل از شروع فیلم برداری این حرف رو می زنم و اون هربار جواب می داد :«ممنون که زندگیمو عوض کردی» که برام خیلی دوست داشتنی بود.

راب مارشال

در مورد شخصیت مریل استریپ؛ تاپزی، و پروسه پیوستنش به تیم بگید.

یک شخصیت در کتاب مری پاپینز باز می گردد هست به اسم فرد تروی که مَرده و  ما با خودمون فکر کردیم که خوب این جالبه. فرد  به شخصیت عمو آلبرت در فیلم اول شبیه بود چون وقتی که پی ال تراورز این کتاب ها رو نوشت شخصیت ها همیشه شباهتهایی به هم داشتند.

در نتیجه ما یک شخصیت عالی داشتیم، شخصیتی سرگرم کننده که چیزهای مختلف را تعمیر می کنه و اون ها کاسه ای که شکستند رو درست می کنند. پیام اینه که اون به هر چیزی از دیدگاه متفاوتی نگاه می کنه چراکه همه چیز در این روز خاص زیر و رو میشه و مری پاپینز توضیح میده که بعضی وقتا خوبه که وقایع را از یک دید متفاوت ببینیم. پیام زیبایی هست، پیامی شگفت انگیز برای بچه ها.

و ما فکر کردیم، اگر این شخصیت زن بود، چی میشد اگر ما با کسی کار  می کردیم که اون را ستایش می کنیم، که من ستایش می کنم و کسی که ما با اون روی پروژه ی به سوی جنگل کار کردیم: مریل استریپ. با خودم فکر کردم که آیا ممکنه مریل استریپ به بازی در نقش شخصیتی مثل این علاقه داشته باشه، یک نقش کوچک، یک سکانس در فیلم، پس ازش پرسیدم و اون گفت: «چرا انقدر طول کشید تا بپرسی؟. البته» به همان دلیلی که قبلا توضیح دادم. اون گفت که خیلی دوست داره که در عرضه چنین فیلمی به جهان شریک باشه پس خیلی هیجان انگیز بود.

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید

مطالب پیشنهادی