بررسی سریال The Walking Dead: Dead City
این بررسی سریال The Walking Dead: Dead City در وبسایت Collider منتشر شده است. ویجیاتو ترجمهی آن را در اختیار شما قرار میدهد. این بررسی، با کمترین میزان اسپویل نوشته شده است. چیزی که بیش ...
این بررسی سریال The Walking Dead: Dead City در وبسایت Collider منتشر شده است. ویجیاتو ترجمهی آن را در اختیار شما قرار میدهد. این بررسی، با کمترین میزان اسپویل نوشته شده است.
چیزی که بیش از یک دههی پیش به شکلی آرام ولی جذاب آغاز شد، حالا تبدیل به یک دنیای تلویزیونی شده است که برای سالها رو به جلو حرکت میکند. در حالی که چیزی کم و بیش تحسین برانگیز دربارهی این که چگونه این فرانچایز توانسته برای این همه مدت ادامه پیدا کند وجود دارد ولی روایتی که در طول مسیر به نمایش میکشد باعث شده تا این حماسه زامبیای در بیشتر موارد به زیر آید.
شخصیتها خیلی زود درگیر الگوهای راکد میشوند تا داستان، با وجود همهی افرادی که تلاش دارد تا معرفی کند یا جوامعی که پردهبرداری میکند، پوچ به نظر برسد. اشارههای بیپردهای که به طوری مضاعف نسبت به فرگشت واکرها میشوند را فراموش کنید (که البته خیلی هم به جایی نرسید)، بزرگترین مشکل این سریال این بود که در بیشتر اوقات همانند یک جنازه به نظر میرسید که به حرکت درآمده است.
حتی هنگامی که رویدادهای زیادی از نظر داستانی رقم میخوردند، با وجود شخصیتهای فراوانی که به دنبال گونهای هدف میگشتند، روایت کمی دیده میشد که معنایی را در خود گنجانده باشند. خوشبختانه، یکی از اسپینآفهای تازه حالا هدفمندیِ مورد نیاز را با بازگشتن به پایهها، آن هم در حالی که درهای جدیدی را در مسیر خود باز میکند، فراهم میآورد. سریال The Walking Dead: Dead City داستانِ از پیش موجود را تبدیل به یک روایت فشرده میکند تا تبدیل به بهترین بخش این فرانچایز در چند مدت اخیر شود.
عنوان The Walking Dead: Dead City میتوانست تنها دربارهی زنده ماندن باشد که در آن درگیریهای گوناگونی در این آخرزمان رو به تکرار رقم میخورند. ولی الی جورنه به عنوان شورانر و نویسنده، یک داستان متمرکزتر را پدید میآورد. با دنبال کردن یک روایت سالها پس از واپسین باری که این شخصیتها را دیدیم، داستان یک ماجرای سرراست است که در آن مگی (با بازی لورن کوهن) تلاش دارد تا پسرش هرشل (با بازی لوگان کیم) را پیدا کند. پسر او به دست یک مرد خطرناک و بیرحم که با نام کروت (با بازی ژلیکو ایوانک) شناخته میشود برای باجگیری ربوده شده است.
با این که مگی موفق میشود تا او را تا شهر متروک منهتن که حالا از بقیهی دنیا جدا شده است دنبال کند ولی میفهمد که نمیتواند به تنهایی وارد شهر شود و به دانش فرد دیگری برای باز پس گیری پسرش نیاز دارد. این جاست که مگی سری به آخرین نفری میزند که در شرایط عادی بخواهد ببیندش: نیگان (با بازی جفری دین مورگان).
مردی که پدر هرشل را در یکی از بیرحمانهترین لحظات این فرانچایز از بین برد، اطلاعاتی در اختیار دارد که میتواند به مگی کمک کند. چنین چیزی یک پیچش سرنوشت دردناک است که این سریال شش قسمتی باید با آن دست و پنجه نرم کند.
با این که این جفتِ برگزیده میتواند برای بسیاری یک پیوند دور از انتظار باشد، به ویژه که این دو شخصیت به یک آتشبس گذرا دست پیدا کرده بودند، ولی این انتخاب باعث به وجود آمدن تجربهای مرتبط با یک داستان پیچیدهی احساسی و فرای نمایشی زودگذر میشود. شاید سریال The Walking Dead: Dead City زیر سایهی سریال The Last of Us به خاطر خط داستانی شهر کانزاس و پیامد وحشتناکش قرار بگیرد؛ چرا که از نظر بخشهای روایی شباهتهایی با هم دارند، ولی هنوز هم میتواند مسیر خودش را پیش بگیرد.
با این که سری بنیادین The Walking Dead به طور مداوم چشمانداز شخصیتهایش را از دست میداد، این اسپینآف نو یک مسیر رو به بهبود قابل توجه را با شخصیتهای توسعه یافتهاش نشان کرده است. مگیِ کوهن همچون یک شخصیت راستین به نظر میآید که تلاش دارد مسیرِ یک زندگیِ تازه را بیابد که هر از چند گاهی میتواند شاد باشد؛ یا، در کمترینش، تنها با زجر کشیدن تعریف نشود.
با این وجود، ماجرای شخصیت او همیشه بهترینِ روایتها نیست، به ویژه هنگامی که برخی از فریبهای او به سمت ساده لوحی میرود. ولی چنین چیزی در پایان یک بازتاب چندوجهیتر دربارهی اقدامات در جهت بقا از آب در میآید. این همیشه بخشی از دنیای The Walking Dead به شمار میآمد. در حالی که سریال بنیادین تلاش داشت تا در پایان یک پیچشِ پوچِ خوشبینانه را به نمایش بکشد ولی The Walking Dead: Dead City به عنوان یک یادآوری عمل میکند که همهی این افراد زنده دست در خون دارند.
مگی یکی از تنها شخصیتهای باقی مانده از روزهای نخستین است و همین موضوع به خودی خود تاریکی فراوانی را درون خود دارد. او مرگ کسانی که به آنها علاقه داشت را تماشا کرده است که از طریق فلشبکهایی که بیشتر اجباری به نظر میرسند تا طبیعی به نمایش درمیآیند. همچنین مگی خودش خیلیها را نیز از بین برده است. جست و جوی او برای پسرش به همان میزان یک جست و جو برای رستگاری است که از طریق یک سری گزینشهای سخت که مگی برای تعیین شخصیتی که میخواهد باشد باید انجام دهد.
هر چند دقت بیشتری برای ساخت سریال The Walking Dead: Dead City خرج شده است ولی هنوز هم این دنیای The Walking Dead به شمار میآید و برای بسیاری، نکته جلب توجه کننده زامبیها هستند. ساز و کار پشت این موجودات در حال پوسیدن همیشه تحسین برانگیز بوده است ولی فصلهای پیشین سریال بنیادین آنها را تبدیل به آواهای پسزمینه کرده بود که تهدید کوچکی محسوب میشدند.
بخشی از این به اجبار بود؛ چرا که شخصیتهایی که تا به این نقطه زنده ماندهاند، اکثراً فهمیدهاند که چطور از یورش زامبیها جان سالم به در ببرند. حتی یک لحظهی فکاهی در The Walking Dead: Dead City پدید میآید که انگار سریال به این نکته اشاره میکند؛ به این شکل که شخصیتهای درون یک بار نسبت به این حقیقت که در بیرون زامبیها در حال پرسه زدن هستند بیتفاوت به نظر میرسند.
با همهی این اوصاف، هنگامی که سریال در محیط شهری به بخش بنیادین داستان میرسد، دوباره به ما یادآوری میشود که زامبیها چقدر میتوانند تهدیدآمیز باشند. سکانسی که زامبیها از آسمان سقوط میکنند (که شامل استفاده از داربست میشود) و یک سکانس دیگر مربوط به زیرزمین، نشان میدهند که حالا چقدر این دنیا به آنها تعلق دارد.
هنگامی که در یکی از سکانسها، واکرها به یک استادیوم یورش میبرند، کند بودن آنها نسبت به تعدادشان کم اهمیت به نظر میرسد. حتی همهی شخصیتهایی که توانستهاند در شهر برای خود یک زندگی دست و پا کنند هنوز هم نمیتوانند هنگامی که مرگ شروع به در زدن میکند جان سالم به در ببرند.
با این که این شخصیتهای تازهی معدودی که به داستان افزوده شدهاند کاربردی هستند و مرگشان وزنی را به روایت اضافه میکند ولی در پایان، تنها بخشی از یک داستان بزرگتر محسوب میشوند. سفر مگی و نیگان، سفری است که همچون یک فصل پایان برای The Walking Dead به نظر میرسد؛ یا بر اساس اسپینآفهای فراوان آتی، شروع یک فصل تازه.
هواداران این سریال که تا به حال درگیر آن هستند احتمالاً تحت هر شرایطی دنبالهروی این جریان خواهند بود. ولی The Walking Dead: Dead City یک نقطهی عطف برای کسانی به شمار میآید که این دنیا را کنار گذاشته بودند تا دوباره سراغ آن بیایند. با این که برخی روایتها از سریال بنیادین وجود دارند که به آنها اشاره میشود ولی The Walking Dead: Dead City به عنوان یک ماجرای مستقل که تماشاگرانش از همهچیز آگاه نیستند نیز جور درمیآید.
تعدادی اشارات گمراه کننده نیز در روایت استفاده شده است که به شکل ناشیانهای پردهبرداری از آنها زودتر از موعدشان انجام میشود؛ در حالی که اگر ما همراه با شخصیتهای کلیدی متوجه آنها میشدیم تأثیر بیشتری میگذاشتند. با این وجود، چیزی که نتیجهی The Walking Dead: Dead City را تأثیرگذار از آب درمیآورد، نمایش شخصیتها و شیوهی دگرگونی آنهاست.
این سفر شخصیتهاست که روایت را پیش میبرد، نه بر عکس آن همانند سریال بنیادین. یک سکانس شامل دیالوگ مگی در یک ماشین یکی از احساسترین سکانسهایی است که این فرانچایز در مدت اخیر به نمایش میکشد. هنگامی که او به یک نقطهی عطف در حال نابودی که در طول سریال به آن اشاره میشود نگاه میکند، این لحظهی دیداری نشانگر وضعیت دنیا و ماجرای سنگین پیشرو برای کسانی است که هنوز زنده هستند.
اگر آیندهی این فرانچایز چیزی شبیه به نخستین فصل سریال The Walking Dead: Dead City باشد، با دوباره در مرکزیت قرار دادن یک دسته از شخصیتهای کلیدی و بهترین روایتی که دنیای The Walking Dead برای سالها ارائه کرده است، پس شاید هنوز هم بتواند زندگانیای در این دنیای مرده یافت.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
بابا بسه دیگه بسه چقدر میخوابند از این مردگان متحرک بدوشیند
من به دیدگاه دیگران احترام میزارم اما از نظر خودم سریال Walking Dead و آثاری که مرتبط باهاش ساخته شد در واقع همشون یه چرخه پر تکرار از یک داستان بود که فقط بازیگران و محیطش عوض میشد
نمیدونم منی که تو فصل لعنتی ۷ گیر کردم چجوری قراره سریال رو تموم کنم و به این اسپین آف و ۸ فصل FTWD بپردازم🤡
منم الان فصل هفت هستم صبر ندارم تمومش کنم به اینا برسم
این فصل هفت چه نفرینیه، هرکی واکینگ دد رو میبینه حتما باید توی فصل ۷ گیر کنه😂
دقیقا من چهار قسمت اول این فصل رو دیدم بعدش یه وقفه ۹ ماهه افتاد الان حدود سه روزه دوباره شروع کردم
Great
حتی با وجود این همه تمجید منتقد collider حس نمی کنم این فرنچایز با این همه شیردوشی کردن هاش دیگه جذابیتی داشته باشه.
این خوشبینی منتقد هم احتمالا بخاطر این بوده که گفته قراره یه آشغال ببینم؛ دیده سریال نسبتا خوبی هست به وجد اومده و ذوق کرده.