ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

فیلم سینمایی

نقد فیلم Afire – جنگل زخم خورده

Afire یک درام رمانتیک محصول سال ۲۰۲۳ آلمان و به کارگردانی و نویسندگی کریستین پتزولد (Christian Petzold) است. این فیلم با بازی توماس شوبرت (Thomas Schubert) در نقش لئون به عنوان کاراکتر اصلی و پائولا ...

مهسا فرهادي
نوشته شده توسط مهسا فرهادي | ۳۱ شهریور ۱۴۰۲ | ۱۲:۴۸

Afire یک درام رمانتیک محصول سال ۲۰۲۳ آلمان و به کارگردانی و نویسندگی کریستین پتزولد (Christian Petzold) است. این فیلم با بازی توماس شوبرت (Thomas Schubert) در نقش لئون به عنوان کاراکتر اصلی و پائولا بیر (Paula Beer) در نقش نادیا، لنگستون اویبل (Langston Uibel) به عنوان فلیکس و انو تربس (Enno Trebs) در نقش دیوید، چهار شخص را در خانه ای به دور از شهر روایت می‌کند که تعطیلات تابستانی را به طور اتفاقی با هم می‌گذرانند.

فیلم Afire در هفتاد و سومین جشنواره بین‌المللی فیلم برلین برنده جایزه خرس نقره‌ای شده است. این فیلم چشمان منتقدان زیادی را به خود متمرکز کرده و نظرات مثبت زیادی شامل حالش شده است. Afire در فضایی زیبا و بکر با شخصیت‌هایی کم دیالوگ و سرد در مقابل چشمانمان رقم می‌خورد.

داستانی به دور از شلوغی

Afire

Afire با کادر بسته‌ای از لئون، یک نویسنده جمع گریز، و فلیکس، دوست هنرمند برون‌گرایش، آغاز می‌شود. این دو قصد دارند تعطیلات دو هفته‌ای خود را در خانه قدیمی و روستایی پدر فلیکس بگذرانند تا بتوانند در آرامش طبیعت کار‌های خود را به اتمام برسانند. با این وجود حین ورود به خانه متوجه حضور زنی به نام نادیا می‌شوند که با اجازه خانواده فلیکس مدتی است در این خانه زندگی می‌کند.

لئون قصد دارد کتابش را برای چاپ به اتمام برساند، اما با دیدن نادیا حسی در او زنده می‌شود که از بروز آن سرباز می‌زند. او دائما خود را مشغول به نوشتن جلوه می‌دهد تا بتواند افکار گمراه کننده‌اش را از ذهن دور کند. در این حین آتش سوزی نیز در غرب این منطقه رخ داده و جنگل‌ها را به نابودی می‌کشد. اما به دلیل وجود بادهایی که از ساحل می‌وزد آن‌ها بی‌توجه به آتش سوزی گمان می‌کنند که در امنیت هستند.

Afire

فلیکس نیز در این زمان سعی می‌کند پروژه عکاسی خود را برای ورود در دانشگاه هنر به اتمام برساند و در این بین با دیوید دوست نادیا آشنا می‌شود. اما او مانند لئون از علایق خود چشم‌پوشی نمی‌کند و داستان عاشقانه خود را در این تعطیلات تابستانه با دیوید آغاز می‌کند.

خروش بعد از سکونی طولانی!

Afire

پلات Afire یک خط صاف را طی می‌کند، با داستانی بی‌هیجان! همه چیز روزمره و ساده و آرام رقم می‌خورد. درست مثل آب راکدی که از سکون زیاد شروع به لجن بستن می‌کند، اما این آرامش قبل از طوفان است. فیلم در بیست دقیقه پایانی‌اش شما را شگفت زده می‌کند. Afire تمام پستی و بلندی‌های ممکن را از چشمان شما سلب می‌کند تا در انتها اوجی که انتظارش را می‌کشیدید به رخ بکشد. آن هم درست در زمانی که از تماشای نقطه عطف داستان ناامید می‌شوید.

کارگردان در انتها ضربه‌ کاری و اساسی خود را به داستان وارد می‌کند. مانند تلنگری که مثل صدای بلند طبل در سکوتی محض همه را شوکه می‌کند. بیش از گذر نیمی از فیلم بیننده را غرق درسبزی بی‌‌پایان جنگل می‌کند، به طوری که انگار قرار نیست هرگز چیزی جز درخت و سبزه و دشت و دریا ببینیم. اما ناگهان تمام این زیبایی محصور کننده را در سرخی آتشی وحشتناک به زوال می‌کشد و مرگ را طوری در کادرهای گرم و سوزنده تداعی می‌کند که دیگر نیازی به کلمات احساس نمی‌شود.

نقاب سرد منطقی لئون!

Afire

Afire لبریز از سکانس‌هایی است که از رنگ سبز اشباع می‌شوند، اما این سبزی با سردی رفتار کاراکتر اصلی یخ می‌زند. گویی که لئون از هیچ چیز لذت کافی نمی‌برد الا نوشتن. البته حتی ممکن است گاهی فکر کنید او از نوشتن هم لذتی نصیبش نمی‌شود. بیشتر به نظر می‌رسد که کاغذ و قلم راه نجات او از این دنیایی است که لئون آن را ناعادلانه می‌پندارد.

او به طور مداوم غمگین، سرد و بی‌روح است. از احساسات شدید سرباز می‌زند و دائما از لطافت زندگی بیزار است و از خوشی‌ها راه فرار می‌جوید. به طوری که بارها و بارها در طول فیلم مخاطب را با رفتارش عصبانی می‌کند. حتی ممکن است دلیلی برای نارضایتی او از زندگی پیدا نکنیم. ما به محیط اطرافش می‌نگریم و هیچ چیز جز طراوت و تازگی نمی‌بینیم، اما چشمان او مگس‌های مزاحم را می‌بیند. گوش‌های ما صدای دریا و باد را در طبیعتی بکر می‌شنود و گوش‌های او مزاحمت اهل خانه را.

Afire

شاید او نمونه بارز یک آدم بدبین و بدخلق است، ولی وقتی با منطق او آشنا می‌شویم در نهایت گاهی رفتارش حتی عاقلانه هم به نظر می‌رسد. انگار لئون دنیا را شاعرانه‌تر اما با درون مایه‌‌ای از پوچی و غم حس می‌کند و آنقدر رویکردی منطقی و واقعی راجع به دیدگاهش ارائه می‌کند که نمی‌توانید مسیری که او لمس می‌کند را نادرست بدانید! البته لئون یک حسود لجباز را در درون خود زنده نگه می‌دارد تا بتواند از هرچه که به آن دلبسته است دفاع کند.

او به هیچ چیز احساس تعلق نمی‌کند، الا نوشته‌هایش‌. در واقع لئون یک نویسنده، با یک پاکت سیگار است که در احساسی یخ زده و نگاه منفی فزاینده‌ای غوطه‌ور است. انگار او خود را آماده می‌کند تا لحظات بدی را سپری کند. بدون این که از پیش‌آمدهای آینده باخبر باشد، به انتظار اتفاق های بد می‌نشیند. لئون نمونه بارز شخصی پر ادعا است که نیاز شدیدش به تایید، شخصیتی اعصاب خورد کن و تنفرانگیز را خلق می‌کند.

Afire

این بدان معنا نیست که لئون از طرز برخورد بی روح خود و نگاه منفی بافش آگاه نیست. صرفا آگاهانه به انتظار اتفاقات بد می‌نشیند. وقتی که از لابه لای پرده‌ها و اطراف چارچوب درها نگاه می‌کند، ناراحت و خصمانه، منتظر است که ناامید شود. طنز جالب شخصیت او این است که لئون علیرغم اینکه بیشتر زمان فیلم را مخفیانه و ناشیانه برای جاسوسی از شخصیت‌های دیگر صرف می‌کند (به ویژه نادیا)، جهان را هم از منشور خود هوشمندانه می‌بیند. این یعنی که او تقریبا چیزی از بارهای عاطفی و پویایی‌های اجتماعی اطراف خود را نمی‌خواهد درک کند و ببیند.

سه نوع مختلف عشق!

Afire

لئون همه چیز را با اصول منطقی پیش می‌برد حتی حاضر است مدت‌ها بحث کند که زمانی که از فردی خیره به دریا عکسی گرفته می‌شود او دیگر به دریا خیره نیست. زاویه نگاه او لنز دوربین است. بنابر این مضمون نگاه به دریا را تخریب می‌کند تا بتواند از منطق پشت آن حرف بزند. چنین شخص حساسی که هر چیزی را با قواعد منطقی می‌سنجد به یکباره و در بی منطق‌ترین حالت ممکن عاشق می‌شود. بنابراین او از تضادی که در وجود خودش حس می‌کند، قصد فرار دارد.

لئون یک عاشق دانا است که به تناقض رسیده است. و چه چیز متضادتر از آگاهی و علاقه؟ برای او چه چیز بدتر از این که در قبال علاقمندی ناآگاه است؟ چطور و چگونه‌اش را نمی‌داند اما مطمئن است که از تماشای نادیا و گوش دادن به سوت و زمزمه هر روزه او لذت می‌برد. چون دلیلی برای این حس نمی‌یابد سعی می‌کند از خود در قبال این حس غریب دفاع کند.

Afire

اما فلیکس بر خلاف لئون یک عاشق پیشه بی ابا است. او دلباخته طبیعی‌ترین وجوه انسانی است. مفاهیمی مثل عشق را همانطور که هست می‌پذیرد و حتی گاهی به سویش می‌شتابد. از نزدیکی جان و روان با معشوق نمی‌گریزد و احساسات انسانی را درست مثل یک شنا در دریایی آرام یا قدم زدن در جنگل بکر، قابل احترام می‌داند.

فلیکس از پیچیدگی در بروز احساسات دوری می‌کند و هر آنچه که قابل رویت است را به سادگی می‌پذیرد. او درست نمونه بارز فردی است که یک پیاده روی با معشوقش را به اتمام کار‌های ناتمام ترجیح می‌دهد. چرا که زمان حال را زودگذرتر از آن می‌داند که بخواهد سدی بین علایقش بگذارد. در نتیجه کاراکتر او بارها از خودگذشته و صمیمی‌تر از لئون می‌باشد.

Afire

با این وجود شاید شعله عشق در نادیا منحصر به فرد‌تر از دیگران باشد. او مهربان و لطیف رفتار می‌کند اما به نوعی خودش را در الویت قرار می‌دهد. گویی شخصی مثل او در وهله اول عاشق خودش است. این موضوع را جار نمی‌زند اما به وضوح می‌شود دید که او هر حسی را که به دیگری منتقل می‌کند ابتدا موجبات شادی خودش را فراهم می‌کند.

به همین دلیل زمانی که از دیوید جدا می‌شود، ساده‌تر از دیگران با این موضوع کنار می‌آید و خود را در مسیر تجربیات جدیدتری می‌اندازد. او ساده و بی‌شیله و بدون قصدی زندگی را همانطور که پیش رویش است زیست می‌کند. از خوردن یک سوپ طوری لذت می‌برد که انگار آن را با عشق به خود هدیه کرده. کاراکتر نادیا نیازی به توضیح راجع به علایق و سلایقش ندارد. چرا که تنها کسی که اهمیت دارد تا راجع به او اطلاعات کسب کند صرفا و تنها خودش است.

انتهای تعطیلات تابستانه!

Afire

زمانی که فیلم را در تابستانی گرم با ملاقات چهار جوان آغاز می‌کنیم و دورادور از یک آتش سوزی در جنگل نیز با خبر می‌شویم هرگز تصور نمی‌کنیم که محصور شدن این چهار نفر میان شعله‌های آتش و شعله‌های عشقشان به یکدیگر این‌چنین دراماتیک رقم بخورد. به دام افتادن این انسان‌های عادی با اعمال روزمره در میل و روابط عاشقانه مرز بین غمگین بودن و شادی بخش بودن زندگی را کمرنگ و محو می‌کند.

Afire از آن دسته از فیلم‌های ماندگاری است که قبل از رخ دادن اتفاق، احساسات را درگیر می‌کند. درست مثل زمانی که نادیا را ندیدیم اما آثار وجودش مثل لیوان‌های نوشیدنی نصفه و لباس‌هایش روی زمین حس حضورش را به ما منتقل می‌کند. این فیلم که در طول چند روز اتفاق‌ می‌افتد مثل پرتره‌ای زودگذر درگیری‌های عاطفی و روانی ماندگاری را به تماشا می‌گذارد.

Afire

انگار به تماشای شخصی نشسته‌ایم که چهر‌ه‌اش را نمی‌بینیم اما زاویه نگاهش برایمان واضح است. درست مثل عکسی که از پشت سر گرفته شده و آن شخص به دریا خیره شده است. این فیلم نمونه بارز یک کمدی تراژیک از خودشیفتگی شخصی منزوی است که با رفتار کمدی بیرحمانه‌اش برای دیگران دلشکستگی ایجاد می‌کند. درآخر باید گفت که این فیلم هنرمندانه ارزش بیش از یکبار تماشا کردن را دارد.

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید

مطالب پیشنهادی