ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

فیلم سینمایی

نقد فیلم F1؛ درام ورزشی فرمول‌زده برد پیت

روایت سطحی و افراط در نمایش تلویزیونی

آرش بوالحسنی
نوشته شده توسط آرش بوالحسنی | ۱ شهریور ۱۴۰۴ | ۲۳:۰۰

نمی‌توان به پنج دقیقه آغازین فیلم F1، این آگهی بلندمدت که برای پردرآمدترین فرنچایز ورزشی جهان ساخته شده، خرده گرفت. در همان ابتدا، ریف فشرده Whole Lotta Love به صدا درمی‌آید؛ و راننده‌ی کهنه‌کار، «سانی هیز» که در هیأت تقریباً اجتناب‌ناپذیر برد پیت ظاهر شده، صورتی خیس می‌کند، یک کارت بازی خوش‌یمن را در جیب شلوارش می‌لغزاند و راهی مسابقه بیست‌وچهارساعته دیتونا می‌شود.

همراه با ریتم هیجان‌انگیز موسیقی لد زپلین که تقلیدی صوتی از جفت‌گیری است، صحنه گاه شعله‌ور می‌شود و گاه فرو می‌نشیند. پیت البته سیگار روشن نمی‌کند و به پهلو نمی‌غلتد، اما بی‌شک حسی به تماشاگر منتقل می‌شود که انگار تختخوابی آشفته و بی‌سامان باقی مانده است.

اما دریغا که باقی فیلم بسیار موقرتر و مهار‌شده‌تر از این مقدمه است. سانی، پس از پیروزی، خستگی و دل‌زدگی خود از جهان را نه در کاباره‌ای پرهیاهو که در رختشوی‌خانه‌ای آشکار می‌سازد؛ جایی که دوست قدیمی‌اش، روبن سروانتس (خاویِر باردم)، اکنون در مقام مدیر تیمی کم‌رمق در فرمول یک، ظاهر می‌شود تا پیشنهادی جسورانه و آخرین امید خود را پیش پای او بگذارد.

به‌ظاهر نامحتمل است، اما آنچه او می‌خواهد، حضور راننده‌ای سالخورده همچون سانی است تا بی‌پروایی‌های جوانکِ تازه‌نفس، جاشوا پیرس (دَمسون آیدریس)، را تکمیل کند. قهرمان ما زمانی در فرمول یک درخشیده، اما چه از نظر جسمی و چه روانی، هرگز نتوانست از سقوطی که در عصر پروست و سنا تجربه کرد، کمر راست کند.

جوزف کوسینسکی، کلودیو میراندا، فیلم‌بردار نامدار و ابرتهیه‌کننده جری بروکهایمر در فیلم F1 مصمم بودند همان حس «در صحنه بودن» را که در Top Gun: Maverick به جنگنده‌ها بخشیده بودند، این‌بار به ماشین‌های مسابقه منتقل کنند. برای همین، این سه نفر به مرزهای اغراق‌انگیزی رفتند تا جوهرهٔ فرمول یک را ثبت کنند: از تبدیل برد پیت و هم‌بازی‌اش دَمسون آیدریس به رانندگان واقعی گرندپری گرفته تا نصب دوربین‌های میکرو با وضوح بالا بر بدنهٔ خودروها، آن‌هم هنگامی که بازیگران بر پیست‌های افسانه‌ای جهان می‌تاختند و فیلم‌برداری در همان رویدادهای واقعی که در فیلم بازسازی شده است.

حتی تیم خیالی APXGP گاراژی ویژه در میان فراری و مرسدس دریافت کرد و مهمانی پیش از مسابقهٔ لاس‌وگاس که شخصیت آیدریس در آن حضور دارد، در واقعیت نیز به میزبانی دی‌جی تی‌یستو برگزار شد. فیلم فرمول یک چنان صادقانه به دنبال خشنود کردن تماشاگران است که هرگز همچون محتوای تبلیغاتی دویست میلیون دلاری احساس نمی‌شود؛ با این‌حال، تعهد فیلم به اصالت در همهٔ ابعاد این ورزش دیده می‌شود؛ چه در پیست و چه بیرون آن. ماموریت فیلم برای جذب تماشاگران تازه‌کار فقط با اشتیاقش برای راضی‌کردن طرفداران دوآتشه پشت سر گذاشته می‌شود.

نقد فیلم F1

با این همه، فرمول یک همیشه گواه دشواریِ برقراری تعادل میان قدرت و ظرافت بوده است؛ و فیلم F1 نیز به‌تمامی تجسم همین تضاد است. فیلم همواره سرگرم‌کننده است، چرا که نمایشِ ابرمدرنِ خود را با شاسی یک داستان کلاسیک «بازنده‌ای که به قهرمان بدل می‌شود» جوش می‌دهد (بخشی که برای پیت یادآور بازی بیلی بین در مانی‌بال است). با این حال، کوسینسکی هرچند در لحظاتی فیلمی پرشتاب و هیجان‌انگیز می‌سازد، اما آن‌قدر می‌کوشد هم تازه‌واردها را راضی کند و هم خبره‌ها را، که در نهایت از ساده‌ترین لذت‌ها بازمی‌ماند: بی‌سر و سامان‌ها که تیمی یک‌دست می‌شوند؛ شکست‌خورده‌ها که رستگاری می‌یابند؛ و ماشین‌هایی که با سرعتی دیوانه‌وار می‌غرند.

همهٔ این‌ها اجزای کلیدی ترکیب‌اند، اما فیلمی که این‌چنین شیفتهٔ مرز میان «صدا» و «هیاهو» است بارها در لحظه‌های سرنوشت‌سازش تمرکز را از دست می‌دهد. این کاستی از قوس‌های شخصیتی و پیشینه‌ها گرفته تا انتخاب نماها و استفادهٔ مکرر از گزارش‌های رنگارنگ شبیه به تلویزیون بازتاب یافته است.

بدون کلیشه‌های موجود، هنر روایت پیش از آنکه توسط یونانیان باستان به اوج خود برسد، پژمرده و نابود شده بود. اما فیلم F1 چنان به طرزی کوبنده آشنا و قابل پیش‌بینی است که واژه‌ها در وصفش کم می‌آورند. توپ بولینگ را از پرتگاهی رها کنید؛ باز هم در مقایسه با مسیر این فیلم، دربارهٔ سرانجامش تردید بیشتری خواهید داشت.

این آشنایی بیش از اندازه وقتی آزاردهنده می‌شود که ساختار فیلم نیز به‌شکلی خطرناک شبیه اثر پیشین کارگردان است. جوزف کوسینسکی درست پس از موفقیت شایسته‌اش با Top Gun: Maverick پای به پیست گذاشت. آن فیلم دربارهٔ مردی نزدیک به شصت سال بود که در برابر طعنه‌های جوان‌ترها قد علم می‌کرد، در حالی‌که سوار بر وسیله‌ای فناورانه با سرعتی جنون‌آمیز حرکت می‌کرد. اینجا هم ماجرا همان است. قهرمان را خوب می‌شناسید: کهنه‌سربازی سخت‌جان که از قوانین سر باز می‌زند. او و جوان تازه‌نفس در آغاز رقیب‌اند، اما هرچه ماجرا پیش‌تر می‌رود، به سطحی از تفاهم نیم‌بند و محتاطانه می‌رسند.

اما آنجا که Maverick می‌توانست تمرکزش را بر پشتوانهٔ چند دهه عاطفهٔ انباشته استوار کند، فرمول یک ناچار است بر جاذبه‌های بی‌پایان بازیگرانش تکیه زند. تماشای برد پیت و دَمسون آیدریس در جدال و کل‌کل‌هایشان هرگز خسته‌کننده نیست، اما پشت ژست یاغی و چرمی سانی عمق چندانی پنهان نشده است (خسته‌کننده است که بارها و بارها بی‌خبر از تیمش از خطوط مسابقه بیرون می‌تازد)؛ درست همان‌گونه که پیچیدگی‌های غرور شخصیت جوزف اغلب در لایه‌های بازی آیدریس مدفون می‌ماند.

آزاردهنده‌تر آن‌که صحنه‌های واقعی مسابقه کمتر از گفت‌وگوها بیان‌گرند. درست است که بازنمایی رویدادهای گرندپری در فیلم از حیث واقع‌گرایی بی‌رقیب است (حتی اگر بعضی کلک‌های قانون‌گریز سونی مضحک جلوه کند) و کوسینسکی سابقه‌ای روشن در نمایش پرابهت سرعت بر پرده دارد، اما فیلم F1 اشتباه می‌کند که می‌کوشد تجربهٔ رانندگی در فرمول یک را با تجربهٔ تماشای آن از تلویزیون آشتی دهد.

نقد فیلم فرمول یک

واضح‌ترین نشانهٔ این رویکرد همان گزارش‌گری تلویزیونی است که هر لحظهٔ مسابقه را روایت می‌کند. بخشی از این اجتناب‌ناپذیر است؛ فیلم باید در لحظه برای تازه‌واردان توضیح دهد که جایگاه‌ها، خودروهای ایمنی و درجهٔ تایرها چگونه عمل می‌کنند. اما برای پنهان کردن همین کارکرد آموزشی و در عین حال القای حس اصالت تجربهٔ تماشاگران عادی (یعنی همان‌هایی که از روی مبل خانه‌شان مسابقه را می‌بینند نه از سکوها)، روایت‌گر جملاتی می‌گوید از این دست: «سانی به آخرین جایگاه سقوط کرده! این اصلاً APXGP را خوشحال نخواهد کرد.» در تلویزیون، چنین توضیحاتی به واقعیتِ بی‌شکل روایت می‌بخشند؛ اما در متن فیلم، همین توضیحات واقعیت را از دل روایتی ساخته‌شده بیرون می‌کِشند.

صندلی رانندهٔ یک خودروی فرمول یک به‌خودیِ خود تنگ است؛ و فیلم کوسینسکی که مدام به نماهای کابین شبیه Star Wars پناه می‌برد تا هم چهرهٔ shkd را نشان دهد و هم اثبات کند که پیت واقعاً پشت فرمان است، فضایی اندک برای تماشاگر باقی می‌گذارد تا با شخصیت‌ها بر اساس درک و انتخاب خودش ارتباط برقرار کند. اثر عاطفی چنان کند و مبهم است که تنها گزینهٔ ما تسلیم شدن به شکوه کوبندهٔ نمایش است؛ اما حتی این هم در فیلمی دشوار است که هرگز موفق نمی‌شود یکنواختی یک مسابقهٔ ۴۴ دوری را چاره کند.

در نهایت، نتیجهٔ کار به‌قدر کافی یکپارچه از آب درآمده تا به‌عنوان نمایشی دویست‌میلیون‌دلاری (یا بیشتر) برای برد پیت و توانایی کوسینسکی در صحنه‌سازی‌های اکشن عمل کند. با این حال، فیلم F1 نیز به سنت فیلم‌های پرزرق‌وبرق و پرهزینهٔ مسابقه‌ای پایبند مانده است؛ فیلم‌هایی که از حیث دراماتیک بیست یا سی دقیقه بیش از آنچه «بنزین در باک دارند» روی پرده می‌مانند، اما زیر دو ساعت به پایان رسید.

لغزش عجیبی هم در شیوهٔ تدوین به چشم می‌خورد؛ جایی که کوسینسکی و تدوین‌گرش استیون میرریونه صحنه‌های غیرمسابقه‌ای را به برخوردهای ریزریز میان شخصیت‌های سخنگو تبدیل می‌کنند، با برش‌هایی به‌شدت سریع و مداوم. این شیوه‌ای برای القای فوریت است، اما آیا شیوه درستی است؟ تماشاگر بی‌تاب بازگشت به صحنه‌های مسابقه می‌شود. در میان همهٔ آن‌ها، محبوب‌ترین بخش برای من: نماهای متنوع و خیره‌کننده از توقف‌های پرهیاهوی پیت‌استاپ که تنها سه تا نه ثانیه طول می‌کشند. در فیلمی که با بسته‌بندی هنرمندانه‌اش بیش از هر فیلم مسابقه‌ای پیشین درس‌های تیم‌محور را در هر دور ارائه می‌دهد، هیچ‌چیز بر توقف‌های پیت چیره نمی‌شود؛ محوشدگی‌های سینمایی محض از سرعت، صدا و هدفی مشترک.

63
امتیاز ویجیاتو

فیلم F1 تماشایی و پرهیجان است، اما گرفتار کلیشه‌ها، روایت سطحی و افراط در نمایش تلویزیونی می‌شود. فیلمی که برای دوستداران سرعت تجربه‌ای جذاب است، اما در مقام یک درام ورزشی، بیش از آنکه به قلب بزند، بر گوش‌ها می‌کوبد.

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید

مطالب پیشنهادی