ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

فیلم و سریال

نقد فیلم تارا ـ سه‌گانه‌ای از یک زوج

تارا فیلمی به کارگردانی و نویسندگی کاوه قهرمان و محصول سال ۹۸ است. این فیلم که در سال ۹۹ و در سی و نهیم دوره جشنواره فیلم فجر نیز شرکت کرده، به تازگی به اکران ...

مهسا فرهادي
نوشته شده توسط مهسا فرهادي | ۱۵ آذر ۱۴۰۲ | ۱۳:۰۲

تارا فیلمی به کارگردانی و نویسندگی کاوه قهرمان و محصول سال ۹۸ است. این فیلم که در سال ۹۹ و در سی و نهیم دوره جشنواره فیلم فجر نیز شرکت کرده، به تازگی به اکران عمومی درآمده. همچنین تارا با حضور بازیگرانی چون سروش صحت، مهدی پاکدل و مجید نوروزی به عنوان کاراکتر‌های اصلی مرد و نازنین فراهانی، رعنا آزادی‌ور و معصومه بیگی به عنوان نقش آفرینان زن به صحنه کشیده شده است.

این فیلم که در ژانر درام، اجتماعی و روان شناختی رازآلود است؛ اولین تجربه فیلم بلند کاوه قهرمان به شمار می‌رود، و همانطور که از فیلم‌های کوتاه قهرمان پیدا است، علاقه او به رمز و راز و پیچیدگی‌های روان شناسانه در این فیلم نیز بروز پیدا کرده است.

مسیر فیلم تارا

تارا

تارا (رعنا آزادی‌ور) یک بازیگر است و تصمیم گرفته از بهرام (مهدی پاکدل) که یک عکاس شناخته شده می‌باشد جدا شود. اما تا قبل از این که تصمیمش را با قطعیت بیان می‌کند این موضوع را با همسرش در میان نمی‌گذارد. رابطه عاشقانه این دو هنرمند به سردی و بن‌بست رسیده است. ما به طور همزمان با داستان این دو نفر، رابطه سروش صحت و نازنین فراهانی را نیز به تماشا می‌نشینیم که انگار این دو نفر آینده تارا و بهرام هستند. همچنین ارتباط نوپایی را مشاهده می‌کنیم، با بازی معصومه بیگی و مجید نوروزی که گویا این زوج جوان که به تازگی با یکدیگر آشنا شدند، گذشته تارا و بهرام هستند.

اما این روایت خطی آن گونه که که انتظار داریم پیش نمی‌رود. بلکه این سه زمان به نوعی در هم تنیده می‌شوند. تارا و بهرام (رعنا آزادی‌ور و مهدی پاکدل) به عنوان خط محوری و اصلی در زمان حال حضور دارند و آن دو زوج دیگر گویا با زندگی حال در تداخل هستند. به نوعی برای آسیب شناسی یک عاشقانه به انتها رسیده، نشان دادن زمان‌های دیگر همان افراد، راهی جالب و قابل توجه است.

نیم رخ‌های یخ زده

تارا

چهره‌های سرد و نیم رخ، دیگر امضای ایرانی‌های درام ساز شده است. بازیگران را به ویژه زوج‌ها را جوری در مقابل دوربین تصویر می‌کنند که بدون شک یکی از طرفین به حالت نیم رخ نشسته و با صورتی سرد و آبی دیالوگش را با دهانی چفت بیان می‌کند؛ و دیگری نیز در پس‌زمینه تار به نیم رخ او خیره شده است. تقریبا تمام دیالوگ‌هایی که از جدایی و فراغ خبر می‌دهد در تارا به این شیوه تصویر برداری شده است.

خیلی مایل بودم که صحنه‌ای را به تماشا بنشینم که تارا حرف‌های جدی‌اش را چشم در چشم بزند یا حداقل برای یک بار هم که شده رویش را از بهرام برگرداند و نظراتش را اعلام کند. با این وجود گویا کارگردان با زاویه نیم رخ بازیگرانش عهدی نشکستنی می‌بندد. چه بسا بدتر که زمانی که نیم رخ بازیگران را در فضایی تاریک تماشا می‌کنیم با صدایی گنگ و دهانی که انگار قدرت باز شدن و فریاد زدن یا ادای درست کلمات را ندارد.

آرتیست‌های زورکی

تارا

فیلم تارا از تعداد قابل توجهی از آرتیست در زمینه‌های مختلف اشباع شده. ممکن است حتی برای چند صحنه آرتیست‌هایی را ببینیم که فقط با هنرشان رژه می‌روند و دیگر تا آخر فیلم پیدایشان نمی‌شود. مثل خاطره‌ای که لحظه‌ای کسی در آن تار می‌زند اما بعد هیچ خبری از ساز به دست داستان نخواهد بود. با این وجود موضوعی که بیشتر جلب توجه می‌کند. این ظاهر آرتیستیک در طرح و رنگ مختلف است. این عقیده من است که یک آرتیست بد زاویه دیدی اشتباه و بد نسبت به دیگر هنرمندان دارد.

این یعنی در تخیل خود آن ها را امروزی، منحصر به فرد از جهت تیپ و ظاهر و غیر کلیشه‌ای تجسم می‌کند اما تمامی این سه مورد را اشتباه انجام می‌دهد. این درست کاری است که کارگردان با تیپ سازی از هنرمندان این فیلم انجام داده! ظواهری را برایشان تجسم کرده که به گمانش در دنیای امروز مد و هنر زیاد دیده می‌شود. اما او یک نمونه اشتباه را تجسم کرده است.

باید به سازنده هشدار داد که اگر دوربینی به دست بازیگر می‌دهد و جلیقه‌ای بر تنش می‌کند. نمی‌تواند احساس واقعی بودن یک کاراکتر عکاس را به فیلم و اشخاص تزریق کند. این موضوع برای تمامی کاراکتر‌ها صدق می‌کند. شخصیت‌های گمراه و نامربوطی که سعی دارند با ایده گیری از هنرمندان، لباسِ نقش آنان را در جامعه بر تن کنند و همانطور که پیدا است موفق نبودند.

بپرس تا دیر نشده!

تارا

هر جمله‌ای که شخصیت‌ها در این فیلم ادا می‌کنند، به یک سوال و جواب احمقانه منتهی می‌شود. چه بسا که کار به جاهای باریک تری هم کشیده می‌شود به طوری که هیچ دیالوگی بدون پرسش و پاسخ شکل نمی‌گیرد. تقریبا یک سوم فیلم به سوال‌هایی از قبیل سیگار نمی‌کشی؟، سردت نیست؟، چایی داغه؟، کم می‌خوابی؟ و دیگر سوال های این‌چنینی اختصاص داده شده. نمی‌دانم کارگردان برای گذر زمان این فیلم مجبور به استفاده از این پرسش‌های پی در پی و پیش پا افتاده شده یا به طور کل تیپ کاری او همینقدر حوصله‌سر بر است.

البته لازم است بگویم که گفت‌ و گو‌های خارج از پرسش و پاسخ هم تقریبا همگی خالی از ارزشمندی سخن و گفتار هستند. در واقع هیچ پیام شنیدنی یا مهم و هدفمندی در پس این دیالوگ‌ها نهفته نیست. حتی سازنده سعی کرده جنبه کمدی را نیز در رابطه و حرف‌های دو جوان با بازی معصومه بیگی و مجید نوروزی پررنگ کند. اما طنز تکراری و لوس دو زوج عاشق پیشه که به تازگی با یکدیگر آشنا شدند. فقط باعث می‌شود از ارتباطشان کمی منزجر شوید.

تارا

البته دسته سومی از دیالوگ هم وجود داشت که مانند جمله‌ای ادیبانه بینابین داستان بر صفحه‌ای سیاه در حد یک خط نقش می‌بست. ممکن است تصور شود چه کار خلاقانه و شاعرانه‌ای! اما هیچ‌کدام از این جمله‌ها مضمونی مهم نداشتند که قابل تامل باشد. این جمله‌های یک خطی که با کلمات ادیبانه‌تری نسبت به واژه‌های عادی نگارش شده بودند، هیچ چیز جز توضیح واضحات نیستند و شاید عاقلانه تر آن بود که بر صفحه نمایش به چشم نمی‌خوردند.

پیچیدگی دون مایه!

تارا

تنها نقطه داستان که ربط سه زوج را می‌فهمیم. حضور کاراکتری به نام سعید است که در زندگی هر شش نفر آنها حداقل یک بار رویت شده. در غیر این صورت سازنده این فیلم را آنقدر درهم ساخته است که اگر سعید نبود ممکن است به سختی می‌فهمیدیم که هر سه این زن‌ها و هر سه این مرد‌ها جلوه‌ای از یک نفر هستند.

البته لازم به ذکر است، با این که این افراد و رابطه‌شان در سه زمان مختلف روایت می‌شوند، و قرار بود این موضوع زندگی ‌آن‌ها و مسیر داستان را رازآلود رقم بزند با این وجود این حس را به مخاطب نمی‌دهد. چرا که میزانسن و صحنه سازی‌ها انگار همگی در یک زمان اتفاق می‌افتند. بیشتر به نظر می‌رسد این افراد همگی در زمان حال زیست می‌کنند و به نوعی از طریق ناخودآگاه به هم مربوط هستند و حتی هم را می‌شناسند. بهتر است بگویم که این سه زوج در جهان‌های موازی با یکدیگر تشابه دارند. این تفکری عقلانی تر نسبت به رویکرد حال و گذشته و آینده در فیلم تارا است.

تارا

با این حال در انتهای این بخش باید گفت که علاقه زیاد کارگردان به مسائل مرموز روان شناسی نمی‌تواند این فیلم را خوب از آب درآورد. چرا که با پیچیدگی‌های غیر ضروری و چاله‌های بی پاسخ نه تنها فیلمی کارآمد نخواهد ساخت بلکه حتی نوعی اتلاف وقت به شمار می‌رود. ما دائما به تماشای سه زوج می‌نشینیم که گنگ و بی اطلاع ما را هم در نادانی کامل فرو می‌برند و این عمل هرگز سبک منحصر به فردی به شمار نمی‌رود بلکه تنها یک سرگیجه و سردرگمی بی هدف را برای مخاطب به ارمغان می‌آورد.

سبز و قرمز

تارا

شاید نکته اصلی این فیلم استفاده زیاد از مکمل سبز و قرمز است. در واقع شاید بشود گفت که این کار کارگردان قابل تقدیر است. او توانسته چشم‌های ما را عادت دهد که هرگاه رنگ سبز را در پس زمینه می‌بینیم قطعا چیزی متعلق به گذشته در آن لحظه جا مانده یا خاطره‌ای تداعی می‌شود و اما رنگ قرمز نیز درست مقابلش. رنگ قرمز برای آینده‌ای است که نیامده اما ما آن را به موازات حال و گذشته تارا و بهرام خواهیم دید.

رنگ قرمزی که نمادی از عدم احساس گرایی‌ است از احساسات سبز جوانی رها شده و منطق و تفکر را پررنگ تر در زندگی به بوم می‌پاشد. شاید این رنگ‌ بازی ‌های کارگردان تنها چیزی باشد که نقطه اتصال بیننده را با سه زمان فیلم حفظ می‌کند. هرچند که گاهی آینده و گذشته چیزی جز دژاوو یا یک خواب نیستند.

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید

مطالب پیشنهادی