بررسی انیمه I Want To Eat Your Pancreas؛ زندگی همراه با مرگ
در مطلب بررسی انیمه I Want To Eat Your Pancreas به اثری میپردازیم که بار دیگر توانسته قدرت درام داستان گویی انیمههای ژاپنی را به رخ بینندگان بکشد. با ویجیاتو همراه باشید. زندگی کوتاه است، ...
در مطلب بررسی انیمه I Want To Eat Your Pancreas به اثری میپردازیم که بار دیگر توانسته قدرت درام داستان گویی انیمههای ژاپنی را به رخ بینندگان بکشد. با ویجیاتو همراه باشید.
زندگی کوتاه است، پس تا میتوانی از تک تک لحظاتت لذت ببر. شاید این جمله ای باشد که بارها آن را شنیده ایم، اما تا چه حد آن را درک کرده ایم و یا حتی به آن عمل کرده ایم. احتمالا جواب دادن به این سوال برای ما کار دشواری باشد و یا حتی تا حدودی آزار دهنده. به راستی زندگی ما کوتاه است؟ آیا مرگ درست بیخ گوشمان است؟ شاید حقیقت تلخی باشد اما زندگی ما از آن چیزی که حتی فکرش را میکنیم کوتاه تر است، به طوری که حتی شاید فردایی برایمان نباشد، شاید با یک تصادف، شاید با یک سکته، شاید با یک بیماری ناشناخته و شاید با یک بیماری پانکراس. پس اگر یک نگاه اجمالی به زندگی و حوادث پیرامون مان که اخبار بارها تکرارش میکند بیندازیم، میفهمیم مرگ درست بیخ گوشمان است.
انیمه ها دنیای عجیبی دارند، شاید بخاطر همین تفاوت و عجیب بودنشان است که من به آن جذب شده ام. بعضی از انیمه ها خیل عظیمی از احساسات را همراه خود دارند که میتوانند عواطف مارا به راحتی قلقلک دهند، البته که فیلم ها و شکل های دیگر رسانه هم میتوانند اینکار را انجام بدهند، اما باید بگویم انیمه ها، مانگاها و لایت ناول های (رمان) ژاپنی دنیای خاص خودشان را دارند و به راحتی میتوانند به عمق احساسات ما نفود کنند. به راستی این هنر ژاپنی ها ترسناک است، هنری که روز به روز به مخاطبانش افزوده میشود و بازار های جدیدی را به تسخیر خود در میاورد.
حدود یک سال قبل بود که انیمه ای به نام Your Name معرفی شد و مردم ژاپن و کشور های مجاور دیوانه وار برای تماشایش به سینما ها هجوم میبردند، انیمه فروشی بسیار زیادی در گیشه بدست آورد و در رتبه بندی بزرگترین سایت مرج انیمه یعنی My Anime List توانست به مقام اول برسد. انیمه اسم تو ترکیبی از واقعیت و خیال با چاشنی رمانس بود که «ماکوتو شینکای»، کارگردان اثر استاد ساخت این سبکه انیمه سازی است. افسانه ای که او ساخته هرچند از لحاظ فیلمنامه لنگ میزد اما بخاطر جذابیت های رمانتیکی که در آن وجود داشت، توانست قلب میلیون ها جوان و بزرگسال را به دست آورد و محبوبیتی چشم گیر بدست آورد که حتی حالا رتبه اول سایت MAL را دارا میباشد. به راستی که سال قبل با پخش انیمه هایی مانند اسم تو و آوای خاموش سال خوبی برای انیمه باز های جوان و عاشق پیشه بود.
اما امسال هم با پخش انیمه Mirai no mirai و انیمه Maquia: When the Promised Flower Blooms که در این مقاله در دیجیاتو به آن پرداختیم، سال خوبی را پشت سر گذاشته ایم و باز هم دیده ایم که این هنر ژاپنی ها یعنی انیمه رمانس هنوز هم حرف های زیادی برای گفتن دارد. اما در این مقاله به سراغ انیمه ای میرویم که در سال 2018 بی سرو صدا و حاشیه ای پخش شد یعنی انیمه «میخواهم پانکراست را بخورم»، همانطور که از عنوان این انیمه بر میآید، با انیمه ای معمولی طرف نیستیم و باید انتظار یک اثر جذاب و عجیب را داشته باشیم.
داستان انیمه از یک روز عزاداری شروع میشود، دختری از دست رفته و همگی برای او سوگواری میکنند. در این بین ما با پسری آشنا میشویم که با وجود عزادار بودنش، در مجلس ختم شرکت نکرده و در خانه خود، افسرده و ناراحت روزمرگی اش را سپری میکند. در سکانسی بعد او به صفخه گوشی خود نگاه میکند که در آن نوشته شده: «میخواهم پانکراست را بخورم.»
داستان از اینجا به بعد با فلش بکی به گذشته، روایت عاشقانه دیدار دختر از دست رفته و پسر عاشق را روایت میکند، روایتی شور انگیز که در آن یک طرف معشوقهای عجیب و غریب وجود دارد و یک طرف معشوقی عاشق پیشه. شروع داستان به گونهای است که آن را از هر زاویهای که نگاه کنیم با یک شروع عجیب و غریب روبرو هستیم؛ «میخواهم پانکراست را بخورم» دیگر یعنی چه؟ یک جمله یکی عجیب و نامفهموم و حتی بعضا خنده دار، اما معنی این جمله چیست؟ چرا کسی باید بخواهد پانکراس دیگری را بخورد، این جزو عجیب ترین جملاتی است که در یک اثر سینمایی شنیده ام، آنقدر عجیب که نویسنده داستان تصمیم گرفته، تا آن را به عنوان اثرش تبدیل کند و تا حدودی توانسته عجیب بودن را از همان وهله اول به بیننده حالی کند.
حال بیایید تا کمی بیشتر به انیمه نگاه کنیم تا معنی این عنوان عجیب را بیش از پیش درک کنیم. ماجرا در بیمارستان شروع میشود، پسری به اسم هاروکی، دفترچه ای را بر روی یکی از صندلی های بیمارستان پیدا میکند که عنوان جالبی روی جلدش نوشته شده بود، «زندگی همراه با مرگ»، وقتی پسرک کمی از دفترچه را میخواند، میبیند که آن خاطرات دختری است که بخاطر مشکل پانکراسش چند ماه دیگر بیشتر زنده نیست.
ساکورا پسر را ملاقات میکند و به او میگوید که پانکراس من از کار افتاده و چند ماه دیگر بیشتر زنده نیستم (اصولا بیماری های پانکراس آدم را نمیکشند و در این انیمه هیچ اشاره ای به نوع بیماری نشده ولی به احتمال زیاد بیماری دختر باید از نوع سرطان پانکراس باشد که کشنده ترین نوع این بیماری است) پسرک جمله جالبی را میگوید که داستان ما از آنجا شکل میگیرد «اوه، که اینطور» ساکورا که از این واکنش هاروکی بسیار تعجب میکند، تصمیم میگیرد به عنوان نگهدارنده رازی که میترسد به بقیه بگوید با او همراه شود و باهم به لیست کار های قبل از مرگ ساکورا برسند.
با یک برخورد به شدت عجیب روبرو هستیم؛ کسی ببیند که دارید میمیرید بعد بگوید اوه، که اینطور؟ آدمها در این انیمه تا این حد بیرحم هستند. البته احتمالا واقعا منطقی ترین جواب ممکنه به این قضیه جواب هاروکی باشد، کسی که آدم ها و روابط برایش ارزش چندانی ندارد و نمیخواهد درگیر این جور داستان ها باشد فکر نکنم چیز بهتری از این بگوید، مثل پیرمردی که دیگر مرگ و زندگی برایش اهمیتی ندارد.
نکته جالب این داستان، شخصیت پردازی هاروکی است، او شخصیتی گوشه گیر و افسرده دارد و تا میتواند از بقیه دوری میکند و در دنیای کتاب ها غرق میشود چون فکر میکند برای دیگران خسته کننده است و دیگران از معاشرت با او خسته میشوند، یک مشکل نوجوانانه معمولی که برای این شخصیت بسیار حاد است، و ارزش خود را با وجود تمام نکات مثبت خودش پایین میاورد و خودش را آدم پستی تصور میکند، شاید خیلی از مردم با همچین مشکلاتی در برهه های مختلفی از زندگیمان برخورد کرده باشند و باید گفت این انیمه تا حدودی به این مساله هم پرداخته و بارها به مخاطب گوشزد میکند که حتی اگر خسته کننده ترین و مزخرف ترین آدم دنیا هم باشی باز هم کسانی هستند که از وجودت لذت ببرند و بخواهند با تو باشند.
این انیمه یک اثر کاملا با حال و هوای نوجوانانه است و بیشتر به مسایلی میپردازد که همین قشر با آن ها دست و پنجه نرم میکنند، در نتیجه اگر در سن و سال نوجوانی به سر میبرید و به اصطلاح Teenager هستید، شخصا دیدن این انیمه را دو چندان پیشنهاد میکنم. با این توضیحات پس حالا بهتر میفهمیم چرا اسم انیمه این است، اسمی که واقعا کل انیمه را تعریف میکند، میخواهم پانکراست را بخورم، میخواهم بیماریت را بخورم، میخواهم ناراحتی هایت را بخورم تا تو شاد شوی و از طرفی میخواهم سلامتی ات را بخورم، میخواهم خوشی ات را بخورم تا من هم شاد شوم، جمله ای که نیت دو کارکتر اصلی این انیمه را مشخص میکند.
به همین ترتیب هر دو به انجام لیست ساکورا مشغول میشوند و در این حین مفاهیم جالبی به مخاطب مطرح میشود و درسهای انسانی در قالب داستانکهایی مجزا به بیننده ارائه میشود. روز ها میگذرد و کم کم موارد لیست ساکورا تک به تک خط میخورند،این داستان ملو درام با شیرینی ها و تلخی های رابطه عجیب بین هاروکی و ساکورا ادامه پیدا میکند و با شوخی های مداوم ساکورا با مرگ و نگاه مخصوصش به آن، رابطه ای را میبینیم که شاید ناراحت کننده باشد، با این وجود باید گفت تم شاد زیرپوستی بیشتر انیمه را فرا گرفته اما این شادی بیشتر شبیه تلخند است.
در این بین ساکورا مفاهیمی را در مورد زندگی تعریف میکند که پیام اصلی انیمه به مخاطبین خود است اما متاسفانه درست بیان نمیشوند تا ماندگار بمانند. مفاهیمی روانشناسی همچون اینکه زنده بودن یعنی رابطه داشتن با بقیه انسان ها، اینکه بقیه میتوانند ما را لمس کنند یعنی وجود داریم و یا اینکه سرنوشت چیز خاصی نیست حال و اتفاقات ما حاصل هزاران انتخاب ما هست که طی زندگی انجام میدهیم؛ مفاهیمی که زیاد به آن پرداخته نشده است و با چند دیالوگ کلیشه ای رها شدند.
شاید در آغاز که اسم انیمه را شنیده اید به فکر آن افتاده باشید که شاید این انیمه درمورد زامبی ها باشد، اما خب با داستانی کاملا عاشقانه طرف هستید. «میخواهم پانکراست را بخورم» با اینکه عنوان جذابی برای یک انیمه است، اما پیشرفت کند داستان، دیالوگ های کلیشه ای و ضعفش در گرافیک نمیتواند آن را آنطور که باید جاودان سازد، در نتیجه اگر میخواهید با داستان اصلی بیشتر آشنا شوید خواندن لایت ناول این انیمه یا دیدن لایو اکشن آن را به شما توصیه میکنم. اما در هر حال اگر چند وقتی هست که انیمه تراژدی خوب ندیده اید و به دنبال کمی احساساتی شدن هستید، از دیدن این انیمه زیبا غافل نشوید.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
نمیدونم چجور خودمو خالی کنم درد داره
فقط میتونم بگم که ژاپنی خیلی خوب میتونن گریه آدمو در بیارن.من که بعد از مرگ مادربزرگم دیگه خیلی خیلی کم گریه میکردم یجووری که شاید هر دو سال یک بار شاید ولی این انیمه خوب منو تونست به گریه بندازه
یکی از بهترین انیمه ها و غمگین ترین انیمه هایی هست که دیدم (البته بعداز محل کرم های شب تاب و آکامه گا کیل) متاسفانه از همون اول معلومه که ساکورا میمیره و همین دیدن انیمه رو تلخ تر میکنه لحظاتی که هاروکی و ساکورا لا هم می گذرانند بسیار عجیب و جذاب است گفتگو های بین آن دو تا حدودی معمولی است و هاروکی طوری با ساکورا رفتار میکند که انگار برایش مهم نیست البته واقعا همینطور است اما با گذشت زمان هاروکی کم کم عاشق ساکورا میشود و زمان بیشتری را با او می گذراند آن دو لحظات خوبی را با هم می گذرانند و تا پایان انیمه اشک مخاطب را درمیاورند در اواخر انیمه بیماری ساکورا شدیدتر میشود و مادر ساکورا او را به بیمارستان میبرد شیگا هاروکی هم با عجله خود را به بیمارستان می رساند اما از آنجایی که مغرور است خود را در ظاهر بسیار خون سرد نشان میدهد در آنجا با هم جرات و حقیقت بازی میکنند و هاروکی سوال جالبی میپرسد سوال این است؟زندگی برای تو چه معنی داره و در جواب ساکورا میگوید این که دیگران رو دوست داشته باشم و دوستم داشته باشند و به دیگران محبت کنم و به من محبت کنند زندگی واقعی برای من اینطوری است با شنیدن این جواب سینگ هاروکی تحت تاثیر قرار میگیرد اما در ظاهر هیچ واکنش خاصی نشان نمیدهد روز بعد ساکورا به هاروکی پیام می فرستد که با هم بیرون بروند هاروکی و ساکورا با هم به پشت بام بیمارستان میروند هاروکی می پرسه که برات بد نیست که بدون اجازه دکتر بیرون بیای؟ ساکورا میگه که نه هاوایی می پرسه:تا کی زنده میمونی؟ یاوران با شوخی جواب میده:همه یک روز میمیرند هاروکی میگه منظورم این نبود و ساکورا میگه آها منظورت بیماری پانکرانسمه آره بزودی میمیرم هاروکی محکم دست ساکورا رو میگیره و میگه منظورم این نبود برام مهمی نمیفهمی نمیخوام که بمیری ساکورا میگه :خیلی خوشحالم که یکی از مرگ من ناراحت میشه بعد آتیش بازی شروع میشه و ساکورا و هاروکی هم دیگه رو بغل میکنند و یکی از زیباترین و احساساتی ترین قسمت انیمه رو تشکیل میدند هاروکی میگه زیاد احساساتی نشدی؟ ساکورا میگه نمیدونم این اواخر میخوام گرمای دیگران رو حس کنم هاروکی با خودش میگه که ترسیدم این یک نشونه باشه اما ساکورا هفته بعد مرخص شد در صحنه بعدی هاروکی رو میبینیم که توی کافه بهار اولین جایی که با ساکورا رفت منتظره اما ساکورا نمیاد هاروکی هم به خونه میره و با پدر و مادرش شام میخوره در همین هنگام خبری از چاغو خوردن دختری ۱۷ ساله به نام هیمائوچی ساکورا صحبت و دختر از خون ریزی شدید فوت میکنه هاروکی با دیدن این خبر دست و پاهاش شروع به باریدن میکنند و بی صدا به اتاقش میره و شروع به گریه کردن میکنه تا یک ماه از خونه بیرون نمیده و وقتی رو با خواندن کتاب های ساکورا میگذرانه بعداز گذشت یک ماه مرگ ساکورا رو قبول میکنه و به دیدن مادر ساکورا میده و خودش رو معرفی میکنه مادر ساکورا هم میگه خودتی! ساکورا همش درباره تو صحبت میکرد اون گفت قبل از مرگش این دفتر رو به تو بدم بعداز خواندن دفتر هاروکی ناله و گریه میکنه بعد به کافه بهار برای دیدن دوست ساکورا میره (ببخشید اسمش یادم نیست)این دو با هم رابطه خوبی ندارند حتی مدام ساکورا رو نصیحت میکرد که با این پسره نگرده به هر حال هاروکی درباره بیماری ساکورا میگه ابتدا باور نمیکنه و میگه چه زور ممکنه به تو بگه به من نگه اما بعداز خواندن دفتر خاطرات ساکورا شروع به گریه کردن میکنه و با خشم به هاروکی میگه که هیچ وقت نمیبخشمت چرا بهم نگفتی میتونستم لحظات بیشتری رو باهاش بگذرونم و بعد کافه رو ترک میکنه هاروکی هم بهش میگه اگه تونستی یک روز من رو ببخش بعداز اون دوست ساکورا و هاروکی را میبینیم که سر قبر ساکورا هستند ظاهرا وی هاروکی را بخشیده اگرچه بازم کمی با تندی و بدخلقی با هاروکی حرف میزند و انیمه در همین جا به اتمام میرسد
و یک موسیقی بسیار زیبا پخش میشود شاید غم انگیز ترین قسمت داستان مرگ ساکورا با چاغو باشد نه با بیماری وی راستی نکته ایی وجود دارد که شاید بعضی از شماها به آن دقت نکرده باشید در یک قسمت هاروکی به ساکورا میگوید که در نزدیکی این محل چاغوکشی شده به نظر شما قاتل همان شخص میباشد؟
بعضیام اینطوری خودشونو بعد دیدن انیمه خالی میکنن:)
به جرات میتونم بگم یکی ازبهترین انیمه هایی است که تاحالا دیدم
اصمش ذهن ادمو میکشه ب جاهای بد ولی خعلی خعلی خبح
Booooo