۱۰ فیلم و سریال تماشایی در مورد از دست دادن حافظه
حافظه انسان گاهی چیز غیر قابل اعتمادی است؛ ما تمایل داریم نسبت به رویدادهای گذشته به صورت ذهنی رفتار کنیم، این یعنی انسان دوست دارد تصاویر تحریف شده را در ذهن خود ذخیره کند و ...
حافظه انسان گاهی چیز غیر قابل اعتمادی است؛ ما تمایل داریم نسبت به رویدادهای گذشته به صورت ذهنی رفتار کنیم، این یعنی انسان دوست دارد تصاویر تحریف شده را در ذهن خود ذخیره کند و ناخودآگاه خاطرات را نیز به دنبال آن دستکاری کند. اما اغلب، مشکلات حافظه به دلیل بیماری، حوادث آسیب زا یا تصادفات ایجاد میشود. اکنون ما در این فهرست ویجیاتو ۱۰ فیلم را انتخاب کردیم که در آن کارگردانها نشان میدهند که از دست دادن حافظه میتواند چه معنایی برای شخصیتها داشته باشد.
Overboard
جوانا استاتون (گلدی هاون) یک میلیاردر جوان، زیبا، اما مغرور و عجیب و غریب، صاحب یک قایق تفریحی لوکس است. هنگامی که کشتی برای تعمیر در یک شهر کوچک توقف میکند، او نجاری به نام دین پروفیت (کورت راسل) را استخدام میکند تا تغییراتی در اتاق رختکن خود ایجاد کند. اما برخورد بد این زن باعث میشود نجار نقشهای در سر خود پرورش بدهد. در نتیجه این نقشه وقتی جوانا شب روی عرشه بیرون میآید به دریا میافتد و هیچکس متوجه نمیشود و قایق بادبانی شناور میشود.
او بعداً نجات مییابد، اما حافظه خود را به طور کامل از دست میدهد. دین در این لحظه ادامه نقشه انتقامی خود را اجرا میکند؛ این یعنی جوآنا را از بیمارستان میگیرد، نام او را آنی میگذارد و این زن را همسر و مادر چهار پسر نافرمانش میداند. اگر فیلم چندین دهه زودتر فیلمبرداری می شد، طرح کمدی گری مارشال بسیار ارگانیکتر به نظر میرسید؛ اما چرا؟ چون آموزش مجدد و ناشیانه یک میلیاردر و طنز جنسیتی فیلم بیشتر با آثار دهه 1930 سینما سازگار است. به طور کلی شیمی موفق دو ستاره اصلی فیلم شما را در نوستالژی دلپذیری غوطهور میکند که ممکن است برای بسیاری از بینندگان جذاب باشد.
Memento
بازپرس شرکت بیمه، لئونارد شلبی (گای پیرس) هر کاری میکند تا قاتل همسرش را پیدا کند. تنها مشکل این است که پس از یک ضربه شدید به سر، قهرمان از یک فرم نادر فراموشی رنج میبرد، به همین دلیل او تمام اتفاقات قبل از فاجعه را کاملاً به یاد میآورد، اما اصلاً به یاد نمیآورد که چند دقیقه پیش چه اتفاقی افتاده است. شلبی در تلاش برای از دست دادن تماس با واقعیت و یافتن جنایتکار، یادداشتها، پیامها و هر چیزی که به او در این راه کمک کند را برای خود باقی میگذارد و حتی برخی از حقایق را به صورت خالکوبی روی بدن خود ثبت میکند. و با این حال به نظر میرسد که هر چه او در تحقیقات خود بیشتر پیش میرود، راه حل دست نیافتنیتر میشود.
بعد از «ممنتو» (یا به سادگی «یادگاری») بود که همه شروع به صحبت درباره کارگردان کریستوفر نولان کردند. ویژگی فیلم در سازماندهی طرح است: وقایع داستان به ترتیب معکوس دنبال میشوند و با فلاشبکها قطع و وصل میشوند، به همین دلیل است که بیننده به معنای واقعی کلمه در هوشیاری شخصیتی با فراموشی نزولی غوطهور میشود. به تماشای «ممنتو»، اتفاقاً میتوانید تغییراتی را که در این سالها در سبک کارگردان ایجاد شده است، پیگیری کنید. این فیلم همچنان یکی از اصلیترین فیلمهای حرفهای او باقی مانده است؛ بسیاری از تکنیکهای حاصل از آن در فیلمهای بعدی توسعه یا بازتفسیر شدند.
Blindspot
در داستان این سریال پلیس نیویورک در مرکز شهر کیسهای پیدا میکند که داخل آن یک زن جوان برهنه (جیمی الکساندر) کاملاً خالی از حافظه است، اما از سر تا پا با خالکوبیهای تازه پوشیده شده است. با مطالعه خالکوبیهای این زن، FBI به این نتیجه میرسد که آنها حاوی نشانههای رمزگذاری شدهای از حملات تروریستی قریب الوقوع هستند. در واقع هر یک از خالکوبیها کلید جنایتی است که در آینده رخ میدهد و سرنخ اصلی، نام مامور ویژه کورت ولر (سالیوان استاپلتون) است که با حروف درشت دقیقاً بین تیغههای شانه زن ناشناس بدون حافظه نقش بسته است. حالا این زن و مامور بیچاره باید کسی را پیدا کنند که آنها را درگیر این پرونده عجیب کرده است.
سریال نقطه کور که توسط مارتین گرو ساخته شده است، به مدت پنج فصل در NBC پخش شد. این سریال با ترکیبی آشنا مخاطبان را به خود جذب کرد، ترکیبی شامل تحقیقات هفتگی در مورد خالکوبیهای شخصیت اصلی که در یک داستان مقطعی در مقیاس بزرگ درباره گذشته او گنجانده شده است. فضای جالب این سریال یادآور فیلمهای جنایی اسکاندیناوی با بازیگری کاریزماتیک است، دقیقاً یادآور لیزبث سالاندر از رمانهای استیگ لارسون با بازی نومی راپیس.
Still Alice
آلیس هاولند (جولیان مور) استاد زبان شناسی در دانشگاه کلمبیا، همسری خوشبخت و مادر سه فرزند است. یک روز او متوجه میشود که برخی از کلمات را فراموش میکند و مکانهای آشنا برای لحظهای در حافظه او ناآشنا به نظر میرسد. بعد از اینکه آلیس در محوطه دانشگاه گم میشود، با پزشکانی مشورت میکند که به او یک تشخیص ترسناک میدهند: مراحل اولیه بیماری آلزایمر ارثی؛ اکنون تنها چیزی که برای قهرمان میماند مبارزه با بیماری است.
جولیان مور با این نقش برنده اسکار بهترین بازیگر زن شد. در زمان اکران این فیلم منتقدان خاطرنشان کردند که این فیلم روندی را که در فصل جوایز سال قبل آن توسط «باشگاه خریداران دالاس» تعیین شده بود ادامه داده است. این یعنی یک موضوع اجتماعی حاد مرتبط با یک بیماری احاطه شده توسط کلیشهها در فیلم بررسی شده، و مبارزه با آن و درک این مبارزه توسط جامعه نیز در فیلم بررسی شده است. جولین مور به طرز ماهرانهای توانست در فیلم هنوز آلیس احساس از دست دادن حافظه و بی قراری ترسناکی را که بیماران مبتلا به آلزایمر تجربه میکنند، منعکس کند.
Trance
یک کارمند یک حراجی (جیمز مک آووی) قصد دارد یک نقاشی را بدزدد و گروهی از دزدان را براین کار جمع آوری کند، اما این شخص پس از جنایت به سرش ضربهای میخورد و با فراموشی و بودن حافظه از خواب بیدار میشود. اکنون او تنها کسی است که میداند نقاشی دزدیده شده کجاست و پس از ناتوانی در به خاطر سپردن، باند دزدان شروع به مشکوک شدن به دوگانگی ذهن او میکنند و یک هیپنوتیزمکننده و روان درمانگر زن (روزاریو داوسون) را استخدام میکنند تا وارد ذهن او شود. اما تلاشها به جایی نمیرسد و به تدریج اوضاع از کنترل خارج میشود.
حالتهای مرزی هوشیاری موضوع مورد علاقه کارگردان شناخته شده دنی بویل است که او بیش از یک بار در فیلمهایش آن را مطرح کرده است (البته برجستهترین و محبوبترین نمونه، فیلم Trainspotting است). در «ترنس»، کارگردان با کمک روایتی گیجکننده، ویرایش (همانطور که حدس میزنید، فلشبکها نقش مهمی دارند)، نورپردازی و اشتباهات پارانوئید ذهنی، هم شخصیتهای فیلم و هم مخاطب را در تلهای پیچیده از خاطرات گیجکننده و فریبنده حبس میکند. این یعنی 100 دقیقه سواری هیجان انگیز آنقدر سریع حرکت میکند که مخاطب نیز شوکه میشود.
Unknown
دکتر مارتین هریس (لیام نیسون) برای یک کنگره بین المللی بیوتکنولوژی وارد برلین میشود، اما هرگز به انجمن نمیرسد؛ اما چرا؟ چون او در حین سفر با تاکسی، تصادف میکند و پس از مجروح شدن، برای چند روز به کما میرود. هریس پس از بیدار شدن متوجه میشود که حافظه خود را تا حدی از دست داده است و تمام اسنادش ناپدید شدهاند. علاوه بر این، در هتل، مارتین متوجه میشود که همسرش او را به یاد نمیآورد و شخص دیگری هویت او را به خود اختصاص داده است. پس این مرد گیج برای کمک به راننده تاکسی جینا (دایان کروگر) و کارآگاه خصوصی (برونو گانز) مراجعه میکند. هریس با باز کردن پیچ و خم خاطرات از دست رفته، متوجه میشود که خودش آن چیزی نیست که فکر میکرد.
در زمان اکران فیلم ناشناس در سال 2011 کارگردان ژائومه کولت-سرا با فیلم ترسناک Orphan توجه عموم را به خود جلب کرده بود. پیچیدگی داستان آن فیلم ترسناک بیننده را برای این واقعیت آماده کرد که در «ناشناس» نیز یک شکار مشابه وجود خواهد داشت که شما را در فینال به تنش شدید میرساند. و اینطور هم شد، از نظر سبکی کولت-سرا در هدایت تماشاگران از طریق هیجان هیچکاکی آنقدر استاد است که توجه را به خود جلب میکند.
Before I Go to Sleep
در داستان این فیلم هر روز صبح کریستین (نیکول کیدمن) روزش را به یک ترتیب شروع میکند؛ با این واقعیت که در وحشت متوجه میشود که مطلقاً هیچ خاطرهای از وقایع روز قبل ندارد. اما علت چیست؟ در نتیجه تصادف، زن توانایی استفاده از حافظه بلندمدت خود را از دست داده است، بنابراین هر روز همسرش بن (کالین فرث) باید دوباره به او یادآوری کند که چگونه ملاقات کردند، ازدواج کردند و چرا او شروع به مشکلات حافظه کرد. در این بین دکتر نش (مارک استرانگ)، به عنوان یک عصبروانشناس، مخفیانه از همسرش، به کریستین پیشنهاد میکند که با ضبط و مرور پیامهای ویدیویی روزانه برای خودش، با حافظه کار کند.
اما به تدریج، قهرمان داستان متوجه میشود که هر چیزی که بن به او میگوید از آزمون ویدیوهای روزانه او عبور نمیکند. این تریلر سینمایی بر اساس رمانی به همین نام اثر سی جی واتسون تقریباً بر اساس همان تکنیکی ساخته شده که در یادگاری نولان دیده بودیم. این یعنی شخصیت اصلی سعی میکند وقایع گذشته را با کمک پیامهایی که برای خودش باقی مانده است، احیا کند. از نظر تنش، فیلم «پیش از آنکه بخوابم» از «یادگاری» پایینتر است، اما تغییر در تأکید بر موضوع خانواده و روابط توهین آمیز، که استادانه از بسیاری جهات با تلاش کیدمن آشکار در فیلم نمایش داده میشود، هنوز هم این اثر را جذاب میکند.
Oblivion
آیا میتوان مشتاق شهری بود که هرگز در آن نرفتهاید؟ یا زمانی را به خاطر میآورید که در آن زندگی نکردهاید؟ و حتی عاشق دختری هستید که هرگز ندیدهاید؟ مردم سالها پیش زمین را ترک کردند. جک هارپر آخرین کسی است که هر روز در این سیاره متروکه فرود میآید. مکانی که زمان آن بر حسب ثانیه محاسبه میشود. او رباتهایی را که نمایندگان بازمانده یک تمدن فرازمینی را شکار میکنند نظارت میکند. اما یک روز جک در دام کسی میافتد که بیش از حد در مورد او میداند. تنها فرصت برای رسیدن به حقیقت این است که همه چیز را به خاطر بسپارد.
این فیلم علمی تخیلی دیستوپیایی جوزف کوسینسکی بر اساس داستانی کوتاه از خود کارگردان است که به یک رمان گرافیکی تبدیل شده است. کارگردان از داستانهای علمی تخیلی دهه 1980 الهام گرفته بود، که کاملاً واضح است، و پروژه را کاملاً با احساس نوستالژی که یک فرد بدبخت در پسا آخرالزمان برای یافتن یک تمدن گمشده تجربه میکند آغشته کرد. کارگردان موضوع خاطرات کاذب را نیز با این ایده آخرالزمانی در هم آمیخته است و همزیستی جالبی از دو لایه روی هم افتاده تا ادراک حافظه خاصی را ایجاد کند.
Eternal Sunshine of the Spotless Mind
در داستان این فیلم جوئل (جیم کری) خجالتی و مالیخولیایی زندگی خاکستری و کسل کنندهای دارد. اما یک روز به جای مسیر معمول کاری، مرد جوان ناگهان سوار قطار برقی به سمت دیگری میشود و با عجله به سمت دریا میرود. در ساحل شنی، جوئل متوجه دختری با موهای آبی روشن میشود. در راه بازگشت، آنها در واگن قطار با هم آشنا میشوند و پسر متوجه میشود که او و کلمنتاین (کیت وینسلت) شباهتهای زیادی با هم دارند، گویی از قبل این دختر را میشناسد. خیلی زود جوئل متوجه میشود که او را واقعا میشناسد، علاوه بر این، آنها یک زوج بودند.
«آفتاب ابدی یک ذهن پاک» ساخته میشل گوندری یکی از تاثیرگذارترین فیلمهای رمانتیک درباره حافظه و خاطره است، آن هم با حضور کمدینی چون جیم کری در یک نقش دراماتیک فوقالعاده. علاوه بر این، کارگردان با کمک توصیف یک فناوری کاملاً علمی-تخیلی و یک طرح غیرمعمول برای این ژانر (چارلی کافمن جایزه اسکار شایسته ای را برای فیلمنامه دریافت کرد)، به طور غیر متعارف در مورد ماهیت عشق صحبت کرد که باعث ساخت یکی از مهم ترین پروژههای سینمای آمریکا در دهه 2000 به بعد شد.
The Tourist
در این سریال تماشایی جیمی دورنان حافظه خود را در یک داستان طنز اکشن با رد پایی از آثار برادران کوئن از دست می دهد. در داستان این مینی سریال یک غریبه (جمی دورنان) از تعقیب فردی ناشناس در بیابان فرار میکند. مدتی بعد تصادف میکند و پس از آن در بیمارستان بستری میشود و پس باز کردن چشمهایش چیزی به یاد نمیآورد. او با کمک یک پلیس زن محلی (دانیل مک دونالد)، سعی میکند زنجیره حوادث را بازسازی کند و بفهمد که دقیقا چه کسی او را شکار کرده و از اساس خود او چه کسی است.
در شش ساعت سریال «توریست»، سازندگان سعی در خلق چیزی متفاوت ندارند. در عوض آنها بر عوامل انسانی و روایتی کنایهآمیز تمرکز میکنند که جدا کردن مخاطب از آن واقعاً دشوار است. این سریال که در ابتدای سال 2022 منتشر شد، به طور مشترک توسط BBC و سرویس پخش HBO Max ساخته و پخش شده است. اما این مینی سریال دو فصلی ممکن است بیننده را به یاد فیلمهای «فارگو» برادران کوئن و بازیهای جنایی مارتین مکدونا ایرلندی و حتی «مکس دیوانه» یا «یادگاری» نولان بیاندازد که کارگردانان این سریال موفق شدهاند سلامی متالیک به آنها برسانند.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.