ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

بررسی

نقد فیلم Baghead | جامپ‌اسکر با کله کیفی

اینکه اتفاقات ماورا طبیعی تا چه حد واقعی هستند و آیا می‌توان به وجود آن‌ها باور داشت، همواره در هاله‌ای از ابهام قرار داشته است و احتمالاً هیچ‌گاه نتوان پاسخی قانع کننده برایش یافت. با ...

حمزه سروری
نوشته شده توسط حمزه سروری | ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳ | ۲۰:۰۰

اینکه اتفاقات ماورا طبیعی تا چه حد واقعی هستند و آیا می‌توان به وجود آن‌ها باور داشت، همواره در هاله‌ای از ابهام قرار داشته است و احتمالاً هیچ‌گاه نتوان پاسخی قانع کننده برایش یافت. با این وجود، ماورا الطبیعه همواره بخشی جدا نشدنی از زندگی بشر بوده است و حضورش را می‌توان در اساطیر، آیین‌ها، ادیان و داستان‌های محلی به وفور پیدا کرد. حقیقت داشتن مسائل ماورا طبیعی مسلماً فراتر از موضوع این نوشته می‌باشد، اما نمی‌توان کتمان کرد که سوژه‌های بسیار جذابی برای فیلم‌های سینمایی بوجود آورده‌اند. هر ساله تعداد زیادی فیلم اکران می‌شود که موضوع کلی داستان آن‌ها پیرامون موجودات و اتفاقات ماورایی است؛ ارواح، شیاطین، فرشتگان یا اتفاقاتی که نمی‌توان آن‌ها را با عقل منطقی توجیه کرد، توانسته‌اند جایگاهی مشخص بر روی پرده‌ی سینما برای خود بوجود بیاورند.

در این میان، ژانر ترسناک بیشترین بهره را از چنین مسائلی می‌برد؛ به دلیل ناشناختگی آنچه که فراتر از مرزهای منطق و طبیعت است، همیشه می‌توان با افزودن عناصر ماورایی تنش و ترس را به داستان تزریق کرد و فیلمی آفرید که برای بینندگان عجیب و ترسناک باشد. یکی از جدیدترین فیلم‌هایی که سینمای انگلیس با محوریت موجودات ماورا طبیعی موفق به ساخت آن شده، Baghead است؛ «کله کیفی»، فیلمی است که در ادامه به بررسی آن خواهیم پرداخت.

فیلم Baghead، در واقع از روی فیلمی کوتاه با همین نام اقتباس شده است که در سال 2017 منتشر شد و اتفاقاً توانست توجهات مثبتی به سوی خود جلب کند. لورکن رایلی (Lorcan Reilly)، فیلم‌نامه‌ی این فیلم کوتاه را بسط داد و طی همکاری دوباره با آلبرتو کوردور (Alberto Corredor)، دست به ساخت Baghead زدند. فریا الن (Freya Allen)، روبی بارکر (Ruby Barker) و جرمی ایروین (Jeremy Irvine) ستاره‌های اصلی این فیلم هستند. بطور کلی، همانطور که از تیم بازیگری مشخص است، این فیلم در رده‌ی فیلم‌های کم خرج و کم سر و صدا جای می‌گیرد. با توجه به مقیاس تولید، می‌توان فروش حدود 6.5 میلیون دلاری آن در گیشه را یک موفقیت به حساب آورد.

ساختمانی فرسوده و رازهای آن

یک ساختمان قدیمی با قدمت 400 سال در جایی از شهر لندن وجود دارد که تنها ساکن آن پیرمردی منزوی است؛ از بیرون همه چیز عادی به‌نظر می‌رسد و رهگذرها احتمالاً فکر می‌کنند که این سازه یک می‌ خانه مربوط به عصر الیزابت باشد؛ اما زمانی که پا به درون آن می‌گذاریم قضایا شروع به پیچیده‌تر شدن می‌کنند. با هر گام به سمت زیرزمین، متوجه می‌شویم که قواعد دنیای بیرون دیگر موضوعیت ندارند و قلمروی ماورا الطبیعه در اینجا با قدرت حکم‌رانی می‌کند.

داستان فیلم Baghead تماماً در این ساختمان که معماری گوتیک دارد دنبال می‌شود؛ شخصیت شیطانی ماجرا که نام فیلم هم از او گرفته شده، فونداسیونی می‌باشد که همه چیز دیگر در داستان بر روی آن بنا شده است. کله کیفی، موجودی ماورایی‌ست که ظاهر ثابتی ندارد و در زیر زمین این می خانه‌ی متروک زندانی می‌باشد. این موجود می‌تواند با بلعیدن وسایلی که متعلق به افراد مرده است برای مدت زمان محدودی آن‌ها را احضار کند و جسماً تبدیل به آن مرده بشود. پیرمرد صاحب‌خانه از این قابلیت استفاده می‌کرده تا پول دربیاورد، اما مسلماً این رابطه بدون عواقب ناگوار برای او و زندگی‌اش نبوده است. استفاده از قابلیتِ احضار کردن مرده‌ها توسط بگ‌هد، به مرور رابطه‌ی بین صاحب‌خانه و این شیطان را قوی می‌کند، تا حدی که می‌توان گفت فرد نفرین می‌شود. در اوایل فیلم متوجه می‌شویم که اوون لارک یا همان پیرمرد صاحب‌خانه، به دلایلی مرتبط همسرش را از دست داده و رابطه‌اش با دخترش نیز از هم پاشیده است که مستقیماً به دلیل نفرین شدن توسط بگ‌هد مربوط می‌شود.

بخاطر یک مشت دلار!


 نیل یکی از مشتری‌های بگ‌هد به حساب می‌آید و شخصیتی‌ست که نقشی مهم در داستان دارد؛ او شدیداً دل‌تنگ معشوقه‌اش است و می‌خواهد با او دوباره برای مدت کوتاهی هم که شده هم‌صحبت بشود. این انگیزه، نیل را به زیرزمین و خانه‌ی پیرمرد می‌کشاند. با وجود اینکه در اولین دیدار نیل به اشتباه بجای همسرش با مادرش صورت می‌گیرد (چون به اشتباه جواهر مادرش را به خورد بگ‌هد می‌دهد!)، اما او تا پایان قصه ناامید نمی‌شود و چندین بار دیگر به ملاقات کله کیفی می‌رود. به مرور جنبه‌هایی تاریک از شخصیت بیمارگونه‌ی او بر بیننده روشن می‌شود که نقشی اساسی در داستان دارند. در واقع می‌توان گفت که بیماری‌های روانی، انگیزه‌ای هستند که به نقش شخصیت‌ها شکل داده‌اند؛ آن‌ها اساساً برای پر کردن جاهای خالی در روان خود با بگ‌هد روبرو می‌شوند و این جاهای خالی منجر به شکل گیری شخصیت‌هایی آلوده به سیاهی شده است. در واقع، هر چیزی پیرامون بگ‌هد با سیاهی آمیخته می‌شود.

داستان از آن جایی آغاز می‌شود که اوون لارک (Owen Lark)، تصمیم می‌گیرد به زندگی خود و بگ‌هد پایان ببخشد؛ او زیرزمین را آتش می‌زند اما تنها خودش در این میان می‌سوزد. او نمی‌داند که سرنوشتش تحمیلی‌ست و نگهبانی از بگ‌هد، خارج از اراده‌ی او می‌باشد. پس از اوون، آیریس لارک (Iris Lark)، دخترش خانه را به ارث می‌برد و تصمیم می‌گیرد برای مدتی در آنجا بماند، چرا که ویدیوی ضبط شده توسط پدرش قبل از مرگ، توجه آیریس را به بگ‌هد و زیرزمین جلب می‌کند. خیلی زود او از راز این خانه آگاه می‌شود و متوجه می‌شود که چه قدرتی در اختیارش گذاشته شده؛ با این حال آیریس باید مراقب باشد که این قدرت تبدیل به یک نفرین نشود و همانند پدرش او را اسیر خود نکند؛ چرا که رابطه‌ی بین کنترل کننده و بگ‌هد به مرور زمان و با ملاقات‌های بیشتر، افزایش خواهد داشت.

با این وجود، آیریس نیازمند پول است؛ او و دوستش کیتی به فکر پیشرفت در درس و زمینه مورد علاقه خود هستند و در مضیقه مالی به سر می‌برند، به همین دلیل وجود بگ‌هد در زیرزمین به عنوان یک منبع درآمد برای آیریس جذابیت پیدا می‌کند. این مقدمه‌ای است بر آغاز سفر تعلیق‌آمیز آیریس و بیننده به سمت زیرزمینِ ساختمان، جایی که او باید در برابر این موجود ترسناک و نفرین آن بایستد؛ همه‌ چیز بخاطر یک مشت دلار.

با توجه به مقیاس ساخت فیلم، بودجه نسبتاً کم و بلند پروازی کمی که تولید آن داشته است، نمی‌توان ایرادی بر کلیت ماجرا گرفت؛ چرا که برای یک فیلم ترسناک کوچک مثل Baghead، زمینه داستانی کافی به‌نظر می‌رسد.

معمای کله‌کیفی

همانطور که گفتیم، قواعدی که داستان برای استفاده از شخصیت بگ‌هد و قابلیت‌های احضار روح او تعریف می‌کند، بخش مهمی از فیلم هستند و معمایی بوجود می‌آورند که با هر لحظه به سمت پایان فیلم، از آن بیشتر آگاه می‌شویم. سوال این است که آیا این معما به خوبی ساخته و پرداخته شده؟ یعنی بدون هیچ‌گونه حفره‌ی داستانی است؟ و با هماهنگی توانسته خودش را به نمایش بگذارد؟

در پاسخ به این شُبهه، باید گفت که Baghead توانسته از مضامین ماورا طبیعی خود به خوبی بهره ببرد تا استخوان بندی داستان را محکم نگه دارد. در میانه‌ی فیلم، شخصیت کیتی با ماجراجویی که به ریشه‌های ماجرا دارد ما را با پیش زمینه‌ی بگ‌هد و دلایل وجود داشتن آن آشنا می‌کند؛ در اینجا متوجه می‌شویم که یک تاریخچه با دلایل و انگیزه‌های موجه وجود داشته که نهایتاً پس از چهارصد سال به آیریس منتهی شده است. این قواعد نشان می‌دهند که پشتِ فیلم‌نامه‌ی نوشته شده یک چارچوب فکر شده قرار دارد و از آنجایی که کارگردان و نویسنده فیلم، Baghead را از روی فیلم کوتاهی که شش سال قبل خودشان ساخته بودند، اقتباس کرده‌اند، می‌توان متوجه شد که پیش زمینه‌ی داستانی هم با گذر زمان قوی‌تر و پخته‌تر شده است.

بطور کلی می‌توان به معمای فیلم و نحوه‌ی حل شدن آن، نمره‌ی قبولی داد؛ علی‌الخصوص که کارگردانی فیلم هم در باز کردن این معما، کمک شایانی کرده و تناسب خوبی بین ایده و تصویر در کار است.

پافشاری بر تم‌های منسوخ شده‌ی سبک ترسناک!

حال که چارچوب داستان را در نظر آوردیم و نتیجه گرفتیم که شاکله سست نیست و می‌توان بر آن، ماجرایی سوار کرد که مشکل‌دار نباشد، سوالی دیگر پیش می‌آید: تا چه حد این داستان، چیزهای جدید برای ارائه دارد تا به خودی خود، صاحب سبک تلقی بشود؟ همه ما طرفداران سینما می‌دانیم که کافی‌ست یک موجود عجیب غریب طراحی کنید، نور پس زمینه را هم تا خرتناق پایین بیاورید و با یک موسیقی تعلیق آمیز، چند جامپ‌اسکر سر هم کنید تا فیلمی ترسناک ساخته شده باشد! متأسفانه فیلم بگ‌هد هم یکی دیگر از این فیلم‌هاست. داستانی که برای خلق ماجرای آیریس و نفرین زیرزمین تعریف شده، خوب است اما بیش از این چیزی وجود ندارد که آن را از ده‌ها فیلم ترسناک دیگری که هر ساله به روی پرده سینما می‌روند، متمایز کند. شاید حتی اگر از حرفه‌ای های این سبک باشید بتوانید چند تا فیلم دیگر نام ببرید که کاملاً مشابه Baghead هستند.

ملاقات‌هایی که با کله کیفی داریم، همگی از کلیشه‌های سبک ترسناک پیروی می‌کنند و نهایتاً منجر به جامپ‌اسکرهایی می‌شوند که نمونه‌اش را در هر فیلم ترسناک متوسط دیگری هم می‌توان یافت. دیالوگ‌هایی که بین بگ‌هد و شخصیت‌ها رد و بدل می‌شود، آنقدرها گیرا نیستند و چیزی جز یک نمای ترسناک و مالیخولیایی بوجود نمی‌آورند.

شخصیت‌ها گاه در تمییز دادن واقعیت و کابوس به مشکل برمی‌خورند یا به مرور عقل خود را از دست می‌دهند یا نفرین کله‌ کیفی بر آن‌ها چیره می‌شود؛ تمام این سکانس‌ها را بیش از حداقل ده بار دیگر با تم‌های مشابه دیده‌ایم! قاطی شدن موسیقی‌های تعلیق‌آمیز، کاهش نور تصویر، رازهایی که تا انتهای داستان روشن نمی‌شوند و جامپ‌اسکرهایی که در آن‌ها یک موجود فرا طبیعی به یکباره در صحنه ظاهر می‌شود؛ همه چیز به یک نتیجه منتهی می‌شود: فیلم بگ‌هد از قوائدی پیروی می‌کند که فیلم‌های متوسط ترسناک از آن پیروی می‌کنند و نتوانسته خارج از این چارچوب هویتی برای خود دست و پیدا کند تا آن را از این دسته تمایز بدهیم.

جمع بندی

بطور کلی فیلم Baghead بر داستانی قوی سوار شده است که قابل قبول است و ایراد چشم‌گیری در آن نیست؛ شخصیت‌هایی دارد که می‌توانید در طول مدت فیلم با آن‌ها ارتباط برقرار کنید؛ رازهایی در جریان است که فهمیدن آن‌ها شما را به دنبال تصویر می‌کشاند؛ خود کله کیفی که موجودی شیطانی می‌‎باشد، به خوبی یادآور موجودات ماورالطبیعه و خرافات تاریخی مربوط به علوم خفیه است. با این حال زمانی که همه چیز را در قیاس با دیگر آثار ژانر ترسناک می‌سنجیم واقعاً عنصری وجود ندارد که این فیلم را متمایز کند. همه چیز احتمالاً برای طرفداران سبک ترسناک کلیشه‌ای و تکراری باشد. موسیقی تعلیق‌آمیز، مسائل روانشناختی و چندین جامپ‌اسکر! اگر از آن دسته خوره‌های ژانر ترسناک هستید که هیچ فیلم ترسناکی را از دست نمی‌دهید، پس بهتر است نگاهی به فیلم Baghead هم داشته باشید.

امتیاز 6 از 10

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید
مجموع نظرات ثبت شده (2 مورد)
  • yasin710
    yasin710 | ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳

    فش گذاشتی ‌؟ 😂😂کله کیفی😂

مطالب پیشنهادی