دانش پنهانی که بازیهای ویدیویی از ما انتظار دارند
من عاشق بازیهای ویدیوییام و عاشق اینکه اطرافیانم را به تجربه بازیهای ویدیویی ترغیب کنم. همیشه از این منطق استفاده میکنم که «تو کتاب میخونی؟ آهنگ گوش میدی؟ فیلم میبینی؟» و وقتی پاسخ مثبت هر ...
من عاشق بازیهای ویدیوییام و عاشق اینکه اطرافیانم را به تجربه بازیهای ویدیویی ترغیب کنم. همیشه از این منطق استفاده میکنم که «تو کتاب میخونی؟ آهنگ گوش میدی؟ فیلم میبینی؟» و وقتی پاسخ مثبت هر سه سوال را میشنوم، با یک «پس چرا بازی نمیکنی؟» به خیال خودم حجت را بر شخص مقابلی که گاهی به بازیهای ویدیویی از دور علاقهمند است و احتمالاً هیچوقت به سراغ آنها نرفته تمام میکنم.
گاهی آنقدر اصرار میکنم یا مخاطبم آنقدر علاقهمند هست که پای یک بازی کوآپ یا تکنفره مینشینیم. از روی ملاحظه، معمولاً سعی میکنم از توضیحات مفصل دوری کنم. این احساس را دارم که تجربه بینظیری که من مثلاً از ۱۵ دقیقه ابتدایی The Last of Us یا مقدمه Red Dead Redemption 2 به دست آوردهام، به طور یقین برای او تکرار خواهد شد.
اما آنچه هیچوقت در نظر نگرفته بودم، دانش پنهانی است که بازیهای ویدیویی در ذهن ما کاشتهاند و معمولاً به صورت پیشفرض، انتظار دارند بر آنها سوار باشیم. بسیاری از ما از کودکی تا امروز مشغول تجربه بازیهای ویدیویی بودهایم و حالا که چند سال یا حتی چند دهه از آن روزها میگذرد، خیلی ساده فراموش میکنیم که چه مشقتی هنگام عبور از مراحلی گاه بسیار ساده متحمل میشدیم.
تا به حال به این فکر کردهاید که بازیهای ویدیویی در نگاه کسی که برای دو یا سه دهه از زندگیاش به سراغشان نرفته چه شکلی هستند؟
عجیب به نظر میرسد. مدیومها معمولاً قواعد خاصی ندارند که لازم باشد از قبل نسبت به آنها خودآگاه باشید. برای غرق شدن در دنیای ارباب حلقهها لازم نیست «کتابخوان» باشید. برای بهتزده شدن از روندی که پرواز بر فراز آشیانه فاخته طی میکند لازم نیست «فیلمباز» باشید و برای لذت بردن از آخرین آلبوم متالیکا لازم نیست «موسیقیدان» باشید. اما برای آنچارتد بازی کردن باید «گیمر» باشید. منظورم چیست؟
بازیهای ویدیویی مکانیزمها و قواعد متعددی پیچیدهای دارند که ناشی از تعامل دوطرفه با این مدیوم بوده و به خاطر ذات فانتزیشان، این قواعد لزوماً پایبند به زندگی واقعی نیست. روند پیشرفت هم در این چند دهه به گونهای بوده که یک بازی از راه میرسیده، استانداردها را دگرگون میکرده و بازیهای بعدی چه به اجبار و چه به اختیار، به همان ترتیب دگرگون میشدند.
ماریو که یقیناً پدرخوانده بازیهای پلتفرمر است، در روزگاری نهچندان دور روندی ساده داشت. کافی بود کنترلر را بردارید، به سمت راست صفحه حرکت کنید، گومباها را له کنید و قبل از اینکه زمان تمام شود به قلعه کوچکی که پرنسس همیشه-آواره در آنجا حضور نداشت برسید. حالا سوپر ماریو ادیسه را ببینید. همچنان شاهکار است و همچنان سادگی درونمایهاش را حفظ کرده. اما آیا بازی به همان سرراستی قدیم است؟ قطعاً نه.
ماریو در چندین دهه مهارتهای متعددی آموخته. رومئوی لولهکشها حالا میتواند غلت بزند، میتواند با حرکات ترکیبی از دیوارهایی چند دهمتری بالا برود، میتواند کلاهش را پرتاب و به سکویی برای پرش تبدیل کند و هر حرکت محیرالعقول دیگری که فکرش را کنید. برای ما که گیمرهایی قدیمی هستیم عادت کردن به این حرکات، دشوار و نیازمند تلاش پیدرپی است و برای کسی که هیچوقت ماریو بازی نکرده، خیلی ساده غیرممکن.
مثالی میزنم. در مرحله ابتدایی آنچارتد ۲، نیتن دریک با درماندگی میخواهد از بدنه قطاری بالا برود که تا دقایقی دیگر به اعماق دره سقوط میکند. چالشی بزرگ پیش روی نیتن است، اما چالش بزرگتر برای کسی است که هیچوقت یک پلتفرمر سهبعدی را تجربه نکرده.
سرتاسر بدنه قطار، لولههایی زردرنگ کشیده شده که برای مخاطب تیزبین، به معنای مسیری معین برای پلتفرمینگ است. اما کنترلر را به دست دوست نا آشنایتان بدهید و عذاب کشیدنش را به چشم خواهید دید. بدنه قطار به همان اندازه که راهنماییهایی برای چگونگی عبور از این چالش دارد، پر است از نقاطی که میتوانند جای دستی مناسب هنگام بالا رفتن باشند.
دوست شما قطعاً سعی خواهد کرد از مسیری که اصلاً از وجودش باخبر نیست فاصله گرفته و مسیر خودش را در پیش بگیرد. شاید بخواهد به جای لولهها، لبه پنجره را بگیرد و آنطور که به نظر خودش منطقی به نظر میرسد (و با قواعد دنیای واقعی منطقی هم هست)، به جای بالا رفتن از بدنه بیرونی که بسیار خطرناک به نظر میرسد، راهی متفاوت برای ورود به کوپه اصلی بیابد و اندکی نفس راحت بکشد.
اینجاست که درد و رنج آغاز میشود. آنالوگ کنترلر با ناامیدی در حال حرکت به هر طرف است و کاراکتر نیرومند به جای آنکه به فرمان گیمر پاسخ دهد، مثل حیوانی زخمی به خود میپیچد.
«چرا نمیتونم از پنجره برم تو؟»
«چرا کاری نمیکنه؟»
«چرا نمیپره؟»
و بالاخره...
«چیکار باید بکنم؟»
این تنها یک نمونه از آن دانش پنهانیست که صحبتش را میکنم و مثالها بیشمارند.
دکمه X تقریباً همیشه برای پریدن است، گاهی اگر بیشتر نگهش دارید بلندتر میپرید... میتوان گفت تمام بازیها دکمهای مخصوص دویدن دارند... اگر از یک تکه سنگ یا یک پلتفرم طنابی آویزان باشد یعنی میتوانید از آن بالا بروید... بازیهای ساید اسکرول همیشه به سمت راست اسکرول میخورند... مسیر درست جاییست که دشمنان از آن میآیند... وقتی یک درخت یا تیر برق مسیر را بسته، یعنی باید جای دیگری را جستجو کرد... رنگ قرمز مربوط به سلامتی است و رنگ آبی مربوط به استامینا... اگر در لحظه آخر ضربه دشمن را دفع کنید فرصتی برای یک ضربه مهلک خواهید داشت... تصویری که در دوردست میبینید بخشی واقعی از نقشه نیست، امکان ندارد بتوانید از آن کوه بالا بروید... تکتک این مثالها که ما به عنوان دانشی غریزی میشناسیم و به راحتی از آنها عبور میکنیم، برای کسی که هیچوقت بازی نکرده مثل قلههایی پیدرپیاند که باید با صرف وقت و حوصله فتح شوند.
بیایید از جنبهای دیگر هم موضوع را بررسی کنیم، با مثالی دیگر و اینبار از بلادبورن. متوجهم که سختی ورای تصور ساخته میازاکی حتی برای گیمرهای کهنهکار هم جهنمی است چه برسد برای کسی که هیچوقت بازی نکرده، اما بلادبورن مثال خوبی برای مشکلی بزرگ در بازیهای بزرگ است. بعد از یک کاتسین کوتاه، بلادبورن مثل دیگر ساختههای میازاکی شما را در جهان خود رها میکند؛ اما نه قبل از اینکه تا جایی که میتواند گیجتان کند. درست از همان لحظه نخست گیمپلی، دستانی بیپوست و بیگوشت از زمین بیرون میآیند تا مکانیزمهای کلی را آموزش دهند.
فلان دکمه را برای حمله سبک بزن. آن دکمه را فشار بده تا حمله سنگین کنی. با این یکی میتوانی حالت سلاحت را تغییر بدی. این دکمه برای دویدنه (و جالب اینکه دکمهای کاملاً متفاوت با X که به آن عادت داریم است). برای یک لحظه تصورش کنید. قبلاً هیچوقت کنترلر به دست نگرفتهاید، با اندکی چرخیدن در اتاق تاریکی که ثانیهای پیش خودتان را در آن یافتید تازه دارید از حرکت دوربین و کاراکتر سر در میآورید که دستانی از فراسوی قبر اطلاعاتی پیدرپی را روی سرتان خراب میکنند. سعی میکنید با نگاه کردن به کنترلر، کارکرد هر دکمه را به یاد بسپارید. دارید تمام تلاشتان را میکنید، ولی هم من میدانم و هم خودتان میدانید که قرار نیست جواب بدهد. به خاطر سپردن این همه دکمه و مکانیزم در زمانی کمتر از سه دقیقه غیرممکن است.
بازیها در چند دهه به نقطهای رسیدهاند که عملاً درها را به روی غیر گیمرها بستهاند. به عبارت دیگر، بازیها دسترسیپذیر نیستند. دسترسیپذیری همان سرراستیای است که ماریو ادیسه نسبت به اولین ماریو ندارد. به این معناست که هرکسی، چه کهنهکار و چه تازهکار قادر به برداشتن کنترلر باشد و به جای سر در آوردن از قواعد گنگی که پیشنیاز ذهنی دارند، «بازی» کند. اما مراحلی که از ما بیشتر از چند دقیقه نمیگیرند، برای غیر گیمرها عذابی تمامنشدنیاند. اطلاعاتی بیش از اندازه به صورت لحظهای باید در ذهن پردازش شود و سالها تجربه و آزمون و خطا ما را به مریم میرزاخانی گیمرها تبدیل کرده. هرکس دیگری مثل کودکی میماند که باید قواعد ریاضی را از ابتدا و با ضرب و تفریق بیاموزد. بازیها اما عمدتاً از آن کودک انتظار حل معادلات لگاریتمی دارند.
اینطور نیست که بازیها آموزش دادن کلیات را از یاد برده باشند. هنوز هم هستند عناوینی که از همان ابتدا کوچکترین حرکات دوربین را هم آموزش دهند، اما اتکای بازیسازان به غریزه در طراحی مرحله و مکانیکهای تثبیتشده به مراتب بیشتر از آن چیزیست که باید باشد. غریزه با سالها تجربه به دست آمده و حتی هنوز هم گاهی به درستی کار نمیکند. حتی هنوز هم پیش میآید که در یک مرحله گیر کنیم و آنقدر کلافه شویم که سراغ راهنمای گام به گام برویم. این دست از لحظات نوعی چالشاند، اما چالشی که ما نکاتی کلی را دربارهشان میدانیم.
اگر این راه بسته است، میدانیم باید دنبال راهی دیگر باشیم یا به تبعیت از قواعد بازی به دنبال پازلی بگردیم که راه را باز میکند. نمیدانیم راه حل دقیق چیست، اما میدانیم که از چند حالت کلی خارج نخواهد بود. برای کسی که هیچوقت بازی نکرده اوضاع متفاوت است. او اصلا نمیداند چالش پیش رو چیست که به دنبال راه حلهای احتمالی (که آنها را هم نمیداند) بگردد.
بازیها پیچیدهتر و نبوغآمیزتر از هر زمان دیگر شدهاند و اتفاقاً همین پیچیدگی بوده که برخی از بهترین بازیهای دوران ما را خلق کرده. اما در مسیر بلوغ، بازیسازان فراموش کردند که نسلی دیگر هم وجود دارد که با آن قواعد رشد نکرده. اینطور میشود که برخی از راه دور بازیها را تماشا میکنند و اتفاقاً فانتزیهایشان را هم دوست دارند، اما هیچوقت دست به کنترلر نمیبرند.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
مطلب خیلی خوبی بود. منتظر مقاله دسترسی پذیرترین بازی برای زلدا میمونم.
ba harfet ta hodoodi mokhalefam
qadim baziai be sabke open world vojood nadashtan
va darzemn man to in hafte witcher 3 va kingdom come ro bazi kardam k joftesh
RPG hast va kheili pichide amma fqt toye sabke RGP shahedesh hastim na tactical shooter ya bazihayi mesle
CoD
مطلب قشنگی بود خوشمان آمد ???
مطلب قشنگی بود خوشمان آمد??
چه مقاله باحال و جذابی بود... پرچم گیمرا بالاس همیشه✌??
دمتگرم خسته نباشی!!
بهتره یه مقاله هم بدین از عمری که به واسطه همین دنیاهای مجازی از ما رفت و چیزی به دنیای حقیقیمون اضافه نشد... منم سالیان سال عمرمو با سبک های مختلف بازی ویدئویی گذروندم، اما برای امثال من که نه پدر پولدار دارن و نه جز معدود کسایی هستن که از این راه پول در بیارن (البته اون موقع چیزی به اسم پول در اوردن از گیم خنده دار بود) چیزی جز اتلاف وقت نبوده و نیست.
سلام
شما مشکل از خودت بوده ربطی به بازی های ویدیویی نداره
اینکه من میگم چیزی اضافه می کنه منظور پول نیست منظور همون چیزهایی هستند که وارد ذهنت میشن و می تونی آگاهی بیشتری کسب کنی که بستگی به خودت داره وگرنه یک نفر 10 سال صبح تا شب فقط کانتر یا کالاف بازی می کنه خوب این مریض طرف
من صدها بازی انجام دادم و در دنیای گیم همیشه دنبال چیزهای جدید و چالش های جدید رفتم
هرچیزیُ باید به اندازه انجام داد
شما باید در کنارش مهارتی یاد می گرفتی طبق شرایط برای پول در اوردن یا کاری انجام می دادی برای پول در اوردن
الانم بهت پیشنهاد می کنم 1 سال سرگرمیتُ هم کنار بذار و بشین یک مهارت یاد بگیر مثله برنامه نویسی ببین کدوم بازار کارش زیاده(همین جاوا با برنامه نویسی وبُ یاد بگیر با چند کتابخانه جاوا اسکریپت مثله react.js و غیره) و یا هنر نقاشی با فوتوشاپ یا ساخت مدل هنری 3 بعدی می تونی راحت از طریق patreon پول در بیاری
پیشنهاد می کنم سراغ بازی سازی یا انیمیشن سازی نری چون توی ایران جایگاهی نداره
زبان انگلیسیُ هم یاد بگیر
از کجا میدونی من الان چه شغل و زندگی دارم و مقطع تحصیلیم چیه که برای خودت رمان نوشتی؟
من الان وضعم به مراتب از خیلی از هم سن و سالام بهتره ولی میتونست خیلی بهتر باشه... هر کسی یه توقعی داره از خودش، و شما با دنیای گیم خوش باش پسرم!
با شما مخالفم من کسی رو میشناسم که گیمر بوده ولی هم به درسش رسید ودانشگاه خوب قبول شد و هم به زندیگیش . ادم باید ظرفیت بازی کردن رو داشته باشه و اون رو گوشه ای از زندگی قرار بده نه همه اون
شما هم جواب منو به Game Year بخونی کافیه
در ضمن هر کسی نمیتونه با هر کنسولی کنار بیاد به طور مثال کسی که یه عمر به ps3 یا ps4 عادت کرده یه دفعه دسته xbox بهش بدی یه ذره زمان میبره تا عادت کند بعضی هم که کلا عاشق سیستم خودشون و موس و کیبوردش هستن
کسی میدونه جبارسینگ الان چکار میکنه؟
ازون مقاله ها بود که هرکسی بهش فک نمیکنه.آفرین
یکی از دلایلی که الان بازی خوب ساختن شاخ غول شکستنه. قبلا حتی با بازی ها ساده میکرو لذت میبردیم چون واسمون چالش برانگیز بود و چیزهای جدیدی توش یاد میگرفتیم. ولی الان راضی کردن این همه ادم گیمر که با قوانین بازی ها اشنان کار سختیه و انتظارات بالا رفته. کار رسیده به جایی که بازی هایی اومدن که سطح گیمر رو بالاتر از انتظار عمومی ببرن. امثال پابجی که توشون کسایی رو میبینی که انگار رباتن و عکس العمل های عجیبی دارن.
سلام منم با دیدگاه شما موافقم مثلن من با عموم کالاف ورلد ات وار ۲ زدیم و پشت سر هم بردمش اخر سر اعصابش خورد شد دسته رو پرت کرد رفت ولی تو pes حریفش نشدم.خخخخ
سلام
واسه همینم هست به یه کسی که اصلا گیم بازی نکرده و سنشم رفته بالا بگی بیا بازی کن همون یخورده تنفرم با دلایل شخصیش از گیم کامل میشه و دیگه با جدیت متنفر میشه
بازی مرحله داره ابتدا باید از بازی های ساده شروع کرد تا رسید به بازی های سخت
اگر یک نفر که اصلا گیم بازی نکرده بیاد یدفعه بشینه بایوشاک یا دارک سولز بازی کنه صد در صد بدش میاد و میگه آخه چه لذتی داره
واسه همین بازی های ویدوی باید از بچگی شروع بشه و اگر سنت بالا رفت شد 25 یا 30 سال دیگه هیچ وقت بازی های ویدیوی انجام نمیده و حتی اگر بجاش اون ذهنیت که این چیه آخه چی بهت اضافه می کنه چه لذتی داره میشینی پا این چیزا درش رشد می کنه و کلا عمرا بیاد سمت بازی های ویدیوی و بهترین بازیُ هم بذاری بازی کنه با یک ذهنیت خراب میشینه بازی می کنه
خیلی هارو میبینم انیمه یا انیمیشنُ با دیدی متفاوت نسبت به فیلم بهش نگاه می کنن و میگن چیه این ماله بچه هاست، دست خودشون نیست چون این ذهنیت توسط اشخاصی درشون رشد کرده و جالبه که هیچ توجیحی واسه این حرفشون ندارن
اساسا این افراد بدون زره ای فکر کردن بزرگ میشن و فقط جسمشون رشد کرده ولی اصل کاری نه
خیلی بحث جالبی بود. من خیلی به این موضوع دقت نکرده بودم. ممنون بابت این نگاه جدید. در ضمن منم باهاتون در مورد زلدا موافقم. واقعا طراحی کنترلرش خیلی عالی و سرراسته.
برام جالبه یه سری از مقالاتتون حتی اگر دانش خاصی اضافه نکنه یا فکر رو درباره چیزی پخته تر نکنه اما دید متفاوتی به موضوع داره...مقاله مفرحی بود
سلام
خوشبختانه پدر من اهل گیمه و تقبریبا اکثر بازیی 2014 ب قبل رو بازی کرده ولی همین چند سال فاصله گرفتنش ا گیم باعث شد ب کلی از گیم فاصله بگیره مثلا الان بازیایی مث ویچر سه و یا گیرز و حتی گرید اوتواسپورت رو هم نمیتونه پیش ببره اما تو ازیایی مث پی اس و تیکن هنوز حرفی برای گفتن داره البته اونم خاطر گیم پلی بسیار ساده و سطحی شونه
در کل تو این دو سه سال صنعت گیم پیشرفت بیش از حدی داشته و حتی کسی که قبلا تو دنیای گیم بوده الان هم میخواد برگرده براش کاری طاغت فرسا خواهد بود تا با دنیای جدید گیم و قوانینش ارتباط برقرار کنه