چه اتفاقی میافتد اگر بازیهای ویدیویی به مرز واقعیت برسند؟
مدلی از سری فراری وجود دارد که با کد F150 و اما با نام مستعار لافراری شناخته میشود. این اسب وحشی ایتالیایی تنها بعد از ۲.۴ ثانیه به سرعت ۱۰۰ کیلومتر بر ساعت میرسد و ...
اما بیاید با یکدیگر رو راست باشیم، چقدر احتمالش وجود دارد که روزی برسد که من و یا شما توانایی خرید یکی از آنها را داشته باشیم؟ اما قبل از اینکه آه سردی بکشید و با ناراحتی بگویید احتمالا هیچوقت، کمی صبر کنید. بازیهای ویدیویی به اندازهای پیشرفت کردهاند که همین حالا نیز تا حد قابل توجهی آرزوهای غیرممکن ما را به واقعیت نزدیک میکنند.
میدانم، فشردن دکمههای کیبورد یا کنترلر به هیچوجه تجربهای قابل مقایسه با نشستن پشت فرمان یکی از بهترین مدلهای فراری نیست. اما با پیشرفت سرسامآور بازیها، ظهور تکنولوژیهای جدید و واقعیتر شدن دنیای مجازی، بعید نیست چنین رویایی تا چندین سال آینده رنگ واقعیت به خود بگیرد. برای آن که تصورش راحتتر باشد، کافیست به تصویر زیر نگاه کنید تا ببینید در ۲۳ سال گذشته چه مسیری را طی کردهایم.
رویاپردازی درباره آینده بازیهای ویدیویی همیشه برای من جذاب بوده است، فکر کردن به آن که روزی فرا میرسد که گرافیک بازیها تفاوتی با واقعیت روزمره ندارد، رفتار کاراکترها قابل تمایز از انسانهای اطرافمان نیست و رویای آن که شاید بتوانیم کاملا قدم به دنیای مجازی بازیها بگذاریم.
از همان دوران شیرین کودکی تا همین سال گذشته از چنین رویاپردازیهایی لذت می بردم و برای به واقعیت پیوستن آنها روزشماری میکردم تا آن که سریال وست ورد (Westworld) سیلی محکمی به صورتم نواخت. آیا واقعا باید برای پیشرفت و واقعیتر شدن بازیها خط قرمزی قائل شد؟ بهتر است قبل از آن که پاسخ محکمی بدهیم، ابتدا کمی موشکافی کنیم.
اجازه دهید ابتدا در مورد پیشرفت بازیها صحبت کنیم. نزدیک به یک دهه پیش، میان بیشتر منتقدین بازیهای ویدیویی به خصوص ایرانیها رسم و عادت بود که بازیها را به طور جداگانه از پنج جنبه مختلف داستان، گیمپلی، گرافیک، صداگذاری و هوش مصنوعی مورد بررسی قرار دهند. در واقع این بخش ها تقریبا شاکله یک بازی ویدیویی را تشکیل میدهند که همه آنها در گذر زمان پیشرفتها و تغییرات فراوانی به خود دیدهاند.
به لطف استفاده از تکنیکهایی چون موشن کپچر و پیشرفتهای تکنولوژی، کاراکترهای ویدیویی از هر زمان دیگری زندهتر و به واقعیت نزدیکتر شدهاند. از طرفی پیشرفتهای سختافزاری امکانات بیشماری در اختیار سازندگان قرار دادهاند: چرخه روز و شب و آب و هوای داینامیک، تکسچرهای دقیقتر و هزاران جزییات بصری دیگر چون انیمیشنهای طبیعیتر، انفجارهای هیجانانگیزتر و هر چه که فکرش را بکنید.
پیشرفتهای گرافیکی و بصری هیجانانگیز هستند اما آیا این روند پیشرفت همواره لذتبخش باقی میماند؟ برای اینکه بتوانیم به این سوال پاسخ درستی دهیم، بهتر است اول با مفهمومی به نام «دره وهمی» بیشتر آشنا شویم.
این اصطلاح برای اولین بار توسط ماشیرو موری (Mashiro Mori)، یکی از اساتید برجسته علم روباتیک بیان شد. دره وهمی در واقع درباره میزان واقعی بودن یک ربات و تاثیرش روی علاقه ما نسبت به آن صحبت میکند، البته این مفهوم را میتوان به انیمیشنها، بازیهای ویدیویی و حتی فیلمهای سینمایی نیز بسط داد.
این تئوری بیان میکند که با افزایش شباهت یک ربات به انسان، علاقه و توجه ما به آن بیشتر شده تا آن که در نهایت این شباهت به نقطهای میرسد که آزاردهنده است. همانطور که در نمودار زیر میبینید، منحنی نقطهچین از نقطهای به بعد دچار سقوطی شدید شده که همان دره وهمی را تشکیل میدهد و سپس دوباره با افزایش شباهت ربات به انسان، میزان علاقه افزایش یافته تا در نهایت ربات هیچ فرق ظاهری با انسان نداشته و انسانها نیز او را چون نمونهای دیگر از گونه خود میپندارند.
برای مثال در دنیای علم رباتیک میتوان به «سوفیا» اشاره کرد، رباتی که نهتنها ظاهری مشابه انسان داشته، فکر میکند و حرف میزند، بلکه به تازگی به عنوان یک شهروند رسمی کشور عربستان نیز شناخته میشود و اگر دیدن سوفیا برایتان دلهرهآور است، توصیه می کنیم رباتهای دیگری چون Geminoid، ربات سخنگو و سایا (Saya) را از یاد ببرید.
اما در مورد بازیهای ویدیویی چطور؟ حقیقت آن است که بسیاری از سازندگان بازی با ترفندهای مخلتف خود را از افتادن در این دره نجات میدهند. اول از همه باید توجه داشته باشید که پیشرفتهای گرافیکی لزوما به معنای واقع گرایانهتر شدن بازیها یا به عبارتی فوتو رئالیسم بیشتر نیستند. برای درک بهتر کافی است بازیهای پیشرفته و گرافیکی اما کارتونی مختلفی را که عرضه میشوند، به یاد آورید. این عناوین شاید جزییات گرافیکی و بصری بالایی داشته باشند اما با استفاده از سبکهای گرافیکی چون سلشید، اضافه کردن المانهای کارتونی یا غیر واقعی و حتی تغییر دادن نسبتهای طبیعی چهره کاراکترها، از بیش از حد واقعی شدن فرار میکنند.
اما سوال مهمتر آن است که چه اتفاقی میافتد اگر از دره گذشته و به آن طرف مسیر برسیم؟ یا بهتر است بپرسیم آیا اصلا امکانش وجود دارد؟ همانطور که پیشتر توضیح دادیم، با گذر از دره وهمی به نقطهای میرسیم که محصول ما دیگر قابل تمایز با دیگر انسان ها نیست، درست همانند رباتهای نسل آخر سریال وست وُرلد.
رسیدن به چنین شرایطی تنها پیشرفت در زمینههای گرافیکی را طلب نمیکند، بلکه رفتار کاراکترهای بازی از هر لحاظی باید همانند یک انسان واقعی باشد. به بیان بهتر، هوش مصنوعی، طراحی انیمیشنهای صورت و بدن و صداگذاری کاراکترها باید کاملا بینقص باشد. هرگونه رفتار یا حالت غیرعادی چون سوزنی، حباب خیال مخاطب را ترکانده و نتیجه بههیچوجه خوشایند نخواهد بود.
بنابراین رسیدن به آن طرف دره از لحاظ تئوری، زمان و هزینه زیادی را به دنبال دارد اما فارغ از این مشکلات، آیا نتیجه نهایی همان تجربه لذتبخشی است که رویایش را می بافیم؟ شاید باورش سخت باشد اما بسیاری از متخصصان از چنین آیندهای هراس دارند.
هیچکس نمیتواند به طور یقین در مورد آینده هوش مصنوعی نظری دهد اما به هر حال این موضوع به اندازهای حائز اهمیت است که دانشمندان و مهندسینی چون ایلان ماسک، بیل گیتس و استیفن هاوکینگ فقید معتقدند (بودند) که باید مراقب آنها باشیم، پیش از آن که بقای ما را تهدید کنند. نزدیک به ۵ ماه پیش بود که ایلان ماسک در یکی از مصاحبههایش گفت: «تلاشهای بشر برای ایمنسازی هوش مصنوعی بین ۵ تا ۱۰ درصد شانس موفقیت دارد.»
البته زمانی که بحث بازیهای ویدیویی به خصوص عناوین خشن به میان میآید، پیشرفتهای بصری یا همان فوتو رئالسیم نیز مبحث دیگری است که باید نگرانش باشیم. تقریبا ۱ ماه پیش بود که بار دیگر تیراندازی و کشتار فجیعی در یکی از مدارس آمریکا اتفاق افتاد و تاثیر بازی های ویدیویی روی خشونت نوجوانان بار دیگر به موضوع داغ روز تبدیل شد.
اما نظر اکثر روانشناسان و حتی دیوان عالی آمریکا سالهاست که تغییری نکرده، آنها همچنان معتقدند که هیچ مدرکی وجود ندارد دال بر آن که مدیوم خشنی اعم از بازی، فیلم و یا ترانه بتواند باعث بروز یا تشدید خشونت شود. چرا؟ زیرا هر مخاطب عاقل و سالمی میتواند متوجه تفاوت میان کشتن یک کاراکتر ویدیویی با یک انسان واقعی شود.
دکتر شیما وفا، مشاور و روانشناس و عضو انجمن پژوهشهای آموزشی ایران در پاسخ به پرسش من در مورد تاثیر بازیهای ویدیویی روی بروز یا تشدید خشونت اینگونه جواب میدهد: «طبق تحقیقاتی که در کشور خودمان و در این زمینه انجام شده، به غیر از بازیهای ویدیویی، حتی تماشای تلویزیون نیز به مخاطبین خردسال و زیر ۲ سال توصیه نمیشود؛ چرا که محرکههای موجود برای چنین سنی مناسب و خوشایند نیست.
بازیهای ویدیویی نیز به عنوان یک محرکه شنوایی و دیداری میتوانند باعث بروز و یا افزایش خشونت شوند و میتوانند نقش یک الگو را برای کودکان داشته باشند. اما در مورد بزرگسالان شرایط متفاوت است، برای مثال حتی بازیهای ویدیویی مختلفی در کشورهای اروپایی در وقت استراحت کارمندان در نظر گرفته شده که میتواند به تخلیه انرژی و تمرکز بالاتر آنها کمک کند.»
شرایطی چون پارک وست ورلد را تصور کنید، رباتهایی غیر قابل تمایز با انسان که به وسیلههای تفریحی برای بازدیدکنندههای انسانی تبدیل شدهاند. اگر روزی در علم رباتیک و بازیهای ویدیویی به همین اندازه پیشرفت کنیم، آیا از لحاظ اخلاقی مجاز به انجام هر کاری با آنها نظیر کشتنشان هستیم؟ دکتر وفا در پاسخ میگوید: «تا زمانی که روی مکانیزم الگوبرداری ما انسانها تاثیری نگذارد، مشکلی ندارد اما موضوع آن است که هر عملی و نتایج آن توسط انسان الگوبرداری میشود. هر عملی چه خوب و یا چه بد، پیامدهایی برای خود فرد و دیگران به دنبال خواهد داشت.»
با این تفاسیر احتمالا آخرین سوالی که به ذهن میرسد آن است که بنابراین چاره چیست؟ یک راه حل ایمن و بی خطر آن است که هیچوقت از دره وهمی گذر نکنیم، همان طور که در زندگی واقعی نیز برخی تصمیمات و ریسکها ارزش نتیجه نهایی را ندارند. گذر از درهای خطرناک برای رسیدن به منظرهای زیبا و دیدنی شاید هیجانانگیز و وسوسهبرانگیز باشد اما آیا ارزش به خطر انداختن جانمان را دارد؟ مخصوصا آنکه شاید در نهایت به منظرهای به همان زیبایی قبل از دره برسیم.
البته راه حل دیگری نیز وجود دارد: ریسک گذشتن از دره وهمی برای رسیدن به دنیایی دیگر را بپذیریم و آن زمان به فکر کنترل و استفاده درست از آن باشیم، به هر حال تجربه مجازی اما کاملا واقعی راندن یک ماشین آخرینمدل و یا پرواز بر فراز آسمان ایران جذابیتهای خودش را دارد.
نظر شما به عنوان یکی از مخاطبین دنیای بازیهای ویدیویی چیست؟ ترجیح میدهید از عواقب احتمالی آن فرار کنید و یا برای تجربههایی واقعیتر و قدم گذاشتن به دنیایی کاملا متفاوت ریسکپذیر باشید؟
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
مدتها پیش شاهد مرگ دوستم بودم. یه ساعتی بالای جنازش بودم. بعد اون ماجرا من هی وسط بازی ها یاد اون صحنه می افتادم. بعد با این تئوری دره آشنا شدم.
فکر کنم این حسبه برای این بوجود میاد که رباتها و شخصیت های بازیها روح ندارن. حالا مشکل اونجاست من به روح اعتقادی ندارم.
ولی مدتها پیش قبل از اینکه اسم دره به گوشم برسه من یه ربطی بین این بازیهای تاپ خیلی واقعی با مرگ و جنازه پیدا کرده بودم
سلام خیلی ممنون خیلی مطلب خوبی بود که توی تحقیقم به من کمک کرد(با ذکر منبع). به نظر من این شبیه سازی اگه برای سرگرمی در حوزه ی گیم باقی بمونه خطر کم تری داره نسبت به رباتیک در زندگی واقعی و کلا باید توجه کرد در دنیای رباتیک اصلا نیازی به این حد از شبیه سازی انسان هست یا نه.
ایول خیلی مقاله خوبی بود
مقاله کامل و جذابی بود خسته نباشی... به نظر من الفرارررررررررررررر
بنظر من واسه مخاطب های خیلی تاثیر پذیر تجربه همین الان که به دره وهمی نرسیده هم تاثیر خودش رو میزاره ولی من به شخصه باهاش موافقم و دوست دارم به وهمی برسه و ازش عبور کنه تا به اون زیبایی و چیزی که باید برسه و بشه نهایت کار رو دید
مرسی از شما.برخلاف مقاله های زپرتی که سایتای دیگه فقط ترجمه میکنن مقاله شما واقعا خوب بود.
من که به شخصه با سر میرم تو دره ی وهم!
مرسی از نظرت یونس جان، خوشحالم مقاله رو دوست داشتی. آره هر چقدر که شاید تجربه ترسناکی باشه ولی واقعا هیجانانگیزه :D
خیلی عالی بود و لذت بردم از خوندنش . واقعا هم همین طوره و پیشرفت تکنولوژی گاهی ترسناک میشه . مخصوصا توی همون پست ورلد که گفتین . ولی خب به شخصه به دلیل هیجان ذاتی که توی وجودم هست ، ترجیح میدم از دره عبور کنم .
ممنونم ازت معین جان، خوشحالم که لذت بردی. منم باهات هم نظرم، با اینکه آیندهای مثل وستورد و بازیهایی که گرافیکی کاملا واقعی داشته باشن، یکم ترسناکه ولی خیلی وسوسه برانگیزه!