
آیا برای ساخت یک محصول موفق، لزوما باید در کار خودمان خیلی حرفهای باشیم؟
۶ عامل مهم برای شروع یک بیزینس موفق

مقدمه: این سری یادداشتها در راستای اشتراک دانش و تجربه در زمینه توسعه بازیهای موبایلی به رشته تحریر درآمدهاند. کوییز آو کینگز بیش از ۱۰ سال پیش توسط شش دانشجو دانشگاه امیرکبیر به نامهای امیرحسین ناطقی، فراز شمشیردار، محمدحسین حیدری، محمد سلیمانیفر (نگارنده این یادداشتها)، محمدعلی ساعتچی و وحید زاهدنژاد تاسیس شد و امروز با گذشت بیش از یک دهه، توسط تیمی جوانتر و مستعد با بیش از ۲۰ میلیون کاربر به مسیر خود ادامه میدهد.
بدیهی است که ذکر برخی از مثالها از مسیر توسعه، برای روشنتر شدن مفهوم کلی بیان میشود و لزوما ارتباط مستقیمی با مجموعه کوییز آو کینگز و یا شکل مدیریت آن ندارند. در واقع بیشتر از جنس تجاربی هستند که در این سالها و در سمت مدیریت فنی کوییز آو کینگز کسب کردم و امیدوارم انتقال آن به دیگر توسعهدهندگان، اندکی مفید باشد.
برای پاسخگویی به سوالی که در تیتر مطرح شده، جواب من یک «نه» قطعی است. به نظر من و طبق تجربه، اکثر افرادی که یک تجارت موفق را شروع کردند، در روز اول بهترین نبودند، ولی بعدها و در مسیر به بهترین تبدیل شدند. اما در ادامه قصد دارم به مهم ترین عواملی که در مسیر موفقیت تاثیرگذار هستند، اشاره کنم. عواملی که بیشتر از دید شخص من در این سالها مورد توجه قرار گرفتهاند و آثار مثبتشان را به چشم دیدهام:
۱ - انتخاب هوشمندانه
در راهاندازی کسب و کاری که قصد کار روی آن را دارید، انتخاب درست مسیر بسیار مهم خواهد بود. اینکه به طور مثال، کسب و کاری بهوجود بیاوریم که B2B باشد یا B2C، تصمیمی حیاتی است که باید هر چه سریعتر گرفته شود و به اتفاقات بازار سپرده نشود. اینکه در چه حوزه ای وارد شویم بسیار مهم خواهد بود. اگر اون حوزه ناب باشد و هنوز اصطلاحا در اون حوزه دست زیاد نشده باشد، احتمال موفقیت چند برابر است.
البته باید به این نکته توجه داشت که حوزهی کسب و کاری که انتخاب میکنید و همینطور نوع اون (B2C , B2B) بسته به تواناییهایی که همموسسین دارند، چیده شده باشد.
مثلا اگر یک Salesman قوی در فاندرها دارید و تخصص آن فرد B2B است، انتخاب مسیر B2B شاید عاقلانهتر باشد. همیشه به ابزارهایتان نگاه کنید و سپس هوشمندانهترین و بهترین تصمیمها را بگیرید.
۲ - ترکیب سهامداران
ترکیب سهامداران بهتر است تا متعادل باشد و از هر نوع فعالیتی که به آن نیاز است، یک نفر به تیم اضافه شود. بنابراین اگر به مهارت خاصی در تیم سهامداران نیاز است که هیچ یک از افراد توان انجام آن رو ندارند و همینطور با پرداخت هزینه به صورت شراکتی توسط سهامداران هم، امکان دستیابی به آن مهارت/نیرو وجود ندارد، این ترکیب سهامداران ناقص و فاقد یک فرد کلیدی با آن مهارت است.
همینطور، روحیات و اخلاقیات سهامداران باید با هم همسو باشد و همگی یک هدف و آن هم در یک افق زمانی (منظورم دیدگاه کسب سود بلند مدت یا کوتاه مدت) داشته باشند. همچنین بسیار مهم است که ارزشهای اصلی سازمان (Core Values) را در همان جلسات بحث کرد و همه بدانند که سازمان دنبال چیست. این کمک میکند که اگر فردی خودش را با این ارزشها سازگار نمیداند، از تیم جدا شود و این جدا شدن در آغاز کار (جنگ اول) خیلی بهتر از صلح آخر است؛ چرا که در این صورت مقدار زیادی زمان/هزینه و انرژی برای دو طرف صرفهجویی خواهد شد.

۳ - شانس
شانس، بسیار فاکتور مهمی است. بعد از ۱۰ سالی که در حوزه استارتاپها فعالیت کردم، عاملی را مهم تر از شانس نمیبینم. منظورم از شانس، زمان و شرایط درست است که به رشد و دیده شدن و موفقیت محصول کمک کند. چه بسا استارتاپهای زیادی که با بهترین متخصصین بهوجود آمدند، تلاشهای زیادی روی آنها انجام گرفته ولی به نتیجه نرسیدهاند. زیرا شرایط محیطی (که از کنترل هم خارج است) با تیمها یار نبوده است.
۴ - تلاش، تلاش، تلاش
تلاش و حفظ آن در طول سالها، یکی از مهمترین فاکتورهاست. جنس افرادی که یک کسب و کار را راه میاندازند باید با افرادی که در ادامه اضافه میشوند، خیلی فرق داشته باشد. آنها باید ریسکپذیر و پرتلاش باشند. به این معنی که وقتی در مسیر دستیابی به کاری شکست خوردند، بارها و بارها تلاش کنند و از سختیهای مسیر راه ناامید نشوند. این یک ویژگی مهم در افرادی است که کسب و کار جدیدی راه میاندازند. آنها آنقدر در مسیر میمانند تا بالاخره به هدفی که میخواهند، برسند.
۵ - قرارداد هوشمندانه
قراردادی که بین همموسسین نوشته میشود، باید هوشمندانه باشد و شامل بندهایی نظیر Vesting Period, Cliff و … شود.
منظور از Cliff: حداقل زمان حضور افراد تا اهدای سهام به آنها
منظور از Vesting Period: دوره یا دورههایی است که اگر فرد مسئولیتش را به طور درست انجام بدهد، بخشی از سهامش به او اعطا میشود. به عنوان مثال یک کسب و کار میتواند یک Vesting Period به مدت ۲ سال داشته باشد و یک Cliff یکسال، به این معنی که اگر فردی در کمتر از یکسال از تیم رفت، سهامی به او داده نمیشود و اگر بیشتر از یک سال ماند، به ازای هر ۶ ماهی که حضور داشته است، ۱/۴ سهام به او اعطا می شود.
این نوع قراردادها و توافقها، باعث میشود که سهام به افراد به صورت یکجا و در اول کار اعطا نشود و اگر کار را ترک کردند بشود آنها را با افراد پرانرژی، پر انگیزه و با صلاحیت جایگزین کرد.

۶ - سرمایهگذار درست
پیدا کردن سرمایه گذار درست بسیار مهم است. سرمایهگذاری که سرمایه قابل توجه و مورد نیاز برای توسعه تیم را فراهم کند، ریسک هممؤسسین را کاهش دهد (چون می توانند در حد نیاز زندگی خود، یک حداقل حقوقی دریافت کنند) و همینطور به گسترش تیم و جذب نیروها کمک کند.
در انتخاب سرمایهگذار باید بسیار دقت کرد که ارزشهای مد نظر سرمایهگذار با ارزش های اصلی سازمان (ارزشهای همموسسین) همسو باشد. بسیارند مثالهایی که سرمایهگذار جهت اصلی شرکت را منحرف کرده به خاطر اینکه ارزشهایش با ارزشهای فاندرها هم سو نبوده است.
در انتها از مسیر و تجربه شخصی خودم چند خطی مینویسم.
وقتی کوییز را شروع کردیم، از نظر فنی خیلی بیتجربه بودم. نهتنها من، بلکه بقیه هم تجربه خیلی زیادی نداشتند.
اما ما با تلاش، پشتکار و البته چاشنی شانس موفق شدیم محصول موفقی برای بازار ایران بسازیم. بدون شک ما هم ضعفهایی داشتیم که شاید اگر در آن موارد هم موفق عمل می کردیم، محصول بسیار موفقتری می داشتیم.
امیدوارم که این مقاله برای افرادی که به تازگی قصد راهاندازی کسب و کار دارند، مفید واقع شود.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.