
5 داستان دارک سولز که میتوانند به انیمههای جذابی تبدیل شوند
جهانی پر از افسانه

در دنیای دارک سولز، شخصیتهای زیادی وجود دارند که پشت هرکدام از آنها داستانهای عمیق و تاثیرگذار زیادی جریان دارد. هر شخصیت، نمادشناسی خاص خودشان را دارند و آنها ماجراهای حماسی زیادی را گذراندند که میتواند به یک سریال انیمهای یا حتی فیلم سینمایی تبدیل شود. از آنجا که اخیرا اقتباسهای انیمهای از بازیهایی مثل «دویل می کرای» و «سایبرپانک» ساخته شده است و میدانیم که فیلمی از بازی الدن رینگ هم در دست ساخت است، ایده جالبیست که از دنیای دارک سولز هم اقتباسهایی صورت بگیرد و چه چیزی بهتر از اقتباسهای انیمهای. در این مطلب از ویجیاتو به پنج داستان دنیای دارک سولز میپردازیم که میتواند به داستان مستقل جذاب برای انیمه تبدیل شود.
داستان گوین – در جستجوی اولین شعله

اولین داستان جهان دارک سولز به دوران عصر باستان برمیگردد. دورانی که هستی در مه و خاکستر غرق شده بود و هیچ موجود زنده و مردهای جز اژدرهای جاودان وجود نداشتند. در این دوره توصیف حیات و جهان کار دشواری بود، چون چنین چیزی عملا تعریف نشده بود. اما این هستی با یک جرقه، از این رو به آن رو شد. جرقه آتشی که در جهانی زیرین شکل گرفت، باعث شد تا گرما و سرما به وجود بیاید. آتش باعث تولد چهار روح شد، نیتو (Nito)، گوین (Gwyn) و آیزالیث (Izalith) و پیگمی (Pygmy). هرکدام از این ارواح، نماد المانی شدند که در زندگی کنونی تعریفهای عمیقی از آن داریم. نیتو، تبدیل به ارباب مردگان شد، گوین ارباب روشنایی، آیزالیث، ارباب زندگی و تولد و پیگمی، ارباب روح تاریک یا دارک سولز.
حالا میان این چهار نفر، چرا داستان گوین برای یک اقتباس انیمهای جذاب است؟ گوین رهبر اصلی جنگ با اژدرهای باستانی شد و انسانهایی که از پیدایش آتش شکل گرفته بودند، سربازهای او برای این جنگ شدند. گوین در اولین نبرد، شکست خورد و بسیاری از پیروان خودش را از دست داد، اما پیدایش یک اژدهای طردشده، کلید موفقیتی برای او فراهم کرد. این اژدهای طردشده که Seath The Scaleless نام داشت، بدون فلس خاص اژدرها زندگی میکرد و به همین دلیل طرد شده بود. او برای گوین فاش کرد که همین فلس با برخورد یک صاعقه باستانی از بین میرود و به همین ترتیب آنها جاودانگی خودشان را از دست میدهند. گوین، به عنوان ارباب روشنایی، نبردی دیگر را آغاز کرد و با ایجاد صاعقهای قدرتمند، اژدرهای باستانی را از میان برداشت.
به تصویر کشیدن نبردهای گوین و جستجوی او برای پیدا کردن کلید غلبه بر اژدرها در قالب یک انیمه، میتواند تصاویر جذاب زیادی را خلق میکند. اگر انیمه «دویل می کرای» را تماشا کرده باشید، میدانید که در قسمت ششم، به طور کامل به ریشه داستانی آنتاگونیست بازی یعنی White Rabbit پرداخته شد و چنین ساختاری میتواند برای اژدهای سیث هم به کار رود. تعریف این داستان در قالب یک انیمه، میتواند بسیاری از افراد ناشناخته را با این جهان غنی و اساطیری آشنا کند.
داستان پادشاه بینام – پسر طردشده

گوین، پس از نبرد با اژدرها، چهار فرزند ارشد را به دنیا آورد.گویندولین (Gwyndolin)، گویناویر (Gwynevere)، فیلیانور (Filianore) و فرزندی بینام که از تاریخ پاک شد. پس از اینکه روح تاریک در جهان گسترش پیدا کرد و قدرت شعله از همیشه کمتر شد، گوین از دخترش، گویناویر درخواست کرد تا همراه با برادر و خواهرش، از شهر باستانی که خودش ساخته بود یعنی آنورلاندو (Anor Lando) خارج شود تا خانوادهاش را در امنیت نگه دارد. پسر گوین یعنی گویندولین که به شدت زیبارو بود و مانند دخترها بزرگ شده بود، دستور گرفت تا با قدرت جادوییاش، تصویری خیالی از شهر بسازد تا مردم با دیدن شهر تصور کنند که آنور لاندو همچنان در شکوه و زیبایی قرار گرفته است. اما در این دوره از زمان، هیچکس از وجود فرزندی دیگر خبر نداشت. فرزندی که در نبرد با اژدرها شرکت کرد و خدای جنگ بود.
او که هیچ سرنخی از نامش نداریم، در کنار یکی از شوالیههای برتر ارتش گوین یعنی اورنشتاین (Ornstein) به جنگ با اژدرها رفت و سلاح او نیزهای رعدآلود بود. او در کنار اورنشتاین به عنوان سلاخان اژدها شناخته میشدند. پس از کسب قدرت توسط گوین، پسر چهارم لقب پادشاه خدایان و پسر خورشید را به دست آورد، اما خودش همچنان باور داشت که خدای جنگ است. او برای سلاح و جنگ احترام زیادی قائل میشد و در همین راستا، شیفته قدرت اژدرها شده بود. پادشاه تصمیم گرفت با اژدرها متحد شود و چنین چیزی هرگز برای گوین و سران آنور لاندو پذیرا نبود. به همین خاطر گوین تصمیم گرفت تا پادشاه را به مکانی دورافتاده تبعید کند و تمام نشانهها و مجسمات او را نابود کند و به همین خاطر است که او حتی نام هم ندارد.
تعریف داستان پادشاه بینام در قالب یک انیمه حرکت هوشمندانهای خواهد بود. از آنجا که Nameless King یک باسفایت فرعی در داستان است و ارتباط مستقیمی با اربابهای دارک سولز سوم ندارد، تعریف یک داستان مستقل اما متمرکز درباره او میتواند اتفاق جذابی برای طرفداران سری دارک سولز باشد. باسفایت او بهشدت حماسی و خاطرهانگیز است و تعریف داستانش میتواند با استقبال همراه باشد.
گیل – داستان پیدایش خون

با اینکه گیل (Gale) در بسته الحاقی داستان سوم به بازی اضافه میشود، اما یکی از کلیدیترین کاراکترهای دنیای دارک سولز است. گیل در قلعه Catheral of The Deep از کاراکتر اصلی میخواهد تا به کاغذی دست بزند؛ کاغذی که تکهای از یک نقاشی است و با لمس آن به دنیایی به نام آریاندل میرویم.
داستان گیل، شاخ و برگهای زیادی دارد که در این مقاله جا نمیگیرد، اما ماجرای او به یک کاراکتر به نام نقاش (Painter) مرتبط میشود. نقاش جهانهای مختلفی را به تصویر میکشد که از قضا هرکدام از آنها باعث شکلگیری یک جهان واقعی میشود. یکی از نقاشیهای او که به اسم دنیای آریاندل شناخته میشود، رو به فساد رفته و همین موضوع باعث شده تا جهان آریاندل پوسیده شود. نقاش برای رفع وضعیت آریاندل نیازمند آتش است و از طرفی نیاز دارد تا آتش را به چشم ببیند. از آنجا که کاراکتر اصلی داستان ما نوعی خاکستر است و Ashen One نام دارد، میتواند در شکلگیری آتش کمک کند و گیل به همین خاطر او را به دنیای آریاندل میبرد.
پس از اتفاقات آریاندل، نقاش از گیل میخواهد تا به او خون نشان دهد. گیل به Ringed City میرود تا با پیدا کردن نژاد پیگمیها (نژادی که روح تاریک یا دارک سولز دارند) خون آنها را بکشد و آن را به نقاش نشان دهد. مسیری که گیل برای پیدا کردن خون پیگمیها طی میکند، میتواند قصهای حماسی را در پیش داشته باشد. او یکی از مهمترین کاراکترهای دنیای دارک سولز میشود، چرا که با بهدست آوردن روح او توسط اشن وان، پایانی حقیقی برای داستان دارک سولز رقم میخورد.
وندریک - نفرین پوچی

در بازی دوم دارک سولز متوجه میشویم که جهان دارک سولز در یک حلقه زمانی قرار دارد که در آن جهان همواره رو به خاموشی میرود و عملی لازم است تا آتش را روشن نگه دارد. چرخه نامیرایی که در بین افراد به وجود آمده، باعث شکلگیری یک نفرین با نام پوچی یا بگذارید دقیقتر بگویم Hollow شده است. این نفرین با یک دوره پادشاهی باشکوه با پادشاهی وندریک (Vendric) همزمان میشود.
در روزگاری، زنی با نام ناشاندرا (Nashandra) از سرزمینی دور به سرزمین پادشاهی درانگلیک (Drangleic) میآید و به پادشاه وندریک هشدار میدهد که نژاد جاینتها قصد دارند تا یک جنگ بزرگ را آغاز کنند. پادشاه وندریک با شنیدن این خبر سعی در پیشدستی دارد و با حمله به سرزمین جاینتها، آنها را به اسارت میگیرد. نبرد جاینتها و درانگلیک ادامه داشت تا اینکه نسل جاینتها رو به اتمام رفت. وندریک و ناشاندرا با یکدیگر ازدواج میکنند اما نفرین نامیرایی به این سرزمین هم رسید. وندریک در ابتدا تصور داشت که این نفرین، یک نوع بیماریست و با قرنطینه کردن افراد مبتلا سعی داشت مقابل پیشروی این نفرین ایستادگی کند، اما قضیه نامیرایی یک حلقه تمامنشدنی در دنیای دارک سولز است.
اینکه وندریک دقیقا چگونه به قدرت رسید و نشان دادن دردسرهای او با نفرین نامیرایی و در نهایت تسلیمش، میتواند داستان جذابی برای یک انیمه باشد. رابطه او با ناشاندرا هم داستان پرپیچ و خمی در پیش دارد که میتواند طرفداران انیمههایی مثل «اتک آن تایتان» و «برزرک» را به این داستان علاقهمند کند.
آلدیا – محقق اولین گناه

در راستای داستان وندریک، کاراکتری دیگر هم وجود دارد که میتواند داستان جذابی در پیش داشته باشد. آلدیا (Aldia) برادر وندریک است و او مطالعات زیادی پیرامون موضوع نامیرایی انجام داد. او با نام محقق اولین گناه یا Scholar of The First Sin شناخته میشد و همراه با وندریک به سمت سرزمینی رفتند که اولین شعله آتش در آن پیدا شد. آلدیا در این مسیر از داستان اژدرهای جاودان آگاه میشود و در این مسیر آزمایشهای خطرناکی انجام میدهد. آزمایشهای او نتیجه مطلوبی ندارند و او در این مسیر تبدیل به یک موجود ترسناک میشود. آلدیا در بازی Dark Souls 2 با کاراکتر اصلی داستان که یک نامیرا است و ممکن است هالو شود روبهرو میشود و از او میخواهد که جلوی نفرین را بگیرد.
نشان دادن ریشه داستانی آلدیا و وندریک میتواند داستان جذابی باشد و اینکه آزمایشهای او چگونه سرانجامی فاجعهبار داشتند، میتواند برای یک مینیسریال انیمه جذاب باشد.
شما دوست دارید داستان کدام شخصیت در قالب یک انیمه یا سریال روایت شود؟ حتما نظرتان را با ما به اشتراک بگذارید.
بیشتر بخوانید:
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.