ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

مقالات

غم‌انگیز‌ترین لحظات جنگ ستارگان

اشک‌ها و حسرت‌ها!

ایمان اکرمی
نوشته شده توسط ایمان اکرمی تاریخ انتشار: ۱۳ مهر ۱۴۰۴

مجموعه‌ی جنگ ستارگان، یکی از معروف‌ترین و تاثیرگذارترین مجموعه‌های تاریخ سینما است. اولین فیلم این مجموعه در سال 1977 به کارگردانی جورج لوکاس اکران شد. از آن زمان تا به امروز این مجموعه به یکی از بزرگ‌ترین و محبوب‌ترین فیلم‌های داستانی در جهان تبدیل شده‌است. درست است که فیلم‌های جنگ ستارگان بار احساسی و عاطفی آثاری مانند Sophie’s choice و Schindler’s list را منتقل نمی‌کنند، اما میزان احساسی بودن تماشاگران موقع تماشای این فیلم‌‌ها آنقدر زیاد است که معلوم است تماشاگران با این فیلم‌ها ارتباط عمیقی می‌گیرند. با اینکه این مجموعه بیشتر یک ماجراجویی فضایی درباره‌ی موجوداتی با شمشیر‌های نوری است؛ هر قسمت آن پر از لحظات شوکه‌کننده و غم‌انگیز است.

از نظر سینمایی، این مجموعه صرفا یک سرگرمی نیست؛ بلکه تجربه‌ای از زندگی بسیاری از مخاطبان است. به همین دلیل اکثر طرفداران جنگ ستارگان پیوند عمیقی با این مجموعه دارند و احساسات آن‌ها را به شکل ویژه‌ای برانگیخته می‌کند. در این مقاله، قصد داریم به برخی از لحظاتی بپردازیم که اشک طرفداران را جاری کرد و تماشاگران را هنگام تماشای فیلم در اندوه فرو برد. از مرگ‌های تراژیک گرفته تا فروپاشی‌های احساسی، تمام این‌ها جزو غم‌انگیزترین لحظات جنگ ستارگان هستند. با ویجیاتو همراه بمانید.

سرنوشت عمو اوون و عمه برو نشان داد که جنگ ستارگان شوخی‌بردار نیست

در سال 1977، اپیزود 4 فیلم جنگ ستارگان با نام A New Hope که در آن زمان با نام جنگ ستارگان شناخته می‌شد پدیده‌ای فرهنگی را آغاز کرد که در نهایت به یکی از موفق‌ترین مجموعه‌های تاریخ سینما تبدیل شد. بخش عظیمی از این موفقیت به خاطر داستانی بود که بر پایه‌ی قهرمانی ناخواسته‌ی لوک اسکای‌واکر شکل گرفت؛ پسری روستایی که خیلی زود تبدیل به یکی از نمادی‌ترین شخصیت‌های تاریخ سینما شد. لوک ابتدا دعوت اوبی وان را برای آغاز ماجراجویی رد کرد؛ دلایلی که آورد دقیقا همان نگرانی‌هایی بود که اوون کشاورز سالخورده و بداخلاق بار‌ها تکرار کرده بود. او اعتماد داشت که لوک باید سرش را پایین بیندازد و به کار در مزرعه ادامه دهد.

بخوانید: تصویر جدیدی از فیلم Star Wars: Starfighter منتشر شد

اوضاع به سرعت تغییر کرد؛ لوک زمانی که به خانه بازگشت و دید عمو اوون و عمه برو به دست سربازان امپراطوری به قتل رسیده‌اند؛ نه تنها باعث بریدن همه‌ی ریشه‌ها و وابستگی‌هایی که لوک را در سیاره تاتوئین نگه‌میداشت شد؛ بلکه برای اولین‌بار به تماشاگران نشان داد که خطرات در این دنیا‌ی داستانی جدی و واقعی است. این صحنه لحظه‌ی بسیار تکان‌دهنده‌ای بود که نشان داد جنگ ستارگان تنها پر از موجودات عجیب و ربات‌های بامزه نیست؛ بلکه نبرد با شرارت قربانیان واقعی راهم به همراه خواهد داشت.

مرگ اوبی وان طرفداران جنگ ستارگان را ویران کرد 

فیلم A new hope، برای بیشتر ما، اولین آشنایی ما با دنیای جنگ ستارگان بود. وقتی داستان شروع شد و ما با شخصیت‌های اصلی آشنا شدیم، فکر می‌کردیم که آن‌ها تا پایان داستان قهرمان ما خواهند ماند. این موضوع درمورد استاد جدای اوبی وان کنوبی، هم صدق می‌کرد.او باهوش و قدرتمند بود و می‌توانست با یک حرکت دست، استورم‌تروپرها را مجبور به هرکاری بکند. او با قدرت‌های ویژه‌اش و سابقه‌اش به عنوان یک شوالیه‌ی جدای، به نظر می‌رسید قرار است مدت زیادی را در کنارمان بماند تا لوک جوان را در راه یادگیری نیرو راهنمایی کند.

اتفاق تلخی که افتاد، ضربه‌ی شمشیر شاگرد سابق او _دارث ویدر_ بود که همه چیز را عوض کرد؛ اوبی وان نابود شد و فقط ردایش باقی ماند. این اتفاق بسیار تکان‌دهنده بود، زیرا خالق جنگ ستارگان، جورج لوکاس، نشان داد که خطرات در این داستان کاملا جدی‌اند و هیچکس از دست ویدر و سربازانش در امان نیست. در آن لحظه‌ی تلخ و هولناک، فریاد اندوهگین لوک درست مثل احساس حیران تماشاگران بود که با خود می‌گفتند حالا که اسکای واکر جوان و بی‌تجربه، استاد و راهنمایش را از دست داده، چه سرنوشتی در انتظار اوست؟

اوضاع به شکل غم‌انگیزی برای هان سولو در The  Empire Strikes Back تغییر کرد

در پایان فیلم The Empire Strikes Back، در ابتدا همه‌چیز امیدوار کننده بود، ستاره‌ی مرگ در اول فیلم نابود شده بود، شورشی‌ها از هاث فرار کرده بودند، لوک در سیاره داگوبا اولین آموزش‌های جدی‌اش را در نیرو می‌گرفت و هان، چوباکا، لیا و درویدها از دست امپراطوری فرار کرده بودند و به شهر زیبای ابرها رسیده بودند. اما خیلی زود ورق برگشت، C-3PO به طرز کاملا مرموزی منفجر شد، لاندو که بسیار دوست‌داشتنی بود دوستانش را به دارث ویدر فروخت و هان سولو اسیر شد و دست و پا بسته، آماده‌ی یخ زدن در کوبونایت برای تحویل به Jabba the hutt بود.

با این حال تماشاگران، از اعماق وجودشان انتظار داشتند در آخرین لحظه معجزه‌ای رخ دهد و نجات پیدا کنند، اما این‌طور نشد و او واقعا در کربونایت یخ زد و به سفینه‌اش برده شد.

افشای بزرگ دارث ویدر ضربه‌ی احساسی بزرگی بود

این روز‌ها همه می‌دانند که دارث ویدر پدر لوک اسکای‌واکر است. این یکی از بزرگ‌ترین پیچش‌های داستانی تاریخ سینما و شاید نقل‌قول‌شده‌ترین و شناخته‌شده‌ترین لحظه در تاریخ فیلم به شمار می‌رود. اما حتی تا به امروز، این افشاگری شوکه‌کننده همچنان مثل ضربه‌ای سنگین بر قلب بیننده اثر می‌گذارد.

با این حال، در سال 1980 این اتفاق، برای طرفداران فیلم  The Empire Strikes Back ویرانگر بوده‌است. هان به دست بوبا فت اسیر شده بود، میلنیم فالکن به سختی از دست مهلکه فرار کرده بود و لوک در نبردی بسیار سخت با دارث ویدر گرفتار شده بود؛ نبردی که هر لحظه به ضرر او پیش می‌رفت. وقتی لوک توانست ضربه‌ای سطحی وارد کند، تماشاگران برای لحظه‌ای امیدوار شدند اما به ثانیه نکشید که ویدر با حرکتی سریع دست لوک را از تنش جدا کرد.

سپس، وقت افشاگری هولناک فرا رسید؛ در واقع این شخصیت پلید و تاریک، پدر قهرمان ما، لوک اسکای‌واکر است. این اتفاق بزرگ، مسیر کل داستان را زیر و رو کرد و همه را در شوک و ناباوری فرو برد. اوضاع بعد از این موضوع هم چندان بهتر نشد؛ لوک به دره‌ای عمیق سقوط کرد و در نهایت فالکن او را نجات داد. فیلم درحالی تمام شد که شورشی‌ها ناامید و شکست خورده بودند. فیلم The Empire Strikes Back واقعا پایانی تلخ و غم‌انگیزی داشت.

مرگ یودا باعث شد طرفداران جنگ ستارگان به گریه بیفتند

یکی از دوست‌داشتنی‌ترین شخصیت‌های کل مجموعه‌ی جنگ ستارگان، استاد سبزرنگ و کوچک‌اندامی است که به شکل وارونه حرف می‌زند و دارای نیرویی شگفت‌انگیز است. نام این شخصیت یودا است. اکثر تماشاگران در فیلم The Empire Strikes Back عاشق این موجود کوچیک شدند اما متاسفانه حضورش چندان طولانی نبود.

در فیلم Return of the Jedi، لوک آخرین دیدارش را با استاد سالخورده‌اش انجام داد. در این دیدار، یودا به لوک گفت که عمری شگفت‌انگیز، نزدیک به ۹۰۰ سال، پشت سر گذاشته و سپس کمی پند و اندرز به شاگرد خود داد. او در آخرین صحبت‌هایش به لوک گفت که خویشاوندان دیگری در گوشه‌ای از کهشان دارد. پس از آن مانند اوبی‌وان در فیلم A new hope، آرام آرام ناپدید شد.

این صحنه برای طرفداران جنگ ستارگان بسیار سنگین و غمگین بود. زیرا شخصیت محبوب و خردمندشان از دست رفت و لوک کاملا تنها و بی‌راهنما باقی ماند و هم‌زمان نکته‌ای نگران‌کننده درمورد خانواده‌ اسکای‌واکر برملا شد. درواقع، مرگ یودا نه تنها برای لوک، بلکه برای تماشاگران هم بسیار ناراحت‌کننده بود.

غم‌انگیزترین صحنه در فیلم   Return of the Jedi مربوط به یک ایواک بود

با وجود اینکه این مجموعه پر از لحظات درام و اوج بوده‌است؛ فیلم Return the Jedi حال و هوایی شاد و کودکانه داشت که می‌توان گفت بعدها بر سبک سه‌گانه‌ی پیش‌درآمد هم تاثیر گذاشت. بخش بزرگی از این حس به خاطر حضور موجودات پشمالوی ایواک‌ها بود.

ایواک‌ها در طی چند دهه‌ی گذشته یکی از بحث‌برانگیز‌ترین عناصر فیلم بوده‌اند. ظاهر بانمک و بغل‌کردنی ایواک‌ها و شیطنت‌ها و خانه‌های درختی آن‌ها باعث شده بود که وقتی همه‌ی ما در کودکی این فیلم را میدیدیم؛ فوق‌العاده جذاب به نظر برسند. اما در دوران بزرگسالی، حضور ایواک‌ها چندان برای طرفداران باتجربه‌تر جالب نبود؛ زیرا به نظر می‌رسید که بیشتر می‌خواهند از آن‌ها برای فروش اسباب‌بازی استفاده کنند تا اینکه یک شخصیت بانمک باشند.

بخوانید: نگاهی به سریال‌های ساخته شده از جنگ ستارگان

با این حال، مرگ ایواک نانتا یک لحظه‌ی احساسی بود که در جریان نبرد اتفاق افتاد. در حالی که بیشتر صحنه‌های نبرد طنز‌آمیز بود و به نظر می‌رسید که ایواک‌ها در آستانه‌ی پیروزی‌اند، ورق برگشت و امپراطوری شروع به استفاده از سلاح‌های سنگین کرد. بدترین صحنه‌ی آن زمانی بود که دو ایواک هدف آتش یک واکر AT-ST قرار گرفتند و نانتا بی‌جان بر کف جنگل افتاده بود.

این صحنه نه تنها برای کودکان بلکه برای بزرگسالان هم تلخ و تاثیرگذار بود و بخش بیشتر فضای طنز‌آلود نبرد را از بین برد، زیرا به ما یادآوری کرد که حتی این خرس‌های کوچک دوست‌داشتنی هم در برابر شلیک لیزری جان سالم به در نمی‌برند؛ زیرا این نبردها واقعی و هولناک هستند.

وداع غم‌انگیز دارث ویدر

در طول سه فیلم، دارث ویدر فراتر از یک نماد سینمایی ساده بود و هنوز هم می‌توان او را شناخته شده‌ترین شخصیت تاریخ سینما دانست. برخی از ما از خشونت بی‌رحمانه‌اش متنفر بودیم، در حالی‌که بعضی دیگر دقیقا به خاطر همان خشونت هیجان زده می‌شدند. ظاهر کلاه‌خودش هم جذاب بود. جدا از اینکه درباره‌ی لرد ویدر چه حسی داشتیم، تا آن زمان به ندرت برایش دلسوزی کرده بودیم.

این وضعیت تا زمانی ادامه داشت که او متوجه شد پسرش لوک را دوست دارد؛ همین باعث شد او با امپراطور دشمن شود و او را به پایین بیندازد. اما این تصمیم باعث شد که امپراطور او را با صاعقه به مرگ برساند. این لحظه تاثیر عمیقی بر روی مخاطب گذاشت. زیرا این همان ضدقهرمانی بود که در سه فیلم مخاطب را ترسانده بود و تازه فرصتی پیدا شد که مخاطب نگاهی به بعد انسانی و قهرمانانه‌ی او بیندازد؛ حالا این پرسش بوجود می‌‌آید که اگر نیروی تاریکی او را در بر نگرفته بود، او چه انسانی می‌توانست باشد؟

مرگ کوای‌گان باعث شد همه با فریاد واکنش نشان بدهند

سه‌گانه‌ی پیش‌درآمد جنگ ستارگان طرفداران و مخالفان خودش را دارد، اما اگر هر دیدگاهی که درباره‌ی فیلم The Phantom Menace دارید کنار بگذاریم؛ همه می‌توانیم بپذیریم که این فیلم محصول سال 1999 صحنه‌های به یادماندنی زیادی داشته‌است. برای مثال، صحنه‌ی مسابقات سفینه‌ها بسیار شگفت‌انگیز بود و Duel of the Fates را چه کسی دوست ندارد؟ با این حال، یکی از غم‌انگیز‌ترین صحنه‌های کل این مجموعه‌ صحنه‌ای است که کوای‌گان جین کشته می‌شود.

مرگ غم‌انگیز کوای‌گان جین زمانی اتفاق افتاد که استاد جدای روبه‌روی دارث ماول ایستاده بود. با اینکه شخصیت کوای‌گان تقریبا تک‌بعدی بود و زیاد فرصت آشنایی با او را نداشتیم، بازی درخشان لیام نیسون باعث شد هنگام مرگ او احساساتمان برانگیخته شود. به‌علاوه، تاثیر این مرگ با واکنش وحشت‌زده‌ی اوبی‌وان کنوبی جوان پررنگ‌تر شد؛ واکنشی که در ذهن تماشاگران یادآور مرگ خود اوبی‌وان، یکی از غم‌انگیز‌ترین صحنه‌های سه‌گانه اصلی بود.

جنگ ستارگان با مرگ مادر آناکین خیلی غم‌انگیز شد

برای اولین‌بار در فیلم The Phantom Menace، با آناکین اسکای‌واکر نه‌ساله آشنا شدیم. او پسری مظلوم و پرانرژی بود و تبدیل شدن او به لرد تاریک و شرور، دارث ویدر، در مخیل نمیگنجید. اما دقیقا در فیلم بعدی، Attack of the Clones، دیدیم که آناکین با سرعتی نگران‌کننده به سوی تاریکی می‌رود.

دلیل آغاز این مسیر برای پیوستن به پالپاتین، مرگ مادرش بود. مادر او بعد از ربوده شدن و آزار دیدن به دست مهاجمان توسکنی در تاتویین، جان خود را از دست داد. آناکین برای اینکه مادرش را نجات بدهد از بند بردگی به خانه برمی‌گردد، اما به خاطر چند لحظه دیر رسیدن مادرش را از دست می‌دهد و نمی‌تواند او را نجات دهد. آناکین نمی‌توانست باور کند که چنین اتفاقی افتاده‌است و با عصبانیت دست به قتل‌عام مردم شن‌نشین می‌زند. و اینگونه شد که آناکین اولین قدم خود را به‌سوی نیروهای تاریکی و سرنوشت خود برداشت.

ممکن است مرگ مادر آناکین دلیل اندوه تماشاگران نباشد؛ زیرا در کل فیلم فقط چند دقیقه او را دیدیم اما دلیل اصلی این سنگینی این است که مادر آناکین یکی از آخرین پیوند‌های او با نیکی و انسانیت بود. درواقع، مرگ او آناکین را آنقدر خشمگین می‌کند که دست به جنایتی می‌زند که اولین قدم واقعی او در مسیر تبدیل شدن به ترسناک‌ترین چهره‌ی کهکشان است.

پایان جدای‌ها ویرانگر و غم‌انگیز بود

شوالیه‌های جدای هزاران سال به عنوان نگهبانان کهکشان و پاسداران نیرو خدمت کردند، اما زمانی که پالپاتین که درواقع همان دارث سیدیوس بود فرمان شماره‌ی ۶۶ را صادر کرد، همه‌چیز در فیلم Revenge of the Sith تغییر کرد. در یک لحظه، بیشتر شوالیه‌های جدای به دست ارتشی از کلون‌ها که برعلیه آنها شورش کرده بودند، نابود شدند و پالپاتین توانست نقشه‌ی خود را برای اثبات قدرتش به ثمر برساند. تعداد اندکی از استادان جدای مانند اوبی‌وان کنوبی و یودا از این واقعه جان سالم به در بردند.

در همان زمان که کلون‌ها جدای‌ها را می‌کشتند، آناکین به معبد جدای فرستاده شد؛ مکانی که یانگلینگ‌ها کودکان حساس به نیرو که در حال آموزش برای تبدیل شدن به جدای‌ بودند، از حمله باخبر شدند و داشتند تصمیم می‌گرفتند که چه‌کاری باید بکنند. تمام امید آن‌ها به آناکین بود تا راه‌حلی به آن‌ها بدهد اما آناکین از قبل فریب پالپاتین را خورده بود و با نام جدید دارث ویدر شناخته می‌شد. او تمام آن‌ها را کشت.

این صحنه، صحنه‌ای بسیار غم‌انگیز و تکان‌دهنده بود که حتی قدرتمندترین جدای‌هاهم فکرش را نمی‌کردند و تماشاگران را در شوک و اندوهی عمیق فرو برد.

سقوط آناکین، غم‌انگیزترین تراژدی بود

بخش دوم فیلم Revenge of the Sith یک فاجعه‌ی طولانی بود که سه‌گانه‌ی پیش‌درآمد را به پایان رساند و در عین حال زمینه را برای امیدی نو فراهم کرد. در این اپیزود، جدای‌ها نابود شدند، آناکین که به ویدر تبدیل شده بود پدمه را خفه کرد و تا آستانه‌ی مرگ رساند، اوبی‌وان مجبور شد با شاگرد و دوست قدیمی‌اش بجنگد و نزدیک بود او را بکشد، پدمه هنگام زایمان درگذشت و تولد لوک و لیا تنها نقطه‌ی مثبت در بین همه‌ی این تاریکی‌ها بود و کنوبی و یودا تبعید شدند. اما هنوز به سنگین‌ترین لحظه نرسیدیم.

زمانی که اوبی‌وان در جنگ با ویدر او را شکست داد؛ در حالی که سیت در آتش می‌سوخت و از درد به خودش می‌پیچید یکی از تلخ‌ترین صحنه‌ها بود. در این صحنه تماشاگران مجبور بودند شخصیتی را ببینند که به موجودی تبدیل شده بود که هم از نظر روحی و هم جسمی آنقدر تغییر کرده بود که انگار او را نمی‌شناختند. کمی بعد، وقتی دیدیم آناکین در آن زره و کلاه‌خود سیاه و نمادین حبس شده‌است؛ کاملا می‌دانستیم چه اعمال وحشتناکی در پیش است. فیلم Revenge of the Sith مانند فیلم The Empire Strikes Back فیلمی غمگین و هولناک بود.

مرگ هان سولو یکی از غم‌انگیزترین لحظات در تاریخ جنگ ستارگان بود

شخصیت هان سولو، محبوب‌ترین شخصیت مجموعه‌ی جنگ ستارگان است. او با ظاهری دلنشین، شوخ‌طبعی و جذابیتی که داشت تقریبا دل همه را به دست آورده بود. همین باعث شده بود مرگش بسیار غافل‌گیرکننده و تاثیرگذار باشد و طرفدارانش مشتاق بودند که او را در سه‌گانه‌ی جدید ببینند.

اما زمانی که او با پسرش رن سولو ملاقات کرد، فضای فیلم شوم و سنگین شد و با این حال کسی این احتمال را نمی‌داد که مرگ قاچاقچی محبوب در راه است. به همین دلیل، هنگامی که رن شمشیر نوری‌اش را در سینه‌ی پدرش فرو کرد، تماشاگران بهت زده شدند و بسیار از آن‌ها اشک ریختند.

با اینکه به خاطر حضور اسکای‌واکر فرصت کوتاهی برای دیدار با هان فراهم شد، اما مرگ او به معنای پایان این شخصیت بود. مرگ هان‌ سولو نه‌تنها یکی از غم‌انگیزترین صحنه‌های دنیای جنگ ستارگان است، بلکه بدون شک یکی از تراژیک‌ترین و شوک‌آورترین مرگ‌ها در تاریخ سینماست.

سخن آخر

در نهایت، مجموعه‌ی جنگ ستارگان فقط یک دنیای تخیلی یا یک نبرد بین خیر و شر نیست و می‌تواند دریچه‌ای از دنیای واقعی باشد. از غم‌انگیزترین لحظات تا شادترین لحظات، از مرگ مادر آناکین یا همان دارث ویدر گرفته تا فداکاری‌های او، همه‌ی این‌ها به ما نشان می‌دهند که دنیا هرچقدر هم بد و ترسناک باشد هنوز کورسوی امیدی وجود دارد. شاید به همین دلیل است که هنوز هم صحنه‌های این مجموعه قلبمان را می‌لرزاند.

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید

مطالب پیشنهادی