ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

دسته بندی عمومی

چطور فیلم Superman به جنگی میان منتقدان سینما تبدیل شد

این روزها بیش از همیشه، منتقدان سینما تمایل دارند نظر یکسانی درباره فیلم‌ها داشته باشند. هرچه بیشتر، «خِرد جمعی» حکم می‌راند. اما فیلم Superman استثناست. مسئله فقط این نیست که بسیاری از نقدها، مثل نقد ...

آرش بوالحسنی
نوشته شده توسط آرش بوالحسنی تاریخ انتشار: ۱۶ آبان ۱۴۰۴ | ۲۰:۰۰

این روزها بیش از همیشه، منتقدان سینما تمایل دارند نظر یکسانی درباره فیلم‌ها داشته باشند. هرچه بیشتر، «خِرد جمعی» حکم می‌راند. اما فیلم Superman استثناست. مسئله فقط این نیست که بسیاری از نقدها، مثل نقد ما در ویجیاتو، با شور و شوق از فیلم دفاع کرده‌اند، در حالی که گروهی نه‌چندان کوچک از منتقدان، مثل منتقد این سطور، آن را یک شکست شلخته و بیش‌ازحد پخته دانسته‌اند. مسئله این است که وقتی به این دو دسته نقد نگاه می‌کنم، انگار دارم واکنش‌ها به دو فیلم کاملا متفاوت را می‌خوانم.

یکی از آن دو — یعنی Superman من — ماجرایی پرکشش و سرخوش و هوشمند و لطیف است، ماجرایی که به‌قدر کافی در دنیای واقعی ریشه دارد و در عین حال یادآور دیوانگی خونسرد و طنزآلود کمیک‌های سوپرمن دهه‌ی شصت و هفتاد میلادی است. دیگری — همان فیلمی که به‌خاطر لباس آبی اسپندکسش کتک خورده — بیش از حد تند، پرهیاهو، طعنه‌آمیز، متورم، و تهی از روح و احساس و باور است. (و آن سگ لعنتی!) آیا هر دوی این فیلم‌ها واقعا می‌توانند وجود داشته باشند؟

به شکلی بامزه، بله.

در شش هفت سال گذشته، به‌عنوان منتقد فیلم‌های کمیک‌بوکی، گاهی حس کرده‌ام باید در جلسات گروهی اعتراف شرکت کنم که در آن بگویم: «سلام، اسم من اوون است و از Captain Marvel خوشم آمد.» و واقعا هم آمد! فیلم برایم سرگرم‌کننده بود و هرگز نفهمیدم این حجم از نفرت رسانه‌ای از کجا می‌آمد. (با فروش ۴۲۶ میلیون دلار در آمریکا، ظاهرا کسان دیگری هم با من موافق بودند.) از Eternals هم خوشم آمد. اگر مرا متهم کنید که با این فیلم‌ها مهربان بوده‌ام، دفاعی نمی‌کنم (هرچند همچنان معتقدم منتقدانی که Eternals را کوبیدند، داشتند کلویی ژائو را به جرم «فروختن خودش» تنبیه می‌کردند).

اما نکته‌ای که به‌ویژه درباره‌ی Superman باید گفت، این است که قضاوت درباره‌ی فیلم‌های کمیک‌بوکی دیگر فقط یک «خوب بود/بد بود» ساده نیست. مسئله حالا بیشتر یک پرسش فلسفی است درباره‌ی خود مفهوم «سرگرمی» — این‌که چیست و چیست نیست، چطور تغییر کرده، و آیا اصولا می‌توان (یا باید) «سرگرمی» را با «محصول شرکتی» در یک معنا جمع زد.

من فکر می‌کنم می‌توان. فقط کافی است به The Super Mario Bros. Movie یا Jurassic World Rebirth نگاه کنید که بخشی از شگفتی آثار ری هری‌هاوزن قدیمی را زنده می‌کنند. اما وقتی پای نفوذ شرکت‌های بزرگ بر روایت سینمایی به میان می‌آید، سلیقه‌ها و ارزش‌ها مدام در حال تغییرند. در عصر فیلم‌های بی‌جان تولیدشده برای نتفلیکس، بخش بزرگی از سینمای اکشن شرکتی دهه‌ی نود — مثلا فیلمی مثل The Last Boy Scout — امروز بهتر از زمان خودش به نظر می‌رسد. جالب است که به Superman: The Movie محصول ۱۹۷۸ فکر کنیم؛ فیلمی که ژانر ابرقهرمانی را آغاز کرد، اما در عین حال، به باور من، از پشت عینک نوستالژی دیده می‌شود.

تردیدی نیست که کریستوفر ریو در آن فیلم درخشان است، و شیمی او و مارگوت کیدر در نقش لوییس لین به دل‌نشینی کمدی‌های عاشقانه‌ی کلاسیک است. اما سطح انتظارها در آن زمان پایین‌تر بود. شعار معروف فیلم — «باورتان می‌شود مردی می‌تواند پرواز کند» — دروغ نبود؛ بخش بزرگی از جذابیت فیلم در همان جلوه‌های ویژه‌ی پیشرفته‌ی زمان خودش نهفته بود که سوپرمن را در حال پرواز نشان می‌داد. آن زمان شگفت‌انگیز بود، اما امروز، در عصر جادوی دیجیتال روزمره، تجسم واقعیتِ امرِ ماورایی، دیگر زبان طبیعی سینماست. حالا مخاطب با نوعی بی‌حوصلگی می‌گوید: «خب معلومه که باور می‌کنم یه مرد می‌تونه پرواز کنه، از سه سالگی دارم این چیزا رو می‌بینم!»

من نیمی از Superman 1978 را دوست دارم، اما همیشه جایی از فیلم برایم خسته‌کننده می‌شود، چون هیچ‌وقت نتوانستم با شخصیت‌های منفی آن کنار بیایم: جین هکمن، ند بیتی و والری پرین، که انگار در یکی از نمایش‌های کمدی The Carol Burnett Show بازی می‌کنند. و این مسئله‌ی کوچکی نیست. با این حال، همان بخش‌های ضعیف somehow در نوستالژی جمعی ما تطهیر شده‌اند.

به‌نظر من، Superman جدید طعم کمیک‌بوکی اصیل‌تری دارد (هرچند همچنان معتقدم کریستوفر ریو بهترین اجرای تاریخ در نقش یک ابرقهرمان را ارائه کرده است). در سراسر فیلم، با شجاعت آشفته و کمی کودکانه‌ی دیوید کورنسوِت همراه بودم؛ قهرمانی که با نبردهایی درونی و بیرونی روبه‌روست (کال‌اِل از والدین درگذشته‌اش آموخته بود که باید بر انسان‌ها فرمانروایی کند — و خب، از جهتی کاملا منطقی است اگر سوپرمن چنین کند).

با این حال، به نظر می‌رسد در پسِ نقدها، جنگ دیگری در جریان است. منتقدان همیشه نسبت به برخی ژانرها بی‌میل بوده‌اند، اما در سال‌های اخیر، دستگاه رسانه‌ای جمعی به‌ویژه نسبت به فیلم‌های کمیک‌بوکی با تحقیر خاصی می‌نگرد — گویی آن‌ها تجسمی از «مرگ سینما» هستند. من خودم هم از آن احساس بی‌نصیب نیستم. معتقدم هر فیلمی باید تجربه‌ای مستقل باشد (حتی دنباله‌ها)، و این‌که فیلم‌های کمیک‌بوکی حالا مثل قطعات لگو به‌هم متصل شده‌اند، تا جایی که گاهی تنها احساسی که پس از تماشای‌شان داری این است که «به‌اندازه کافی درس نخوندم»، خود نوعی بی‌لذتی منحصربه‌فرد است. وقتی نتیجه‌ی یک فیلم فانتزی فقط پیوندی کوچک در زنجیره‌ی بی‌پایان داستان‌گویی باشد، آن نتیجه دیگر چیزی به حساب نمی‌آید — و این یعنی همان مرگ سینما.

بااین‌حال، فیلم‌های کمیک‌بوکی از جمله Superman با سبکی پرهزینه و پرجزئیات ساخته می‌شوند که بر حرکت و کنش تأکید دارد. و فکر می‌کنم بخشی از دافعه‌ی منتقدانی که از Superman خوششان نیامده، درواقع نوعی حمله‌ی ایدئولوژیک به ویژگی‌های همین سبک است. فیلم تقریبا همان‌طور کوبیده می‌شود که Ant-Man and the Wasp: Quantumania یا Captain America: Brave New World کوبیده شدند — به‌عنوان نمونه‌هایی از «زیبایی‌شناسی فاشیستیِ تازه‌ی پاپِ کمیک‌بوکی». چون خودم هم گاهی نقدهایی از همین جنس نوشته‌ام، از منتقدانی که چنین دیدگاهی دارند گله‌ای ندارم. می‌دانم از کجا می‌آیند.

اما نمی‌توانم نگویم که تمام چیزی که فیلمی مثل Superman برای توجیه وجودش لازم دارد، فقط یک چیز است: سرگرم‌کننده بودن. همین. که البته پرسشی متافیزیکی پیش می‌کشد: آیا Superman سرگرم‌کننده است؟ یا آن‌قدر تلاش می‌کند سرگرم‌کننده باشد که دیگر نیست؟ یا شاید فیلمی است که برخی تماشاگران، لذت خود را از «متنفر تماشا کردنش» می‌گیرند؟

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید

مطالب پیشنهادی