غمانگیزترین مرگها در سریال The Walking Dead
دنیای تاریک و بی رحم مردگان متحرک!
سریال The Walking Dead یکی از خاطرهانگیزترین و پر بینندهترین سریالها بین تمام آثار تلویزیونی بوده و توانست در طول مدت پخش خود، نظر طرفداران زیادی را به خود جلب کند. این سریال یکی از بهترین آثار در ژانر آخرالزمانی و بقا است که توانست ملاکهای بیشتریبه این ژانر برای آثار بعد از خود تعیین کند.
یکی از اصلیترین ویژگیهای ژانر آخرالزمان زامبی و بقا، مرگهای به شدت ناراحت کننده و شوکهکننده آن است. شما در طول داستان با شخصیت خاصی آشنا میشوید، با آن ارتباط برقرار میکنید اما در مقطعی از سریال، به طور ناگهانی با مرگ آن شخصیت روبه رو میشوید. ما قصد داریم در این مقاله 12 مورد از غمانگیزترین و شوکهکنندهترین مرگها در سریال The Walking Dead را به شما معرفی کنیم. همراه ویجیاتو بمانید.
12. هرشل

شخصیت هرشل تا زمان مرگ خود، قلب تبنده سریال The Walking Dead بود. او یک کشاورز درستکار و مهربان بود که تلاش میکرد به بهترین شکل از دو دختر خود مگی و بث محافظت کند. هرشل در فصل دوم وارد سریال شد و در طول فصلهای بعدی توانست تبدیل به جان و روح سریال شود و به نوعی قطب اخلاقی بیشتر شخصیتها بود.
بخوانید: ۱۰ اپیزود برتر سریال The Walking Dead (مردگان متحرک)
به عنوان مثال، پس از اینکه کارل، پسری را که عضو شبهنظامیان فرماندار بود به ضرب گلوله کشت، هرشل به ریک در این مورد هشدار میدهد که باید بیشتر مواظب پسرش باشد. او معمولا صدای عقل و منطق باقی اعضای گروه بود؛ او درست پس از مرگ ناگهانی دیل، نقش بزرگ اعضا را برعهده گرفت تا اعضا انسانیت خود را در این آخرالزمان از دست ندهند.
فصل چهارم سریال، درست سه ماه پس از فصل قبل آغاز میشود؛ جایی که فرماندار ناپدید شده و همه فکر میکنند که او مرده. اما در اصل فرماندار در جای دیگر مشغول بازسازی حکومت دیکتاتور خود است. با ظهور دوباره فرماندار، او هرشل و میشون را گروگان میگیرد و به زندان حمله میکند. او ریک را تهدید میکند که اگر زندان را تخلیه نکند آن دو را میکشد. اما وقتی مذاکره به جاهای باریک کشیده میشود، فرماندار به شکل هولناکی سر هرشل را قطع میکند. این صحنه، یکی از تکاندهندهترین سکانسهای کل سری TWD است. خود نویسنده اعتراف کرده است که هنوز نتوانسته این بخش از داستانش را هضم کند.
11. نوآ

نوا از جمله شخصیتهایی است که در طول سریال عمر زیادی نداشت؛ او در فصل پنجم معرفی شد؛ جایی که در بیمارستانی تحت حکومت افسر پلیس داون مجبور به کار کردن بود تا بتواند زنده بماند. بث نیز به نحوی راهش به این بیمارستان باز میشود و نوآ چون او تازه کار است زیر بال و پر خودش میگیرد. او به بث کمک میکند تا با سبک جدید زندگی آنجا سازگار شود.
پس از مرگ بث، نوآ تبدیل به بهانهای میشود تا گروه برای رسیدن به زادگاه او در ویرجینیا به راه خود ادامه دهند؛ آنها در آنجا متوجه میشوند که خانواده نوآ توسط گروهی ناشناس کشته شدند و حالا ریک با گروه آرون روبهرو میشود؛ کسی که عضو یک جامعه کوچک به نام الکساندریا است و آنها را به آن جامعه دعوت میکند.
اما اکساندریا به اندازه کافی برای مقابله با واکرها مجهز نیستند و اوضاع طوری که باید پیش نمیرود. در یک ماموریت جمعآوری آذوقه، گروه کوچکی شامل گلن و نوآ توسط عدهای واکر محاصره میشوند و گیر میافتند. در یک کشمکش عجیب، رهبر گروه یعنی نیکلاس در حین تلاش برای نجات خود باعث پرت شدن نوآ سمت گروه واکرها میشود. گلن که کاری از دستش بر نمیآید، شاهد تکه تکه شدن نوآ توسط زامبیها است. دنیای بی رحم مردگان متحرک، ابتدا شما را با یک شخصیت دوست داشتنی آشنا میکند و سپس به بدترین شکل آن را از سریال حذف میکند.
10. سوفیا

اولین شخصیت بی گناهی که به طرز معصومانهای در سریال مردگان متحرک کشته میشود، سوفیا دختر کارول است. در فصل دوم سریال، در پی ناپدید شدن سوفیا، گروه در جاده و جنگلهای اطراف به دنبال دختر کارول میگردند. ماجرای گم شدن او بر میگردد به زمانی که واکرها در میان دیوارها پیشروی میکنند و به آنجا حمله میکنند؛ سوفیا از ترس زیر ماشین پنهان میشود، اما طولی نمیکشد که توسط یک واکر پیدا میشود. او در پی این اتفاق به سمت جنگل فرار میکند. ریک دنبال او میرود اما ناگهان سوفیا ناپدید میشود و تا مدتی هیچ خبری از او نمیشود.
گروه متوجه میشوند که هرشل در طویله خود عده زیادی ازواکرها را زندانی کرده تا بتواند امیدی برای درمان آنها پیدا کند؛ اما شین با خلقوخوی تندش، به طویله حملهور میشود و درب آنجا را میشکند. واکر یکی یکی بیرون میریزند و اعضای گروه همه آنها را میکشند. آخرین واکری که از طویله بیرون آمد، کسی نبود جز سوفیا. همه اعضا شوک میشوند و حیرت زده به آن نگاه میکنند. کارول با فریاد زیاد سمت او میدود اما دریل مانع او میشود و او را به زمین میکوبد. کارول با صدایی پر از اندوه سوفیا را صدا میزند. ریک چند قدم جلو میرود و با تپانچهاش به سوفیا زامبی شده شلیک میکند. این صحنه که به طرز استادانهای اجرا شد، تماشاگر را در سکوتی مطلق که سرشار از حس غم و ناامیدی است تنها میگذارد.
9. بث

بث از جمله شخصیتهایی است که به مرور توانست در دل مخاطب جا باز کند؛ او تازه در فصل پنجم سریال TWD توانست تبدیل به یک شخصیت با اهمیت شود. او پس از اینکه توسط داون ربوده شد، به آن بیمارستان برده میشود تا آنجا به کار اجباری مشغول شود. در آنجا بین بث و داون کشمکش بالا میرود و داون نسبت به او حس بدبینی پیدا میکند.
ریک و گروهش بالاخره جایی را که بث زندانی شده بود را پیدا میکنند و طبق یک نقشه بی نقص با گروگان گرفتن دوتا از اعضای بیمارستان، به داون پیشنهاد مبادله میدهند. در این مبادله، بث تلاش میکند تا نوآ را با خود ببرد اما داون رضایت نمیدهد. بث برای لحظهای نزدیک به داون میشود و با یک قیچی شانه او را زخمی میکند. داون به شکلی غریزی و برای مخافظت از خود به سر بث شلیک میکند و جان او را میگیرد.
این یخش از سریال، یکی از شوکه کنندهترین و آزارهندهترین بخشهای کل سریال است. چراکه مرگ بث کاملا غیر قابل پیشبینی و ناگهانی بود. هیچ کس فکرش را نمیکرد که چنین اتفاقی بیافتد. لحظهای که دوربین سر خونی و سوراخ شده بث را نشان میدهد، بیننده به عمق بی رحمانه بودن مرگ بث پی میبرد.
8. کارل

کارل، شخصیتی بود که تمام طرفداران فکر میکردند که تا پایان سریال زنده میماند، اما در فصل هشتم، با مرگی شوکه کننده، از دنیا رفت. در نیمه نخست جنگ با ناجیان، کارل به وجدان اخلاقی گروه تبدیل میشود و سیدیک دکتر ساکن منطقه که نزدیک بود توسط واکرها کشته شود را نجات میدهد. این عمل خیرخواهانه کارل باعث شد تا ریک از دست او عصبانی شود؛ زیرا که عقیده دارد هیچکس قابل اعتماد نیست.
در یکی از قسمتهای سریال، وقتی ناجیان به الکساندریا حمله میکنند و ساختمانها را بمبباران میکنند، کارل خودش ابتکار عمل به خرج میدهد و مردم را از طریق تونلهای زیرزمینی هدایت میکند. این توانایی رهبری کارل، امید بزرگی در آینده سریال بود و همین باعث شده بود مرگش شوکهکننده باشد.
این امید خیلی زود تبدیل به یک تراژدی بزرگ میشود؛ چراکه بعدا مشخص میشود کارل در جریان نجات آن دکتر توسط یک واکر گاز گرفته میشود و پهلویش زخمی میشود. متاسفانه زخم او جایی است که قابل قطع عضو نیست و برای همین سم در بدن او پخش میشود.
ریک و میشون سرانجام کارل را درحالی پیدا میکنند که غرق در عرق سرد است و نفسهای آخرش را میکشد. این سکانس یکی از دلخراشترین سکانسهای کل سریال بود. کارل در دل آخرالزمان بزرگ شده بود و نماد آینده و انسانیت بین تمام اعضا بود. نبود کارل، یکی از بزرگترین خللها و کمبودهای سریال در ادامه میشود.
7. لوری

فارق از اینکه موضع شما نسبت به شخصیت لوری چه بود و اینکه اعمال او را سرزنش میکردید یا با او همدردی میکردید، فرقی نمیکند؛ در نهایت شیوه مرگ لوری زخمی عمیق بر دلتان میگذارد. در فصل سوم سریال، گروه ریک، یک زندان متروکه را پیدا میکنند و آنجا را پاکسازی میکنند تا آماده زندگی کردن شود. اما اوضاع زمانی به هم میریزد که به شیوهای، واکرها راه را به داخل زندان پیدا میکنند.
هجوم واکرها باعث میشود تا کارل، لوری و مگی به داخل زندان فرار کنند، جایی که در یک اتاق تاسیسات زندانی میشوند. لوری که در آستانه زایمان قرار دارد، به مگی میگوید که عمل سزارین انجام دهد. مگی نیز مجبور میشود با چاقوی کارل یک سزارین اورژانسی انجام دهد. لوری فریاد میزند که باید بچه او زنده بماند و مگی تمام تلاشش را میکند که بدون ابزار حرفهای، بچه را سالم بیرون بکشد.
هر دو شخصیت در این سکانس، به بهترین شکل پرداخته شدند؛ مادری که حاضر است جانش را از دست بدهد تا نوزاد او زنده بماند و دختری جوان که مجبور به انجام یک کار غیر قابل پیشبینی در آخرالزمان است. این لحظه تبدیل به یک اجرای فوق العاده میشود. مگی برشی عمیق در لوری ایجاد میکند تا نوزاد را بیرون بکشد؛ لوری که خون زیادی از دست میدهد، به آرامی چشمانش را میبندد و جان میسپارد.
6. لیزی و میکا

این مورد، شامل دو ضربه احساسی است؛ در یکی از قسمتهای سریال The Walking Dead، کارول، تایریس، جودیت، میکا و لیزی در امتداد ریلهای قطار سرگردان هستند و به سمت ترمینس، یک پناهگاه فرضی میروند. آنها در مسیرشان به یک کلبه دور افتاده در جنگل برخورد میکنند. درست زمانی که اوضاع به نظر درحال آرام شدن است، یک اتفاق غیر منتظره رخ میدهد. لیزی مفهوم مردهها را درک نمیکند و به نظرش آنها انسانهای بیماری هستند که باید به آنها غذا داده شود.
او برای اثبات عقیدهاش، خواهرش را میکشد تا به واکر تبدیل شود و نشان دهد که او هنوز خواهرش است. او درحالی که اسلحهای سمت کارول نشانه گرفته، از او میخواهد تا حرفش را باور کند. کارول تسلیم میشود و لیزی به همراه تایریس و جودیث به داخل کلبه میرود و کارول را با اشکهای جاری تنها میگذارد.
بعدا کارول به این نتیجه میرسد که لیزی نمیتواند در کنار دیگران باشد و زندگی کند، زیرا کاملا خطرناک است. او لیزی را به بهانه پیادهروی به بیرون میبرد، لیزی که برای مقابله با احساساتش به گلها خیره شده، با صدایی بغضآلود از کارول میپرسد:«از من ناراحتی؟!» کارول، لحظهای به عقب میرود و اسلحهاش را بیرون میکشد. او ناگهان از پشت سر به سر لیزی شلیک میکند و او را میکشد. چنین پایانی برای لیزی، واقعا تراژیک بود و از جمله اتفاقات تاریک، آزار دهنده و بسیار غمانگیز سریال بود. کارول را نمیتوان مقصر این مرگ دانست؛ چراکه او چارهای نداشت. اگر کمی فکر کنید، قرار نبود از لیزی انسانی درست و سالم ساخته شود.
5. دیل

در نیمه دوم فصل دوم، ریک، گلن و هرشل پسربچهای به نام رندال را نجات میدهند. او متعلق به یک گروه دیگر است و از آنجایی که نمیتوانند به او اعتماد کنند، شین پیشنهاد میدهد که او را در یک سوله نزدیک زندانی کنند. در این مرحله هر کس دیدگاه خودش را میگوید. دیل مقابل دیدگاه کشتن او قرار میگیرد و به نظر او با کشتن رندال، فرقی با واکرها نمیکنند.
دیل، در یک آخر شب، برای گردش کوتاهی در اطراف مزرعه قدم میزند که ناگهان یک واکر از دل تاریکی بیرون میآید. دیل روی زمین میافتد و واکر روی آن میافتد. او درحالی که دل و رودهاش به بیرون ریخته میشود، داد و فریاد میکند. گروه به دنبال این صدا میروند و دیل را نیمه جان مییابند که روی چمنها به خود میپیچد. دریل هفت تیرش را میکشد و برای راحت کردن او، دیل را میکشد.
دیل برای اعضای گروه یک چراغ راهنما بود. او سرشار از تجربه بود که باعث میشد هر کدام از اعضا جداگانه نسبت به او احترام قائل شوند و در مسائلی روی او حساب باز کنند. او تا آخرین لحظات، انسانیت خود را زنده نگه داشت و نگذاشت انگیزههای بقا او را شرور کند.
4. آندریا

شخصیت آندریا در سریال The Walking Dead نسبت به همتای خود در کمیک، تفاوتهای بسیار زیادی داشت. او در دو فصل اول، تبدیل به عنصر امیدبخش گروه شده بود؛ او توانست مهارتهای بقا و تیراندازی خود را بالا ببرد و از دانش و اعتماد به نفسش در راه بقا استفاده کند. با این حال، او در فصل سوم با وابستگی عاطفی به فرماندار، مسیری جدا انتخاب میکند و تصمیم میگیرد در وودبری بماند.
قضیه صرفا به همینجا ختم نمیشود و آندریا بیشتر و بیشتر به جذابیتهای فریبانه فرماندار وابسته میشود. او با اینکه حقیقت جلوی چشمش است، اما نمیخواهد قبول کند. در نهایت نزدیک به پایان فصل، میشون، ریک و دریل برای ماموریتی نجات به وودبری میآیند؛ اما دیر میرسند و آندریا توسط نسخه زامبی شده میلتون گاز گرفته میشود. هیچ راه قطع عضوی وجود ندارد چون آندریا از ناحیه گردن گاز گرفته شده و کار ازکار گذشته. در پایان وقتی گروه به آندریا میرسد، آندریا به شوخی میگوید:«حالا میدونم چطوری ضامنو بکشم» این دیالوگ اشاره به فصل 1 و تازه کار بودن آندریا در کار با اسلحه داشت.
3. هنری

بعد از مرگ کارل، هنری در جایگاه و جانشین او قرار میگیرد. در فصل 9 هنری چندین نقش رهبری را بازی میکند و تلاش میکند این نقش را به بهترین شکل بازی کند. او همچنین درگیر رفتارهای دوران بلوغ میشود؛ مانند نوشیدن الکل و کارهای نامتعارف؛ اما نکتهای که وجود دارد، او بر خلاف سوفیا، لیزی، میکا و سم، شخصیت انعطافپذیر و قدرتمندی دارد.
در این فصل، دشمنان جدید گروه یعنی زمزمهکنندگان به رهبری آلفا، تهدیدی جدید هستند که تا حالا گروه با آن مواجه نشده بود. در یکی از قسمتها، کارول و همراهانش تواناییهای این شروران را دست کم میگیرند. آلفا به دل آن گروه نفوذ میکند و چندین ساکن آنها را سر میبرد و به نیزه میزند. این نیزهها مرز بین سرزمین او و سرزمین گروه دیگر را مشخص میکند.
گروه هنگام عبور از منطقه با این منظره وحشتناک روبه میشوند. آنها ناگهان سر بریده هنری را روی نیزه پیدا میکنند. کارول با دیدن هنری ضربه مهلکی به او وارد میشود و به نقطه شکست خود میرسد. دریل مثل همیشه او را در آغوش میکشد و میگذارد خشم و اندوهش را بیرون بریزد.
2. گلن

شخصیت نیگن، ورق مهمی بود که سریال The Walking Dead در زمان افول خود رو کرد. او شخصیتی خشن، بی رحم و بدنام است که هر چقدر هم در فصلهای جلوتر رویکردش بهتر شده باشد، هیچ وقت رفتارهای وحشیانه او فراموش نمیشود.
حضور او در طول سریال، آثار خونینی بر اعضای گروه باقی گذاشت. او پس از آنکه آبراهام را با چوب بیسبالی پوشیده از سیم خاردار به نام لوسیل تکهتکه کرد، دریل یک ضربه غافلگیرکننده سریع به فک نیگن میزند. این یک حرکت واکنشی بود که نیگن را تحریک کرد تا بخواهد زندگی دیگری را نیز بگیرد. زندگی گلن.
گلن از ابتدای سریال همراه گروه بود؛ او بود که ریک را در فصل اول نجات داد؛ زمانی که در آتلانتا درون یک تانک ارتش گیر افتاده بود. این دو فورا با هم ارتباط برقرار کردند و به یکدیگر تکیه کردند. آنها همه چیز را پشت سر گذاشتند. از انفجار مرکز کنترل بیماری گرفته تا گرت و آدمخوارانش، هیچ چیز نبود که نتوانند بر آنها غلبه کنند؛ تا اینکه نیگن سر و کلهاش پیدا شد. در اوایل فصل 6، یک صحنه مرگ جعلی شامل گلن وجود داشت. با وجود اینکه به نظر میرسید گلن زنده زنده خورده شده است، او زیر یک سطل زباله خزید و خودش را نجات داد. او مانند گربهای بود که نه جان دارد، اما متاسفانه، شانس او برای زنده ماندن تمام شد.
مرگ گلن نه تنها یک ضربه احساسی عمیق بود، بلکه بسیار فجیع و خونین بود. او به آرامی اسم مگی را زمزمه میکند؛ در حالی که چشمش از کاسه سرش بیرون زده و پوست سرش شکافته شده است. مگی با شوک مرگ گلن را تماشا میکند. گلن از ابتدا قلب گروه بود و دیدن پایان یافتن زندگیاش به این شکل، فراتر از حد ناراحتکننده بود.
1. جیزز

شخصیت جیزز(عیسی) درست مانند آندریا، انرژی بزرگی بود که هدر رفت. او برای اولینبار زمانی معرفی شد که دریل و ریک برای جستجوی آذوقه و نوشابه پرتقالی بیرون رفته بودند. حرکات رزمی او بسیار افسانهای بود و به نظر میرسید با داشتن چنین مهارتهایی هیچ چیز جلودارش نباشد. او شبیه شخصیتی از بازی مورتال کامبت بود که در نبرد تن به تن کارش عالی بود. او یکی از ساکنین شهر هیلتاپ شد و در بیشتر دوران حضورش در سریال، نقش مفیدی ایفا کرد.
با وجود شروع قدرتمندی که داشت اما این شخصیت به مرور به بی راهه کشیده شد. مرگ او یکی از ناراحتکنندهترین مرگهای سریال The Walking Dead بود. در یکی از قسمتهای میانی فصل 9 گروه، یوجین را تا یک طویله دورافتاده تعقیب میکنند. او داستانی تعریف میکند که در آن واکرها با یکدیگر زمزمه میکنند. دریل و دیگران که این ادعاها را باور نمیکنند، ادعاهای یوجین را نادیده میگیرند و به سمت الکساندریا بازمیگردند. با این حال، در طول سفرشان، آنها در یک گورستان مهآلود گیر میافتند که گروهی از واکرها در آنجا جمع شدهاند.
آرون و عیسی مهارتهای رزمی خود را به کار میگیرند. وقتی گروه سرانجام موفق به باز کردن دروازه چدنی میشوند، عیسی آخرین تلاش خود را برای از بین بردن یک واکر انجام میدهد، اما معلوم میشود که آن واکر در واقع یک زمزمهکننده است. زمزمهکننده میگوید: «تو جایی هستی که به آن تعلق نداری،» و از پشت به او خنجر میزند. عیسی با صدای بلندی روی زمین میافتد. زمانی که آرون به کنارش میرسد، او تقریبا مرده است. این مرگی است که هرگز نباید اتفاق میافتاد، اما به هر حال این دنیای بی رحم مردگان متحرک است.
سخن آخر
سریال The Walking Dead پس از یازده فصل به کار خود پایان داد و بعد از آن چند اسپینآف حداگانه از این دنیا منتشر شد. این سریال با وجود آنکه در اواخر کار خود حسابی به بی راهه رفته بود و افول کرده بود، اما مجموعهای از شخصیتهای بسیار دوست داشتنی معرفی کرد که هر کدام ویژگیهای خاص خود را داشتند. ما در این مقاله 12 مورد از غمانگیزترین مرگهای سریال The Walking Dead را به شما معرفی کردیم.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.