Control نباید جزو بهترین بازیهای سال ۲۰۱۹ قرار میگرفت
Control یکی از بازیهای سال ۲۰۱۹ بود که خیلی دوست داشتم هر چه سریعتر تجربهاش کنم. اصولا کارهای رمدی و سم لیک را دوست دارم. شیوه بازیسازی و قصه گویی این استودیو متفاوت است و ...
Control یکی از بازیهای سال ۲۰۱۹ بود که خیلی دوست داشتم هر چه سریعتر تجربهاش کنم. اصولا کارهای رمدی و سم لیک را دوست دارم. شیوه بازیسازی و قصه گویی این استودیو متفاوت است و حتی میتوانم بگویم مرموزترین بازیهایی که تا حالا تجربه کردم را همین رمدی ساخته. اما Control برعکس چیزی که فکر میکردم، بازی من نبود.
خیلی وقت است که یک نقد مهم و اساسی نسبت به کارهای رمدی دارم. البته فکر نکنید که در این متن میخواهم حرف متفاوت و خارج از تصوری بزنم. اتفاقا ایرادی که میخواهم از Control بگیرم، چیزی است که در نقدهای دیگران هم بارها تکرار شده و سم لیک و همکارانش هنوز کاری برایش نکردهاند. مسئله این است که رمدی در طول این سالها، مهارت خود را در طراحی گیمیکهای (Gimmick) متفاوت و تاثیرگذار ثابت کرده.
آنها با عرضه Max Payne و معرفی بولت تایم، گیمپلی بازیهای اکشن پس از خود را تغییر دادند، در Alan Wake پتانسیل از بین بردن دشمنان با استفاده از المان نور را به نمایش گذاشتند و وقتی که نوبت به Quantum Break رسید، پای علم کوانتوم و کنترل زمان را وسط کشیدند. هر کدام از اینها در زمان خودشان مکانیزمهای تاثیرگذاری بودند اما سوال اینجاست که آیا یک بازی خوب را فقط گیمیکهای جذابش تعریف میکنند؟
طبیعتا نه.
وقتی بیایید روی طراحی گیمیکهای به خصوص سرمایهگذاری کنید، باید طراحی مراحلتان هم به قدری پیچیده، گسترده و متفاوت باشد که امکان استفاده از پتانسیل گیمیکها در هر مرحله فراهم شود. به بیان سادهتر، گیمیکها باید در اختیار طراحی مراحل باشند، نه اینکه از آنها برای جذاب کردن مراحلی که حرفی برای گفتن ندارند استفاده شود.
این اشتباهی است که در اکثر بازیهای رمدی تکرار شده اما من میگویم تقریبا همه را دوست داشتم به جز Control. دلیلم این است که رمدی در Control، پتانسیلهای زیادی برای خلق اثری متفاوت نسبت به آثار نسبتا معمولی ده سال اخیرش داشت و به هیچ وجه از آنها استفاده نکرده. گیمیکهای بازی متعدد و خوبند، ایده پشت طراحی جهان مترویدوانیایی بازی جالب است، داستان بازی حرفهای بسیاری برای گفتن دارد اما همچنان وقتی که پای طراحی مرحله وسط کشیده میشود، رمدی هنوز حرف خاصی برای گفتن ندارد.
طراحی مراحل Control به این صورت است که وارد به اصطلاح یک اتاق میشوید، دشمنان ساکن در آن را میکشید و خودتان را برای ورود به اتاق بعدی آماده میکنید. اتفاقاتی که در تمام اتاقهای جهان مترویدوانیایی بازی رخ میدهند، تقریبا یکسان هستند و شاهد هیچ اتفاق به خصوصی در آنها نیستیم. تنها چیزی که تفاوت ایجاد میکند، توانایی شما در استفاده از نیروهای جسی است.
این یعنی اگر شما تصمیم بگیرید که فقط از یک سری مکانیزمهای گیمپلی استفاده کنید، قطعا از یک جایی به بعد Control هیچ چیز جدیدی برایتان نخواهد داشت و تا پایان بازی در ورطه تکرار بازی غرق میشوید.
این در حالیست که در یک جهان مترویدوانیایی به هیچ وجه نباید این اتفاق بیفتد. در بازیهای مترویدوانیایی هر اتاق، طراحی مراحل خاص خودشان را دارند. این یعنی در ایدهآلترین حالت، هر اتاق یک جهان مترویدوانیایی باید از نظر چالش، ترفندهای عبور، دشمنان و حتی معماری، منحصر به فرد باشد و نمونهاش به راحتی در ادامه بازی پیدا نشود.
این موضوعی است که رمدی نتوانسته به آن دست پیدا کند و تقریبا تمام اتاقهای جهان بازی با مشکل عدم تنوع رو به رو هستند. جدای از این نقشه بازی هم راهنمای خوبی برای گشت و گذار در دنیای Control نیست. مسئله اینجاست که رمدی یک دنیای سه بعدی و چند طبقه خلق کرده اما نقشه طراحی شده توسط آنها تخت و دو بعدی است و توانایی خوبی در نمایش جزئیات ندارد.
این موضوع دنیای گمراه کننده بازی را گمراه کنندهتر کرده و بعضی مواقع کاری میکند که مخاطب از چرخیدن به دور خودش سر درد بگیرد. پس با توجه به مورادی که تا اینجای متن به آنها اشاره کردم میشود نتیجه گرفت که Control نه طراحی مراحل خوب و جذابی دارد و نه جهان مترویدوانیاییش آنطور که انتظار داشتیم از آب درآمده.
باز شاید بتوان اینها را تحمل کرد. حتی ممکن است متوجه این ایرادهایی که برایتان گفتم هم نشوید اما با تمام این تفاسیر محال است که باگ بزرگ روایت قصه Control را نبینید. رمدی همیشه در قصهگویی و روایت داستانی پر رمز و راز کارش معرکه بوده. آنها پیچیدهترین قصهها را شنیدنی روایت میکردند و سوال برانگیزترین پایانهای ممکن را به زیبایی به تصویر میکشیدند.
در کنار این، بازیهای رمدی همیشه به دستنوشتهها و اسنادی که در سراسر جهان بازیهایشان پراکنده شده بود معروف بودند. در بیشتر مواقع اضافات داستانی و اطلاعاتی که سم لینک دوست داشت مخاطبش از آنها با خبر شود، در این اسناد و نوشتهها قرار میگرفتند. جالب اینکه روایت این اضافات داستانی آنقدر خوب در دست نوشتهها صورت میگرفت که گیمر راضی بود ساعتها برای پیدا کردن تمام آنها در محیط بازیهای رمدی وقت بگذارد.
اما Control اینطور نیست.
جدیدترین ساخته رمدی هیچ اضافه داستانی به خصوصی ندارد، بلکه در اصل کل داستان Control توسط نوشتهها، اسناد و یادداشتهایی که در محیط بازی پیدا میکنید، روایت میشود. این یعنی هر چقدر هم که به دیالوگها گوش دهید، باز هم نمیتوانید بدون پیدا کردن و خواندن متنها داستان Control را متوجه شوید. حالا اگر کنترل را بازی نکرده باشید ممکن است با خود بگویید، مگر چقدر از این متنها در بازی وجود دارد؟
در پاسخ باید بگویم: خیلی، خیلی زیاد. آنقدر زیاد که ممکن است از یک جایی به بعد بیخیال داستان شنیدنی Control شوید و قید خواندن متنها را بزنید.
در Control روایت به شدت خسته کنندهای را شاهد هستیم که باعث شده بار جذابیت بازی روی گیمپلیای بیفتند که ایرادهای خاص خودش را دارد. در کل اگر بخواهم از گفتههایم نتیجه بگیرم، باید بگویم ایدههای متفاوت پشت ساخت Control را میفهمم و رمدی را به خاطر شهامتی که در ایجاد تغییر داشته ستایش میکنم.
اما همیشه، شهامت برای ایجاد تغییر کافی نیست و باید تصمیماتی که گرفته میشوند منطقی هم باشند. اتفاقی که در Control به صورت نصفه و نیمه اتفاق افتاده. رمدی سطح طراحی گیمیکهایش را یک لول بالاتر برده، دنیای متفاوتتری خلق کرده و به روایت پر رمز و رازترین قصه کارنامه کاری خود پرداخته. اما برای گیمیکهایش بستر خوبی در طراحی مراحل فراهم نکرده، پردازش درستی روی دنیای مترویدوانیاییش نداشته و شیوه نادرستی برای روایت قصهاش در پیش گرفته.
اینها ایراداتی هستند که تک تکشان در دل خوبیهای بازی قرار دارند و به نوعی آنها را زیر سایه خود میبرند. پس اگر نظر من را میخواهید، میگویم Control در بهترین شرایط یک بازی کاملا معمولی است. نه بیشتر و نه کمتر.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
be nazare man, Baaziye TheoTown kheyli az Control ghashang tare!
midunin manzuram chiye? manzuram ine montazere ye game bashi(albate man az lahzeye aval faghat az tarahiye shakhsiyateshun khosham umad na chize dg!) ye game khafan vase ye sherkate khub masalan gta skyrim witcher, baed vaghti umad bebini faghat tu masaele Tarahi va gerafiki no'Avari dare! na game playe moshakhasi dare, na chize jadidi, ke beshe goft ye sabk madyune un game, ke standard'haaye jadidi be san'ate baazi, ya kolan be in sabko... ezafe kard!
na faghat ba tabligh kardane Tech'e CuttingEdge Nvidia!
manam ba shoma ham aghidam, asllllan dar hado andazeye hata shaye'e shodan vase GoTY ham nabud! che berese Kaandidham beshe!
من ک هنوز تجریش نکردم اما حتما می رم سراغ بازیش... عالی بود مقاله... درسته؛ حرف های درست و منطقی زد!!
مخالفم
این که شما یا چند نفر نتونستید داستان رو درک کنین ربطی به این که داستان مشکل داره نداره .
این که گفتین از روی شندین نمیشه داستان رو فهمید هم غلطه
متن ها و اسناد داستان رو کامل میکنن . درست . ولی از روی بازی هم میشه با بالای 60 درصد داستان پی برد .
تنها چیز هایی که نمیشد از اصل داستان فهمید ربط کوانتوم بریک و کنترل و الن ویک بود . که نشون میداد چیزی رو شبیه اونجرز خواهیم داشت ( که همه شخصیت های این سه گانه جمع شن احتمالا )
شما یا این متنو ترجمه کردین فقط یا کور کورانه بازی کردین و نخواستین بازی رو از روی علاقه پیش ببرین .
oop ها به جالب ترین اشکال ممکن بودن . Ashtray Maze و کازینو و متل و البته روش رفتن داخل متل و اتاق ها عالی بودن . برخی از معما ها هم خیلی جالب روایت میشدن .
مپ بازی درسته یکم سخته یاد گرفتنش و شما اگه از مسیری برین برای برگشت دچار مشکل میشین ولی اصلا اذیت کننده نبود .
کارگردانی به شدت خوبی داشت .
صداگذاری اون هم به خوبی انجام شده بود . درسته چیز فوق العاده ای نبود ولی اصلا هم معمولی نبود .
تو یه کامنت جا نمیشه البته
خود بازی یعنی مراحل اصلی 10 ساعت بود ولی با مراحل فرعی که خدایی خیلی زیاد هم بودن میشد بین 30 تا 40 ساعت . بعضی وقتا اصلا نمیشد مراحل اصلی رو از فرعی تشخیص داد .
کنترل بازی آسونی نبود و البته به سختی سکیرو هم نبود که اذیت کنه آدمو . یه بالانس خوبی داشت .
گان کنترل خوبی داشت و گرافیک مثال زدنی ای هم داشت . و یه پایان زیبا .
حالا یکم از مشکلاتش هم بگیم
بازی بهینه سازی نشده بود . که خیلی منو اذیت کرد . البته برای پلی 4 بدتر هم بود . من چون سیستم به نسبت قوی ای دارم کمتر اذیت شدم .
درسته بازی مشکل داشت ولی یه چیزی بود بین یه بازی خوب و عالی . نه عالی بود ولی اصلا هم بد نبود .
تو بخش کارگردانی و صداگذاری و goty باید کاندید میشد . از خیلی ها بهتر بود امسال . بازی متیو پورتا ( کسپر دارلینگ ) رو از کاراکتر جسی فیدن ( اسم خودشو یادم نیس ) بیشتر دوس داشتم . گرافیک عالی و داستان کلی زیبا
یه بازی مگه چی میخواد بیشتر از این . درسته میشد تو بعضی از زمینه ها بهتر کار کنه ولی شما از کنترل با این تم و شرایط نباید انتظار سایبرپانک یا the last of us داشته باشید که .
البته اینکه سایبر پانک بتونه خودشوتا آخر هایپ و کامل نشون بده رو هم شک دارم چون دیگه اونقدر که اولا منتظرش بودم نیستم و شک دارم که بازی جالبی در بیاد .
فکر کنم به متوجه شدی علیرضا جان. کسی نگفت داستان کنترل بده. اتفاقا داستانش خوبه ولی روایت یا به عبارتی Narrative design بازی مشکل داره و این ربطی به اینکه من یا چند نفر دیگه داستان رو نفهمیدیم نداره. اتفاقا برعکس چیزی که فکر میکنی از اون جایی که خونده بودم باید دست نوشتهها رو بخونی تا داستان کنترل رو متوجه بشی برای فهم داستان بازی خیلی وقت گذاشتم و دلیلم هم که میگم روایتش بده همینه. شما مجبوری خیلی وقت صرف کنی و کلی متن و سند رو اول پیدا کنی و بعد بخونی تا داستان رو بفهمی و این یعنی روایت قصه تو لحظه به لحظه بازی جریان نداره.
کاملا موافقم
با پاراگراف آخر نقد اصلا موافق نیستم. به نظرم گیم پلی جذاب و نوآورانه...گان پلی فوق العاده...داستان درگیر کننده...گرافیک هنری جذاب و نورپردازی عالی... همه اینا نشون میده بازی حرفی برای گفتن داره و متفاوته...درسته نقشه یکم گیج کنندس و نحوه روایت داستان یکم مورد داره ولی واقعا اثر متفاوتی بود و خاص و اصلا معمولی نبود.
خب اگه بخوایم در مورد خوبیهای بازی از واژههایی مثل نوآورانه، فوقالعاده و درگیر کننده استفاده کنیم و برای ایراداش بگیم، حالا کمی گیج کننده بود و یکم مشکل داشت که اون بازی رو درست نقد نکردیم. هر بازیای خوبیها و بدیهای خودش رو داره. اما از تیتر میشه فهمید که این متن در مورد خوبیهای کنترل نیست، بلکه در مورد دلایلیه که جایگاه کنترل رو حداقل واسه من از یه بازی فوقالعاده رسونده به یه بازی معمولی. حقیقتش روی بخوای باهات در مورد نوآورانه بودن گیمپلی کنترل هم مخالفم. نوآوری یعنی اینکه یه تغییر اساسی تو بازیت ایجاد کنی که قبلا تو هیچ بازی دیگهای دیده نشده باشه و از یه جایی به بعد تبدیل شی به الگو. مثل کارهایی که رمدی تو جلوههای بصری همین کنترل انجام داده. گرافیک بازی فوقالعادهاست، قبول ولی برای من کنترل تو بخشهایی مثل گیمپلی و روایت داستان بیشتر از یه بازی معمولی نیست.
به نظر من یه بازی خوبه
نه خیلی خوب
فقط خوب
گرافیک هنری و تکنیکی خوب
گیم پلی نقطه قوت بازی بود و اینکه ماموریت های فرعی جذابی داشت حتی بعضیاشون جذابتر از ماموریت های فرعی
داستانم به نظر من بد نبود ولی اینکه اینجوری گنگ روایت بشه و گیجت بکنه که بیخیال یه سری جزییات بشی ضربه زده بهش
و در نهایت نقشه بازی که روی اعصابم بود تا اونجا که از یه جایی به بعد بیخیالش شدم و مثل دارک سولز اتاق ها و راهروها رو حفظ کرده بودم ولی جواب نمیداد یه سری جاها
و اینکه هم میشد امسال تو کاندیداهای بهترین بازی سال باشه که بود
هم اینکه اگرم نبود کسی نمیگفت چرا کنترل نیست
امسال یه بازی داستان محور خیلی خوب اومد به اسم a plague tale که میشد به جای کنترل یا super smash Bros که مال پارسال بود تو لیست بهترین بازی های سال باشه