نقد فیلم من میترسم – زمستان است
بهنام بهزادی از معدود کارگردانهای معاصر سینمای ایران است که به طور مستقل و برای دل خودش فیلم میسازد. بهزادی در هر کدام از آثارش روی یکی از مشکلات نسل میان سال و جوان دست ...
بهنام بهزادی از معدود کارگردانهای معاصر سینمای ایران است که به طور مستقل و برای دل خودش فیلم میسازد. بهزادی در هر کدام از آثارش روی یکی از مشکلات نسل میان سال و جوان دست میگذارد و با دید سینمایی خودش به بیان آنها میپردازد. حال او در جدیدترین فیلم خود یعنی «من میترسم» سراغ یکی از دغدغههای اصلی نسل جوان در سالهای اخیر یعنی «مهاجرت» رفته تا داستان سرد اما جذابی را روایت کند.
در کنار مهاجرت مهمترین موضوعی که درام را در من میترسم به حرکت در میآورد گم کردن گوشی تلفن توسط شخصیت اصلی و افتادن آن در دست آنتاگونیست است. مانند قصهای که در فیلم شنای پروانه شاهد آن بودیم. این بار هم شبکههای اجتماعی به عنوان یک عامل بحرانی برای زندگی افراد به تصویر کشیده میشوند و فضا را برای رخ دادن مشکلات و اتفاقات بعدی آماده میکنند.
البته بر خلاف شنای پروانه فیلم بهنام بهزادی در بد گفتن از شبکههای اجتماعی گیر نمیکند و آن اتفاق باعث برون ریزی شخصیتهای اصلی و آشکار شدن مشکلات جدیدی میشود. بهزادی در فیلم جدید خود سعی میکند تا به مرور لایههای زیرین هر کدام از شخصیتهایش را رو کند. اتفاقی که ما را به نقطهای در این فیلم میرساند که در آن همه چیز با شروع کاملا تفاوت دارد.
این کار به آهستگی تمام صورت میگیرد و کارگردان که خودش نویسنده فیلم هم هست سعی میکند با برقراری دیالوگهای متعدد میان کاراکترها، فضای ذهنی آنها را برای تماشاگر ترسیم کند. این فضا شاید کمی در ابتدا خستهکننده به نظر برسد اما اگر روی موج آهسته فیلم سوار شوید، از آن لذت خواهید برد.
هدف بهزادی از ترسیم این لایهها به وجود آوردن فضایی است که در آن افراد نه به خاطر مشکلاتی که در ابتدا فکر میکردند دیگران برای آنها به وجود آوردند بلکه در جهنمی که خودشان ساختهاند غرق میشوند. او میخواهد بگوید که حتی یک شاعر آرام که در ابتدای فیلم لطیفترین شخصیت فیلم است میتواند به مرور به شیطانی تبدیل شود که به هیچ عنوان نمیتوان جلوی آن را گرفت.
در واقع همه چیز در من میترسم با ریتم آرامی اتفاق میافتند. بازیگران معمولا روی یک ریتم ثابت صحبت میکنند، حرکت دوربین آرام است و حتی تم رنگ آبی در صحنهها قالب است تا فضا سازی فیلم مانند داستانی که در حال رخ دادن است، سرد باشد.
این سردی را میتوان در همه بخشهای من میترسم حتی در نوع پوشش بازیگران هم پیدا کرد. امیر جعفری و بهخصوص الناز شاکردوست در این فیلم بسیار کنترل شده بازی میکنند که همین موضوع هم به هماهنگ بودن کاراکترها با دنیای فیلم کمک کرده است.
مهمترین نکته در مورد من میترسم این است که بر خلاف اکثر فیلمهای حاضر در فجر امسال سعی نمیکند که روی موج خاصی سوار شد. حال چه این موج شباهت به فیلمهای موفق سالهای گذشته باشد و چه موضوعات حساسی که برای مخاطب جذابیت ایجاد میکند. این فیلم مانند سایر آثار بهزادی نقطه نظر او را در مورد زندگی بیان میکند و این کار را به خوبی تا انتهای داستان انجام میدهد.
البته، یکی از مشکلات اصلی فیلم که از تبدیل شدن شنای پروانه به یک اثر ماندگار جلوگیری میکند این است که فضای سرد و ریتم کند فیلم باعث شده تا از تاثیرگذاری بعضی از صحنهها به شدت کاسته شود و در واقع ما کمتر صحنه ماندگاری را در این فیلم شاهد هستیم.
در واقع کشمکشی که بین شخصیتها صورت میگیرد آنگونه نیست که شما بخواهید به یک کاراکتر خاص دل بسته شوید و به همین دلیل شخصیتها ماندگاری خود را از دست دادهاند. در مقابل، این اتفاقات و سوپرایزهای فیلم هستند که تا حدودی تماشاگر را تحت تاثیر قرار میدهند.
به هر حال من میترسم از جمله آثار خوب جشنواره فیلم فجر است که حتما ارزش تماشا کردن دارد. البته فیلم به خاطر فضای سرد و ریتم کند خود احتمالا نمیتواند مثل دیگر آثار موفق بهزادی مثل «قاعده تصادف» و «وارانگی» به اقبال عمومی برسد.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.