نقد فیلم سینما شهر قصه – نوستالژیهای الکی
سینما آنقدر هنر بزرگ و تاثیرگذاری است که هر ساله شاهد فیلمهایی هستیم که هدف اصلی آنها تنها ادای احترام به آن است. آثار درخشانی همچون Cinema Paradiso با محوریت این موضوع ساخته شدهاند و ...
سینما آنقدر هنر بزرگ و تاثیرگذاری است که هر ساله شاهد فیلمهایی هستیم که هدف اصلی آنها تنها ادای احترام به آن است. آثار درخشانی همچون Cinema Paradiso با محوریت این موضوع ساخته شدهاند و طی سالهای اخیر هم شاهد فیلمهایی مثل «مسخره باز» و «سینما شهر قصه» در سینمای داخل هستیم که سعی میکنند چنین کاری را انجام دهند. وظیفهای که فیلم جدید کیوان علی محمدی به خاطر درگیر شدن با قضیه «نوستالژی» به هیچ عنوان نمیتواند آن را به خوبی انجام دهد.
داستان فیلم مانند تعداد دیگری از فیلمهای شناخته شده این روزهای سینمای ایران با روایت عشقی میان یک دختر و پسر جوان که خانوادههای آنها عقاید سیاسی مختلفی دارند آغاز میشوند. در ابتدای فیلم پیشزمینه برای روایت یک فیلم رومانتیک فراهم میشود و همه چیز آماده رخ دادن چنین اتفاقی است اما فیلم ناگهان تغییر جهت میدهد و در گرداب نوستالژی غرق میشود.
گرداب نوستالژی به این معنا که کیوان علیمحمدی برای نشان دادن عشقش به سینما، سادهترین و گولزنندهترین راه را انتخاب کرده است. در سینما شهر قصه ما شاهد بازسازی صحنههای مختلفی از فیلمهای ماندگار سینمای ایران هستیم. این موضوع به خودی خود اشکالی ندارد و برای مخاطب ایرانی که حسابی به حس نوستالژی اهمیت میدهد هم یک موضوع جذاب به حساب میآید.
مشکل از آنجا شروع میشود که فیلم قصه عاشقانهای که پیش از این تعریف کرده بود را به طور کامل از یاد میبرد و کاملا درگیر نمایش صحنههای مختلفی از فیلمهای قدیمی و جدید میشود. مشکل الهام گرفتن از فیلمهای کلاسیک و بازسازی صحنههای مختلف آن نیست. برای نمونه میتوانم به قسمت اول از فصل دوم سریال تحسین شده Master of None اشاره کنم که در آن عزیز انصاری به عنوان نویسنده و کارگردان فیلم فوق العاده دزد دوچرخه را به یک شیوه مدرن بازسازی کرده است.
در آن قسمت هم مخاطب به راحتی متوجه ادای دین عزیز انصاری به دزد دوچرخه میشود و هم همزمان داستانی که کاراکتر اصلی سریال طی میکند را دنبال خواهد کرد. بر خلاف این سریال، در سینما شهر قصه این برشهای کوتاه و ای ادای دینها بیشتر حالت زوری پیدا کردهاند. یعنی شما چند باری طی فیلم این حس را خواهید داشت که کارگردان مثلا برای آن که بخواهد فیلم «کاغذ بی خط» را در فیلم بازسازی کند، کاملا منطق فیلمنامه را بهم میزند تا چنین اتفاقی صورت گیرد.
این روند تا انتها فیلم ادامه پیدا میکند. به این معنا که شما کاملا متوجه میشوید که در سینما شهر قصه باید منتظر چه اتفاقاتی باشید و قرار نیست که قصه به درام خود برمیگردد یا در زمینه شخصیت پردازی کاری انجام دهد. متاسفانه مشکل اصلی این است که با وجود تاکید فراوان فیلم روی بازسازی دورههای مختلفی از تاریخ دارد، در زمینه طراحی صحنه به شدت دچار مشکل است.
اوضاع اجتماعی در چند دهه اخیر بهگونهای بوده که ما همواره شاهد تغییر در محیط شهرها و ظاهر و لباس افراد هستیم. اما در سینما شهر قصه کوچکترین توجهای به این موضوع نشده است. فیلم با به تصویر کشیدن دهه پنجاه آغاز میشود و این کار را هم خوب انجام میدهد اما به مرور که شاهد رسیدن به دیگر بازههای زمانی در تاریخ معاصر ایران هستیم، متوجه کمکاریها می شویم.
برای مثال، دهه شصت که باز هم میتواند فرصتی برای دست گذاشتن روی حس نوستالژی مخاطبان باشد، به بدترین شکل ممکن بازسازی شده و در واقع تفاوت چندانی با دهه قبلی و بعدی خود ندارد. همچنین صحنههای مرتبط با جلوه ویژه و اکشن فیلم هم بر خلاف مسخرهباز بسیار ضعیف و دست دوم انجام شدهاند. این قضیه باعث میشود که نتوانید تحت تاثیر اتفاقات دراماتیکی که در داستان رخ میدهند قرار بگیرید.
از آنجا که فیلم به شدت از گفتن قصه و حتی دیالوگ درست و حسابی دور شدهِ، بازی حامد کمیلی، آناهیتا درگاهی و دیگر بازیگران این فیلم چندان به دل نخواهد نشست. صحنه عجیبی از حضور هدیه تهرانی و زندهیاد جمشید مشایخی هم در این فیلم وجود دارد که باز هم ظاهرا با زور و این که کارگردان حتما میخواسته از حضور استاد مشایخی در این فیلم استفاده کند در سینما شهر قصه جا گرفته است.
سینما شهر قصه همزمان سعی میکند که به سینما ادای دین کند و دل مخاطب عام را با دست گذاشتن روی نوستالژی به دست آورد. دو ماموریتی که در به سرانجام رساندن هر دو آنها شکست میخورد زیرا به جای پروراندن این موضوعات در قصه و ارائه یک روایت جذاب، به دمدستیترین کار که نمایش کلیپهای کوتاه از فیلمهای مختلف است، بسنده کرده.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
از بهترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران می باشد.