نقد فیلم Call Of The Wild – گرگی در میان ما
فیلم Call Of The Wild بر اساس رمان کلاسیک و شاهکار جک لندن با همین نام (آوای وحش) ساخته شده؛ اثری که تاثیر بسزایی در ادبیات آمریکا داشته و ترجمههای گوناگون آن نیز در بازار ...
فیلم Call Of The Wild بر اساس رمان کلاسیک و شاهکار جک لندن با همین نام (آوای وحش) ساخته شده؛ اثری که تاثیر بسزایی در ادبیات آمریکا داشته و ترجمههای گوناگون آن نیز در بازار نشر کشور نیز یافت میشود. آوای وحش تاکنون چندین بار منبع اقتباس فیلمهای سینمایی، سریالهای تلویزیونی و انیمیشنهای متعدد بوده و نسخه ۲۰۲۰ آن سعی کرده تفاوت مهمی را با ورژنهای سینمایی گذشته داشته باشد و آن تمرکز بیش از حد روی باک، شخصیت گرگ اصلی داستان، با تمسک جویی به فناوریهای به روز است.
فیلم Call Of The Wild همان داستان کتاب را دنبال میکند و تغییراتی که در آن به وجود آورده آنچنان محسوس نیستند، داستان روایتگر یک گرگ خانگی به اسم باک است که در زمان اوجگیری جویندگان طلا در آمریکا، توسط یک فرد دزدیده شده تا در بازار سیاه به رقم بالایی به فروش برسد. در واقع قیمت سگهای وحشی و گرگها در این بحبوحه زمانی به خاطر نیاز مبرم انسانها به این حیوانات بالا گرفته و آنها را میتوان با نرخ خوبی بفروش رساند.
باک که پیش از این حیوان خانگی قاضی یک شهر کوچک بوده و هیچکس جرات نداشته به او امر و نهی کند، حالا وارد یک دسته گرگ سورتمهران میشود که برای یک زوج مامور پست کار میکنند. باک باید کار تیمی را یاد بگیرد و با دیگر اعضای این دسته اخت شود. دیگر خبری از تختخواب گرم و نرم نیست و غذای شکیل و آنچنانی هم جلوی باک گذاشته نمیشود. باک در این بین باید با حیات وحش هم روبرو شود و با غرایز حیوانی خود آشنا شود. او در زندگی جدیدش با چندین صاحب جدید آشنا میشود و با هر یک از آنها وارد قصهای میشود که او را به بخشی از غریزه خود آشنا میکند...
در همین اول صحبت باید بگویم که شاید اگر اقتباس جدید از Call Of The Wild در قالب یک انیمیشن سه بعدی به نمایش در میآمد، با یک اثر خیلی بهتر رو به رو بودیم. اتفاقی که هماکنون در این فیلم رخ داده، بیش از حد کارتونی بودن آن است و این موضوع به سبب حضور گرگ ساخته شده با انیمیشن به جای استفاده از یک حیوان واقعی بسیار پررنگ شده است. باک درست مانند اسکوبی دو در فیلمهای این شخصیت، تماما به وسیله انیمیشن ساخته شده و این موضوع از لحاظ تکنیکی حیرت آور است و جای تحسین دارد اما از آنسو همین مساله تبدیل به یکی از نقاط ضعف فیلم هم شده است. باک تماما کامپیوتری دیگر شبیه به یک حیوان واقعی رفتار نمیکند و حالات چهره و چشمانش غلوآمیز بوده و بیش از اندازه رنگ و بوی یک بازیگر انسانی دارند. این مساله به بامزهتر شدن شخصیت هم کمک کرده ولی همانطور که گفتم، آن را از واقعیپذیر بودن دور کرده است.
از آنسو استفاده از یک حیوان که از سیر تا پیاز آن با جلوههای ويژه ساخته شده لطمه بزرگی به بازی بازیگران وارد کرده است. در بین تیم بازیگری تنها هریسون فورد (که احتمالا تجربه بیشتری در پشت صحنه فیلمهای علمی تخیلی دارد) توانسته قدرتمند ظاهر شود و بتواند با این موجود خیالی خوب بازی کند. دیگر بازیگران فیلم کمی تا قسمتی گمراه و گیج به نظر میآیند و سگهای دیگر نیز (که برخی از آنها کامپیوتری بوده و برخی خیر) در کنار باک پر زرق و برق، کمی نامانوس جلوه میدهند. جدا از تمام این موارد، باید گفت که استفاده از این فناوری برای خلق باک، باعث زیاد شدن بودجه این اثر شده و همین موضوع باعث شده که فیلم در گیشه شکست بخورد چرا که آنطور که باید نتوانسته به فروش خوب و سوددهی دست پیدا کند (هرچند آمدن ویروس کرونا و تق و لق شدن سینماها نیز در این امر بیتاثیر نبوده است).
داستان فیلم تغییرات ریزی پیدا کرده و درست مانند گزینههای بازنویسی شده برای کودکان و نوجوانان از شاهکار ادبی جک لندن (که به وفور در بازار نشر دنیا و کشور ما یافت میشود) به یک اثر درخورد کودکان تبدیل شده است. فیلم در مواقعی که میخواهد مخاطب بزرگسال خود را هدف بگیرد (مانند زندگی تاریک و تلخ هریسون فورد) درجا میزند و در مواقعی که صحنهّای کمیک بیشتری خلق می:ند و مختص کودکان میشود، فرمان را درست به دست میگیرد و پیش میرود. متاسفانه در فیلم خبری از مضامین بزرگسالانه کتاب بینظیر جک لندن و موضوعات تاریکی که در پس پرده کتاب وجود داشته نیست و بیش از حد سرخوشانه است. این موضوع در قسمتهای پایانی فیلم کمی بهبود پیدا میکند ام در این لحظه هم باید گفت که دیگر خیلی دیر است!
ریتم فیلم در ابتدا و انتهای آن جان میگیرد و در میانه فیلم معلق میماند و تکلیف خود را درست نمیداند، فیلمنامه نمیداند باید هوای بزرگترها را داشته باشد و یا به مخاطبین کوچکتر خود برسد و از همین حیث ریتم فیلم در آن رها میشود.
ناگفته نماند هریسون فورد بعد از مدتها به سینماها بازگشته و این بار نقش متفاوتی از خود برجای گذاشته، او هم در نقش راوی اثر بازی میکند و هم مهمترین صاحب جدید باک است که گذشته تلخی دارد. او تاثیر بسزایی در زندگی باک میگذارد و در واقع ضربه آخر را به تکامل زندگی طبیعی باک وارد میکند. با حضور گرگ سفید در فیلم نیز میتوان امید داشت که سازندگان به ساخت دنباله این اثر (که با نام گرگ سفید توسط جک لندن نوشته شده و آنهم دستمایه ساخت فیلمها و انیمیشنهای بسیاری بوده) هم بودهاند اما فروش ناامیدکننده این قسمت، احتمالا این برنامهها را به تعویق (و بلکه معلق) وادار کند.
فیلم آوای وحش نمیتواند ادای دین درست و دقیقی از کتاب جک لندن که بیش از صد سال از عمرش میگذرد باشد و در واقع یک بازخوانی کودکانه با جلوههای ویژه بسیار تحسین برانگیز است که بیشتر از آنکه به بازیگران انسانی خود تکیه کند به باک توجه ویژهای دارد و آن را ستاره فیلم میکند؛ ستارهای که با جادوی کامپیوتری ساخته شده و معایب و محاسن خود را دارد. آوای وحش میتواند بچهها را در کنار بزرگترهای خود به خوبی سرگرم کند و مسیر تکامل باک از زندگی خانگی خود به زندگی در حیات وحش را مانند یک قصه هیجان انگیز کودکان روایت کند اما نمیتواند در این مسیر خود را مانند کتاب شاهکارش، تبدیل به یک اثر جاویدان و ماندگار بسازد.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.