نقد فیلم Fantasy Island – زباله غیر قابل بازیافت
فیلم جزیرهی فانتزی یک لوکیشن تفریحیِ بزرگ دارد. با این همه، سابقه نداشته که جزیرهای چنین زیبا، تا این حد بر روی پردهی سینما زشت، مسخره و بی سر و ته به نظر برسد. صحنهی ...
فیلم جزیرهی فانتزی یک لوکیشن تفریحیِ بزرگ دارد. با این همه، سابقه نداشته که جزیرهای چنین زیبا، تا این حد بر روی پردهی سینما زشت، مسخره و بی سر و ته به نظر برسد. صحنهی ابتدایی این فیلم هفت میلیون دلاری تا حدی، مهیج و سوال برانگیز است و تصور میکنیم چه چیزهای جذابی در انتظارمان خواهد بود. اما در ادامه کوچکترین خبری از یک هیجان واقعی، اندکی گیرایی و نیمچه غافلگیری قابل قبولی نیست. ما یکسره با اقتباسی احمقانه و سطح پایین طرفیم که حقیقتا یکبار دیدنش هم جرم است. با این حال شاهد فروش چند ده برابریِ بودجه در چنین فیلمهایی هستیم. ویجیاتو را در نقد فیلم Fantasy Island و در واقع منهدم کردنِ آن، همراهی کنید.
- کارگردان: Jeff Wadlow
- فیلمنامهنویسان: Jillian Jacobs، Christopher Roach
- بازیگران: Michael Peña ، Maggie Q ،Lucy Hale، Austin Stowell
- بر اساس کتابی با همین نام از : Gene Levitt
دوخطی فیلم: مهمانانی سرخوش وارد جزیره میشوند و بدون اینکه بدانند، در دامِ مهمترین فانتزی زندگیشان میافتند. آقای رورک صاحب این جزیره جادویی است و منافع خودش را دنبال میکند. این ماجرا پیشتر به صورت یک سریال تلویزیونی در دهه هشتاد ساخته شده بود.
نکته: فیلم جزیره فانتزی با وجود اینکه مناسب نوجوانان نیست و حتی ماجراجوییهای سرگرمکننده و قابل توجهی هم درش دیده نمیشود، در رده سنی PG-13 (مناسب برای افراد بالای 13 سال) قرار گرفته است. از آنجایی که هیچ ویژگی مثبتی در فیلم وجود ندارد برویم سر اصل مطلب؛ یعنی ردیف کردن همه ویژگیهای منفی آن.
وقتی هیچ چیز آنطور که باید نیست
در هر لحظه از این فانتزیهای خیالی ممکن است واقعا یکی از کاراکترها بمیرد. درحالیکه سعی میکنیم با این منطقِ «کشته شدن در خیال» کنار بیاییم و آن را جدی بگیریم، لحن فیلم تغییر میکند. کاراگاه خصوصی که به دنبال برملا کردنِ رازِ جزیره است، توسط یک موجود خیالی کشته میشود. این درحالی ست که شاهد زنده شدنِ یکی از برادرهای لُمپن در آخرِ فیلم هستیم که تا پیش از این مرده بود.
اینکه در این مورد باز با توهمِ جدیدی طرفیم یا نه مهم نیست. مهم این است که در دنیای درهم و برهمِ فیلم چیز جدیای وجود ندارد درحالیکه فیلمساز خیلی جاها میخواهد بر این جدی بودن اصرار کند. این تلاش مذبوحانه علاوه بر اینکه موجب خندهی ما میشود، حالمان را هم بیش از پیش میگیرد.
جزیره از طرفی شیطانی و لعنتی خطاب میشود و از طرف دیگر پسر آسیایی (که آبروی آسیاییها را برده و کمترین بامزگی را هم ندارد) میخواهد در جزیره بماند و خوشحال و سرخوش به رورک در اداره آنجا کمک کند. قابهای توریستی و گل و بلبل از جزیره را بگذارید کنار قابهایی از جنگل، دره و مارهای آبیِ فاضلابی و قاتلهای اکثرا بیعُرضهای که مثلا میخواستند کاری کنند از جزیره بترسیم یا هیجانزده شویم.
فیلمنامهنویسان اثر، مدام زیر میزِ قواعد خودشان میزنند. احتمال دارد حتی موقع بازیِ منچ، ماجراها را نوشته باشند. به نظر میرسد که بخش زیادی از بودجهی فیلم خرج سفرها و خورد و خوراک بازیگران و عوامل شده است. همچنین خرجِ به نمایش درآوردنِ فانتزیهای سخیف دو برادر آسیایی- امریکایی(دو کاراکتری که آرزوی مرگشان را داریم)، انفجارها و شلیکهای بیسر و ته، گریمهای بیمعنا و جلوههای کامپیوتریِ اضافه بر سازمان. احتمالا طراح لباس کمترین خرج را روی دست مدیر تولید گذاشته است.
مایکل پنا در نقش آقای رورک مثلا قرار بوده که مغز متفکرِ ماجراهای فیلم باشد. او با کتی سفید رنگ، رکورد تکراریترین ریخت و قیافه را میان کاراکترها دارد. بازیِ او چیزی میانِ بسیار بد و فاجعه است. عشقش نیز چیزی درنیامده به حساب میآید پس قابل بحث هم نیست. همسرِ او نیز با لباسی سفید، گاهگُداری در قالب زنی مهربان ظاهر میشود و در نهایت شوهر دیوانهاش را نصیحت میکند و قائله ختم میشود. نمیدانم چرا زودتر اینکار را نکرده بود.
با چه چیز طرفیم؟
اگرچه فانتزیِ کاراکترها با هم فرق دارد اما بجز یکی از آنها(پاتریک)، باقی نه مهم و جدی هستند نه دلهرهآور و ترسناک. گولِ برچسبهای ژانری فیلم را هم نخورید. شما نه تریلر خواهید دید و نه واقعا با فیلمی فانتزی طرف هستید. برای داشتن تصویر ذهنی از آن کافی است که فیلم اره (تازه آن هم به صورت کاریکاتوریزه شدهاش) را به یاد بیاورید و آن را با صحنههای لوس عشقی که تا به حال دیدهاید مخلوط کنید و کمی هم از فیلم درب و داغانی مثل پای آمریکایی رویش بپاشید.
بررسی کاراکترها
فیلم جزیره فانتزی هیچ حسی به ما منتقل نمیکند و تنها قوهی به کار گرفته شدهمان، تعجبهای مدام است. باورمان نمیشود که این حجم از بیاستعدادی در نوشتن فیلمنامه داخل شده باشد. به این بررسی کاراکتر توجه کنید. گوئن(Maggie Q) زنی کاملا احساسی به نظر میرسد که خیلی زود متوجه میشویم اعتماد به نفس به شدت پایینی دارد. از این رو عشقی را در گذشتهی نه چندان دور از خودش دریغ کرده است. اینک به لطفِ زورکیِ آقای رورک میتواند به آن عشق برسد و حتی بدون درد زایمان بچه دار شود.
خلاصه اینکه همه موقعیت خوب و رویایی زندگی بدون غصهها و غمهایش برای او تدارک داده شده است. البته اینها را که میگویم فکر نکنید واقعا به این خوبی تصویر شده است. وقتی شما مرد مورد علاقه گوئن را میبینید تعجب میکنید که چطور گوئن از ترس اینکه لیاقت این آقا را ندارد، به او جواب منفی داده است. هیچ شخصیتسازی خاصی برای مرد وجود ندارد که بتوانیم واقعا حسرت زن را برای نداشتن چنین آدمی درک کنیم.
بخش بدترِ قضیهی گوئن، تغییر ناگهانی نظر اوست و درخواست جدیدش از غول جادو. سوال: چه میشود که زن یاد یکی از عذاب وجدانهایش در هفت یا هشت سال گذشته میافتد و در پی تغییر آن برمیآید و حاضر میشود از خوشیهای داشتن یک خانواده خوب بگذرد.
گوئن با فشار دکمه فیلمنامهنویس، بدون اینکه نشانه یا علامتی او را به خودش آورده باشد، با غلظت زیادی دچار حس انساندوستیِ ضربتی شده و دیگر آرام و قرار ندارد. کاش حداقل یک ساعتی با شوهر و فرزند رویاییاش خلوت میکرد اما همین زمان کوتاه هم وجود ندارد. از این حیث هیچ احساسی در هیچ لحظهای از سوی او به ما مخابره نمیشود.
تازه این وضعِ شرح داده شده مربوط به یکی از قابل صحبتترین کاراکترهای فیلم است. دیگر خودتان میتوانید حالِ باقی کاراکترها را در نسبت با او حدس بزنید. در این میان میتوان گفت تنها فانتزیِ خوب و کمی حسیِ فیلم متعلق به پاتریک، تنها آدم حسابیِ فیلم است؛ پسری که «قهرمان شدن» همیشه یکی از آرزوهایش بوده و بالاخره میتواند به آن برسد.
اگرچه ماجرای زیادی جدی و عاطفی پاتریکِ بینوا هیچ تناسبی با فضای ابلهانه فیلم ندارد. برای همین فورا در خیل عظیمی از چرندیات داستانی دفن میشود. درست است که لحظه گرهگشایی با از خودگذشتگی او به پایان میرسد اما درست در صحنهی بعد، مهمانهای باقی مانده گویا که تفریحشان تمام شده وارد هواپیما میشوند طوریکه انگار یک پشه از میان رفته است. وقتی همه چیز در فیلم بد است، ازخودگذشتگی، مهربانی و هرچیز بامعنی دیگر، بیمعنی میشود.
آقای رورکِ موذی میانههای فیلم و آقای رورکِ خندانِ آخر فیلم به کلی روی مخ شما هستند. پسرِ آسیایی انگار نه انگار که برادرش را بخاطر کارهای او از دست داده است. اسلون(دختر وحشتزدهی ابتدای فیلم) هم انگار نه انگار که شکنجه داده شده و تا مرز ذبح شدن پیش میرفته است. عاقبت همه چیز با یک نوشیدنی به ضررِ بدبختترین کاراکتر فیلم تمام میشود و بازماندگان توسط رورک بدرقه میشوند و کم مانده برای همدیگر آرزوی دیدار مجدد کنند.
مغشوش ترین دیالوگها همانا دیالوگهای پایانی در سکانسِ غار و چشمه است. این جمله ملانی خطاب به جمع را بار دیگر بخوانید: «این غوله و این جزیره هم چراغ جادوشه برای همیشه گیر افتاده اگه به همه مهمان ها خیال شون رو نده عشقش رو از دست میده». خودِ همین یک خط دیالوگ عجب قانون مسخرهای است.
خیال اسلون در نهایت رسیدن نیک و ملانی به همدیگر است تا ماجرا فیصله پیدا کند. گویا او تنها شخصی است که به خیالش نرسیده برای همین گوئن به او نگاه میکند و میگوید «نوشیدنی رو بخور». اما مگر اسلون یکبار به شوهرش خیانت نکرده بود و به یکی از فانتزیهای بیمعنیاش نرسیده بود؟ مگر قرار بر این نشد که «هر کس یک فانتزی دارد نه بیشتر». اما فیلمنامهنویس رسما این موضوع را هم از یاد برده و علاقه به چراغ جادویِ دوران بچگی چشمانشان را کور کرده است. نمیدانم آیا این ضعفها به اصل کتاب مربوط میشده یا نه اما اگر هم ربط داشته، مشخص است که گروه سه نفرهی فیلمنامه، تلاشی برای رفع ضعفهای داستان نکرده اند.
آنها کارهای متناقض و بیمنطقی را هم با کاراکترِ نسبتا قابل تحملی مثل ملانی انجام میدهند طوریکه کاملا برایمان غیرقابل تحمل میشود. "ملانیِ یهوییِ آخرِ فیلم" هیچ ربطی به ملانی کل فیلم ندارد؛ دختر پرعقدهای که به بدترین شکل ممکن پرداخت شده است. معلوم نیست او با آن نقشهای که در سر داشته چه نیازی بود در اتاقی که دخترِ گرفتار(اسلون) اصلا صدا و حرکات او را نمیشنیده و نمیدیده، با التهاب و ترس نقش یک نجات دهنده را ایفا کند؟ مگر بهترین زمان برای انتقام از دخترِ آزارهنده کل زندگیاش همان اتاق شیشهایِ دنج نبود؟ درحالیکه اندک همذاتپنداری را در میانهی فیلم با او داشتیم، در آخر از ایدهی شیرینعقلانهی فیلم شوکه میشویم.
حفرههای داستانی به قدری زیادند که اجازه نمیدهند فیلم جزیره فانتزی قابل حتی یک بار دیدن شود. بازیِ بازیگران، موسیقی، تدوین و باقی عوامل تکنیکی هم بخاطر چنین ضعف بزرگ و فراگیری بد و بیاثر ظاهر شدهاند. بگذارید رک باشم، «آشغالدانی» جای اصلی این فیلم است بدون اضافهگویی بیشتر.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
آشغال به تمام معنا !