ناشر بازی: Plaion | مدت زمان بازی: 5 ساعت |
سازنده بازی: Critical Hit Games | کامل کردن بازی: 8 ساعت |
یکی از بزرگترین آرزوهای بشر از زمان قدیم، دستیابی به علم نامیرا شدن بوده است و همین آرزو زمینه خلق بسیاری از آثار ادبی، سینمایی و حتی ویدیو گیمی را فراهم آورده. فصل مشترک همه این آثار عموما به وجود آمدن یک فاجعه بزرگ در قبال رسیدن به چنین تکنولوژیای بوده که سبب شده تا بشر به جای زندگی بهتر، با خودش به مبارزه بپردازد که همین موضوع، مثل همیشه از آرمان شهر مورد نظر، یک پادآرمان شهر میسازد. اگر از طرفداران آثار علمی تخیلی باشید، به احتمال زیاد با آثار فیلیپ کی. دیک آشنا هستید؛ نویسندهای که با خلق آثاری همچون «گزارش اقلیت» و همچنین «آیا انسانهای مصنوعی هم خواب گوسفند برقی میبیننند» نقش بزرگی را در ادبیات علمی تخیلی ایفا کرد. کتاب دوم که فیلم جریانساز بلید رانر از روی آن اقتباس شده، از بانیان ژانر سایبرپانک بود که امروز نمونهاش را در فیلمها و بازیهای بسیاری مشاهده میکنیم. بلید رانر روی بسیاری از آثار پس از خودش تاثیر گذاشت و اگر امروز سایبرپانک ۲۰۷۷ حرفی برای گفتن دارد، پیدایش خود را مدیون فیلیپ کی. دیک و نوشتههای ارزشمندش است. جدیدترین اقتباس ژانر سایبرپانکی در دنیای ویدیو گیم یعنی Nobody Wants To Die را باید وامدار کی. دیک و نوشتههایش بدانیم؛ عنوانی که از نشان دادن منابع الهام خود ترسی ندارد و آن را با افتخار فریاد میزند. با بررسی ویجیاتو همراه باشید.
استودیوی Critical Hit در نخستین تجربه خود، سنگ بزرگی را برداشته و با اینکه در اغلب اوقات، درخشان عمل میکند اما متاسفانه ضعفهای غیر قابل انکاری دارد که آن را از یک محصول صرفا خوب فراتر نمیبرد. بازی داستان یک پلیس را روایت میکند که به خاطر مواجه شدن با مرگ یکی از تاثیرگذارترین افراد شهر نیویورک، درگیر پرونده بزرگی میشود. داستان در نیویورک سال ۲۳۲۹ رخ میدهد؛ جایی که مرگ از زندگی انسانها حذف شده و خاطرات از یک بدن به بدن دیگر انتقال پیدا میکند. البته این اتفاق تبعات بزرگی دارد و آن اینکه هر شخص باید مالیات سنگینی برای این موضوع بپردازد و چنین تصمیمی، باعث اختلاف طبقاتی بزرگی شده است. ماجرا از جایی جالب میشود که جیمز کارا به عنوان شخصیت اصلی داستان، ماموریت پیدا میکند تا خاطرات یکی از تاثیرگذارترین افراد نیویورک را که به تازگی از بین رفته، بازیابی کند. آشنایی او با پلیس دیگری به نام سارا کای از یک سو و همچنین کشف موضوع قتل در این پرونده، مسیر زندگی جیمز را به طور کامل تغییر میدهد.
بازی Nobody Wants To Die یک عنوان با المانهای نوآر است که این موضوع باعث شده تا سازندگان اتمسفر گیرایی خلق کنند که تا آخر بازیکن را به دنبال خود بکشاند. جیمز که سیگار و الکل بخش جدایی ناپذیر زندگیاش به شمار میروند، مانند اکثر قهرمانهای فیلمهای نوآر است؛ از طرفی گذشته تلخی دارد و از سوی دیگر امیدش را از آینده بریده و صرفا سعی میکند تا زندگیاش را در زمان فعلی پیش ببرد. برعکس او، سارا مشتاق است تا مشاهدات خود را از پیرامونش قویتر کند که این ترکیب، کنشهای جالبی را در جریان بازی شکل میدهد.
داستان تمام پتانسیلهای لازم را برای تبدیل شدن به یک ادونچر مدرن دارد اما متاسفانه یک سوم انتهای بازی به قدری عجولانه و به دور از منطق نوشته شده که ناگهان همه چیز پیش چشم بازیکن رنگ میبازد. جیمز شخصیت پرداخت شده و به شدت محکمی دارد و سارا مکمل بسیار خوبی برای او به شمار میآید اما مشکل اینجاست که پرداخت بیش از اندازه به این دو نفر باعث شده تا داستان اصلی تا حدود زیادی فراموش شود و فصل نتیجه گیری هم نتواند آن را نجات دهد. پایانهای چهارگانه بازی که به دو بخش خوب و بد تقسیم میشوند، سوالهای بیشمار بازیکن را پاسخ نمیدهند و در عوض او را با افکار خود تنها میگذارند. زمانی که بازی به اتمام رسید، با خودم فکر کردم که چقدر میشد بهتر داستان را بست و بازیکن را در شوک فرو برد اما حیف که این اتفاق نمیافتد. علاوه بر این موارد، باید به از ریتم افتادن هم اشاره کرد که در اواخر بازی، بارها پیش میآید که سازندگان را به خاطر کند شدن ریتم وقایع داستانی سرزنش کنید. به عنوان مثال در یکی از بخشها بازیکن باید خاطراتی را مرور کند اما بارها پیش میآید که از خاطره به بیرون پرتاب شود و خون بالا بیاورد. این موضوع شاید برای یک یا دو دفعه بد نباشد و بتوان آن را درک کرد اما وقتی همین مورد شش بار تکرار شود، حوصله سربر خواهد شد.
اگر به دنبال یک بازی ادونچر با گرافیک استثنایی هستید، Nobody Wants To Die نه تنها شما را ناامید نمیکند، بلکه چشمهایتان را نوازش خواهد کرد. سازندگان به لطف استفاده از آنریل انجین ۵، گرافیک بسیار زیبایی را پدید آوردهاند که زبان سخت گیرترین بازیکنان را هم به تحسین خواهد گشود. تیم توسعه دهنده بازی بارها دستاورد خود را در بخش جلوههای بصری تکنیکی به رخ میکشد و نماهای بسیار زیبایی از آینده نیویورک را به بازیکنان نشان میدهد که فصل آغازین بازی میتواند شاهدی بر این ادعا باشد. از سوی دیگر باید به تیم طراحی هنری بازی آفرین گفت و عملکرد آنها را ستایش کرد.
چیدمان وسواس گونه آیتمها در محیط به قدری جذاب است که تا آخرین لحظه، فقط میخواهید در محیط زنده بازی چرخ بزنید و به جزئیات دقت کنید. به عنوان مثال طراحی خانه جیمز پر از ریزه کاری است و از چیدمان آن میتوان شخصیت جیمز را بیشتر شناخت و او را تحلیل کرد. وجود چوب بیسبال در یک سوی اتاق نشان میدهد که شخصیت اصلی روزگاری در ورزش بیسبال تبحر خاصی داشته. در سمت دیگر اتاق، میز کار جیمز دیده میشود که پر از عکسهای مختلف است. هر کدام از این عکسها به یک برهه از زندگی او اختصاص دارد و بخشی از خاطرات او را به تصویر میکشد. بازی در این بخش عملکرد بسیار خوبی دارد و اگرچه اشکالاتی در آن دیده میشود، اما میتوان از آنها گذشت. برخی از این ایرادها مانند توی هم رفتن آیتمها در یکدیگر، اجتناب ناپذیر است و میتوان آنها را به بخشهای دیگر بخشید.
در بخش موسیقی خوشبختانه اوضاع خوب است و قطعات ارکسترال به خوبی در پس زمینه، تصویر را همراهی میکنند و شاید فقط بتوان کمبود موسیقیهای سولو را کمی احساس کرد. در اغلب مواقع، ارکستر بزرگ در حال اجرا است و کمتر پیش میآید که قطعات تکنوازی به چشم بیایند؛ البته این مورد به تنهایی ایراد محسوب نمیشود اما اگر کنتراست میان موسیقی بازی بیشتر بود، کیفیت کار به مراتب بالاتر میرفت. صداپیشگی هم در اوج قرار دارد و عملکرد صداپیشگان دو نقش اصلی بیش از بقیه به چشم میآید.
گیمپلی Nobody Wants To Die بیش از هر چیزی به پیدا کردن سرنخها و بازسازی صحنههای جرم اختصاص پیدا میکند که این موضوع هیچوقت جذابیت خود را از دست نخواهد داد. بازیکن با چرخ زدن در محیط صحنه جرم و استفاده از ادوات پیشرفته، سعی میکند تا لحظه وقوع قتل را بازسازی کند و اطلاعات بیشتری به دست آورد. یکی از این ادوات برای فعال کردن وسایل برقی به کار میآیند و نمونه دیگر رد خون را نشان می.دهد. بازیکن به کمک این وسایل حس میکند که نقش یک پلیس کارکشته را ایفا میکند که این مورد را باید برای تیم سازنده، یک دستاورد به حساب آورد.
علاوه بر این انتخابهایی در سر راه شخصیت اصلی وجود دارد که روی پایانهای بازی تاثیرگذار خواهد بود اما متاسفانه انتخاب اصلی که سرنوشت پایانهای بد و خوب را مشخص میکند، به هیچ وجه منطقی به نظر نمیرسد. به جز این موارد، گیمپلی المان خاص دیگری ندارد ولی همین موارد هم برای یک بازی ادونچر، تنوع قابل قبولی محسوب میشود.
کد بررسی بازی توسط ناشر (Plaion) برای ویجیاتو ارسال شده و بررسی روی کنسول PS5 صورت گرفته است.
در نهایت باید گفت که Nobody Wants To Die یک بازی خوب است که میتوانست به راحتی به یک شاهکار بدل شود اما متاسفانه پایان بد بازی، اجازه نمیدهد تا با یک عنوان درجه یک روبهرو شویم. با این حال اسم Critical Hit را باید به خاطر سپرد؛ آنها نشان دادهاند که جسورانه بازی میسازند و نباید آنها را دست کم گرفت.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
واقعا بازی جالب و چشمگیری بودش اما خب به عنوان بازی که داستان بخش اصلی کار رو پوشش میده اندینگ خیلی مهمه که متاسفانه خوب کار نکردن توی اندینگ ،
مثل همیشه نظر ریز بينانه و پخته ای دادید واقعا عالی بود.