نقد فیلم Anora | یک ازدواج مسخره
پسر و دختری در سبکسری جوانی خود ازدواج میکنند؛ یک ازدواج مسخره!
جامعهی امروز آمریکا، زندگی مبتذل و سطحی را رواج میدهد. همه سرگرم سوشال مدیا و خودنمایی در آن هستند. کمتر کسی دیگر به معانی، احساسات و مسئولیتهای عمیقتر اهمیت میدهد. اهداف زندگی در زیر چتر جامعهی امروز فراتر از دو چیز نمیرود: روابط جنسی و پول. نمودهای آن را میتوان در رفتن به استریپ کلاب و غرق کردن خود در لذت لحظهای بدن، نوشیدن افراطی الکل و مصرف مواد مخدر، دیت و کافه و فستفود، پارتیهای آنچنانی و موسیقی، لاس وگاس و کازینو و قمار، مشاهده کرد. نمونههای بیشتری هم میتوان نام برد که نشانگر این روزمرگی بیمسئولیت و بیقید زندگی دنیای امروز باشند. این مقدمه الهام گرفته از دیالوگ شخصیتی به نام توروس در فیلم Anora است. او در یک سکانس رُک و بیپرده سبک زندگی نسل کنونی مردم آمریکا را به ریشخند میگیرد و در همان حال پیام نهانی فیلم را هم افشا میکند.
فیلم Anora به کارگردانی و نویسندگی شان بیکر دربارهی دختری به نام انوراست، که دوست دارد انی صدایش کنند. او به عنوان یک رقصندهی استریپ کلاب مشغول به کار است و انگار که از زندگیاش راضیست. با او به شکل دختری پرهیجان اما خام آشنا میشویم که یک زندگی کاملاً لذتگرایانه را دارد از سر میگذراند. بیشتر که با او همراه میشویم میفهمیم انورا نمادیست از این دنیای پر سر و صدا، نمادی از تذلذ بدنی و هدونیسم افراطی. در ادامه با ویجیاتو همراه باشید تا این فیلم را مورد نقد قرار دهیم.
بروزترین رویای آمریکایی
لذتِ آنی مفهومیست که شاکلهی داستان فیلم را میسازد. بازتاب این لذتجویی را میتوان در شغل انی هم دید؛ او یک رقصندهی کلاب است. او سراغ اشخاص مختلف در کلاب میرود و با رقصیدن برای آنها در اتاق خصوصی پول جمع میکند. انی از آشکارا صحبت کردن دربارهی انگیزههای خود ترسی ندارد و از همان سکانس ابتدایی معلوم است که انگیزهاش جمع کردن پول میباشد. کارگردان فیلم با مهارت در سکانسهای بعدی، این شغل را با جامعهی آمریکا و نظام سرمایهداری پیوند میدهد. خانوادهی انی میداند که او چکاره است و در صحنهای که به خانه میرود، میبینیم که او متعلق به خانههای کوچک در حواشی شهر نیویورک است و رابطهی چندان عمیقی هم با خواهر خود ندارد. چه نتیجهای میتوان گرفت؟ لذتجویی برای به دست آوردن پول، فقر و فروپاشی خانواده؛ خودتان سرنخها را بهم وصل کنید؛ به عبارت دیگر، به آمریکا خوش آمدید.
این موضوع در فیلمهای زیادی مورد بحث قرار گرفته است. از آغاز قرن بیستم که آمریکا به مرور خودش را تبدیل به مهمترین کشور دنیا کرد، رویای آمریکایی، کاپیتالیسم و آزادی از محوریترین موضوعاتی بودهاند که در صنعت سرگرمی و ادبیات مورد بررسی مستقیم قرار گرفتهاند. اکنون در قرن بیست و یکم این مسائل به خودی خود باقی هستند، اما به شکلهای متفاوتی تکامل یافتهاند؛ زرق و برق همان است ولی کالایی که آن را بازتاب میکند عوض شده، نورهای محیط شهری هماناند اما رنگبندی نئونی دارند، مدیا همان است اما از تلویزیون تبدیل به فضای مجازی شده، کارگری و سگدو زدن برای پول همان است اما به شکلهای متفاوتی تکامل یافته. Anora هم همان فیلمیست که دههها پیش دربارهی رویا و زندگی آمریکایی میگفت، با این تفاوت که شمایلی مطابق با دنیای امروز دارد.
خیلی زود یک پسر روسی سبکسر و بوالهوس هم وارد داستان میشود که در یک کلام توی پول غرق است. او در کلاب با انی آشنا میشود و این دو با هم جفت میشوند. ایوان پسر یکی از میلیاردرهای بزرگ روسیست و در عمارتی مجلل زندگی میکند. حال کردن با انی به ایوان میسازد و دیگر هر جا که میخواهد برود، او را کنارش میخواهد. به هر شکل ممکن که فکرش را بکنید این دو در لذت بدنی غرق میشوند. یکسوم ابتدایی فیلم دربارهی شکلگیری و رشد این رابطه در فضایی امروزی و آمریکاییست. رابطهای که در کلاب و بوالهوسی پسری نوجوان آغاز میشود و بدون هیچ جدیت، قید و بندی رشد میکند، چیزی نیست جز رابطهای که بنیانهای زندگی آمریکایی میتواند ایجاد کند.
یک زندگی مسخره، یک ازدواج مسخره
شاتهایی که در این یکسوم ابتدایی میبینیم منحصراً در کلاب و عمارتِ ایوان جریان دارند؛ همیشه نور نئونی در پسزمینه وجود دارد، موسیقی دیسکو در حال پخش است و همه در حال رقصیدن هستند. بازتابی از زندگی مادی و فارغ از پیوندهای معنایی عمیق؛ زندگی که با سبکسری جوانی و بوالهوسی گره خورده و در آن لذت بردن بالاترین مقصود است. این مضمون زمانی بهتر خودش را نشان میدهد که ایوان تصمیم میگیرد با انی ازدواج کند. مسخرگی و سطحی بودن این سبک زندگی در همین نقطه از داستان خودش را نشان میدهد.
ازدواج آنها آنی و ایمپالسیو شکل میگیرد، مثل هر چیز دیگری که در فیلم Anora نشان داده میشود. ایوان برای اینکه مجبور نباشد به روسیه بازگردد و در کمپانی پدرش مشغول به کار شود، ازدواج و ماندن در آمریکا را انتخاب میکند. به لاسوگاس میروند و آنجا خطبهی عقدشان به دور از چشم خانوادهها خوانده میشود. آنها پس از ازدواج هم همینطور به خوشگذرانی میپردازند، تا اینکه خبر به گوش خانوادهی ایوان میرسد؛ آنها از این حماقت شدیداً ناراضی هستند و میخواهند هر چه زودتر این ازدواج ملغی شود. در این نقطه، فیلم وارد فاز دیگری میشود؛ آن مسخرگی و ابتذال ابتدایی، با نوع دیگری جایگزین میشود که با وجود تفاوت ظاهری، دست کمی از همان مسخرگی ابتدای فیلم ندارد!
احمقانه، مسخره و مبتذل. چه کلماتی بهتر از این در وصف ازدواج یک پسر میلیاردر با دختری که در کلاب کار میکند؟ نکتهای دربارهی شخصیت ایوان وجود دارد که هر چه بیشتر به انتهای فیلم نزدیک میشویم برای بیننده و برای انی بهتر پدیدار میشود. او چیزی جز یک پسربچهی لوس ننر نیست که به دلیل قدرت پدرش هر کاری که میخواهد میکند. او به عنوان یک روسی مقیم آمریکا از این کشور راضیست چرا که جلوی این بوالهوسی و حماقت او را نمیگیرد. تا وقتی که ایوان میتواند با پول بابایش خوش بگذراند، هیچچیزی جلودارش نیست و اتفاقاً همه نازش را خریدارند! رویای آمریکایی در واقع آن چیزیست که ایوان دارد زندگی میکند و آن چیزیست که انی در طلب آن به دنبالش کشیده شده است.
در قلب منهتن با ضربآهنگ دیوانگی
پس از اینکه خبر به گوش پدر ایوان میرسد، ناگهان همهچیز در فیلم تغییر میکند. از سرعت روایت کاسته میشود، سکانسها طولانیتر میشوند، شوخیهایی گزنده و سارکزمدار در دیالوگها جریان پیدا میکند. انگار که در اینجا، نمایش ذهنیت احمقانهی انی و ایوان به اتمام میرسد و شاهد افزوده شدن عنصر واقعیت به داستان هستیم. موسیقیها و پارتیها از زمینهی اصلی فیلم خارج میشوند و برای چیزی نزدیک به یک ساعت شاهد یکجور تعلیق هستیم تا وضعیت ازدواج آنها معلوم بشود. شخصیتهایی دیگر به داستان اضافه میشوند که هر کدام به نوبهی خود جنبههای دیگری به قصه میافزایند.
صحبت دربارهی چرایی آفرینش این شخصیتها چون به اندینگ فیلم مربوط میشود را نمیتوان خیلی بسط داد. تنها میتوان گفت که شخصیتهای فیلم در یکجور بیهویتی سیر میکنند که ناشی از فضای پیرامون آنهاست. علت اصلی انگیزهی اعمال آنها به کسب درآمد و قدرت برمیگردد، به همین دلیل چاپلوسی میکنند یا به دنبال جایگاهی بهتر هستند. در این میان، میتوان تام را کمی متمایز دانست، چون او آنقدرها به مراتب قدرت اهمیت نمیدهد و کاری را که دلش به او میگوید انجام میدهد. مثلاً نسبت به انی محبت نشان میدهد، چون میخواهد پشیمانی خود از رفتار ابتداییاش را بهتر جلوه دهد. پایانبندی فیلم هم انگار نتیجهگیری کلی از این وضعیت است؛ انورا شخصیتش پخته میشود و میتواند تمایز بین اشخاص متفاوت برقرار کند یا بهتر بگویم، احساساتش جریحهدار و در عین حال عمیقتر میشوند.
مواردی ریز اما مهم در انورا
گاهی اوقات اتفاقات فیلم غیرمنطقی میشوند و حفرههای داستانی ریزی بوجود میآید. مثلاً ایوان را دقیقاً در کلابی پیدا میکنیم که انورا در آن کار میکرده، آن هم با لباسهای متفاوت! یعنی واقعاً کسی که با آن وضعیت آشفته از خانه فرار میکند، تا بعد از ظهر خودش را در کاباره پلاس میکند، تیپ میزند و بالکل یادش میرود که ظهر چه اتفاقی افتاده؟ و دقیقاً میآید سراغ دختری که زنش از او متنفر بوده؟ این واقعاً با عقل جور در نمیآمد! موارد ریز این چنینی دیگری هم در فیلم هستند که باعث میشود از ارزش فیلم کاسته شود.
همچنین دیالوگها گاهی بیش از حد ساده و تکراری میشوند؛ میتوان نیمی از آنها را به غرغر کردن، سر و صدای الکی و نویز تقلیل داد. گاهی اوقات فقط داریم دعوای بیدلیل بین شخصیتها را مشاهده میکنیم. شاید کمی پر و بال دادن به آنها باعث میشد که به موضوع عمق بیشتری داده شود، بدون این عمق فیلم Anora تنها یک روایت دیگر از وضعیت جامعهی آمریکاست. همچنین این سادگی باعث شده که آنها زیادی یک بُعدی بهنظر برسند. ایوان یک پسر لوس ننر است، انی ابزاری برای رفع نیاز جنسی او، توروس یک قالتاق، مادر ایوان یک آدم بدعنق و… . شخصیتها متأسفانه آنقدرها عمق ندارند و این بخاطر سطحی بودن دیالوگها و نپرداختن به جنبههای درونی و روانی آنهاست.
شاید هیجانانگیزترین چیزی که فیلم Anora دارد، ضربآهنگ فوقالعادهی آن باشد. زمانی که داستان آرام آرام شکل میگیرد، دیگر چشم کندن از تصویر محال میشود و این را میتوان به کارگردانی کمنظیر آن ربط داد. ضربآهنگ و روایتِ تصویری فیلم بدون شک یکی از بهترینها در میان آثار سال جاریست و لحظهای از قدرت آن کم نمیشود. اوج آن را هم میتوان در سکانس بسیار طولانی مشاهده کرد که در میانهی فیلم میآید؛ چهار شخصیت داخل یک ون و جستجو در منهتن! این سکانس از نظر کارگردانی از سکانسهای قوی و ماندگار امسال است.
میبایست به بازی دیدنی مایکی مدیسون هم اشاره کرد. مگر میشد از او چشم برداشت؟ او در یک کلام میدرخشد، توانایی بازیگری او، ادای جملات و گره خوردنش با نقش تا حدی بالاست که محال است هر بینندهای شگفتزده نشود. مطمئناً بعدها فیلم Anora به عنوان فیلمی به یاد آورده خواهد شد که کریر این بازیگر جوان را در هالیوود شکل داد و باعث رشدش شد. دیگر بازیگرها هم اکثراً افرادی کمتر شناخته شده هستند، اما به خوبی در فضای فیلم خودشان را نشان دادهاند.
جمع بندی
نهایتاً باید گفت که Anora، نمایشی از وضعیت جامعهی اینروزهای آمریکاست و نمایشی از رویای آمریکاییست؛ داشتن ثروت باعث میشود که بتوانید تمامی لذتها را آناً تجربه کنید، حال این لذتها چه هستند؟ آزادی و رابطهی جنسی، مواد مخدر، مشروبات الکلی، استریپ کلاب، جت شخصی، ماشینهای آنچنانی، سفر به وگاس و البته ازدواج سرسری دو جوان سبکسر! اما این مضامین را بارها در فیلمهای دیگر هم دیدهایم، شاید اگر کمی عمقبخشی به محتوای داستان وجود داشت این روایت کمی قویتر میشد. چیزی که Anora را خاص میکند، ضربآهنگ و کارگردانی و روایت بصری آن است که میتواند هر بینندهای را برای هر مدتی که شده پای تصویر نگه دارد.
چیزی که Anora را خاص میکند، ضربآهنگ و کارگردانی و روایت بصری آن است که میتواند هر بینندهای را برای هر مدتی که شده پای تصویر نگه دارد.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
اگه از طرفداران فیلم های برادران کوئن هستید ، این فیلم رو حتما تماشا کنید. مثل آثار برادران کوئن ، فیلم موقعیت های جدی اش رو به سخره می گیره و از دل این ماجرا یک کمدی خوب با تنش بالا رو به مخاطب ارائه میده.
فیلم روایت جالبی داره و به خوبی موقعیت های جدی فیلم به فضایی کمدی تبدیل میشه.
دختری که برای پول و قدرت ازدواج می کنه و پسری که برای اقامت و دوری از خانواده اش ازدواج می کنه و عشقی در این بین نیست و شخصیت های دیگر داستان که به خوبی در خلق موقعیت های کمدی پیاده سازی شدند.
تمام سکانس های این فیلم منو یاد آثار کوئن می انداخت و این هنر برادران کوئن هست که تونسته تاثیر خودشون رو بر روی دیگر کارگردان بزاره و شأن بیکر تونسته به خوبی از پس این کار بر بیاد.
(نکته دیگه ای که باید بهش اشاره کنم اینکه لاس وگاس به شهری با ازدواج های هیجانی شناخته میشه و ازدواج که مسئل مهم و جدی برای هر انسان هست و روایت فیلم با این انتخاب این لوکشین پیام خودش رو منتقل می کنه)