MCU یا DCU – برنامه های آینده چه کسی هیجان انگیزتر است؟
آیا برنامهریزی سال 2024 بر آینده DC و MCU تأثیر گذاشته است؟!
آینده دنیای سینمایی مارول و دی سی جالب به نظر میرسد. هر دو جهان به عنوان دو ستون فرهنگ عام مخاطبان معاصر جهانی به نظر دائماً در حال تکامل هستند و مسیرهای متفاوتی را دنبال میکنند - یکی به سوی جهانی منسجمتر و یکپارچهتر، دیگری به سمت پروژههای جاه طلبانه و فردی. اگرچه MCU در طول سالها توانسته است پایگاه محکمی ایجاد کند و داستانهای جذابی درباره ابرقهرمانان به طرفداران ارائه دهد، DC به نوبه خود وارد دوره جدیدی تحت رهبری جیمز گان میشود که رویکرد جدیدی را برای گفتن داستانهایی درباره شخصیتهای نمادین اعلام میکند.
اما با نگاهی به آینده، نمیتوان متوجه جهات مختلف انتخاب شده توسط خالقان هر دو جهان نشد. جهان سینمایی مارول یا همان MCU دنیایی غنی و پیچیده ایجاد کرده است که در آن هر فیلم یا سریال جدید چیزی به پازل بزرگتر اضافه میکند. ولی به نوبه خود، DCU یا همان جهان سینمایی دی سی، با وجود آشفتگیهای قبلی، جان تازهای به دست آورده است، و به طرفداران اعلامیههای احساسی ارائه میدهد که نه تنها توطئههای شگفت انگیز، بلکه رویکرد عمیق تری به شخصیتها را نیز نوید میدهد.
در این زمینه، شایسته است در این مطلب ویجیاتو نگاهی نه تنها به تولیدات آتی، بلکه به فلسفه برنامه ریزی بلندمدت هر دو جهان بیندازیم و در نظر بگیریم که کدام یک از این مفاهیم فرصت تسلط بر دهههای آینده در سینما را دارد.
حال و روز این دو غول سرگرمی الان شبیه چیه؟
حرکات اخیر MCU نشان می دهد که استودیو مارول در تلاش است تا پس از پایان «حماسه بی نهایت» راهی جدید پیدا کند. قرار بود تولیداتی مانند «مرد مورچهای و زنبورک: شیدایی کوانتومی» یا «نگهبانان کهکشان بخش ۳» به برخی از موضوعات پایان دهند، اما موضوعات جدیدی را نیز معرفی کنند. با این حال، پس از موفقیت بزرگ فازهای قبلی، مارول در حفظ ثبات مشکل اساسی دارد. و تولیدات جدید این کمپانی به وضوح نشان میدهد که استقبال مخاطب از این آثار بسیار بدتر شده است.
البته استودیو مارول از برنامههای بلندپروازانه خود دست نمیکشد. مدتی است که خدمه تولید روی قهرمانان تازه کار، مانند شوالیهٔ ماه یا مون نایت یا خانم مارول نیز سرمایهگذاری کردند، در نتیجه مارول همزمان سعی میکند نیازهای طرفداران قدیمی و کسانی که به دنبال چیز جدیدی هستند را باهم برآورده کند. اما متأسفانه، اکنون به نظر میرسد مارول دچار یک آشفتگی در فیلمنامهها و البته دیدگاههای داستانی برای آینده خود است. اکنون شاید بپرسید خب بعد چه اتفاقی خواهد افتاد؟ خوب، باید صبر کرد و دید!
اما وضعیت آن طرف سنگر چطور است؟ فعالیتهای DC Universe با پایان دوران DCEU مرتبط است که سالها با کمبود انسجام و دید مبهم دست و پنجه نرم میکرد. تغییر گارد این دنیا به ابتکارات جیمز گان به بسیاری از داستانها پایان داد و یکی از آخرین فیلمهای این دوره «فلش» بود. با این حال، مشکلات مربوط به اولین نمایش، درگیریها در مورد شخصیتهای اصلی و تصمیمات مبهم داستانی به سرعت بسیاری از طرفداران را دلسرد کرد.
ولی اوضاع در مورد تولیدات اخیر DC که بخشی از جهان در حال ساخت آن نیستند، بسیار بهتر به نظر میرسید. برای مثال اولین فیلم «جوکر» موفقیت آمیز بود، اگرچه دومی از نظر رتبه بندی و کسب نظر مخاطبان و منتقدان ضعیف بود. اما خیلی بهتر از آن دو فیلم، اولین نسخه «بتمن» با نقش اصلی پتینسون بود که آنقدر خوب عمل کرد که راه را برای اسپینآفهایی مثل «پنگوئن» باز کرد که... راستش را بخواهید دیدنش حال همه ما را خوب کرد.
مهمترین چیز پیش روی ماست!
بر اساس ایدههای مطرح شده، آینده MCU بر گسترش و تشدید روایتهای آن متمرکز است که در آن شخصیتهای جدید و داستانهای غیر واضح نقش اصلی را ایفا خواهند کرد. این یعنی مارول پس از تکمیل خطوط داستانی اصلی فیلمهای The Avengers قصد دارد روی توسعه پروژه هایی مانند «Blade» یا «Thunderbolts» و حتی «چهار شکفتانگیز» تمرکز کند که طراوت بیشتری را به جهان خسته آنها میآورد. هدف این آثار مارول جذب تماشاگران جدید و در عین حال کسانی است که عمدتاً مجذوب فیلمهای ابرقهرمانی بزرگ هستند؛ در واقع مارول دوست ندارد ما هیچ قهرمانی را فراموش کنیم.
از سوی دیگر، برنامه MCU باید فراتر از فرمول اثبات شدهای باشد که سالها بر بازار تسلط داشته است. از آنجایی که شخصیتهایی مانند کاپیتان آمریکا، ثور و مرد آهنی صحنه اصلی را ترک کردهاند، مارول باید بینندگان را متقاعد کند که چهرههای جدید میتوانند جای خود را پیدا کنند. و نشانههای زیادی وجود دارد که سران مارول متوجه شدهاند که مصنوعی بودن خلقت برخی آثار (مانند فیلم خانم مارول) راه درستی برای آینده این جهان نیست.
اما در طرف مقابل برای DCU، آینده روشنتر از مارول است، اما با رویکردی کاملاً متفاوت. تحت رهبری جیمز گان، که نوید شروعی تازه را میدهد، دی سی بر ثبات و روایتهایی تمرکز میکند که فیلمها و پروژههای تلویزیونی را به هم متصل میکند. این نگاه جیمز گان رویکردی جدید و کلاسیک به قهرمانان دی سی ارائه میدهد؛ و البته این جهان با فیلم «Superman» شروع میشود - پروژهای که پایههای یک جهان جدید را میسازد. و پشت همه اینها یک ایده خاص از جیمز گان نهفته است.
علاوه بر این، استودیو قصد روشنی دارد تا از سایه اشتباهات گذشته بیرون بیاید و به سرعت یک برند جدید با چشم اندازی روشن بسازد. اگرچه گان بازگشت برخی از علاقه مندیها را اعلام میکند، اما انتظار میرود تیم جدید و رویکرد به خط داستانی سازگارتر و اصلاح شده تر هدف اصلی مدیران دی سی باشد. این به معنای دور شدن از لحن تاریکی است که بر DCEU تسلط داشته و به نفع یک جهان کاملتر و متنوعتر است. در این زمینه، آینده DCU، اگرچه پر از چالش است، اما این فرصت را دارد که واقعاً خود را تجدید کند و نسل جدیدی از طرفداران را جذب کند.
چه کسی برنامه های بهتری دارد؟
تفاوتهای بین رویکرد کوین فایگی و جیمز گان به وضوح قابل توجه است (و به چراغ سبز بازگشت برخی چهرهها ختم نمیشود)، حتی اگر هر دو سعی در جذب یک مخاطب داشته باشند. فایگی در MCU روی یک روایت گسترده و چند رشتهای تمرکز دارد که در آن داستانهای فردی در یک کل منسجم ترکیب میشوند، در حالی که گان در DCU بر شروعی تازه و انسجام متعادلتر بین فیلمها و سریالها تمرکز دارد.
هر دو رویکرد نقاط قوت خود را دارند، اما اینکه کدام یک از نظر بینندگان بهتر خواهد بود، یک موضوع سلیقه و انتظار برای پروژههای بعدی است. اگر به من بگویید که کدام رویکرد به نظر شما پتانسیل بیشتری برای آینده دارد؟! من میگویم یک چیز قطعی است - یک مبارزه شدید در انتظار ما است که در آن هر دو MCU و DCU سعی میکنند برتری را به دست آورند و هیچ یک از غولها قصد تسلیم شدن ندارند. زمان نشان خواهد داد که چه کسی با سپر دفاعی و خونین بیرون خواهد آمد و چه کسی از آن آینده پیش رو بهترین استفاده را خواهد کرد.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
من به DC امید بیشتری دارم چون به نظرم مارول هرچی داشته رو کرده و فیلمهای اخرش همه ابدوغ خیاری بودن. ولی دیسی چون کلا ریبوت شده، پتانسیل خیلی زیادی داره.