ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

مصاحبه

مصاحبه با زاکاری لوی بازیگر فیلم Shazam؛ ابرقهرمان جدید DC

آخرین باری که با یک ابرقهرمان روبرو شدید که به خاطر داشتن قدرت‌های ابرانسانی ذوق زده است، چه زمانی بود؟ آیا آن را به یاد دارید؟ به غیر از پیتر پارکر، اغلب قهرمانان دیگر یا ...

سورنا رضایی
نوشته شده توسط سورنا رضایی | ۶ تیر ۱۳۹۸ | ۱۴:۳۰

آخرین باری که با یک ابرقهرمان روبرو شدید که به خاطر داشتن قدرت‌های ابرانسانی ذوق زده است، چه زمانی بود؟ آیا آن را به یاد دارید؟ به غیر از پیتر پارکر، اغلب قهرمانان دیگر یا مشغول گرفتن انتقام قتل والدینشان هستند یا به خاطر نابودی‌هایی که به بار آورده‌اند احساس گناه می‌کنند یا سعی دارند تا راهی برای بازگرداندن دوستان مرده شان پیدا کنند. البته انتظار غیر از این هم نمی‌رود. بالاخره آثار ابرقهرمانی به داستان‌های احساسی نیاز دارند که مخاطب را همراه خود کند.

همانند نسیمی بهاری که حال و هوای شهر را تازه می‌کند، شزم از راه رسید تا دنیای سینمایی دی سی را از این رو به آن رو کند. ابرقهرمان قصه ما هر وقت که بخواهد می‌تواند پرواز کند، می‌تواند یک اتوبوس‌ را با دستان خالی نگه دارد و حتی در مقابل یکی از قدرتمند ترین شرورها بایستد. این ابرقهرمان اما یک مرد بالغ نیست. با وجود عضله‌های حجیم و هیکل درشت، او یک نوجوانی 14 ساله است که از همه چیز و همه کس خسته شده؛ نوجوانی که تنها با گفتن یک کلمه، به یک ابرقهرمان تبدیل می‌شود!

حالا که طرفداران فیلم‌های دی سی مشغول صحبت درباره شزم هستند، خبرنگار وبسایت Popsugar تصمیم گرفت تا مصاحبه‌ای تلفنی با زاکاری لی‌وای، بازیگر بزرگسالی بیلی بتسون داشته باشد. در این مصاحبه از او درباره موضوعات مختلفی سوال پرسیده شد که برخی از آن‌ها درباره حس و حالش در هنگام ایفای نقش یک ابرقهرمان ذوق زده و البته ایده‌هایش برای دنباله فیلم شزم بود.

شزم

ایفای نقش ابرقهرمانی که از داشتن قدرت‌هایش ذوق زده‌ است، برای بدست آوردن آن‌ها هیچ تلاشی نکرده و به بدنبال انتقام نیست، چه حس و حالی دارد؟

چیزی که روی پرده نقره‌ای می‌بینید، دقیقاً در حال رخ دادن در زندگی من است و تظاهر به ذوق زدگی نیست.  یک پسر بچه بودم که آرزو داشتم یک ابرقهرمان باشم و این اتفاق اکنون به حقیقت پیوسته است. زمانی که بازیگری را آغاز کردم، دوست داشتم ابرقهرمانی خیرخواه را به تصویر بکشم که نه شخصیت مکمل، بلکه شخصیت اصلی یک فرنچایز بزرگ است و این اتفاق اکنون رخ می‌دهد. چیزی که روی پرده نقره‌ای می‌بینید، در واقع کودک درون من است یا شاید هم مردی که هویت او به کودکی‌اش گره خورده و سعی دارد تا جای ممکن آن را در زندگی واقعی نشان دهد.

[از دست اندرکاران] خیلی ممنون هستم که نقش یک ابرقهرمان کاملاً متفاوت به من سپرده شد. یک نگاه تازه به ژانر [ابرقهرمانی] بود. فکر می‌کنم پیتر پارکر شبیه ترین شخصیت به بیلی بتسون را داشته باشد. [در داستان‌های شزم] پسر جوانی را داریم که نسبت به قدر‌ت‌های ویژه‌ای که بدست آورده ذوق زده است و می‌خواهد از آن‌ها برای اهداف درست استفاده کند. همین هم آن را به ماجرایی به شدت سرگرم کننده تبدیل کرده است. خدا می‌داند که چند نفر از بازیگران با استعداد به شدت خواهان ایفای نقش‌ ابرقهرمانان هستند و چقدر هم نسبت به این اتفاق هیجان زده خواهند شد. زمانی که دوربین بچرخد و روی صورت آن‌ها زوم کند، احتمالاً با صدایی بَم خواهند گفت: «من، بتمن هستم!» چنین چیزی به جدیت زیادی نیاز دارد و خوشحالم که برای من رخ نداده است.

چند صحنه بسیار خنده دار در فیلم وجود داشت و خوشحالم که این فیلم توانست تا در زمینه طنز عملکرد بهتری نسبت به فیلم‌های ابرقهرمانی متوسط داشته باشد. گذشته از این، حضور شخصیت شرور با ایفای مارک استرانگ چقدر در انتقال جدیت و تم تاریک به فیلم موفق بود. برای مثال، سکانس سالن کنفرانس؟

فکر می‌کنم آن سکانس واقعا عجیب و غریب بود.

شزم

آیا جدیت و تم تاریک موجود در فیلمنامه برای تو جذاب بود؟

100 درصد! شزم درباره یک پسربچه 14 ساله است که با گفتن یک کلمه جادویی به نسخه ابرقهرمانانه خودش تبدیل می‌شود. یک فرد بالغ با ویژگی‌های سوپرمن. [اثری که درباره چنین شخیصتی است،] ذاتاً قرار است فیلمی پر از احساس و شوخ طبعی باشد. بنابراین، وقتی متوجه شدم که دیوید سَندبِرگ به عنوان کارگردان انتخاب شده است، [پیش خودم] فکر کردم استودیو عجب تصمیم درستی گرفته است. او که در ساخت فیلم‌های ترسناک تجربه داشته، قرار بود کمک کند تا تعادل مورد نیاز در فیلم به خاطر نیمه روشنش به وجود بیاید. به فردی نیاز نداشتیم که تا با ترفندهای مختلف و عجیب و غریب طنز را به قلب فیلم تزریق کند، زیرا به خاطر کاراکترها این ویژگی از قبل در فیلم وجود داشت. به کسی نیاز داشتیم که نیمه دیگر فیلم را تاریک تر، عجیب تر و ترسناک تر می‌ساخت. این مسئله کمک کرد تا تعادل به وجود بیاید. این موضوع همچنین  باعث غافل گیری مخاطبان می‌شود که فکر می‌کنم اتفاق فوق العاده‌ای است.

تو نسخه ابرقهرمانی بیلی را به تصویر کشیدی و اشر آنجل نیز نوجوانی دردسرساز که به شدت از داشتن قدرت‌های ویژه ذوق زده است. چه مقدار با یکدیگر همکاری داشتید تا بتوانید جزئیات بیشتری را به نقشتان اضافه کرده و ارتباطی میان آن‌ها ایجاد کنید؟

قبل از اینکه روند فیلمبرداری شزم آغاز شود، مقدار کمی تمرین داشتیم و من، اشر و دیوید به داخل یک اتاق می‌رفتیم و اشر و دیوید برخی از سکانس‌ها را با هم مرور می‌کردند. من هم برای مشاهده و از همه مهمتر، تلاش برای انتقال حس و حال او به بهترین شکل ممکن آنجا بودم. با وجود اینکه هیچ وقت در چنین شرایطی نبودیم اما به طور کامل به دیوید برای کارگردانی اعتماد داشتیم. از همه مهمتر، هر دوی ما تلاش کردیم تا یک بیلی را به تصویر بکشیم. اینطور نبود که من تلاش کنم تا شبیه او [اشر] شوم یا او تلاش کند که شبیه من شود، بلکه هر دو تلاش می‌کردیم تا مثل بیلی باشیم.

شزم

رابطه دوستی میان هر دو نسخه بیلی با شخصیت جک دیلن گریزر در فیلم، یعنی فِرِدی خنده دار است. آیا بسیاری از سکانس‌های مشترک تو و او شامل اصلاحیه یا تغییرات ناگهانی شد؟

بله، بسیار زیاد! دیوید به من، جک و در واقع به همه ما اجازه داد تا تغییرات ناگهانی در سکانس ایجاد کنیم تا بدین ترتیب کاراکترهای واقع گرایانه تری خلق شوند. مطمئن هستم که مردم متوجه این موضوع خواهند شد، زیرا لحظه‌های بسیاری در فیلم وجود دارد که احساس می‌کنید ایده‌شان سر صحنه فیلمبرداری به ذهن ما خطور کرد و واقعاً هم همینطور بود. شما در صورتی قادر به انجام این کار خواهید بود که بازیگر همراه شما چگونگی نحوه انجام آن را بداند و از این موضوع بسیار خوشحال هستم که بین آن‌ همه پسربچه 14 ساله جک را پیدا کردند. من و او درک مشترکی از کمدی داریم. درست است که چند سالی بیشتر در این زمینه تجربه دارم...خب، راستش را بخواهید تجربه من 24 سال بیشتر از اوست [می‌خندد]. اما او روحِ با تجربه‌ و ذهن باهوشی دارد و ذاتاً آدم با استعداد و با مزه‌ای است.

از این کار [تغییرات ناگهانی سکانس قبل از آغاز فیلم برداری] نیز بسیار لذت می‌بردیم. دیوید به ما چنین آزادی عملی داد که یک موهبت بزرگ محسوب می‌شد. هنری گایدن فلیمنامه فوق العاده‌ای را آماده کرده بود. ساختار کلی، ریتم داستان و دیالوگ‌ها را داشتیم و اگر هم اصلاحیه‌هایی صورت گرفت، تغییراتی جزئی در متن نوشته شده بود. در واقع، هدفی که در تلاش بودیم تا به آن دست پیدا کنیم، از قبل به آن دست پیدا کرده بودیم.

نظرت راجع به سکانس‌های پرواز چه بود؟

تمامی صحنه‌های مربوط به هارنِس (یک نوع گیره که طناب‌ها به آن متصل می‌شوند) واقعاً طاقت فرسا بودند. هارنس‌ها به هیچ وجه راحت نیستند، به خصوص اگر یک بزرگسال باشید. در صحنه‌های زیادی از هارنس استفاده شد، چون تعداد سکانس‌های پرواز زیاد بود. اما همه این سختی‌ها را پشت سر می‌گذاری، لبخند می‌زنی و تحمل می‌کنی تا در نهایت محصول نهایی را تماشا می‌کنی که من را در حال پرواز کردن به تصویر می‌کشد! بنابراین، فکر می‌کنم تمامی این سختی‌ها، ارزشش را داشت.

شزم

موضوع گفتگو را تغییر دهیم. دوست دارم مقداری درباره لباست صحبت کنم. یک مرد بلند قد با هیکلی درشت هستی. پوشیدن هر روزه‌ آن لباس کار سختی بود؟

از یک جنبه، این لباس شگفت انگیز هست، زیرا یکی از رویاهایم بود که با کمک اِسَپندِکس (نوعی فیبر) و شنل به حقیقت پیوسته بود. واقعاً جالب بود. این لباس حتی نور پردازی واقعی دارد. آن قسمت روی قفسه سینه و دستکش‌ها واقعاً روشن می‌شود. برای همین حس می‌کردم یک اکشن فیگور متحرک و سخنگو هستم. واقعاً حس جالبی داشت. از جنبه دیگر، به شکل دیوانه واری سخت و طاقت فرسا بود که بخواهی با آن لباس به توالت بروی. هیکل درشتی دارم. لباس‌ها هم لایه‌های بسیاری داشت که به شکل فشرده در زیر لباس اصلی قرار گرفته بودند. همانند یک دیوانه بدنسازی می‌کردم تا بتوانم وزنم را افزایش دهم، سالمتر و قوی تر از چیزی شوم که همیشه در زندگی‌ام بوده‌ام. با اینحال، برای اینکه یک فرد با هیکلی بزرگ را به جلوی دوربین ببری، مجبور هستی تا تعدادی لایه ضخیم در زیر لباسش قرار دهی.

[جدا از آن لایه‌ها] مجبور بودم تا زیر لباس اصلی تعدادی لایه ضخیمتر بپوشم، چون فیلمبرداری مربوط به شهر تورنتو در وسط زمستان انجام شد که بسیار سرد بود. منظورم این است که بین لایه‌های بسیاری گیر کرده بودم. بسیار هم تنگ بود. خوشبختانه چند همراه داشتم که هر روز به من در پوشیدن و درآوردن آن لباس کمک می‌کردند. پوشیدنش به طور کامل 10 دقیقه و درآوردنش هم 5 دقیقه زمان می‌برد. راستش را بخواهید حس می‌کردم دوباره یک پسربچه 4 ساله شده‌ام که والدینش لباس‌هایم را می‌پوشند.

باید بگویم در جریان سکانس مبارزه‌ نهایی که شزم به خاطر شنلش به مشکل بر می‌خورد، یاد جمله ادنا مد در انیمیشن شگفت انگیزان افتادم که گفت: «شنل، بی شنل!» حالا طرفدار شنل هستی یا مخالف آن؟

طرفدار یا مخالف شنل؟ [می‌خندد] خب، مجبور هستم که طرفدار شنل باشم، بالاخره ابرقهرمان قصه آن را می‌پوشد.

شزم

خب، جوابت منطقی بود. آن را قبول می‌کنم. بار دیگر موضوع را تغییر می‌دهم. چند صحنه در بخش‌های پایانی فیلم شزم وجود دارد که به گسترش دنیای فیلم شزم اشاره می‌کند. برای مثال، می‌توان به حضور کوتاه سوپرمن و مستر مایند اشاره کرد. اگر دنباله ساخته شود، دوست داری بیلی چه کاری انجام دهد یا با چه کسی همکاری تیمی داشته باشد؟

 چیزی که به عنوان پایان بندی شزم انتخاب کردیم، فکر می‌کنم مسیر سرگرم کننده‌ای داشت. [حدس می‌زنم] رفتن و جنگیدن با تعدادی از شخصیت‌های شرور کلاسیک می‌تواند بسیار جذاب باشد که مستر مایند یکی از آن‌هاست. همچنین در مبارزه نهایی، می‌توانیم تقابل شزم و بلک ادم را داشته باشیم. نمی‌دانم این اتفاق در فیلم بعدی یا فیلم سوم رخ می‌دهد. اما در بحث همکاری‌های تیمی [ابرقهرمانان]، باید بگویم این موضوع فراتر از اختیارات من است، با اینحال امیدوارم شخصیت مرا بخشی از لیگ عدالت قرار دهند. امیدوارم در نهایت هم تیمی آن‌ شخصیت‌های خفن شوم. شزم و سوپرمن در ابتدا علیه یکدیگر و سپس در کنار یکدیگر می‌جنگند، درست همانند چیزی که در کتاب‌های کمیک دیده‌ایم.

در پاراگراف بعدی، سوال پایانی و پاسخ آن بخشی از فیلم اسپویل می‌شود!

یکی از باحال ترین‌ها، ریبوت سری کمیک‌های The New 52 و به کار گیری [ یکی از ایده‌های] آن در فیلم بود. خیلی خوشحالم که توانستیم این موضوع را برای مدت طولانی مخفی نگه داریم و واقعاً توانست مخاطبان را به وجد بیاورد. لحظه بزرگی بود و روش‌های بسیاری برای استفاده از ایده‌های این چنینی وجود دارد. به شخصه عاشق آن‌ها هستم.

اصلاً فرصت این را بدست آوردی که با بازیگران اعضای خانواده فاستر در بزرگسالی ارتباط برقرار کنی؟

بله، البته. بسیار خوشحالم اکران فیلم آغاز شده است و هر کسی قادر است تا بفهمد که چرا در فیلم حضور داشته است و بدین ترتیب، دیگران [به خاطر عملکردشان] به آن‌ها تبریک خواهند گفت. راز بزرگی بود که توانستیم تا زمان مورد نظر نگه داریم.

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید

مطالب پیشنهادی