پس از پیدا شدن جسد حلقآویز شده الی کدوارد، اتفاقات بسیاری در بلیر شروع به رخ دادن کرد.
بچههای شهر بیدلیل گم میشدند و اجساد تکه و پارهشان در جایجای جنگل پیدا میشد. ترس بلیر را فراگرفت و خیلی زود شهر خالی از سکنه شد.
این جا بود که جادوگر شهر بلیر زاده شد و افسانه آن باعث شکلگیری درونمایه قصههای وحشتناک بسیاری شد که امروز یکی از آنها را از زبان بازی تازه بلیر ویچ میشنویم.
بازی بلیر ویچ در همان جنگل وهمآلودی روایت میشود که اتمسفر گیرایش مو به تن آدم سیخ میکند. طبق معمول یک نوجوان توسط جنگل بلعیده شده.
هیچ نشانهای از او نیست و چند وقتی هست که همه به دنبالش میگردند. پلیس هم وارد ماجرا شده اما گروه جستجو خیلی امیدی به زنده پیدا کردن این پسر بچه بینوا ندارند.
به هر حال، همه قصهها را شنیدهاند و میدانند که پا گذاشتن به این جنگل کار شوخیبرداری نیست. قدیمیترها به آنها گفتهاند که اگر به هر دلیلی پا به جنگل جادوگر بلیر بگذارند چه اتفاقی میافتد.
همچنین این را هم شنیدهاند که سالها پیش وقتی که یک گروه نجات برای پیدا کردن رابین ویور ۸ ساله پا به جنگل گذاشت، هیچ کدامشان زنده برنگشتند و جنازهشان در منطقه کافین راک به شکل وحشتناکی پیدا شد.
اما این وسط یک نفر به دنبال رستگاری میگردد. اِلیس (کاراکتر اصلی بازی) میخواهد خودش را ثابت کند و برایش نجات این کودک حکم رهایی از گذشته دردناکش را دارد. او یک کهنه سرباز آمریکایی و یک پلیس بازنشسته است و از همان ابتدای بازی متوجه میشوید که حضور در جنگ تاثیرش را روی ذهنش گذاشته. به خوبی این موضوع را میتوانید از همان مکالمه تلفنی الیس با همسرش برداشت کنید. مشخص است که او همسرش را دوست دارد اما باید برای درست کردن رابطهاش تلاش زیادی به کار بگیرد.
البته مشکلات شخصیتی که بازی به ما معرفی میکند، فقط روی زندگی شخصیش تاثیر نگذاشته. زندگی کاری الیس نیز تحت تاثیر مشکلات ذهنی او قرار گرفته. حتی کلانتر شهر یا رئیس سابق الیس با اینکه معلوم است مشکلی با نیروی قدیمیش ندارد اما میتوان در همان دیالوگهای ابتدایی فهمید که نگران سلامتی اوست و نمیخواهد به این زودیها دغدغه ذهنی بیشتری برایش درست کند.
بازی بیشتر در مورد PTSD یا اختلال استرسی پس از یک آسیب روانی است و این بیماری را آنقدر خوب از چشمان الیس به ما نشان میدهد که میتوانید با تمام وجود درد او را احساس کنید. بازی حال خراب الیس را با نمایش دستان لرزانش، از حال رفتنهای پیدرپیش و بازگشت لحظهای خاطرات آشفتهاش آنقدر خوب در اتمسفری وهم آلود به نمایش میگذارد که به خاطر نداشتن چنین مشکلاتی خدا را شکر کنیم.
بازی در لحظاتی که استرس نفس الیس را میگیرد، عملکردی خیرهکننده دارد و کاری میکند که نفس مخاطبش هم برای دقایقی در سینه حبس شود و با کاراکتر تحت کنترلش همذاتپنداری کند. فقط مسئله اینجاست که بنای بازی روی این موضوع بنا شده و متاسفانه از یک جایی به بعد بلیر ویچ به محیط جریانسازش، وفادار نیست. بازی به لطف طراحی هنری خوب جنگل تمی افسرده و خشن دارد و در اوایل بازی حضور یک موجود ماوراء الطبیعه را به خوبی حس میکنید. با این حال، رفتهرفته بازی این ویژگیهای خوبش را از دست میدهد و روی ضایعه روانی الیس تمرکز میکند.
پایان بندی داستان بازی هم که پس از یک کشمکش اساسی و مرحلهای به شدت خوش ساخت و PT گونه به آن میرسیم به خاطر همین موضوع سر هم بندی میشود و نویسندگان سعی کردهاند تا اثر حضور جادوگر بلیر را به زور به خورد دقایق انتهایی بدهند. قطعا این کار انجام شده تا فقط نام بازی، هویتش را از دست ندهد و ریشه آن در خاک منطقه بلیر حفظ شود. البته بلیر ویچ از نظر مسیری که برای روایت داستان پیش میگیرد واقعا عملکرد جذابی دارد و شما را تا آخرین لحظه در تسخیر خودش نگه میدارد.
گیمپلی بازی هم در این راستا کمک شایانی به پیشروی در خط داستانی میکند. خوشبختانه با اینکه قرار نیست سلاحی در دستتان برای مقابله با دشمنان قرار بگیرد اما با اثری مثل اوت لست طرف نیستیم و بلیر ویچ در اکثر اوقات به بازیای تبدیل میشود که حرفهای بسیاری برای گفتن دارد. مهمترین المانی که بازی در همان ابتدای کار با آن سورپرایزم کرد، همسفر الیس بود. برخلاف چیزی که شاید فکرش را بکنید این بار همسفر شما یک انسان نیست که در طول مسیر مدام مجبور به گوش دادن دیالوگهایش باشید.
بله در بلیر ویچ یک جایگزین واقعا عالی دارید. یک سگ دوستداشتنی که کاریزمای خاصی دارد و خیلی سریع خودش را در دلتان جا میکند. البته این سگ که بولت نام دارد، یک سگ معمولی نیست که مثالش را در بازیهای مختلف زیاد دیده باشیم. برای این سگ حالات مختلف رفتاری تعریف شده تا مخاطب با گوش دادن به صدا و تماشای حرکاتش متوجه اتفاقاتی که در محیط اتفاق میفتند بشود. بولت وقتی که بوی دشمن را حس کند گوشهایش را به سمت عقب حرکت میدهد و سرش را در جهت محل اختفای آن میچرخاند و شروع به پارس کردن میکند.
زمانی هم که چیزی در محیط پیدا کند با زوزههایش متقاعدتان میکند که همراهیش کنید. در ضمن شما قادر به دستور دادن و حتی تشویق و مجازات بولت نیز هستید. البته باید حواستان باشد که از هر یک از این فرمانها چطور استفاده میکنید. چراکه رفتار شما با بولت، مسیر بازی را به میزان اندکی تغییر میدهد. با این حال، داستان خلق بولت، داستان خلق یک سگ بینقص نیست. جدای از اینکه دستورات قابل فهم برای بولت تاثیر چندانی در بازی ندارند، این سگ در برخی مواقع با راهنماییهای اشتباهش دیوانهتان میکند.
داستان اصلی: ۵ ساعت
داستان و ماموریت فرعی: ۵.۵ ساعت
صد در صد کردن بازی: ۶.۵ ساعت
کم پیش نمیآید که هوش مصنوعی بولت دچار اشتباه شود و از این بابت صدمه ببینید. مثال این قضیه هم به خوبی در حین مبارزات بازی که پس از مدتی رنگ یکنواختی به خودشان میگیرند کاملا مشهود است. خیلی مواقع پیش میآید که بولت به جای نشان دادن محل اختفای دشمنان، شما را بدتر گمراه کند و جای نادرستی را به شما نشان دهد. یا اینکه بعضی وقتها بولت بدون هیچ دلیلی شما را رها میکند و میرود تا کمی برای خودش بگردد. اینها از یک جایی به بعد روی اعصاب میروند اما با تمام این اوصاف تعاملی که شما با محیط اتمسفریک بازی دارید ممکن نمیشود مگر با کمک بولت. و این تعامل واقعا جذابیت خاصی دارد.
با این حال بازی در تعامل با گیمر از خیلی جهات مشکل دارد. بزرگترین مشکلی هم که بازی در این خصوص دارد مربوط به بخش صداگذاری و موسیقیهای بازی است. بلیر ویچ یک بازی ترسناک است (البته اگر بشود اسمش را ترسناک گذاشت) که به هیچ وجه قدر صدا و ترسی که موسیقی میتواند به جان گیمر بیندازد را نمیداند. کمتر پیش میآید که در بازی صدای خاصی از افتادن یک جسم سخت بشنوید تا از شدت استرس برای برداشتن قدم بعدیتان دچار تردید شوید. این به کنار، بازی حتی به موقع ضرب و آهنگ موسیقیها را افزایش نمیدهد تا کمی حس ترس به جان مخاطبش بیفتد.
در خیلی مواقع تنها کاری که باید بکنید راه رفتن است اما یک دفعه موسیقی بازی چنان ضرب و آهنگی پیدا میکند که با خودتان میگویید چند متر جلوتر قطعا دخلم آمده. با این حال، اصلا قرار نیست چنین اتفاقی بیفتد و حتی اگر دهها دقیقه هم در آن اطراف بگردید، یک جیرجیرک هم پیدا نمیکنید که با صدای جیرجیرهایش اعصابتان را به هم بریزد. نکته جالب اینجاست که وقتی قرار است واقعا یک اتفاقی رخ دهد، انگار خود بازی بیشتر از گیمر استرس میگیرد و یادش میرود که موسیقی را سر جایش پخش کند.
این ایرادات را در کنار چند ایراد ریز و درشت مثل حذف یک دفعهای آبجکتها و پرفورمنس نه چندان متعادل بازی قرار دهید تا بفهمید چرا بلیر ویچ نتوانسته از منتقدین نمرات درخشانی بگیرید. با این حال، بلیر ویچ واقعا بازی بدی نیست. اتفاقا بازی خوبی است و واقعا مخاطبش را تا آخرین دقایق خط داستانیش مجذوب نگه میدارد. اما صرفا بازی، خوب پولیش نشده و اگر توسعهدهندگانش کمی وقت بیشتری برای حذف ایرادات ریز و درشت آن میگذاشتند با اثر پختهتر و تکمیلتری طرف بودیم.
خلاصه اینکه در کل بلیر ویچ بازی جذابی است و از هر نظر توانایی جلب رضایت مخاطبش را دارد. بازی به بهترین شکل ممکن مشکلات یک مبتلا به PTSD را نشان میدهد و کاری میکند که با کاراکتر اصلی به خوبی همزاد پنداری کنید. با این حال بازی ایرادات ریز و درشت کم ندارد که تا حدودی خسارتهای جبران ناپذیری را به تجربه بلیر ویچ زدهاند. با این حال اگر از بازیهای رازآلود لذت میبرید، بشخصه به شما پیشنهاد میکنم که بلیر ویچ را از دست ندهید. بازی یک تجربه خیلی جالب در مکانی که برای آمریکاییها یک کابوس تمام عیار است ارائه میدهد.
بلیر ویچ را باید خرید به دو دلیل. اول اینکه بازی از نظر روایت یک تجربه به یادماندنی است و قطعا بعد از مدتها برخی از تصاویرش در ذهنتان باقی میماند. دلیل دوم برای خرید بازی هم اتمسفر گیرا و توانایی بازی در القای درست تصویری است که میخواهد مخاطب درکش کند. در کنار اینها بازی به شدت اتمسفریک و رازآلود است و خوراک آن گیمرهایی است که به گشتن دنبال سرنخ در دنیایی تاریک علاقه دارند.
بلیر ویچ متاسفانه از مشکلات فنی بسیاری رنج میبرد که احتمالا در آیندهای نه چندان دور توسط تیم توسعهدهنده برطرف میشوند. علاوه بر این، مدت زمان گیمپلی بازی هم کوتاه است و شما میتوانید در عرض ۵ ساعت بازی را تمام کنید. متاسفانه گیمپلی بازی هم روند متنوعی هم در پیش نمیگیرد و ممکن است این وضعیت برای برخی گیمرها خسته کننده شود. اگر این دلایل به شما میگویند که بلیر ویچ برای شما ساخته نشده پس به هیچوجه به سراغش نروید.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
سلام. بازیه جالبیه. محیط جنگل معرکه ست. غرقش میشی. یه جوری درستش کردن اگه سگ پیشت نباشه واقعا حس تنهایی میکنی و میترسی. و باید تشکر کنم از سایت دی ال فاکس ک زیرنویس فارسی برای بازی تهیه کردن و رایگان در اختیار گذاشتن ک لذت بازی رو دو چندان میکنه. ممنون.
ممنون از نقد زیبای شما جناب فرشین، بنظرم با توجه به زمان کم بازی ارزش تجربه کردن را دارد.
همه چیز که امتیاز متاکریتیک نیست، تجربه هر شخص از بازی های مختلف متفاوت هست.