هیچوقت یادم نمیرود آن زمانی را که چند سال پیش توی ایستگاه مترو چهار راه ولیعصر شمم به یک بیلبورد تبلیغاتی خورد از یک نمایش کمدی با نام بابا گلی به جمالت ۲. داشتم به این فکر میکردم که چه چیزی از قسمت اول جا مانده که تیم سازنده تصمیم گرفتند بابا گلی به جمالت ۲ را روی صحنه ببرند، آیا میخواهند یک قصه فرعی را روایت کنند؟ به اوریجین شخصیتهای نمایش بپردازند؟ یا دنبالهای بر داستانی قبلی بسازند؟ چه حرفی برای گفتن باقی مانده بود که بابا گلی به جمالت ۲ روی صحنه رفته بود؟ شاید هم دنباله فیلم زمان قبل انقلاب را ساختهاند؟؟!
همان حس و حال چندی پیش تکرار شد، زمانی که در ایام شیوع کرونا در بین اخبار خواندم قرار است فیلم «زنها فرشتهاند ۲» روانه سینماها شود. نمیدانم قسمت اول این فیلم را دیدهاید یا نه ولی خب اگر ندیدید هم حتما باید بدانید که ۹۰ دقیقه به خودتان لطف کردید. خوشبختانه تا امروز قادر به تماشای قسمت دوم هم نبودم ولی این مساله باعث شد که اساسا به این مساله بیندیشم که دنبالهسازی در سینمای ما یعنی چه؟ اولین دنبالههای سینمایی چه بودند و سینمای ما با این مفهوم چقدر آشنایی دارد؟
شاید بتوان گفت که سری فیلمهای صمد آقا ساخته پرویز صیاد، اولین فیلمهای دنبالهدار در سینمای ایران بودند. فیلمهایی که البته الزاما دنباله یکدیگر نبودند اما اگر همه آنها را به ترتیب سال ساخت دیده باشید متوجه میشوید که دیدن آنها طی مسیر ساختشان، حس بهتری دارد. برخی کاراکترهای این فیلم در بعضی فیلمها عوض میشوند و یا اتفاقات ریزی در یکی از فیلمها رخ میدهد که در فیلمهای بعدی تاثیر دارد. صمد به نوعی یک فرنچایز سینمایی به شمار میرفت و تقریبا میزبان ۱۲ فیلم و چندین سریال بوده است.
با نگاهی ریشهای میتوان گفت دنبالهسازی در ایران از همان ابتدای امر در گروی سینمای کمدی بوده است. این رویه البته در جهان هم تقریبا همین ترند را دنبال کرده است. اگرچه اولین فیلمهای دنباله در سینمای دنیا متعلق به آثار جدی همچون شرلوک هولمز است (فیلم شرلوک هولمز در سال ۱۹۰۸ ساخته شده) و فیلمی چون Enoch Arden دو قسمتی شد. اما جریان فیلمهای دنبالهدار در ایران صرفا بر اساس فیلمهای کمدی پیش رفته و تا به امروز هم کمتر اثری پیدا میشود که قسمت دومی پیدا کرده باشد اما در وادی سینمای کمدی نباشد (شاید فقط ماجرای نیمروز؟)
دنباله سازی حتی در سریالهای ایرانی هم تازگی شکل گرفته و تا پیش از این در ایران کسی سریالها را به صورت «فصلی» نمیساخت. شاید بتوان گفت این سریال قلب یخی بود که برای اولین بار چنین فازی را در بین سریال سازی در نمایش خانگی به وجود آورد، هرچند پیش از آن مهران غفوریان با ساخت زیر آسمان شهر ۱ تا ۳ این موضوع را اجرا کرده بود اما نام «فصل اول» و… روی آن قرار نداده بود. در اینجا هم همانطور که میبنییم، بازهم یک اثر کمدی برای اولین بار شاهد دنبالهسازی بوده است.
اساسا اولین دنبالهای هم که به ذهن همه ما میرسد در همین وادی میچرخند: اخراجیها، تگزاس (که ماشالله قرار است تا قسمت ۵ ساخته شود)، خوب بد جلف، نهنگ عنبر. اگر کمی خوش قریحهتر باشیم نهایتا میتوانیم اسم کلاه قرمزی را هم به زبان بیاوریم. آهوی پیشونی سفید هم که کاش در حد همان ایده در ذهن کارگردان محترم باقی میماند و سهگانه نمیشد! بگذریم.
دنبالهسازی سینمایی نه دقیقا اما به نوعی حکم سریال سازی را دارد؛ یعنی ادامه دادن قصه، فضا و شخصیتهایی واحد و مشترک که البته به ضرورت و نیاز، هرکدام از اینها قابلیت تغییر دارد.
دنبالهسازی دلایل و روشهای مختلف دارد؛ گاهی سازندگان از ابتدا قصد میکنند اثری چندگانه و چند قسمتی را با موضوع و شخصیتهایی واحد و مشترک، تولید کنند.
در سال های اخیر در سینمای جهان دنبالهسازی بیشتر به دلیل موفقیت های بالای تجاری فیلم های اولیه اتفاق می افتد و پس از آن سازندگان فیلم تصمیم میگیرند با استفاده از همان برند و اسم و رسم اثر دوم و گاها سومی خلق کنند تا بتوانند مخاطبان را به سینما بکشانند.
هنگامی که به تاریخچه فیلم های سینمایی دنبالهدار نگاه میکنیم معمولا آثار دوم و سوم سطح کیفی پایین تری نسبت به اثر اولیه دارند و گاها مخاطبان رضایت خاطری که از دیدن فیلم اول دارند در دفعات بعدی نخواهند داشت.(میدانم که ارباب حلقهها نقض این حرف است، به علاوه چند مورد سینمایی دیگر. ولی بیایید کلی بنگریم و به استثناها کاری نداشته باشیم) این نشان میدهد عوامل فیلم بیشتر بر مسائل اقتصادی تکیه دارند و به سناریو توجه چندانی ندارند. جالب اینجاست که این مساله در دنیای ویدیوگیم کمتر به چشم میخورد و میتوان ادعا کرد معمولا قسمتهای جدید بازیها بهتر از آثار قبلی خود میشوند و به نظر میرسد بازیسازان بیشتر برای فرزندان جدید ارزش قائل هستند تا فعالان سینما.
استدلال کارگردانان و اهالی هنر هفتم این است که مخاطب به دلیل اشتیاق و کنجکاوی در نهایت به دنبال ادامه فیلم خواهند آمد و صندلی ها پرخواهد شد. راست هم میگویند و احتمال اینکه شما ادامه یک فیلم را ببینید (در حد ۹۰ تا ۱۲۰ دقیقه) خیلی بیشتر است تا ادامه یک بازی را انجام دهید (شاید مجبور باشید یک کنسول جدید بخرید و کلی هزینه کنید تا ادامه بازی را تجربه کنید اما ادامه فیلم، زحمتی به جز یک دانلود یا نهایتا خرید یک بلیت ندارد).
آنها میدانند که ممکن است تماشاگران رضایت خاطر اولیه را نداشته باشند اما دست کم در سطح اول سینمای جهان استانداردها و جذابیتها به قوت خود باقی است و همیشه فیلم سازان راه حل هایی برای غافلگیری مخاطب پیدا خواهند کرد؛ مگر آنکه خیلی به بیراهه بروند که این موضوع از تریلرهای فیلم کاملا مشخص میشود (کسی فاجعه دنباله فیلم ماسک را به خاطر دارد؟ نامش پسر ماسک بود. یا مثلا فاجعهای به نام آروارهها ۲)
اما در سینمای ایران در بیشتر مواقع به این عوامل بی اعتنایی میشود و فکر و ذکر سازندگان تماما به سمت گیشه وفروش فیلم است و از لحاظ کیفی غفلت اساسی در سری دوم و یا سوم فیلم ها رخ میدهد. سینماگران ما نشان دادهاند که نمیتوانند از این ظرفیت ها استفاده درست و بجا بکنند.اینجا که برای سازندگان دنبالهها در سینمای ایران، صرفا فروش اهمیت داشته و اگر هم نیت و تلاشی برای ارتقای کیفیت و جذابیت در قسمتهای بعدی بوده، به هیچوجه به بار ننشسته است و همه قسمتهای بعدی فیلمها در سینمای ایران، به لحاظ فیلمنامه،کیفیت و جذابیت، مسیر نازلی را پیمودند.
کمپانیها و سازندگان دنبالهها در سینمای جهان هم معمولا روی الگوها و فرمولهای امتحان پس داده پیش میروند، اما سعی میکنند در ادامه عناصر تازهای هم به موارد قبلی اضافه کنند، ولی در اینجا قدرت ریسک و خطرپذیری در پایینترین سطح خود قرار دارد، برای همین شاهد تکرار تیپها، دیالوگها، تکیهکلامها و موقعیتها به بدترین شکل ممکن هستیم که حتی در نگاهی بدبینانه، خاطره خوش تماشای قسمت اول را هم لوث میکنند و از بین میبرند.
اساسا در ایران تکرار یک کلیشه موفق بهترین راه است و راهی بیخطر نسبت به ریسک کردن تغییرات است. این مساله نه در مدیوم سینما بلکه در همه موارد تجاری ما نیز به چشم میخورد. کسی نمیخواهد یک فروشگاه اینترنتی متفاوت نسبت به دیجیکالا تاسیس کند بلکه همه به دنبال چیزی شبیه به آن هستند. یا حتی در دنیای مارکتینگ، تکرار فرمول تبلیغاتی که پیش مردم جواب داده بهترین کار است تا پیادهسازی یک ایده خلاقانه. متاسفانه اذهان عمومی اکثرا پذیرای این سوژههای تکراری هستند و چرا سری که درد نمیکند را با خلاقیت، دستمال پیچ کنند؟
نکته جالب و عجیب دربارهی دنباله سازی در سینمای ایران رابطهی معکوس کیفیت قسمت های بعدی و میزان فروش آنها است. معمولا همان تماشاگرانی که برای قسمت اول به سینما میروند برای قسمت دوم هم خواهند رفت اما با این تفاوت که قیمت بلیط همچون سابق نیست و فروش بیشتر فیلمها مرهون قیمت بالاتر آن هاست. همچنین معمولا هواداران فیلم قبلی با خود افراد تازهای را به سینما میبرند و اساسا کم پیش میآید که فیلم دوم ولو با کیفیت پایینتر، کمتر بفروشد.
فیلم نه تنها از نظر کیفی پیشرفتی نداشته بلکه دچار پسرفت و افت نیز شده است. گرچه دنبالهسازی در سینمای ایران، به شکل ناگزیر با این سنت سینمایی دیرین در جهان، مقایسه میشود، اما باید قبول کرد این روش در سینمای ما تقریبا نوپاست و سابقهای چندان طولانی ندارد.
همانطور که گفته شد در سینمای پیش از انقلاب، تا حدودی برخی تیپها در فیلمهای دیگر هم تکرار میشدند، اما پیوستگی قصهها و آدمها در ادامه بهگونهای نبود که بتوان آن را زیرمجموعه دنباله سازی تعریف کرد. سینمای دهه 60 هم اساسا بهدلیل اینکه سیاستهایی به جز ستارهسازی را دنبال میکرد، مجالی به دنبالهسازی نمیداد، مبادا بازیگرانی بهواسطه همین تکرارها به چهره و ستارهای تبدیل شوند. وگرنه میشد بهعنوان مثال، دنبالههایی را برای برخی فیلمهای جمشید هاشمپور، فرامرز قریبیان و… مجسم کرد. (مثل کاراکتر افعی که در چند فیلم ظاهر شد و رمبوی ما ایرانیها بود.)
فیلم های رسمی دنباله دار در ایران بعد از انقلاب با کلاه قرمزی شروع شد که با استقبال خوب مخاطبان نیز رو به شد اما قسمت های دوم و سوم آن از نظر کیفیت سناریو و جذابیت تفاوت های فاحشی با قسمت اولیه داشت و سیر نزولی را طی کرد.
آثار کودک دیگری چون دربه درها، شهر موشها، دزد و پری و آهوی پیشونی سفید از دیگر فیلم های حوزهی کودکان است که به دلیل فروش خوب سری اول تب دنباله سازی به جانشان سرایت کرد و شاهد قسمت های بعدی آن ها نیز بودهایم.
از دیگر فیلم های سینمایی دنباله دار ایران میتوان به اخراجیها، اتش بس، گشت ارشاد، نهنگ عنبر، رسوایی (فیلم جدی دیگر پیدا کردیم!) و.. اشاره کرد که غالبا فروش قسمت های دوم و سوم این فیلم ها مدیون قسمت اول آن است و نان موفقیت فیلم اول را میخورد.
معمولا در قسمتهای دوم این فیلمها شاهد فقط چند سکانس جذاب و نمکین بودهایم اما به هیچ عنوان نتوانستهاند مخاطب را در حد و اندازه ی اولیه راضی و قانع کنند. در واقع میتوان گفت اصلیترین دلیلی که میتوان برای دنباله سازی در ایران نام برد فروش بالای یک فیلم در گیشه است بهخصوص که در سالهای اخیر سینمای ایران در وضعیت سختی از لحاظ اقتصادی و مالی بوده است. این روند احتمالا پس از کاهش شیوع ویروس روند شدیدتری هم به خودش بگیرد و سینماگران جبران این چند ماه ضرر را در گروی ساخت فیلمهای بیسروته و بفروش کمدی ببینند که پیشتر دربارهشان در این لینک مفصل صحبت کردیم؛ با این تفاوت که دنباله سازی آثار موفق قبلی (هزار پا ۲؟) هم به فرمول اضافه خواهد شد.
سینماگران سعی میکنند تجربه های قبلی و امتحان پس داده خود را تکرار کنند تا اینکه به دنبال سوژه و محتوایی جدید بروند و ریسک کنند. فیلم سازان معمولا فکر میکنند در سری دوم فیلمها میتوانند چهارچوب داستانی متفاوتی نسبت به سری اول ارائه دهند اما معمولا به این مهم دست پیدا نمیکنند و از نظر محتوایی با شکست روبهرو خواهند شد. از آن جایی که بسیاری از کارگردانان ما با فقدان سوژه رو به رو هستند و در تجربههای جدید خود نتایج قابل قبولی به دست نمی آورند، سعی میکنند به سراغ دنباله سازی آثار قبلی خود که در آن به نتیجه رسیده اند رفته و بتوانند دوباره با مخاطبان و منتقدین ارتباط برقرار کنند.
از جملهی این کارگردانان میتوان به کیومرث پوراحمد، علیرضا داوود نژاد و داریوش مهرجویی اشاره کرد که در طول سال های اخیر دچار افت و خیز بسیار و روانه کردن آثار ضعیف به سینمای ایران بوده اند و اکنون میخواهند فرمولها و تجربههای قبلی را امتحان کنند و به دنباله سازی آثاری همچون مصائب شیرین، چه خوبه که برگشتی و شب یلدا روی آورده اند.
البته نمیتوان نادیده گرفت برخی دنباله ها تنها به دلیل سواستفاده از برند اولیه و بدون فراخور ضرورت جلوی دوربین رفته اند و توانسته اند به فروش خوبی هم نائل شوند.
در نهایت میهوان گفت دنباله سازی در سینمای کودک قابل تحملتر از دنباله سازی در سینمای کمدی شکل گرفته اما آن هم صرفا برای پول به جیب زدن رخ داده و تمامی آثار کودک در قسمتهای بعدی خود تنزل مقام پیدا کردهاند و هیچگاه به فیلم نخست نرسیدند. اساسا از آنجایی که مخاطب کودک و نوجوان معمولا به ستارههای سینمایی و تبلیغات مرسوم اعتنای چندانی ندارد و خاطره تماشای یک اثر جذاب بیشتر از هر چیز دیگری برایش مهم است، دنبالهسازی در این وادی قابل حدس است ولی بازهم به جایگاه خوبی نرسیده است.
جمع تمام این موارد سبب میشود تا به این نتیجه برسیم که مقوله دنباله سازی در سینمای ایران، بر مبنای علمی خود پیش نمیرود. چیزی به بدنه مفهومی سینمای ما نمیافزاید و تنها به عنوان رونقی برای اقتصاد صنعت سینما مطرح است. در شرایطی که بازگشت سرمایه، یکی از اصلیترین و منطقیترین خواستهای یک سرمایه گذار و تهیه کننده سینمایی است؛ این مساله نباید چندان دور از ذهن باشد و همانطور که پیشتر گرفته شد، احتمالا در ایام پس از شیوع ویروس کرونا این اپیدمی بیشتر هم خواهد شد. پس با دیدن فیلمهایی چون دو هزار پا و سه هزارپا و مطرب ۲: بازگشت خواننده و… تعجب نکنید. هرچند کورسوی امیدی از سمت فرنچایزی چون رد خون برایمان باقی مانده اما بعید است از این اتفاقات حالا حالاها دوباره بیفتد.
واقعا همین نگاه سطحی و فقیرانه سینماگران ایرانی باعث شده راندمان کلی مخاطبا سینما ایران انقدر بیاد پایین و حتی با این سلیقه همه چی پسندو معناگریز مخاطبای سینما ایران بازم شاهد ورشکستگی سینما هستیم.سینما برون مرزی ایرانم با مشکل محتوا مواجه شده ولی خب کیفیت ساخت باعث میشه مخاطبا حفظ بشن ولی ایران همراه با محدودیت هاش کیفیت ساخت بسیار پایینیم داره.
خسته نباشید لذت بردم از مطلبتون
الان نهنگ عنبر ۲ نون قسمت اولشو خورد واقعا؟؟ینی شما رفتی سینما یکی دو قسمتش رو خندیدی؟؟یه پا فراستی تو برا خودت حاجی….تو از اونایی که میای به رحمان ۱۴۰۰ گیر میدیو میگی کمدی مبتذل در حالی که سریالایی مث american pie یا سینمایی هایی مث بوراتو دیکتاتور هستنو مرددمو میخندوننو هیچ منتقدیم ایرادی نمیگیره مث منتقدای ایرانی خشک مغز نیستن
فیلمش اونقدر بد نبود.
لحظات کمدی خنده داری داشت.
بنظر من مشکل اصلی ذایقه مردم هست.
شما دنیا رو هم حساب کنید همینه taken یه اثر خوش ساخت بود که شد یه امضا و دو قسمت بعدیش با وجود ضعف های بسیار و اشغال بودن محضشون ولی ساخته شدن
همیشه همینه کل دینا همینه شما ببنید چند در صد از فیلم های هالیودی یا فرانچایز شدن یا دنباله اثر.
ولی توی مملکت ما وقتی که پر فروش ترین فیلم های ایرانی میشن سبک های کمدی ای که بنظر من مستهجن هستن پخش میشه و مردم میرن سراغش و میبینن خب چرا کارگردان نسازه.الان خدایی فیلم تگزاس یک من بعد از دیدنش قسم خوردم دیگه فیلم ایرانی ای نبینم اما متاسفانه مجبور شدم روی یه شخصی رو زمین نزنم و اشغال دونی دومشم ببینم که وسط فیلم خوابم برد و خدا رو شکر نفهمیدم اخرش چی شد.ولی مردم دوست دارن .شوخی جنسی میشنون صدای مرد و زن میره بالا.مردم ما سواد سینمایی ندارن فقط اوندن ارضا شن و مشکلاتشون ذو فراموش کنن همین،خوششون میاد.توی این شرایط فیلم ارزشمند و نفیس ارزشی نداره.دیگه محاله توی این سینما ی ما یه اثری مثل بچه های اسمان ببینیم.متری شش و نیم چقدر فروخت؟تگزاس دو چقدر فروخت؟
ذایقه مردم عوض شده.کشوری که هسته و فوکوس فیلم هاش چه قبل از انقلاب و چه بعد اون روی مسایل عشق و عاشقی و وصال و اینا بوده.خب مسلمه که یه فیلم فاخر جایی براش نیست.قسم میخورم تا این جور ادم ها هست شما یه فیلم رو ده قسمت ازش بساز و بعدشم ریبوتش کنی بازم مردم میرن میبینن.