نقد فیلم سوءتفاهم – باور یک تظاهر خود ساخته
«سوءتفاهم» اگرچه فیلمی نیست که برای تماشاگر عادی سینما خوشایند باشد ولی تلاشی است برای تولید فیلمهایی متفاوتتر از آنچه در سینمای بدنه جریان اصلی ساخته می شوند. برای نقد و بررسی فیلم «سوءتفاهم» در ...
«سوءتفاهم» اگرچه فیلمی نیست که برای تماشاگر عادی سینما خوشایند باشد ولی تلاشی است برای تولید فیلمهایی متفاوتتر از آنچه در سینمای بدنه جریان اصلی ساخته می شوند. برای نقد و بررسی فیلم «سوءتفاهم» در ادامه با ویجیاتو همراه ما باشید.
حتی با نگاهی اجمالی به کارنامه احمدرضا معتمدی به راحتی میتوان به این نکته پی برد که برای شخص ایشان بیش از هر چیز دیگری، ارائه مفاهیم فلسفی در اولویت کاری قرار دارد.
احمد رضا معتمدی به عنوان یک کارگردان تجربهگرا اینبار نیز همچون آثار قبلی با استفاده از دانش عمیقِ فلسفی خود به عنوان دکترای فلسفه و استاد دانشگاه، فیلم جدیدش «سوءتفاهم» را طراحی و به تصویر کشیده است.
معتمدی در انتهای فیلم «سوءتفاهم» برای روشن شدن مسیر نگاهش و یا شاید در تکمیل هرآنچه که در ذهن داشته است در یک سطر، جملهای از ژان بودریار فیلسوف و نظریهپرداز پستمدرنیسم نقل میکند: «امروز دیگر "تصویر" بازنمایی "واقعیت" نیست بلکه خود "جایگزین" واقعیت شده است». این جمله اگرچه در بینش اول، مفهومی سنگین و پیچیده دارد، اما میتوان به راحتی و با مثالی ملموس به درک مفهوم آن رسید.
امروزه همه ما به سیطره وسیع فضای مجازی بر زندگی روزمره خود واقفیم اما نکته قابل تامل در تلفیق زندگی واقعی و مجازی این است که گاهی مرز بین واقعیت موجود با فضای مُجازِ شکل گرفته در دنیای مَجازی، گاهی آنقدر در هم آمیخته میشود که خودِ فرد نیز در باورش، همان تظاهر را واقعیتر از حقیقت موجودش میپندارد. به طور مثال فردی که در شبکههای اجتماعی همچون فیسبوک، اینستاگرام و غیره... تظاهر به خاص بودن، هنرمند بودن، زیبا بودن، مرفع بودن و یا هرآنچه که نیست میکند، بعد از چندی گویی خود باور میکند که همان تظاهر بصری، حقیقت اصلی زندگیاش میباشد. این همان تعریف بسیار ساده و عینی از مفهوم "حاد واقعیت" است.
احمد رضا معتمدی نیز با دستمایه قرار دادن همین مفهوم، دست به ساخت فیلم «سوءتفاهم» زده است. فیلمی که در قالب فرم پستمدرنیسم، واقعیت را به مجادله با تظاهر میکشد تا تماشاگر آزادانه قسمتی از آن را واقعی بپندارد و یا قسمتی را رد کند، در هرصورت این به عهده خود مخاطب است.
اما مشکل اساسی فیلم «سوءتفاهم» از همین بیان سبک پستمدرنیسم آن است، بیانی که البته به جهت تثبیت نقطهنظر خاص فیلمساز وضع شده است. پستمدرنیسم سبکی که در سینما خود به انتقاد از پیچیدگیهای فرمی مدرن و از بطن آن ایجاد شد، اما در ادامه به فرمی پیچیدهتر از مدرن تبدیل گردید.
همین که هیچکدام از شخصیتها به جز مهدی فخیمزاده که اسمش از طریق اتیکت لباس مشخص است، اسم و رسمی ندارند خود نشان از فضای ابهام زده و پیچیده فیلم «سوءتفاهم» است.
معتمدی اگرچه در ساختمان فیلم «سوءتفاهم» دقت تحسین انگیزی در طراحی صحنه، فیلمبرداری، طراحی لباس و نورپردازی بخرج داده است تا جایی که مشخصا نورپردازی فیلم به واسطه استفاده از نور و سایه روی کارکترهای مرموز فیلم درخور ستودن است، اما نحوه بیان داستان دو خطی آن آنقدر غامض و نامفهوم است که همهی این المانها را زیر سایه سنگین خود تلف میکند.
داستان فیلم در مورد گروگانگیری دخترِ مردی ثروتمند توسط چند دانشجوی سینما است، فیلم هرچه به جلو میرود ابعاد رمزآلود و معمایی بیشتری پیدا میکند تا جایی که در پایان فارغ از فضای واقعیت و خیال، یک غافلگیری بزرگ دارد.
اما من فیلم «سوءتفاهم» را در مقایسه با آثاری مشابه (تاحدودی به لحاظ موضوع) همچون فیلم «بازی» ساخته دیوید فینچر و یا فیلم «کاراگاه» ساخته جوزف ال. منکیهویچ، فیلم جدی و قابل قبولی نمیدانم ولی به عنوان یک تجربه، دیدنش خالی از لطف نیست. در هرصورت احمد رضا معتمدی مثل همیشه تجربهیی کرده است که میتواند در شکل درستش راهی باشد برای خلق آثاری بهتر و البته مهمتر از آنچه تا به حال دیدهایم.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
من هم مثل تعداد کثیری از بینندگان فیلم و سریال فکر میکردم پژمان جمشیدی بازیگر نیست و حضورش در هر فیلمی نشان دهنده تجاری بودن اون فیلم هست ، تا اینکه فیلم " جهان با من برقص " رو دیدم ، بازی زیبا و روان آقای جمشیدی باعث شد نظرم عوض بشه و احساس کنم این هنرمند برای رسیدن به جایگاه بهتر تلاش کردن ، در فیلم سوءتفاهم هم ایشان خیلی خوب از عهده نقششون براومدن و این هنرمند باعث شد روش غلط انتخاب فیلم از روی هنرپیشه رو کنار بزارم
فیلمی که توش پژمان جمشیدی باش فیلم نیست